به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 12 نخستنخست 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 112
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرامش خیال نمایش پست ها
    همسرم وقتی فهمید من باردارم خیلی خوشحال شد
    طوریکه از خوشحالی گریه میکرد.

    اما متاسفانه مادرش از ریز جزییات رابطه ما باخبر بود
    وایشونم مادرش رو خیلی قبول داره
    الان فشار روحی زیادی رو به خاطر بچه دارم تحمل میکنم
    همیشه این فکر که دارم یه انسان بیگناه رو بدبخت میکنم آزارم میده
    من خیلی بچه دوست دارم
    اما بعد کلی کلنجار رفتن با خودم و صحبتای بقیه که قبل از چهارماهگی روح نداره و با بدنیا آوردنش فقط آزارش میدم تصمیم به سقط گرفنم
    اما استخاره که کردم واقعا بد اومد
    آیه هایی هم اومد که کاملا مرتبط بود
    الان این وسط گیر کردم و نمیدونم کار درست چیه
    میترسم بچه رو سقط کنم و خدا تاوانشو ازم بگیره
    اما از طرف دیگه میگم چرا باید این بچه بدون خانواده بزرگ شه
    و تحمل این روهم ندارم که شوهرم بخواد بعدا بچه رو ازم بگیره
    توروخدا برام دعا کنید که هر چی خیر و صلاح من و بچه هست اتفاق بیفته

    متاسفانه بحث مذهبي بودن و نبودن به ميان امد و تاپيك شما به انحراف كشيده شد.

    از بحث مذهب كه بگذريم بحث وجدان و انسانيت مطرح هست كه از صحبتهاي شما اينگونه بر مي ايد كه به هر دو پايبند هستيد.


    خانم ارامش خيال عزيز هنوز ازتون خواهش دارم كه براي حفظ زندگي تلاش كنيد.


    براي خدا كه خير خواه همه ي ماست سخت نيست اگر با به وجود اوردن اين بچه در وجود شما شرايط اصلاح همسرتان و استحكام زندگي مشتركتان را فراهم كند كه انگار غير از همين علاقه شما و همسرتان به فرزندتان اين امكان حاصل نمي شد.


    اگر براتون مقدور هست لطف كنيد از اشتراك انجمن با مشاوران سايت در ارتباط باشيد اين قضيه اي نيست كه كسي خيلي راحت بگويد سقط كنيد يا نكنيد.
    ویرایش توسط اعجاز عشق : سه شنبه 29 دی 94 در ساعت 12:50

  2. 4 کاربر از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده اند .

    zzzz (چهارشنبه 30 دی 94), آرامش خیال (سه شنبه 29 دی 94), سوده 82 (چهارشنبه 30 دی 94), شیدا. (سه شنبه 29 دی 94)

  3. #12
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 دی 94 [ 10:53]
    تاریخ عضویت
    1394-10-29
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 8.0%
    تشکرها
    3

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ستاره خانم
    من خودم الآن باردار هستم و می دونم به زودی قراره سقط بشه برای بار چندم!!!
    سقط های من خود به خودی و بدون دخالت پرشک و.... بوده و من به شدت آسیب دیدم
    هم روحی هم جسمی

    ایشون که پزشک بچه رو سقط نمی کنه باید برند یه جای غیرقانونی و شما می دونید ممکنه چه بلایی بر سر این خانوم بیاد؟!
    شما درد زایمان و سقط رو کشیدین؟!!!

    خواهر همسرم بابت سقط غیر قانونی اونم کمتر از دوماه بوده دچار فشار عصبی شدید شده و الان نه ساله قرص اعصاب مصرف می کنه و دیگه هم نمی تونه باردار شه!!!

    این که مستقیما بگید بیا بچه رو سقط کن اصلا راهکار درستی نیست بهتر نیست کمک کنید تا گرمای عشق دوباره به زندگیشون برگرده؟!

    خانم آرامش خیال براتون از خداوند صبر و سلامتی می خوام...شما لطفا خصوصی مشورت بگیرید
    چون نظرات احساسی من و... به شما بیشتر آسیب می زنه
    در پناه خدا باشید

  4. 2 کاربر از پست مفید ترنّم تشکرکرده اند .

    آرامش خیال (سه شنبه 29 دی 94), اعجاز عشق (سه شنبه 29 دی 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    با سلام
    از همه دوستان ممنونم که برای حل مشکلم وقت گذاشتن
    شمیم زهرای عزیز حرف های شما واقعا باعث دلگرمی من شد
    چون خودم خیلی دوست دارم که بچه م رو نگه دارم و توی این وضعیت که همه منو بابت این تصمیم سرزنش میکنن نیاز داشتم که یک نفر منو درک کنه و تصمیم منو احمقانه و از روی خودخواهی ندونه
    اما من از خیانت ایشون به راحتی نگذشتم
    ایشون به خانمی مسیج داده بودن و اون خانم اصلا جوابشون رو نداده بود
    من اون موقع ارتباطم رو با همسرم قطع کردم و درخواست جدایی دادم اما توی دادگاه ایشون التماس کردن و خیلی ابراز پشیمانی کردن و بعد از چندماه با پادرمیانی خانوادشون بخشیدمش.
    راستش از وقتی که تصمیم گرفتم بچه رو نگه دارم از لحاط روحی حالم بهتر شده
    چون مطمئنم اگر سقط میکردم تا آخر عمرم نمیتونستم خودم رو ببخشم
    از طرف دیگه پدر و مادر من خداروشکر جوان هستند و همیشه پشتیبان من هستن و اینطور نیست که بعد از جدایی تنها و بیکس باشم
    اما خب خودم هم میدونم که بچه نیاز داره که خانواده خودش رو داشته باشه و پدر و مادرش در کنارش باشن
    اما متاسفانه شرایط طوری شده که به اینجا رسیدیم و منم به هیچ وجه نمیتونم همسرم رو بپذیرم چون ایشون شدیدا تحت تاثیر حرفای مادرشون هستن
    میدونم بچه به هرحال کمبودهایی خواهد داشت اما من همه ی تلاشمو میکنم که در محیط سالمی رشد کنه
    فکر میکنم اگر کنار من بزرگ شه خیلی بهتر از این هست که من و همسرم بخاطر بچه کنارهم زندگی کنیم ولی یک محیط پر تنش رو ایجاد کنیم
    انشالله که خدا کمکم کنه و راه درست رو پیش روم بزاره
    ویرایش توسط آرامش خیال : سه شنبه 29 دی 94 در ساعت 15:38

  6. 5 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    new life (شنبه 21 فروردین 95), اعجاز عشق (سه شنبه 29 دی 94), ترنّم (سه شنبه 29 دی 94), حسين40 (دوشنبه 05 بهمن 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  7. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    مشاوره رفتین؟

    جنین شما به آرامش احتیاج داره.
    می خواین توی استرس و دردسرهای دادگاه و طلاق و ... دوران جنینیش را بگذرونه؟
    مهم ترین سالهای زندگی این بچه در بحران جدایی شما می گذره.
    بیشتر بهش فکر کن.

    همسرتون با جدایی موافقه؟ می خواد برای بار دوم زندگی نوپاش به طلاق ختم بشه؟

    هیچ کاری نمی شه برای اصلاح رفتار همسرتون و بهتر کردن زندگیتون بکنید؟
    تا کی می خواد خصوصی ترین مسائل زندگیش را به مادرش بگه؟
    واقعا آدم تو کار بعضی آقایون می مونه! روش می شه در این مورد با مادرش شور و مشورت می کنه؟
    پس دکتر و متخصص و مشاور و ... برای چیه؟

    به نظر من اول برید مشاوره و سعی کن در آرامش مساله را حل کنی
    شاید همسرت با کمک مشاور به خودش بیاد !

    طلاق گرفتن، اون هم وقتی درخواست از طرف شماست و با وجود بچه، آسون نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 29 دی 94 در ساعت 20:02

  8. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    alireza198 (پنجشنبه 01 بهمن 94), گیسو کمند (جمعه 02 بهمن 94), آرامش خیال (سه شنبه 29 دی 94), اعجاز عشق (سه شنبه 29 دی 94), سوده 82 (چهارشنبه 30 دی 94)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    قبلا در رابطه با مسائل دیگه پیش مشاور رفتیم ولی تغییری نکردن
    مشاوری که در جریان زتدگی من بودن و در دوران عقد هم پیششون رفته بودیم گفتن این آقا شخصیتش همینه و تغییر نمیکنه و بهتره که جدا شم و بچه رو سقط کنم
    من واقعا نمیتونم شدت وابستگی ایشون به مادرشون رو توضیح بدم
    این آقا حتی اگر برای مسائل کاری لازم باشه از شهر خارج بشن باید حتما مادرشون همراهشون باشه
    من واقعا از این شراط خسته شدم
    ظاهرا راضی بجدایی نیست
    اما من نمیدونم که دلیل اصلی مخالفتش با جدایی چیه
    احساس میکنم فقط داره تظاهر میکنه
    خودش فکر میکنه که من مقصر این قضایا هستم
    همسرم و خانوادش به شدت خودبرتر بین هستن و فکر میکنن مالک عروس هستن
    من نمیخوام شناخته بشم و مشکلی به مشکلاتم اضافه بشه
    اما فکر نمیکنم طلاق اونقدراهم بد باشه
    اگر در زمان عقد مشاورها و بقیه انقدر منو از طلاق نترسونده بودن،الان هزاربرابر وضعیتم بهتر بود
    من قبل از ازدواجم دختر موفقی بودم،حتی توی خواب هم نمیتونستم ببینم که روزی در همچین شرایطی قرار بگیرم
    شاید اگر خودم میخواستم کسی رو در این شرایط راهنمایی کنم میگفتم بچه رو سقط کنه و به زندگیش برسه
    اما الان نمیتونم درست تصمیم بگیرم
    شاید واقعا ساده ترین و بهترین راهی که به ذهن من به عنوان یک انسان میرسه این باشه که بچه رو سقط کنم و جدا بشم و بعدش آرامش به زندگی خودم و خانوادم برمیگرده.
    و چون هر تلاشی برای زندگیم کردم هیچ حسرتی هم نخواهم داشت و علاقم به همسرمم که از بین رفته.
    اما درسته که این بچه هنوز بدنیا نیوده ولی وجود داره و فقط به این دلیل که نمیتونم ببینمش نمیشه موجودیتش رو نادیده گرفت
    و نمیتونم به خاطر اینکه احتمال ازدواج خودم در آینده پایین میاد بچه م رو از بین ببرم.چون من در قبالش مسئولم
    اگر هم به سقط فکر میکنم فقط و فقط بدلیل نگرانی بخاطر آینده بچم هست
    اینکه آیا میتونه مثل بچه های دیگه زندگی نرمالی داشته باشه یا نه؟
    انقدر به این مسائل فکر کردم که دیگه نمیدونم کدوم درسته
    تنها راهی که دارم اینه که بخدا توکل کنم و هکه چیز رو به خدا بسپارم

  10. کاربر روبرو از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده است .

    سوده 82 (چهارشنبه 30 دی 94)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    واقعا امید و انگیزه م رو برای زندگی با همسرم از دست دادم و حاضر نیستم دوباره ریسک کنم.
    احترام و عشق در زندگی برای من خیلی مهمه که هردوش از بین رفته.نمیتونم عمر و زندگیمو برای کسی بزارم که ارزشی برام قائل نیست.
    من دوست دارم شاد زندگی کنم و شریک زندگیم رو دوست داشته باشم و بتونم برای خوشحال کردنش هرکاری بکنم.اما دیگه به همسرم چنین حسی ندارم و اصلا انگیزه ای برای بودن در کنارش ندارم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده است .

    گیسو کمند (جمعه 02 بهمن 94)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانومی،

    من واقعاً خیلی متاسفم، پست آخرتون خیلی ناراحتم کرد! کاملا درکتون میکنم، واقعا شرایط سختی دارید!!!
    الان در چه شرایطی هستید؟! پیش خانواده خودتون هستید،یا خونه خودتون با همسرتون؟!
    خوب دختر خوب قبل از ازدواح که مشاورتون گفتند ایشون عوض نمیشه،چرا باهاش ازدواج کردین؟! اصلا مشاور پس واسه چی بود قبل از ازدواج؟!
    همسرتون اگه انقدر مامانیه،جرا اصلا ازدواج کرد؟! من واقعاً بعضی وقتا وا میمونم از کارهای آدمها!!!
    الان ایشون دقیقا در مقابل شما اصلا وضیفه نشون میدن؟!
    شما که میگید ایشون نمیخواد جدا بشه،پس تهمد چیه،مامانی بودن چیه و زندگی نگه داشتنون چیه؟! دلیلشون واسه ادامه زندگی چیه؟!

    من براتون از ته قلب آرزوی آرامش خیال دارم،آرامش در زندگی و اینکه انشاءالله خداوند متعال خودش شما رو از این وضعیت نجات بده!!!
    سفت و سخت توکل کن به خودش...باور کن بی جواب نمی مونی گلم!
    واقعا سخته عزیزم...خیلی سخته
    در پناه خدا
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  14. 2 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (چهارشنبه 30 دی 94), آرامش خیال (چهارشنبه 30 دی 94)

  15. #18
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    بنده به آرامش خیال گرامی حق می دهم که مردد باشد.
    از انتخاب نامتان مشخص هست که به دنبال آرامش می گردید. و حتما آرامش موقتی هم نمی خواهید. می خواهید خیال آرام در زندگی داشته باشید.

    من خطاب به بعضی افراد که در مورد سقط، فتوا می دهندو آزاد اعلام میکنند نکته ای را عرض کنم:
    اومانیسم آمد و انسان را به جای خدا نشاند. و گفت بشر محور جهان تویی، هر چه به راحتی و خوشی تو می انجامد همان را انتخاب کن. و فقط تو مهمی.
    حالا توهم اومانیستی بیداد می کند. (اگرچه پر از تعارض هست. مثلا طبق نظریه اومانیسم باید این موجود هم متولد شود و در نهایت خودش برای خودش تصمیم بگیرد)
    فکر نکنید جفت گیری جنس و نر و ماده در گیاهان و جانواران و انسانها موجب می شود که آنها آفریدگار شوند.
    هرگز ما والدین آفریدگار فرزندانمان نیستیم. حتی اگر اومانیست باشیم و خود را محور قرار دهیم نمی توانیم آفرینندگی خدای یکتا را انکار کنیم.

    پس آنکه آفریدگار ماست جان و مرگ ما در دست اوست.
    ما نمی توانیم به فکر و تدبیر خود حکم مرگ بدهیم.
    بعضی ها گفته اند به خاطر آخر و عاقبت خود بچه برایش بهتر هست که سقط شود!!!!!!

    این مثل اینست که یک بچه عقب مانده به دنیا بیاوریم و او را بکشیم.
    یا یک بچه ای که همه بدنش فلج هست به دنیا بیاوریم و او را بکشیم. چون آینده روشنی ندارد
    یعنی هم ما دچار توهم آفریننده بود انسان شدیم. و هم توهم زدیم که از عاقبت و آینده این موجود با خبریم!!!!

    ما حتی از وضعیت فعلی خود هم خبر نداریم.
    اینکه میلیاردها سلول در بدن ما هم اکنون چگونه فعل و انفعالات نشان می دهند، با خبر نیستیم تا ما زنده مانده ایم.
    چگونه توهم آفریدگار بودن می کنیم و تصور می کنیم زنده یا مرده بودن انسانی به دست ماست.

    لذا اینگونه مسائل را نمی توان به سادگی حکم داد.


    اما آرامش خیال گرامی
    وضعیت سختی در آن قرار دارید.
    اما نباید عجله کنید.

    البته این حق شماست که زندگی کنید و زندگی خود را با تدبیر باز سازی کنید یا اینکه طلاق بگیرید و رنجهای آن را برای خود کاهش داده و رو به جلو بروید.

    اما باید این متغیر فرزند را در این معادلات خود لحاظ کنید نه اینکه حذف کنید.



    ================
    پاورقی:
    من شرمم می شود خودم را مشاور بدانم، وقتی در میان کسانی قرار بگیرم که خودشان را مشاور می خوانند و هم حکم طلاق می دهند و هم حکم سقط جنین.
    چون طبق اخلاق روانپزشکی، و اخلاق حرفه ای و هم به لحاظ فنون و تکنیک های مشاوره ، هرگز ما چنین حقی نداریم که توصیه به طلاق کنیم یا توصیه به سقط جنین کنیم!!! و صرفا باید بینش و آگاهی و مهارت به فرد بدهیم تو در نهایت خودش برای زندگی اش تصمیم بگیرد.


    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  16. 17 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    alireza198 (پنجشنبه 01 بهمن 94), Hadi99g (شنبه 08 اسفند 94), khaleghezey (چهارشنبه 30 دی 94), new life (شنبه 21 فروردین 95), sara1394 (چهارشنبه 30 دی 94), گیسو کمند (جمعه 02 بهمن 94), یا مجیر (چهارشنبه 07 بهمن 94), یاس پاییزی (چهارشنبه 30 دی 94), هلیاجون (جمعه 02 بهمن 94), آرامش خیال (چهارشنبه 30 دی 94), الهام 5566 (چهارشنبه 30 دی 94), اعجاز عشق (چهارشنبه 30 دی 94), حسين40 (دوشنبه 05 بهمن 94), سوده 82 (چهارشنبه 30 دی 94), شیدا. (پنجشنبه 01 بهمن 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 01 بهمن 94), عشق آفرین (شنبه 16 اردیبهشت 96)

  17. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    از همه دوستان و بخصوص مدیر همدردی سپاسگذارم
    من درحال حاضر پیش خونواده خودم هستم
    همسرم یک ماه پیش رفته خونه مادرش و زمانی که من تماس گرفتم برگرده گفت میخوام اینجا بمونم و گوشیش رو خاموش کرد که من با منزل مادرشون تماس گرفتم که باهاش صحبت کنه که لجبازی نکنه.
    البته من در اون زمان اصلا فکر نمیکردم که روابط خصوصی مارو برای مادرش توضیح داده باشه و وقتی با مادرش صحبت کردم شروع کرد به تهمت زدن و دعوا با من.
    وانقدر این قضیه رو بزرگ کردن که آبروی من رو بردن و من هم از طریق قانون اقدام کردم.
    همسر من اصلا آدم مسئولیت پذیری نیست و من نمیتونم بهش تکیه کنم.
    حتی بدلیل فشار روحی زیادی که روی من بود مشکلاتی برای من و جنین بوجود اومد که پزشک گفتن ممکن جنین خودش سقط شه و من بیمارستان بودم وبا همسرم تماس گرفتم اما ایشون اصلا براش مهم نبود.
    البته بعد از چند روز خطر رفع شد.واقعا نمیدونم حکمت خدا از وجود این بچه چیه.
    همسر من زن رو یک فرد موقت در زندگیش میدونه و معتقده که پدر و مادرش در الویت هستن.
    در حالی که من زندگی مشترک خودمون رو در الویت میدونستم.
    ایشون حتی در دوران عقد کوچکترین مشکلی که بینمون پیش میومد رو با مادر و خواهرش در میون میگذاشت و مشکلی که میتونست بین خودمون و خیلی ساده حل بشه به یه معضل بزرگ تبدیل میشد.
    ایشون حتی الان هم که میگه من طلاق نمیدم باز هم تاکید داره که مادر من حق داره در این مورد پرس و جو کنه و ....
    مشکل اینجاست که همسر من اصلا فکر نمیکنه اشتباه میکنه و توی خونوادشون خیلی طبیعیه که توی زندگی هم دخالت کنن.
    حتی ما یکبار خونه خودمون یه بحث کوچیک داشتیم که ایشون سریع با مادرش تماس گرفت و 5 دقیقه بعد مادر و پدرش خونه ما بودن.
    سوده عزیز مشاور در زمان عقد به ما نگفت جدا شین.الان و در این شرایط میگه که این آدم قابل تغییر نیست.

  18. 3 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (جمعه 02 بهمن 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 01 بهمن 94), سوده 82 (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  19. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام

    اميدوارم حالتون بهتر شده باشه.


    خانم ارامش خيال عزيز نگرانيتون رو درك مي كنم و هم دلخوري شما از همسرتان و خانواده اش .
    انشاءالله خدا خودش كمكتون كنه.

    در مورد تهمت ناروا ازردگيتون به جا هست اما از خصوصيات خوب همسرتون هم بگيد هر وقت خواستيد يا تونستيد

    امروز از همسرتون دل ازرده هستيد فردا شايد نكته اي به ذهن اورديد كه براتون كمك كننده باشه اما عجله نكنيد به خدا توكل كنيد و نگران اينده نباشيد خداي امروز فردا هم هست .


    گفتيد زمان مجردي دختر موفقي بوديد فراموش نكنيد هنوز همون فرد هستيد و حتي قوي تر هم بايد شده باشيد .


    شنيده ام كه خانمي از اشنايان من ششمين فرزندشون را ناخواسته باردار ميشن و همسر اين خانم خيلي كارها انجام ميدن كه بچه را سقط كنند مخصوصا همسر خانم كارهايي انجام مي دادند كه علاوه بر بچه خطرهاي زيادي براي خانم داشته اما خدا بهشون رخم مي كنه و بچه سالم به دنيا مياد.
    فقط اين رو بگم كه اون بچه از ابتدا بابايي و عزيز دل پدر بود .هم محبت مي كرد و هم مورد توجه زيادي از سمت پدر بود الان اون مادر فوت كردند و همون اخرين فرزندشون بيشتر از همه مواظب پدرش هست.


    لطفا به خودتون فرصت بدين براي جدايي هيچ وقت دير نميشه. اما ميشه راهي رو پيدا كرد كه تصميم قاطعانه تري بگيريد .

    مواظب خودتون باشيد.نگرانيتون رو هم بسپاريد به من بهشون فكر مي كنم شما سعي كنيد استراحت كنيد.من هم مي سپارم به خدا ميرم استراحت مي كنم:)


    انشاءالله درست ميشه همه چيز ...

    راستي اين داستان بي ارتباط به مشكل شما نيست .

    ششمین دختر


    معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»
    معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ ﯾﺎ به هر ﻧﺤﻮﯼ شده ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯد.

    ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد. ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ می‌کرد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ می‌آمد، ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا می‌کرد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ می‌سپرد.

    ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بيآورد ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ باشد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ.»



    ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: «می‌دانید آن ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ‌می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ کی ﺑﻮﺩ؟ آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺪمت می‌کنم. آن ﭘﻨﺞ ﭘﺴﺮ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را می‌گیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ می‌کند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ.»


    ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﯿﺮﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ.


    ﻭﺍﻟﻠﻪ ﯾﻌﻠﻢ ﻭﺍﻧﺘﻢ ﻻﺗﻌﻠﻤﻮﻥ..
    ﺍﻟﻠﻪ می‌داند ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻓﻬﻢ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺁﻥ ﻋﺎجز ﻫﺴﺘﯿﺪ.

    ﺑﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ اراده ﺍﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐنی.



    راستي نگفتيد به غير از مشاوره چه اقدامات ديگري انجام داده ايد.
    همسرتون نسبت به بچه تمايلي نشون نميدن؟

    ویرایش توسط اعجاز عشق : پنجشنبه 01 بهمن 94 در ساعت 00:47

  20. 4 کاربر از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده اند .

    new life (شنبه 21 فروردین 95), هلیاجون (جمعه 02 بهمن 94), آرامش خیال (پنجشنبه 01 بهمن 94), سوده 82 (پنجشنبه 01 بهمن 94)


 
صفحه 2 از 12 نخستنخست 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.