به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 30
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ویرایش توسط fkh4466 : یکشنبه 04 بهمن 94 در ساعت 13:52

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام علیکم
    ای بابا چه بد.قابل درکه چه قدر ناراحت و شوکه شدی
    اول اینکه توی دیدارهای بعدی از شوهرت بخواه شرایط طوری باشه که اصلا با خانوادش تنهات نگذاره.که اگه گله گذاری هست خودشم باشه.البته خیلی با سیاست این موردو بخواه
    دوم اینکه بذار انقدر بگن که خسته بشن.بدونن با اه و ناله محل زندگی شما عوض نمیشه.
    سوم اینکه اگه امکان مالیشو دارید حتما یه سفر درست حسابی دو نفره تدارک ببینید برای عید تا نتونند بیان یا اگه بیان کمتر بمونن.مثلا از این تورهای ایرانگردی و ...
    تا هم روابط خیلی یهوووو زیادی از سر گرفنه نشه
    چهارم اینکه به شوهرت توقعاتتو با سیاست بگو که تو تلفناشون بهشون بگه.اینکه باید هدیه میووردن و نیووردن و اینکه وقتی عید بیان شهر شما درست اینه که به خانواده تو هم سر بزنند و کدورتها رو از بین ببرن
    البته خیلی با سیاست و بدون دعوا که هم توپ تقصیرات بیفته زمین خودشون هم اینکه شوهرت از کم لطفی خانوادش مطلع بشه چون اقایون تو این زمینه ها پرتن!
    پنجم اینکه عزیزم زندگیتو بکن .مگه قراره چند بار در سال ببینیشون!

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    زندگی شما مدل خفیف زندگی منه

    و جالبیش اینه ماهم اول خواهرشوهرم اومد خونمون و ما فکر کردیم میاد که همه چیو حل کنه درحالیکه اومده بود هیزم بریزه

    عزیزم اشتباهت این بوده که قبول کردی که همسرت خونه نباشه

    من وقتی خواهر شوهرم رسید شهرمون همسرم مریض داشت و باید میرفت مطب اما من ازش خواهش کردم که مریض هاشو جابه جا کنه و با تاخیر سه ساعته مطب بره فقط برا اینکه

    نمیخواستم تنها باشم باهاش و هزاران دلیل داشتم و یکیشم این بود که میدونستم احتمال این هست که برگرده و بگه سحر بهم بی احترامی کرد و فلان کردو ....منم گفتم اگه اینطور

    بشه همسرم مدام تو دلش میمونه که من چکار کردم که خواهرش ناراحت شدو رفت دیگه پشت سرشم نگاه نکرد و تا قیامت منو مسوول گناه نکرده میدونه و دقیقا همینو به همسرم گفتم

    گفتم امیدوارم برا اشتی و فیصله دادن به بحث ها اومده باشه اما ممکنه هدفش این باشه بدتر ماجرا رو خرابتر کنه و نذاره پدر مادرت بیان خونمون بهتره خودت خونه باشی که بعدا بحثی توش در نیاد و همین کارو هم کردیم و جالبه دقیقا خواهرشوهرم برگشت و هزارتا دروغ گفت طوریکه الانم مادر شوهرم به همسرم میگه زنت به خواهرت بی احترامی کرده پس ماهم نمیایم

    خونتون و خوشبختانه چون همسرم خونه بود همیشه به مادرش میگه خواهرم بیخودکرده من خودم خونه بودم سحر هم کوچکترین بی احترامی بهش نکرد حالا یه درصد فکر کن همسرم خونه نبود!!!!!!!!

    یه چیزی بهت بگم همیشه تیز و باهوش باش اگر تو خونواده ی شوهر زرنگ نباشی فورا زیر ابتو همچین میزنن که نفهمی چطور شد

    همیشه سعی کن هزار احتمالو در نظر بگیری و ساده نباشی

    هدف اولو اخرتم شوهرت باشه شوهرت پشتت باشه دنیا هم که برات مار کبری بشن باز تو یار خودتو داری این تجربه ی منه

    همسر منم اولا لام تا کام حرف نمیزد امابه مرور زمان بهتر شد و صد البته خونوادشو بهتر شناخت

    یادت نره که توکوچکترین حرکتی نباید بکنی که تو ذهن همسرت محکوم بشی باید همیشه طوری رفتار کنی که اونا ادم بد داستان باشن البته اگه واقعا هستن نه اینکه خودت براشون داستان درست کنی و خرابشون کنی

    یه تجربه ی دیگه ناراحتی های گذشته رو فراموش کن چون راه دیگه ای نداری

    اما هیچ وقت از ته دلت نبخششون و سعی نکن فردین بازی در بیاری و سعی کنی نشون بدی که دختر خوبی هستی و اونا اشتباه میکردن همیشه طوری رفتار کن باهاشون که ندونن دوسشون داری یا ازشون متنفری

    معمولی باش خودت باش و سعی کن خیلی رسمی و در نهایت احترام باهاشون رفتار کنی هیچ وقت تو چشماشون نگاه نکن چشمها خیلی چیزهارو لو میده احساس ادمو نشون میده فکر ادمو انتقال میده و حتی سادگی ادمارو از چشماشون میشه فهمید پس چشمتو کنترل کن تا میتونی خودتو قاطی بحث هاشون نکن یه جورایی زیر پوستی بی محلشون کن که بفهمن در حقت بد کردن و هنوز دلخوری ازشون و اونی که باید شاکی باشه شما هستید نه اونا

    نذارید با رفتارتون جای شاکی و متشاکی عوض بشه

    از همین اول اگر ندونی چطور رفتار کنی کلاهت پس معرکس

    اجازه نده اصلا باهاشون تنها بشی یا حتی همسرت باهاشون تنها بشه

    یه چیزیو یادت نره خونواده ی شوهر نمیتونن با تلفن های چند دقیقه ای زندگی شمارو خراب کنن اما حضوری میتونن پس هیچ وقت همسرتو تنها نذار باهاشون هیچ وقت حتی در حد یه سوپری رفتن هم نذار باهم تنها باشن

    خودتم تنها نشو باهاشون اونطوری غمباد میگیرن از بس نمیتونن حرفای دلشونو بزنن

    بعدشم ازشون پیش شوهرت به هیچ وجه بد نگو حتی یه جاهایی سعی کن نشون بدی که داری سعی میکنی ببخشیشون و فراموش کنی همه چیو

    اما من یکی فراموش کردم چون ارامش خودمو دوس دارم حیف نیست ذهن من درگیر اونا بشه !!!!!!!!

    فراموش کردم مسایلو اما به هیچ وجه اونچه سرم اوردن رو نمیبخشم تا روز قیامت و باید تاوان کارهاشونو بدن چون خیلی به ناحق سرم بلا اوردن و منتظر روزی هستم که قانون طبیعت دست به کار بشه و اونچه سر دختر مردم اوردن همون سر دختر خودشون بیاد اونوقت دیگه میبخشمشون

    شما هم فقط باید باهاشون سرسنگین باشی اما بی احترامی نکنی

    ازشون توقع یه برگ کاغذ هم نداشته باش فقط و فقط همسرتو همراه خودت کن همین کافیه
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 04 بهمن 94 در ساعت 21:01

  4. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    sara 65 (یکشنبه 23 اسفند 94), نیکیا (یکشنبه 04 بهمن 94)

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوستانی. که جواب دادن
    fkh عزیز مشکل من اینه که سیاست ندارم و زیادی ساده ام، ولی اونا برعکس من خدای سیاست ان، در مورد تنخا نبودن من یا شوهرم در حضور اونا باید بگم امکانش نیس چوو اولا اووا از راه دور میان و چند روزی اینجان و شوهرم نمیتونه مدام پیشم باشه و دوم اینکه اوونا اژ کوچکترین فرصت برای زدن حرفاشوو استفاده میکنن مثلا وقتی منو شوهرمو خواهر شوهرم رفتیم بیرون و من خواستم یه لباسی که خوشم اومده بودو بخرم تارفتم لباسو پرو کردم تو اوون تایم کوتاه نمیدووم چی به شوهرم گفته بود که بعد خرید لباس و تو راه متوجه شدم شوهرم خیلی بهم ریخته خرده

    در مورد اوو راهکارت که گفتی اگه عید اومدن از شوهرم بخوام به خانواده منم سر بزنن راهکار خیلی خوبیه ممنون، بازم ازین راهکارا بده

    چون مطمینم قبول نمیکنن و اونوقت چهره واقعیشوو بیشتر برای شوهرم هویدا میشه
    در مورد اینکه آقایون تو این زمینه پرتن باهات موافقم، گاهی فک میکنم اگه همین رفتارا رو خانواده من با شوهرم داشتم اوون چه عکس العمل هایی داشت!!

    ممنون سحر عزیزم که به تاپیکم سر زدی

    در مورد اینکه گفتی همیشه تیز باش... آخه من تو یه خانوادا ای بزرگ شدم که همه با هم یکدل و یکرنگن، مامانم صاف و صادق، سیاست رو بلد نیستم عزیزم

    اینکه گفتی خانواده شوهر مدام در فکر زیراب زدنن باید بگم تازه به این نتیجه رسیدم، یه مثال بزنم :پنجره آشپزخونه رو چند مین باز کردم هوای آشپزخونه عوض شه، دیدم خواهر شوهرم برداشته به شوهرم میگه: اون پنجره رو که باز میکنین از بیرون شاید دید داشته باشه!! شوهرمم گفت نه دید نداره، من ساده ام همونجا چیزی نگفتمو از موضوع رد شدم بعدش که فک کردم خیلی حرص خوردم که نباید ازین مساله ساده رد میشدم

    آخه منو شوهرم خودموون نسبت به این مسایل خیلی حساسیم، تذکر اون یه جوری توهین به من بود که متاسفانه همونجا این نکته رو نگرفتم (بازم بخاطر سادگیم)

    کلا من ذهنمو واسه این چیزا آماده نکرده بودم، ولی در رابطه بعدی میخوام کاملا باسیاست برم جلو، با راهنمایی ها و تذکرات شما دوستان

    یه نکته دیگه اینکه فهمیدم اونا تو کار دعا گرفتن و این چیزا هستن!!ازین موضوع خیلی میترسم که نکنه تو دیدارای بعدی ازین بابت کاری بکنن، آیا لازمه دراین مورد با شوهرم حرف بزنم؟ اصلا موندم چی بگم!!

    شوهرم خیلی کم حرفه و این موضوع تو همچین مواقعی زجرم میده و باعث شده منم نتونم از ناراحتی هام باهاش صحبت کنم
    ویرایش توسط نازگل71 : دوشنبه 05 بهمن 94 در ساعت 09:19

  6. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تذکر جدی

    اینجا سایت روانشناسی هستش که توسط متخصصین باتجربه اداره و مدیریت میشه لطفا شان و منزلت سایت را حفظ کنید

    سایت خاله زنکی نیستش پست های آخر رو میخونم احساس میکنم چندتا خانوم نشستن دور هم و دارن سبزی تمیز میکنن و از اینجور حرفها میزنن که بهترین وازه ای که میشه براش به کار برد صد من یک غاز هستش.

    بانو نازگل گرامی لطفا مقاله زیر را با دقت مطالعه کنید.

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    شما در حال جنگ نیستید خانواده شوهرت دشمنت نیست بله اختلاف نظر هست تفاوت توی دیدگاه ها هست اونم زیاد ولی هیچوقت یادت نره شوهرت از اون خانواده اومده من یک مرد هستم متاهل هم هستم بهت توصیه میکنم قبل هرچی بود چالش کن سخته مشکله زجرآوره میدانم احساسی که دارید را هم کامل درک میکنم ولی اگر واقعا هدفت زندگی کردن هستش و آرامش در زندگی مشترکت هرچی برای گذشته بود بزار همانجا باقی بماند.
    رابطه خوب با خانواده شوهر تاثیر خیلی زیادی داره توی زندگی مشترکت هرچی این رابطه بهتر باشه تاثیر مثبت بسیار بیشتری داره و هرچی با تنش همراه باشه مطمئن باش شعله هاش به زندگی مشترک شما هم سرایت می کنه.طوری رفتار کن که در شان یک بانوی متشخص و باوقار ایرانی باشه طوری که شوهرت به انتخابی که کرده افتخار کنه.شوهرت کم حرف نیست عاقل و فهمیده هستش یاد گرفته حفظ آرامش توی زندگیش اولویت اولش باشه.

    یک مثال در مورد باز بودن پنجره ذهن خوانی و منفی بافی و تعمیم دادن یک منفی به بقیه موارد.لطفا مقاله خطاهای شناختی را با دقت بخوانید.

    پ.ن:پست های بالا گزارش میشه تا رسیدگی بشه.لطفا دیگه چنین پست هایی توی سایت وزین همدردی نگذارید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای خاله قزی شما خودتون گفتین اگه حرفی داری بیا اینجا بزن و دردودل کن، من حرفای دلمو گفتم، حرفایی که هیچ وقت اونا رو به همسرم نخواهم زد، چون عاشقشم و آرامشش برام مهمه

    همسر من اونقدر خصوصیات اخلاقیه بارز و عالیی داره که باعث شده من انقدر صبور باشم، وگرنه کی رو دیدی که تو خونه خودش به پدرو مادرش توهین کنن و اون آدم سکوت کنه؟؟!!

    حالا به فرموده شما در رفتارای بعدی هم بهم توهین شد چیکار کنم؟ به خانوادم توهین شد بازم سکوت کنم؟ من شمشیر دست نگرفتم واسه جنگ ولی وقتی اونا شمشیر دارن من با چی از خودم دفاع کنم که آسیب نبینم و دو روز دیگه غمو غصه داغونم نکنه؟

    من دنبال راهکار هستم که زندگیه خودمو همسرمو و آرامشمونو حفظ کنم و در کنارش خودم هم ارامش داشته باشم
    ویرایش توسط نازگل71 : دوشنبه 05 بهمن 94 در ساعت 10:40

  8. کاربر روبرو از پست مفید نازگل71 تشکرکرده است .

    نیکیا (دوشنبه 05 بهمن 94)

  9. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازگل71 نمایش پست ها
    با سلام خدمت دوستان گل همدردی، من قبلا اینجا تاپیکی تحت عنوان " همسرم عاشقانه عاشقمه ولی داره مجبورم میکنه که با خانوادش زندگی کنیم" زدیم

    از راهنمایی های دوستان استفاده زیادی کردم و ممنونم از همه، تو این مدت هم مقاله های
    تالار و تاپیک های سایر دوستان رو میخوندم

    اما مشکل جدید من که در ادامه مشکلات قبلی و تصمیمات قبلیه رو ذکر کنم و از دوستان

    عاجزانه میخوام کمکم کنن

    در پی تاپیک قبل، من و همسرم تصمیم گرفتیم که در شهر محل قبولی من در دانشگاه زندگی کنیم چون اونجا کار بیشتره ولی من امسال دانشگاه نرم و برای سال بعد تلاش کنم

    این تصمیم باعث شد خانواده همسرم بیشتر از قبل ازم دلخور باشن و بهم یه سری توهینایی رو بکنن. که چرا پیش ما زندگی نمیکنین حتی برای برگذاری مراسم عروسیمون پا پیش نذاشتن که هیچ

    حمایت مالی و عاطفی هم نکردن که هیچ، به منو خانوادم هم توهین کردن. در مراسم عروسی هم شرکت نکردن

    با همه سختیا همسرم با حمایت پدرم مراسم عروسیمونو برگذار کرد
    و ما رفتیم سر خووه و زندگیمون

    دو هفته از آغاز زند گی مشترکمون میگذره ولی من انقد دلشکسته ام و غمگین که نمیتونم از زندگیم لذت ببرم

    بعد مراسم عروسی خانواده همسرم روزی یه بار بهش زنگ میزنن، همسر منم اوایل باهاشوو سرد برخورد میکرد ولی الان نه. انگار یادش رفته به خانومش چه توهینایی شد

    انگار اتفاقات گذشته رو فراموش کرده، منم خیلی دلگیر میشم ازش وقتی این رفتارشو میبینم که قبل عروسی حاضر نبود باهاشوو هم کلام بشه. ولی الان که.

    ما یه بحرانو. با کلی مشکل پشت سر گذاشتیم و تو اوو دوران تنها حامیش خانواده من بود الان دوس داره دوباره با خانوادش ارتباط برقرار کنه

    گرچه این خانوادشن که خیلی باهاش تماس میگیرن، دیشب هم حین مکالمه بهش گفتن احتمالا عید بیان شهر ما

    من وقتی این رفتارش. میبینم حس بدی بهم دست میده، غم بزرگی رو دلمه. ولی تا حالا با همسرم راجعبش حرف نزدم، حتی یه کلمه از خانوادش بد نگفتم

    الانم انتظار دارم شوهرم مسایل گذشته و توهینایی که به خانومش شد رو لااقل به این زودی فراموش نکنه و منو دل شکسته تر نکنه با رفتارش نسبت به خانوادش

    از دوستان گل همدردی میخوام راهنماییم کنن و بم بگن که چطوری با همسرم راجعبه این م. ضوع صحبت کنم که ناراحت نشه، با خانوادش چه رفتاری داشته باشم که در عین حفظ حرمت ها حرف دلمو هم گفته باشم تا کمی آروم شم

    دوستان لطفا راهنماییم کنین به شدت به راهنمایی هاتون نیاز دارم
    تعجب میکنم گه پدر شما برا مراسم ازدواج دخترش پیشقدم شده
    اونم در شرایطی که خانوده داماد پا پس کشیدن
    این پیام منتقل میشه :
    که من خیلی دوست دارم دخترم را سر و سامان بدم و مهم هم نیست که پدر و مادر دامادم نیان و تو مراسم شرکت نکنند ما کار خودمان را میکنیم و بدانید و اگاه باشد بدون حضور شما هم مراسم برگزار میشود

    پدر شما هم کار قابل تقدیری انجام ندادن احتمالا شما داری خیلی بزرگش می کنی
    فامیل های خودتون را جمع کرده و مهمونیداده کسی از فامیل داماد هم نبوده و بعد هم کادو هاتون را خودش برداشته همین

    به هر حال وقتی خانواده شوهرتون گفتن ما شرکت نمی کنیم پدرتون باید دو سه هفته ای صبر میکرد
    از شوهر تون می خواست که مشکل را حل کنه با خانوادش صحبت کنه مگه پدر و مادری پیدا میشن که نخوان پسرشون را در لباس دامادی ببینند؟؟!!

    به هر حال کسایی که شما ازشون کینه به دل داری حانواده همسرت و از عزیز ترین افراد برا شوهرت هستن
    این توقع شما هم شاید بیهوده باشه که به خاطر اینکه به شما توهین شده (که مقدمات این بی احترامی را خودتون فراهم کردید ) حالا همسرتون با خانوادش قهر باشه و عید هم همدیگه را نببینند
    وقتی یه شهر برا زندگی انتخاب کردید که خانواده شوهرت اونجا نیستند خیلی طبیعی و معمولی هست که بخوان چند روزی را خونه شما مهمان باشن
    و این توقع خیلی خیییییلی زیادی هست که مثلا برن هتل یا اینکه اصلا نیان شهر شما مسافرت

    تازه مگه شما شهر پدر و مادرت هستی ؟
    که وقتی میان خونتون دیدن پدر و مادرت هم برن !!!

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 بهمن 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    436
    سطح
    8
    Points: 436, Level: 8
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای کمال بهتر بود تاپیک قبلیم رو هم میخوندیم بعد نظر میذاشتین
    خانواده همسرم به هیچ کدوم از تعهدات شب خواستگاری عمل نکردن، قرار بود بعد اتمام سربازی همسرم برای ما جشن بگیرن که نگرفتن و گفتم باید دو سال دیگه هم نامزد باشین و خودتون کار کنین و جشن بگیرین،

    من کجا گفتم پدرم کادوهای ما رو برداشت واسه خودش؟؟؟؟

    بعد اینکه خانواده همسرم گفتن ما شرکت نمیکنیم پدر با پدر ایشوو تماس گرفتن ولی پدرشوهر من جواب تلفنشووو ندادن، بعد یه هفته مجدد مادرم با مادرشوو تماس گرفتن ولی فقط توهینو تحقیر شنیدن و اینکه ما از اول هم دخترتووو نمیخواسیم و دختر خالشو واسش در نظر داشتیم

    شوهرمم با خانوادش تماس گرفت و اونا باز گفتن نمیان

    شوهرم همچین دلخوشی از خانوادش نداره، اگه من بخوام میتونم با یه جمله، فقط با یه جمله، کاری کنم که تا آخر عمر باهاشون رفتو امد که هیچ حتی صحبتم نکنه

    اگه من اومدم اینجا تاپیک زدم چون از قهر خدا میترسم اینکه اونا هرقدرم بد باشن پدرومادرن و احترامشون واجبه

    آقای محترم همسرم انقد از خانوادش گله داره که اگه من ازش بخوام باهاشوو قطع رابطه میکنه و نیازی نیس اینجا تاپیک بزنم

    وقتی کسی تو تاپیکی نظر میذاره بهتره کامل تاپیکوی فردو بخونه بعد نظر بذاره، یکی از دلایلی که خودم تاحالا تو تاپیکی نظر نذاشتم همینه، چون وقت ندارم همه تاپیکای فرد رو بخونم و فقط با خوندن تاپیک آخری فرد به خودم اجازه نظر دادن نمیدم

    نظرات کارشناسانه اعضای همدردی رو دیدیم، دیگه تمایل ندارم این تاپیک ادامه پیدا کنه، والسلام

  11. 2 کاربر از پست مفید نازگل71 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 05 بهمن 94), نیکیا (دوشنبه 05 بهمن 94)

  12. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اردیبهشت 95 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-19
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    2,961
    سطح
    33
    Points: 2,961, Level: 33
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    13

    تشکرشده 33 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    تذکر جدی

    اینجا سایت روانشناسی هستش که توسط متخصصین باتجربه اداره و مدیریت میشه لطفا شان و منزلت سایت را حفظ کنید

    سایت خاله زنکی نیستش پست های آخر رو میخونم احساس میکنم چندتا خانوم نشستن دور هم و دارن سبزی تمیز میکنن و از اینجور حرفها میزنن که بهترین وازه ای که میشه براش به کار برد صد من یک غاز هستش.

    بانو نازگل گرامی لطفا مقاله زیر را با دقت مطالعه کنید.

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    شما در حال جنگ نیستید خانواده شوهرت دشمنت نیست بله اختلاف نظر هست تفاوت توی دیدگاه ها هست اونم زیاد ولی هیچوقت یادت نره شوهرت از اون خانواده اومده من یک مرد هستم متاهل هم هستم بهت توصیه میکنم قبل هرچی بود چالش کن سخته مشکله زجرآوره میدانم احساسی که دارید را هم کامل درک میکنم ولی اگر واقعا هدفت زندگی کردن هستش و آرامش در زندگی مشترکت هرچی برای گذشته بود بزار همانجا باقی بماند.
    رابطه خوب با خانواده شوهر تاثیر خیلی زیادی داره توی زندگی مشترکت هرچی این رابطه بهتر باشه تاثیر مثبت بسیار بیشتری داره و هرچی با تنش همراه باشه مطمئن باش شعله هاش به زندگی مشترک شما هم سرایت می کنه.طوری رفتار کن که در شان یک بانوی متشخص و باوقار ایرانی باشه طوری که شوهرت به انتخابی که کرده افتخار کنه.شوهرت کم حرف نیست عاقل و فهمیده هستش یاد گرفته حفظ آرامش توی زندگیش اولویت اولش باشه.

    یک مثال در مورد باز بودن پنجره ذهن خوانی و منفی بافی و تعمیم دادن یک منفی به بقیه موارد.لطفا مقاله خطاهای شناختی را با دقت بخوانید.

    پ.ن:پست های بالا گزارش میشه تا رسیدگی بشه.لطفا دیگه چنین پست هایی توی سایت وزین همدردی نگذارید
    از مدیر همدردی میخوام به این تاپیک سر بزنن و به توهینهای خاله قزی رسیرگی بشه
    تعجب میکنم
    صد من یه غاز!!!!
    خاله زنک!!!
    سبزی پاک کردن!!!!
    شما شرم اور حرف زدید.
    بد نیست معذرت خواهی کنید

  13. #20
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو نازگل گرامی
    خدایی نکرده فردی اینجا قصد بی احترامی و اینکه دنبال مقصر باشه نیست دوستان هم مطلبی مینویسن بخاطر اینه که یاد گرفتن مراجع را تشویق کنن به حفظ آرامش

    اینکه شما و خانواده تان بدنبال حفظ احترام دوطرف و رفت و امد هستید خیلی خوبه اینکه شما با تمام نامهربانی هایی که شده بازهم احترام گذاشتید اینم خوبه.ولی مسئله اصلی اینجا اولویت بندی هستش اینکه اولویت توی حفظ زندگی مشترک و رابطه خوب و آرامش در زندگی باشه یا پیروز شدن توی بحث و خدایی نکرده درگیری و دعوا پیروز شدنش.
    نظر شخصی من بالا عنوان کردم شما سعی کن خوب باشی و بااحترام برخورد کنی نه بخاطر خانواده شوهرت بلکه بخاطر حفظ آرامش و خوشبختی زندگی خودت و احترامی که به شوهرت قائل هستی اینکار را انجام بده.شما تلاشت را روی این بزار که احترام ها را حفظ کنی حریم ها را محترم بشماری نهایت اینه یا خانواده شوهرت همراهی میکنن که چه بهتر یا اینکه باز هم بد رفتاری میکنن اینجا حداقل هم خوئت و هم شوهرت به این نتیجه میرسید که همه تلاش خودتان را انجام دادید.

    پ.ن: برخورد خوبت بعد همه بدی هایی که بهت شده تاثیر خیلی مثبتی توی رفتار شوهرت در زندگی مشترکتان می گذارد اگرم بنده اصرار دارم خوب رفتار کنید بیشترش بخاطر این موضوع هستش.
    در مورد پست اول یادم نبود دفعه قبلی گفتم اینجا در و دل کنید ولی بازم فراموش نکن توی زندگی عاقلانه و با سیاست رفتار کنی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جشن عروسی بگیرم یا نه؟
    توسط رویاا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 اردیبهشت 93, 16:29
  2. اختلاف با همسر درمورد محل زندگی بعد عروسی
    توسط بهار67 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 92, 10:29
  3. پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 92, 16:58
  4. عروسی یا سفر خارج از کشور؟
    توسط asal-v در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 20 مهر 92, 21:40
  5. راه حل جالب برای یک مشکل به دو روش آمریکائی و روسی !
    توسط baran.68 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 اردیبهشت 89, 23:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.