به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان

    ما از اون روز تا حالا اصلا باهم حرف نزدیم. یعنی 10 روزه تقریبا.........................

    اونروز بعد از اینکه باهاش بحثم شد چندبار زنگ زد ولی من جواب ندادم وگفتم نمیخوام باهات حرف بزنم.
    میدونم بهتر بود میذاشتم حرفش رو بزنه حداقل، اما خیلی عصبانی بودم از اینکه دوستاش رو برده تو خونه و مشروب خوردن. اونم دقیقا فردای روزی که من رفتم.

    اونم از اونروز دیگه زنگ نزد. (لج کرده به خاطر اینکه جوابش رو ندادم)

    نمیدونم چیکار کنم. اینقدر فکرای مختلفی توی ذهنم هست که نمیدونم واقعا چیکار کنم

    توی این چند روز با چند تا از نزدیکانم که رابطه نزدیکی دارم صحبت کردم، همشون قبول داشتند که ما از اول خیلی باهم متفاوت بودیم و فرهنگامون زمین تا آسمون فرق میکنه، اما درآخر نصیحتم میکردند که هیچ زندگی ای کامل نیست و همه یه مشکلاتی دارند و بهتره آستانه تحملت رو بالا ببری..... وگرنه اگه میخوای تا آخر اینقدر عذاب بکشی باید از الان یه تصمیم جدی بگیری( تا قبل از اینکه بچه ای بیاد و ....)

    نمیدونممم.... اما من به نظر خودم واقعا آستانه تحمل بالایی دارم، خیلی چیزا رو تحمل میکنم واصلا به روی خودم نمیارم، اما خب یکی دوتا نیست، و وقتی مسایل زیادی کنار هم قرار میگیرن نمیتونم تحمل کنم ومیگم به چه قیمتی از هرچیزی که واسم مهم بود گذشتم ؟ هیچ منتی نذاشتم که از خانواده م، از محیط زندگی م، فرصت کارکردنم(که توی اون محیط کوچیک صفره احتمالش) و همه امکاناتی که داشتم گذشتم ورفتم توی اون شهرکوچیک باهاش زندگی بکنم(که هیچوقت از اول قرار نبود بریم اونجا )، اما اگه با خودش مشکلی نداشتم همه اینا رو تحمل میکردم، اما علاوه بر اینها وقتی تفاوتهامون که منجر به ناراحتی زیادم میشه هم به اینها اضافه میشه، واقعا مردد میشم که ادامه این زندگی درسته ؟؟؟؟ میتونیم آینده خوبی داشته باشیم؟ میتونیم بچه های خوبی تربیت کنیم توی اون محیط؟

    واقعا نمیدونم چیکار کنم....
    همه مشکلاتو میدونم،اما به جدایی هم که فکر میکنم یاد خاطره هامون هم میفتم و احساسی عمل میکنم...

    اما گذشته از اینها اینقدر مغروره که ده روزه بهم زنگ نزده، میدونم منم یکم باید خونسردتر عمل میکردم، اما به هرحال کاری که اون کرده بود خیلی زشت بود، و هنوز هم وقتی یادم میاد عصبی میشم...

    دوستان ممنون میشم راهنمایی کنید یا نظرتون رو بگید

    خودم هنگ کردم........

  2. 2 کاربر از پست مفید یاسمن. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 23 دی 94), عشق آفرین (چهارشنبه 23 دی 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1393-11-18
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,800
    سطح
    32
    Points: 2,800, Level: 32
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم یاسمن .دوست عزیزم من هم مشکل شمارو تا حدودی تو زندگی سابقم داشتم همسر سابق من هم مثل همسر شما میخواست منو ببره شهر خودشون که از تهران خیلی دور بود و یه شهر کوچیک و بدون امکانات بود در صورتی که تو دوران عقد قول داده بود تهران باشیم و من اصلا به همین شرط باهاش ازدواج کرده بود ولی بعد از ازدواج با دخالتهای خانوادش زیر قولش زده بود و من به خاطر این موضوع و مشکلات دیگه هم که داشتم طلاق گرفتم غیابی ازش شاید اوایل یه خورده ترس داشتم از جدا شدن و مثل شما احساسی شدم که بعد از طلاق میخوام جیکار کنم ولی الان خیلی خوشحالم که جدا شدم چون واقعا تو اون شرایط نمیتونستم زندگی کنم الان هم با یه آقایی که خیلی محترمه و قابل مقایسه به همسر سابقم نیست همسایمون هستش عقد کردم .
    حالا میخوام اینو بهت بگم عزیزم اگر میتونی اونجا با این شرایط باهاش زندگی کنی برو اگر هم نمیتونی از هیچی نترس ادما باید بین بد و بدتر بد رو انتخاب کنن خدا بزرگه عزیزم مطمین باش تو بدترین شرایط هم بندهاشو تنها نمیذاره خودتو قوی کن به خدا توکل کن بعد تصمیمتو بگیر .من میدونم تفاوت فرهنگی چیه چون با تمام وجودم درکش کردم چیزیه که نمیتونی عوضش کنی اون تو اون شرایط بزرگ شده .

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مرداد 95 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    598
    سطح
    11
    Points: 598, Level: 11
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 18 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مینای عزیز ممنونم از پاسخت

    میتونم بپرسم شما بعد از چه مدتی جدا شدید؟ یعنی بعد از اینکه رفتید زیر یه سقف؟ یا دوران عقد؟
    و اینکه چطوری غیابی جدا شدید؟ مگه میشه بدون رضایت شوهر جدا شد؟(یکم توضیح میدید؟)

    بعد از عقد یکبار تصمیم به طور جدی تصمیم به جدایی گرفتم، اما آخرش نتونستم... الان میگم کاش همون موقع اقدام کرده بودم ، تا الانی که 1 سال و نیمه داریم زیر یه سقف زندگی میکنیم...الان خیلی سخت تره برام

    اینطوری که نمیشه، هردفعه قهر کنیم و تا چند روز ( که الان از 10 روز گذشته) با هم قهر باشیم....
    خیلی ناراحتم....
    ویرایش توسط یاسمن. : چهارشنبه 23 دی 94 در ساعت 13:06

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1393-11-18
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,800
    سطح
    32
    Points: 2,800, Level: 32
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یاسمن جان من هم زیر یک سقف باهاش زندگی کردم یکسال حدودا تو یک خونه بودیم ولی همش قهر و دعوا و ناراحتی داشتیم یکسال و نیم هم تو دادگاهها میدوییدم واسه طلاق تا بالاخره طلاقم رو گرفتم عزیزم اره میشه طلاق غیابی گرفت اگر واقعا تصمیمت به جدایی قطعی هستش اول با یک وکیل مشورت کن اون بهت میگه چیکار باید بکنی نگران نباش عزیزم مطمین باش شرایطت از این بدتر نمیشه من هم دقیقا همینطور بودم شوهر داشتم ولی نداشتم هیچوقت کنارم نبودم هیچوقت به حرفاشو و وعده و وعیدهاش عمل نکرد یکبار برای همیشه تصمیمت رو بگیر مطمین باش پای بچه که وسط بیاد شرایطت بدتر میشه باید بسوزی و بسازی یا حتی با یه بچه معصوم و بی گناه جدا بشی .

    - - - Updated - - -

    یاسمن جان من هم زیر یک سقف باهاش زندگی کردم یکسال حدودا تو یک خونه بودیم ولی همش قهر و دعوا و ناراحتی داشتیم یکسال و نیم هم تو دادگاهها میدوییدم واسه طلاق تا بالاخره طلاقم رو گرفتم عزیزم اره میشه طلاق غیابی گرفت اگر واقعا تصمیمت به جدایی قطعی هستش اول با یک وکیل مشورت کن اون بهت میگه چیکار باید بکنی نگران نباش عزیزم مطمین باش شرایطت از این بدتر نمیشه من هم دقیقا همینطور بودم شوهر داشتم ولی نداشتم هیچوقت کنارم نبودم هیچوقت به حرفاشو و وعده و وعیدهاش عمل نکرد یکبار برای همیشه تصمیمت رو بگیر مطمین باش پای بچه که وسط بیاد شرایطت بدتر میشه باید بسوزی و بسازی یا حتی با یه بچه معصوم و بی گناه جدا بشی .

    - - - Updated - - -

    یاسمن جان من هم زیر یک سقف باهاش زندگی کردم یکسال حدودا تو یک خونه بودیم ولی همش قهر و دعوا و ناراحتی داشتیم یکسال و نیم هم تو دادگاهها میدوییدم واسه طلاق تا بالاخره طلاقم رو گرفتم عزیزم اره میشه طلاق غیابی گرفت اگر واقعا تصمیمت به جدایی قطعی هستش اول با یک وکیل مشورت کن اون بهت میگه چیکار باید بکنی نگران نباش عزیزم مطمین باش شرایطت از این بدتر نمیشه من هم دقیقا همینطور بودم شوهر داشتم ولی نداشتم هیچوقت کنارم نبودم هیچوقت به حرفاشو و وعده و وعیدهاش عمل نکرد یکبار برای همیشه تصمیمت رو بگیر مطمین باش پای بچه که وسط بیاد شرایطت بدتر میشه باید بسوزی و بسازی یا حتی با یه بچه معصوم و بی گناه جدا بشی .

  6. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    یاسمن جان
    من تاپیک دوران عقد شما یادمه. دقیقا همین مشکلات را داشتید. از مشروب و کار و ادامه تحصیل و ... هیچی عوض نشده.

    اسم کاربریت "نسترن س" بود. سرچ کن تاپیکهات را می بینی.

    کسی نمی تونه به جای شما تصمیم بگیره. اما من فکر می کنم تقریبا تغییر همسرت، مخصوصا تا وقتی که توی اون فضا هست، غیرممکنه.
    می دونم سخته با کسی که مشروب را مثل آب توی زندگی روزمره اش استفاده می کنه، زندگی کنی. ولی راه حلش ؟؟
    اونم عادت کرده و تا خودش نخواد کاریش نمی شه کرد.
    حداقل کاش حرمت خونه را نگه می داشت و وقتی شما نیستی نمی کردش پاتوق!

    به نظرم باید باهاش بیشتر صحبت کنید. حد و مرزها را یه کم بیشتر بهش توضیح بدید.
    شاید بشه با صحبت و خواهش و زبان نرم کاری کرد.

    ایشون چند سالشه؟
    ممکنه بزرگتر بشه بهتر بشه؟

    -------------------------------------

    طلاق غیابی شرایط خاصی داره. همینطور نیست که الکی سرت را بندازی پایین بری طلاق بگیری.
    مثلا اگر همسرتون مدت مشخص و طولانی مفقودالاثر باشه و شما را رها کرده باشه و .... می شه طلاق غیابی گرفت.
    مینا هم فکر می کنم وکالت برای طلاق داشته که رفته خودش را از طرف همسرش طلاق داده. طلاق غیابی نبوده که. وکالتی بوده.

    به هر حال بهش فکر نکن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 23 دی 94)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 مرداد 01 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1394-9-14
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    6,098
    سطح
    50
    Points: 6,098, Level: 50
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 87 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    با دادن مهلت به شوهرت می توانی او را محک بزنی واگر بتوانی از اون شهر برید که صد البته بهتر هست
    اما این هم احتمال دوری ست به علت وابستگی خانوادگی اش

    شما هم خوشبختانه با چشمان باز همه چیز را دقیق توصیف کردید ومعلومه که فقط به شوهرت کمی وابستگی داری
    اما مسئله یک عمر زندگی است وبحث امروز وفردا نیست شوهر شما هم به نوعی معتاد محسوب می شود و از توصیفی هم که کردین معلومه که جدا شدن برای ایشان غیر ممکن هست

    اگر می توانی کمکش کنی که بسم الله اگر نه که ...

    امیدوارم موفق باشی

  9. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مسئله فقط عادت نیست محیط خیلی تاثیر داره توی خلقیات افراد.شما فرض کن مثلا یکی که قلیون میکشه هفته ای یکبار خوب وقتی دوستانی داره که هرروز قلیون میکشن یا کنار یک قهوه خانه هستش خوب تاثیر خودش را میزاره.مخصوصا برای آقایون که محیط های کوچک هستند و تفریح زیادی هم نیست و خوب وقتی هم که عادت آدم های زیادی توی اون شهر باشه.یکجورایی مسئله شیر کردن و غیرتی کردن بقول معروف باد کردن هم هستش

    الان دونفر هستید وقتی که فرزند دار بشید اونوقت قضیه اش فرق میکنه و شما بعنوان یک مادر مسئولیت بیشتری باید بدوش بکشید.
    موندن تیو این زندگی مشکلات خاص خودش را داره
    بیورن رفتن هم سخته و مشکل وقتی مخصوصا ایشون آدم خوبی هستن.

    بنظر من بشخصه بشین اوضاع بهتر شد باهمدیگه صحبت کنید احساسی که داری نگرانی هایی که داری قشنگ و کامل باهاش مطرح کن و حرفت رو بزن بهش اخلاق خوبشو مثال بزن بگو چقدر از اینکه کنارت هست احساس خوبی داری ولی بخاطر این کارش باعث میشه از همدیگه فاصله بگیرید.علیرغم علاقه ای که بهش داری بگو خیلی تلاش میکنی بهش بیشتر نزدیک بشی و همسر بهتری براش باشی.و اخرشم هم نگرانی خودت در مورد بچه و تربیت اش توی این محیط را بگو این مسئله خیلی مهمی هستش شما یک بانو هستید و پر از احساس مادرانه و عشق بگو چقدر دوست داری و مشتاقی که مادر بشی ولی این مسئله آزارت میده و نگرانت میکنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    الهام 5566 (چهارشنبه 23 دی 94)

  11. #18
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    موضوع مشمول بند22 قوانین همدردی هست و در فضای عمومی تالار اجازه مطرح شدن ندارد و در بخش مشاوره خصوصی و تخصصی تالار باید تاپیک ایجاد کنید که به این منظور نیاز هست عضو انجمن آزاد شوید

    این تاپیک منتقل میشود به موارد بند 22





  12. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 23 دی 94)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوتهای رفتاری با شوهرم وازطرف دیگه بیکار شدنش
    توسط barana26 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 تیر 95, 00:00
  2. تفاوتهای فاحش من وشوهرم...(عدم ارضای روحی)
    توسط مادلین در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 خرداد 91, 18:49
  3. زندگی کنار فرزندانی که تفاوتهای زیادی با هم داریم
    توسط marde khasteh در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 اسفند 88, 00:33

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.