به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 71
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    گرامی میداریم 15 دی ماه ( سال 1373) سالگرد پرواز بی بازگشت امیر کبیر نیروی هوایی سرلشگر شهید منصور ستاری و یاران با وفایشدر این سانحه تلخسرلشکر شهید منصور ستاریسرلشکر شهید خلبان مصطفی اردستانی
    سرلشکر شهید خلبان علیرضا یاسینی
    سرلشکر شهید احمد شجاعی
    سرتیپ شهید امیرحسین جمشیدی
    سرتیپ شهید بهرام شریفی ریاحی
    سرتیپ شهید حسن رزاقی
    سرتیپ خلبان شهید رضا جم منش
    سرتیپ فنی شهید احمد رضا سنایی
    سرگرد شهید عباسعلی محتشمی
    سرگرد شهید محمدرضا محسنی
    سرگرد شهید یوسف پورزادی
    به شهادت رسیدند.

    --------

    خاطره ای سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی:
    برابر روش معمول به خلبان هایی که در ماموریت جنگی شرکت می کردند، مبلغی به عنوان حق ماموریت پرداخت می شد. سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی از جمله خلبان هایی بود که هیچگاه ماموریت های جنگی اش را برای درج در دستور قرار نمی داد.
    مسئول دارایی پایگاه می گوید: بخاطر دوستی که با تیمسار یاسینی داشتم راحت تر می توانستم این موضوع را با وی در میان بگذارم، یکروز بعد از بازگشت از عملیات برون مرزی به او گفتم: چرا شما حق ماموریت تان را نمی گیرید؟ این حق قانونی شماست!
    تیمسار یاسینی خندید و گفت: مگر حق ماموریت هم می دهند؟
    گفتم: بله از روز اول جنگ پرداخت شده است!
    بعد از اینکه چند قدمی در سکوت با او قدم زدم ، به من نگاه کرد و گفت: فلانی اگر یک روز من نبودم و پولی به عنوان حق ماموریت من پرداخت شد آن را در هر کار خیری که خودت صلاح می دانی هزینه کن.



  2. 2 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (چهارشنبه 19 خرداد 95), شمیم الزهرا (پنجشنبه 11 بهمن 97)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    قدر آیینه بدانیم چو هست...قهرمان جنگ تیمسار خلبان رحیم فیض الهی از قهرمانانی که بارها با شجاعت و عشق به میهن با هلی کوپتر کبرا به قلب نیروهای دشمن زد و خواب شیرین صدامی ها برای فتح ایران را به کابوس بدل کرده بود.در یکی از عملیات ها هلی کوپتر او درست بین نیروهای ایرانی و عراق مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد اما دلاوران تیم رسکیو (امداد و نجات) موفق شدند هر دو خلبان را از میان آتش نیروهای دو طرف به پشت خطوط مقدم جبهه منتقل کنند و بعد از شش ساعت عمل جراحی و سه ماه فرو رفتن دراغما ؛ تیمسار فیض اللهی در شرایطی به زندگی بازگشت که نیمی از بدن وی فلج شده بود و به سختی قادر به حرکت بود.او بی گمان از گنجینه های شجاعت و وطن دوستی است.
    عمرش دراز و راهش پایدار...


  4. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (چهارشنبه 19 خرداد 95), باغبان (جمعه 09 بهمن 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 11 بهمن 97)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    لالائی مادرشهید غواص :
    بهم گفتن گلتُ را آب برده، کسی از جایِ اون خبر نداره
    دیگه باید بشینی تا یه روزی، که دریا پرپرش رو پس بیاره
    حالا میگن تورو با دسته بسته، تورو زنده زنده خاک کردن
    نمیدونی که مادر چی کشیدم، منو با این خبر هلاک کردن
    اگه دست تو رو نبسته بودن، می تونستی با یه لشگر بجنگی
    تو بچه شیر این خاکی نترسی، تو می تونی که بی سنگر بجنگی
    بگو تا داغِ تازم تازه تر شه، بهت لحظه آخر آب دادن؟
    آخه مادر برایِ تو بمیره، که اینجوری تو رو عذاب دادن
    برا عکسات رو پام لالایی خوندم، شبای بی کسی و بی قراری
    کی جرأت کرده دستاتُ ببنده؟ بمیرم تو مگه مادر نداری؟
    بهم برخورده مادر، بغض دارم، قسم خوردم دیگه دریا نمیرم
    قسم خوردم گلم مثلِ خودِ تو، منم با دستایِ بسته بمیرم
    پُره حرفم پُره دردم عزیزم، ولی آغوش من امنِ هنوزم
    بذار دستاتُ وا کنم عزیزم، تو آغوشِ تو راحت تر بسوزم










    ویرایش توسط mohamad.reza164 : دوشنبه 21 دی 94 در ساعت 19:39

  6. 5 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    cheshmakk (سه شنبه 22 دی 94), هلیاجون (چهارشنبه 19 خرداد 95), آرام مهر (دوشنبه 21 دی 94), باغبان (جمعه 09 بهمن 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 11 بهمن 97)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    پنج یا شش روز به عید سال 1361 مانده بود . ساعت ده شب شهید عباس بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا كه شامل یك سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نیاز دارم ، اینها را بفروش
    گفتم : اگر پول نیاز دارید ، بگویید تا از جایی تهیه كنم

    او در پاسخ گفت : تو نگران این موضوع نباش . من قبلاً اینها را خریده ام و فعلاً نیازی به آنها نیست . در ضمن با خانواده ام هم صحبت كرده ام .
    من فردای آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ایشان تماس گرفتم و گفتم كه كار انجام شد . او گفت كه شب می آید و پول ها را می گیرد . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برویم بیرون و كمی قدم بزنیم . من پول ها را با خود برداشتم و رفتیم بیرون . كمی كه از منزل دور شدیم گفت :وضع مناسب نیست قیمت اجناس بالا رفت و حقوق كارمندان و كارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و.....
    او حدود نیم ساعت صحبت كرد . آنگاه رو به من كرد و گفت: شما كارمندها عیالوار هستید .

    خرجتان زیاد است ومن نمی دانم باید چه كار كنم

    بعد از من پرسید : این بسته اسكناس ها چقدری است ؟

    گفتم: صد تومانی و پنجاه تومانی. پول ها را از من گرفت و بدون اینكه بشمارد ، بسته پول ها را باز كرد و از میان آنها یك بسته اسكناس پنجاه تومانی درآورد و به من داد و گفت :این هم برای شما و خانواده ات . برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.
    ابتدا قبول نكردم . بعد چون دیدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظی ، خوشحال به خانه برگشتم .بعدها از یكی از دوستان شنیدم كه همان شب پول ها را بین سربازان متأهل ، كه قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند تقسیم كرده است .
    (راوی: سید جلیل مسعودیان)


    کیفیت پایین عکس به خاطر این موضوع است که از یکی از موزه های دفاع مقدس گرفته شده است و متاسفانه عکس اصلی دردسترس نبود.

    ویرایش توسط mohamad.reza164 : پنجشنبه 08 بهمن 94 در ساعت 19:52

  8. 2 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (چهارشنبه 19 خرداد 95), باغبان (جمعه 09 بهمن 94)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    اولین نامه تکان دهنده سرلشکر حسین لشگری عقاب تیزپرواز آسمان به همسرش پس از اسارت به دست بعثی ها:
    وضعیت من معلوم نیست و تو شرعا و عرفا می توانی ازدواج کنی...
    به نام خدا
    همسر عزیزم سلام، حالت چطور است؟ ان‌شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست؟
    من این نامه را برای اولین بار برایت می‌نویسم. امروز ملاقات با نمایندهٔ صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می‌توانم نامه برایت بنویسم. من نمی‌دانم که چقدر این حرف‌ها درست هست و ما می‌توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر آن نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خودت را بنویس تا نامه‌های بعدی را به آنجا بفرستم. از آنجا که نمی‌دانم هنوز آنجا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امیددارم که آن‌ها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند.
    خودم هم باور ندارم که نامه می‌نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعاً و عرفاً اجازه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می‌دانم که خیلی سخت هست ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم.
    ***
    هواپیمای سرلشکر خلبان حسین لشگری پس از انجام ۱۲ پرواز جنگی مورد اصابت قرار گرفت و دوره طولانی مدت اسارت وی آغاز شد.
    سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت هشت سال با حدود شصت نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.
    پس از پذیرش قطعنامه، وی را از دیگر دوستان جدا کردند و بخش دوم دوران اسارت ده سال به طول انجامید.
    وی پس از شانزده سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در هفدهم فروردین ۱۳۷۷ به خاک مقدس وطن بازگشت.
    جاویدنام لشکری، پس از تحمل رنج‌ها و مصائب نزدیک به دو دهه اسارت و تنها یک دهه پس از آزادی‌اش از زندان‌های ارتش بعث عراق در مرداد ۱۳۸۸ بر اثر عارضه‌های ناشی از اسارت پرواز ابدی را آغاز کرد و در قطعه ۵۵ بهشت زهرا در کنار دیگر همرزمانش آرام گرفت.


  10. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (چهارشنبه 19 خرداد 95), باغبان (چهارشنبه 19 خرداد 95), سرشار (چهارشنبه 19 خرداد 95)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array

    دیشب شب قدر ما ایرانیان بود

    شب عروج یکی از رشیدترین سربازان این آب و خاک مقدس

    شب بالیدن ایران بخود برای داشتن چنین فرزندانی

    شبی که دومین کمربند پدافند جهان جولانگاه سیمرغان به آتش زده ایران شد

    شبی که آبرو و حیثیت نداشته صدام زیر خاک پوتین تیزپروازان ما دفن شد.

    جاودان شدنت در تاریخ گرامی باد عباس همه دوران ها



    ----------------------------
    مردی که صدام برای جنازه اش جایزه تعیین کرده بود
    عباس دوران از خلبانان نیروی هوایی ایران بود که در ماه‌های آغازین جنگ ایران و عراق نقش مهمی در بمباران اهداف دشمن عراقی ایفا کرد. خلبان عباس دوران در دو سال اول جنگ بیش از ۱۲۰ عملیات و پرواز برون مرزی داشت.
    در 7اذر 59در جریان جنگ ایران و عراق، اسکله الامیه و البکر را غرق کرد و اانطور که به اثبات هم رسیده است نیروی دریایی عراق را سرلشکر دوران به همراه سرلشکر خلعتبری و یاسینی نابود کردند
    عباس دوران در سحرگاه ۳۰ تیر ۱۳۶۱ بر فراز حریم هوایی بغداد به‌ پرواز درآمد و پالایشگاه الدوره در ضلع جنوبی بغداد را نشانه رفت. وی، تمامی بمب‌های خود را بر روی پالایشگاه فرو ریخت، اما هواپیمایش در آسمان بغداد مورد اصابت موشک‌های ضد هوایی ارتش عراق قرار گرفت. در حالی که کاظمیان، همراهش، با چتر نجات به بیرون پرید، وی با صرف نظر کردن از خروج اضطراری، هواپیمای فانتوم (اف۴) صدمه‌دیدهٔ خود را که در آتش می‌سوخت، با هدف ناامن جلوه دادن شهر بغداد، به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها کوبید و مانع از برگزاری این اجلاس در کشور عراق شد.
    به این صورت در اواسط ژوئیه ۱۹۸۲ بود که سازمان وحدت آفریقا هم اعلام کرد که بغداد محل مناسبی برای گردهمایی غیرمتعهدها نیست بعد از آنهم کوبا اعلام کرد کنفرانس سران در بغداد تشکیل نخواهد شد. پیشنهاد عراق برای میزبانی کنفرانس وزیران خارجه هم که قرار بود قبل از اجلاس سران برگزار شود، مورد استقبال قرار نگرفت. سرانجام در سپتامبر ۱۹۸۲ فیدل کاسترو طی نامهای رسماً اعلام کرد که اجلاس بعدی در دهلی نو، هفتم مارس ۱۹۸۳ تشکیل خواهد شد و همه کشورهای عضو با این تصمیم موافقت کردهاند و بدین ترتیب شکست بزرگ سیاسی برای صدام رقم خورد
    یادش گرامی باد



  12. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95), باغبان (چهارشنبه 30 تیر 95), سرشار (پنجشنبه 31 تیر 95)

  13. #17
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    ممنون محمد رضا از توجه شما به این بخش .

    ممنون که ، یاد عزیزانی را زنده می کنی که ، افتخار همه ما هستند .



    سایت زیر مستندی هست از استاد ، سرلشگر شهید خلبان عباس دوران .


    مستند شهید دوران | سرلشگر شهید عباس دوران|shahid-dowran.ir


    ........................

    پ . ن :

    کلا محمد رضا ، شما به نظر می یاد خلبان ها را خیلی دوست داری
    از طرفی منطقه شما خلبان های خوبی پرورش داده .

    شاید علتش این باشه !
    نظرت چیه بیم جان ؟


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 30 تیر 95 در ساعت 23:07

  14. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 30 تیر 95), Mvaz (شنبه 03 آبان 99), هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95), سرشار (پنجشنبه 31 تیر 95)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    خاطراتی از شهید عبد المهدی مغفوری

    - دستش را که بوسيد مرد افغاني گيج شده بود.
    حاجي مي گفت: اي برادر من تحمل عذاب آخرت رو ندارم اگر ستمي به شما شده مارو ببخش. مرد افغاني خم شد و صورت حاجي رو تو بغل گرفت، حالاهر دو گريه مي کردند و مرد افغاني هي مي گفت: زنده باد اسلام، زنده باد شما.
    ...........................
    - يک زمين خالي بدون ديوار کنار منزلمان بود. مردم و ما از وسط آن زمين مي گذشتيم تا راه کوتاه تر شود ولي حاج مهدي هرگز ازداخل آن زمين رد نمي شد. مي گفت شايد صاحب اين زمين راضي نباشد.
    ...........................
    - مسئول بسيج استان که شد، اولين اقدامش به محض ورود، جابه جايي ميزها و صندلي ها بود، مي گفت همه رو به قبله!
    ...........................
    - گفتند: خانمت بيمارستان است.موتور را گذاشت کنار خانه و رفت بيمارستان.
    ازش پرسيدم چرا با موتور نمي روي؟گفت: امروز باک موتورم را با بنزين سپاه پر کردم. درست نيست با موتور بروم.تاکسي هم گيرش نيامده بود و پياده رفته بود بيمارستان .
    ...........................
    - توي اتاق نشسته بوديم، داشت حساب وکتاب امور سپاه رو مي کرد.
    گفتم: حاجي خودکارت رو بده چيزي بنويسم، گفت چند لحظه صبر کن و از خانه خارج شد. بعد از چند لحظه با خودکار نو وارد شد و اونو به من داد.
    وقتي تعجب مرا ديد، داستان شمع وعلي(ع) را برايم گفت.
    ..........................
    - هميشه با محاسن شانه کشيده، تميز و لباس هاي مرتب در اجتماع حاضر مي شد.
    مي گفت اين فکر غلط است که ما نبايد آراستگي ظاهر داشته باشيم.
    حزب اللهي بودن يعني نظم وانضباط باطن و ظاهر.
    ..........................
    - هوا باراني بود.
    نيروهاي اعزامي از پادگان امام حسين(ع) کرمان عازم جبهه بودند.
    ديدم حاج مهدي خم شد و از ميان گل و لاي يک پيشاني بند رو برداشت و تميز شست.گفتم حاجي پيشاني بند زياد داريم.
    گفت: نه، مغفوري زنده باشد و نام آقا امام زمان(عج) زير پا و ميان گل و لاي باشد؟!
    .........................
    - با سپاهيان حضرت رسول(ص) در استاديوم آزادي تهران بوديم، شام همبرگر بود.تندي همبرگرها صداي همه را درآورده بود.
    حاجي بدون هيچ عکس العملي غذايش را خورد، پرسيدم حاجي چطوري خوردي؟ خيلي تند بود. تبسمي کرد و گفت: براي من مهم حلال بودنش است نه تندي و ترشي و شوري.
    .........................
    - وقت اذان شده بود.
    جلسه مهم استانداري هنوز ادامه داشت. آقاي استاندار در حال صحبت بود که حاج مهدي از پشت ميز بلند شد و جانمازش رو همانجا پهن کرد و بدون اينکه خجالت بکشد با قامت رعنا به نماز ايستاد، الله اکبر...
    .........................
    - با موتور خودش اومده بود. گفتم: حاجي بخشنامه اومده که فرماندهان مي توانند از ماشين سپاه استفاده کنند.
    تبسمي کرد و خودکارش رو از جيبش بيرون آورد و گفت: من روز قيامت جواب همين رو هم نمي تونم بدهم.
    ........................
    - توي خط فاو داشت براي نيروهاي عازم خط مقدم سخنراني مي کرد که باران شديدي شروع شد چون نيروها اورکت نداشتند، حاجي اورکتش را درآورد و به صحبتش ادامه داد. يکي از نيروها مي گفت: عمل آن روز حاجي تاثيرش بيشتر از حرف هايش بود.
    .......................
    - با تاکسي به خانه يکي از اقوام مي رفتيم.
    نيمه راه حاج مهدي به راننده گفت ترمز کنيد پياده مي شويم.
    راننده گفت: هنوز که به مقصد نرسيده ايد. حاجي گفت شما اين راهي که مي رويد يکطرفه است و خلاف قانون وشرع.
    راننده اصرار داشت که اين راه کوتاه تر است و زودتر به مقصد مي رسيد.
    ولي حاجي راننده رو مجاب کرد که مسير رو برگردد و از مسير درست به مقصد برسيم.
    ........................
    - سال 57 در سلف سرويس دانشگاه تهران مي خواستم با فيش غذاي خودم برايش افطاري بگيرم. گفت من نمي خورم. پرسيدم چرا؟ پولش را مي دهم. گفت نه اين حق دانشجويان است. آمديم بيرون نان و ماست خريد و افطار کرد.
    .......................
    - آخرين باري که مي رفت جبهه برايش آئينه قرآن گرفتم، قرآن را بوسيد و آن را باز کرد سوره نور آمد؛ “الله نور السموات و الارض” وقتي آيه را خواند حالش دگرگون شد، گفت چه سوره خوبي ان شاءالله با نور بر مي گردم. روي تابوت رو که کنار زدم...

    خدایش بیامرزد.



  16. 3 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 31 تیر 95), هلیاجون (پنجشنبه 31 تیر 95), باغبان (پنجشنبه 31 تیر 95)

  17. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array


    سالروز هدف قرار گرفتن سرلشگر خلبان شهید علی اقبالی است.
    ما ایرانی ها همه تام کروز رو می شناسیم ولی قهرمانان ایران رو نمی شناسیم این داستان فیلم نیست واقعی
    امشب می خوام با قهرمان واقعی وطن پرست گمنام ایرانی اشنا بشید و اینکه چطور برای ایرن جون داد
    با جوان ترين استاد خلبان نيروي هوايي ارتش ايران سرلشكر خلبان، « علي اقبالي دوگاهه»و داستان عجیب شهادتش بیشتر آشنا شوید . وی در 25 سالگي استاد خلبان جنگنده F-5 و در 27 سالگي با درجه سرگردي جزو افسران ارشد نيروي هوايي ارتش ایران شد. سرلشکر خلبان«عباس بابایی» و سرلشکر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش ایشان بودند .
    آموزش درآمریکا :
    وی تكميل دوره خلباني را به مدت 220 ساعت در سال 1347 در پايگاه هوايي ویلیامز شهر فنيكس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و كسب رتبه نخست در بين بيش از 400 دانشجوي خلباني از كشورهاي مختلف به عنوان خلبان نمونه اين پايگاه را از آن خود نمود . همچنین در سال 1353 جهت گذراندن دوره كارشناسي تفسير عكس هاي هوايي و مديريت اطلاعات و عمليات هوايي مجددا به امريكا اعزام گرديد .
    شهادت :
    این هم وطن دلیر اکثر تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود . از این رو به دستور صدام پس از دستگیری بدنش به دو نیمه تبدیل شد و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد .
    وي پس از بمباران پادگان «العقره» در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ايران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان كشورمان، برخلاف تمامي موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجيعترين و بيرحمانه ترين وضع به شهادت رسید به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشي بيشرمانه براي سرپوش گذاشتن بر اين جنايت هولناك، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وي موجود نبود؛ تا اين كه در خرداد سال 1370، بر اساس گزارش هاي موجود عملياتي و اطلاعاتي، و نامه ارسالي كميته بينالمللي صليب سرخ جهاني مبني بر شهادت ايشان و اظهارات ديگر اسراي آزاد شده وخلبانان اسير عراقي، شهادت خلبان علي اقبالي دوگاهه محرز شد. پيكر مطهرش كه بخشي از آن غريبانه در قبرستان محافظيه نينوا در جوار جدش و بخشي ديگر در قبرستان زبير موصل به خاك سپرده شده بود، با پيگيري كميته جستجوي اسرا و مفقودين وكميته بينالمللي صليب سرخ جهاني، به همراه پيكرهاي مطهر تني چند از ديگر خلبانان شهيد نيروي هوايي، پس از 22 سال دوري از وطن، در ميان حزن و اندوه خانواده، ياران و همرزمانش به ميهن بازگشت و به شكلي بسيار با شكوه و تاريخي در ميدان صبحگاه ستاد نيروي هوايي تشييع و در پنجم مردادماه 81 در قطعه خلبانان بهشت زهرا دركنار ساير همرزمانش آرام گرفت.
    یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!


  18. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    Mvaz (شنبه 03 آبان 99), باغبان (یکشنبه 02 آبان 95), شیدا. (یکشنبه 02 آبان 95)

  19. #20
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array





    اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌ ت‍ی‍ر م‍‍اه‌ ۱۳۳۲، در خ‍‍ان‍و‌اده‌‌‌ا‌ی‌ م‍ت‍وس‍ط در ف‍ی‍روزک‍وه‌ چ‍ش‍م‌ ب‍ه‌ ج‍‍ه‍‍ان گ‍ش‍ود.

    وي دور‌ان‌ دب‍س‍ت‍‍ان‌ و سه س‍‍ال‌ ‌اول‌ دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان‌ ر‌ا ب‍ه‌ ت‍رت‍ي‍ب‌ در ک‍ي‍‍اک‍لا و س‍رپ‍ل‌ ت‍‍الار و س‍ه‌ س‍‍ال‌ ‌آخ‍ر ر‌ا در دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان‌ ق‍ن‍‍اد ب‍‍اب‍ل‌ گ‍ذر‌ان‍د.

    ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي ‌ع‍لاوه‌ ب‍ر ‌اي‍ن‍ک‍ه‌ در دور‌ان‌ ت‍ح‍ص‍ي‍ل، ش‍‍اگ‍رد‌ي‌ م‍م‍ت‍‍از و د‌ار‌ا‌ي‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ب‍ود ب‍ه‌ رش‍ت‍ه‌‌‌ه‍‍ا‌ي‌ ورزش‍‍ي‌ و ‌ه‍ن‍ر‌ي‌ ‌ع‍لاق‍ه‌ م‍ن‍د ب‍ود و در ب‍ي‍ش‍ت‍ر م‍س‍‍اب‍ق‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ رش‍ت‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ه‍ن‍ر‌ي‌ ن‍ي‍ز ش‍رک‍ت‌ م‍‍ي‌ ک‍رد

    س‍‍ال‌ 1351، و‌ارد ‌ارت‍ش‌ (‌ه‍و‌ان‍ي‍روز) ش‍د

    اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌ ب‍ه‌ خ‍‍اطر ‌ه‍وش‌ س‍رش‍‍ار و ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ‌ا‌ي‌ ک‍ه‌ د‌اش‍ت‌، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ دوره‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌آم‍وزش‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‍‍ي‌ بالگرد‌ه‍‍ا‌ي‌ ک‍ب‍ر‌ي و ج‍ت‌ رن‍ج‍ر ر‌ا ب‍‍ا م‍وف‍ق‍ي‍ت‌ ب‍ه‌ پ‍‍اي‍‍ان‌ برس‍‍ان‍د..


    س‍رل‍ش‍گ‍ر خل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌ ب‍ه‌ ‌اذ‌ع‍‍ان‌ ب‍س‍ي‍‍ار‌ي‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍مرزم‍‍ان‍ش‌ م‍رد م‍ي‍د‌ان‌ ک‍‍ارز‌ار ب‍ود.

    ش‍‍ه‍ي‍د ت‍ي‍م‍س‍‍ار "ف‍لاح‍‍ي‌" ي‍ک‍‍ي‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍م‍رزم‍‍ان‍ش‌ در خ‍ص‍وص‌ روح‍ي‍‍ات‌ ‌اي‍ن‌ ش‍‍ه‍ي‍د گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود: م‍ن‌ ش‍ب‍‍ي‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ م‍‍ام‍وري‍ت‌ س‍خ‍ت‍‍ي‌ در ک‍ردس‍ت‍‍ان‌ د‌اوطل‍ب‌ خ‍و‌اس‍ت‍م،
    ‌ه‍ن‍وز س‍خ‍ن‍م‌ ت‍م‍‍ام‌ ن‍ش‍ده‌ ب‍ود ک‍ه‌ ي‍ک‍‍ي‌ ‌از ص‍ف‌ ب‍ي‍رون‌ ‌آم‍د و گ‍ف‍ت‌ م‍ن‌ ‌آم‍‍اده‌ام‌ و دي‍دم‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ک‍ش‍ور‌ي ‌اس‍ت.


    ش‍‍ه‍ي‍د خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ش‍ي‍رود‌ي‌ ن‍ي‍ز درب‍‍اره‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود: ‌اح‍م‍د، ‌اس‍ت‍‍اد م‍ن‌ ب‍ود.
    زم‍‍ان‍‍ي‌ ک‍ه‌ ص‍د‌ام‌ ب‍ه‌ ‌اير‌ان‌ ي‍ورش‌ ‌آورد، ‌اح‍م‍د در ‌ان‍ت‍ظ‍ار ‌آخ‍ري‍ن‌ ‌ع‍م‍ل‌ ج‍ر‌اح‍‍ي‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ب‍ي‍رون‌ ‌آوردن‌ ت‍رک‍ش‌ ‌از س‍ي‍ن‍ه‌ ‌اش‌ ب‍ود. ‌ام‍‍ا روز ب‍‍ع‍د ‌از ش‍ن‍ي‍دن‌ خ‍ب‍ر ت‍ج‍‍اوز ص‍د‌ام‌ ، ‌ع‍‍ازم‌ س‍ف‍ر ش‍د.
    م‍‍ام‍وري‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ س‍خ‍ت‌ و خ‍طرن‍‍اک‌ ر‌ا ‌از ‌ه‍م‍ه‌ زودت‍ر و ‌از ‌ه‍م‍ه‌ ب‍ي‍ش‍ت‍ر ‌ان‍ج‍‍ام‌ م‍‍ي‌ د‌اد، ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا دي‍ر م‍‍ي‌ خ‍و‌اب‍ي‍د و ص‍ب‍ح‌ ‌ه‍‍ا خ‍ي‍ل‍‍ي‌ زود ب‍ي‍د‌ار م‍‍ي‌ ش‍د و ن‍ي‍م‍ه‌ ش‍ب‌‌ه‍‍ا ن‍م‍‍از ش‍ب‌ م‍‍ي‌ خ‍و‌ان‍د



    س‍ر‌ان‍ج‍‍ام‌ ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍شور‌ي‌ 15 ‌آذر سال 1359، در ح‍‍ال‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌از ي‍ک‌ م‍‍ام‍وري‍ت‌ ب‍س‍ي‍‍ار م‍ش‍ک‍ل، ‌ام‍‍ا پ‍ي‍روز ب‍‍ازمي‌گ‍ش‍ت، در ‌اي‍لام‌ (م‍ن‍طق‍ه‌ م‍ي‍م‍ک‌ - دره‌ ‌ب‍ي‍ن‍‍ا)
    م‍ورد ح‍م‍ل‍ه‌ م‍زدور‌ان‌ ب‍‍ع‍ث‍‍ي‌ ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت‌ و در ح‍‍ال‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌ه‍ل‍ي‍ک‍وپ‍ت‍رش‌ در ‌اث‍ر ‌اص‍‍اب‍ت‌ ر‌اک‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ دو ف‍رون‍د م‍ي‍گ‌ ‌ع‍ر‌اق‍‍ي‌ ب‍ه‌ ش‍دت‌ م‍‍ي‌ س‍وخ‍ت‌، ‌آن‌ ر‌ا ت‍‍ا م‍و‌اض‍‍ع‌ خ‍ود‌ي‌ ‌ه‍د‌اي‍ت‌ ک‍رد و ‌آن‌ گ‍‍اه‌ در خ‍‍اک‌ وطن‌ س‍ق‍وط ک‍رد
    و ب‍ه‌ ‌آرزو‌ي‌ دي‍ري‍ن‍ه‌ ‌اش‌ رس‍ي‍د و ش‍رب‍ت‌ ش‍‍ه‍‍ادت‌ ر‌ا م‍رد‌ان‍ه‌ س‍رک‍ش‍ي‍د.



    پ‍ي‍ک‍ر پ‍‍اک‌ ‌او ر‌ا ب‍ه‌ ت‍‍ه‍ر‌ان‌ ‌ان‍ت‍ق‍‍ال‌ د‌ادن‍د و در م‍ز‌ار ش‍‍ه‍ي‍د‌ان‌ (ب‍‍ه‍ش‍ت‌ ز‌ه‍ر‌ا)، ب‍ه‌ خ‍‍اک‌ س‍پ‍ردند.
    ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي به دل‍ي‍ل‌ دلاور‌ي‌‌‌ه‍‍اي‍ش‌ ب‍ه‌ ‌ع‍ق‍‍اب‌ ت‍ي‍ز پ‍رو‌از ج‍ب‍‍ه‍ه‌‌ه‍‍ا‌ي‌ ج‍ن‍گ شهرت داشت.









    یادش گرامی باد


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 15 آذر 95 در ساعت 15:21

  20. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 16 آذر 95)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سرنوشتي که خودم ساخته بودم!
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 مرداد 89, 18:25
  2. چرا وقتي صداي قرآن رو ميشنوم همه ي غم ها مياد سراغم؟
    توسط حنان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 فروردین 89, 15:30
  3. آشتي يا قهر؟!!!
    توسط آرمان 26 در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 خرداد 88, 12:39
  4. خوشبختي
    توسط pirooz در انجمن انجمن افراد خوشبخت
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 بهمن 87, 12:37
  5. نكات ضروري در جهت حفظ سلامتي
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 87, 18:33

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.