سلام به همه دوستان ، ممنون از همه که راهنمایی ام کردن مخصوصا هلیا جون ...
دیدم دوستان دارن بد قضاوت میکنن و علی رغم حال ناخوشم ترجیح دادم توصیح بدم تا قضاوت بدی صورت نگیره ...
یه خورده زودرنج و حساسم و با کمک شما میخوام تمرین کنم تا دیگه اینجوری نباشم .
باید بگم من همون شب که این پست رو گذاشتم فهمیدم زیادی این قضیه رو بزرگ کردم و روش مانور دادم اونم بدلیل اینه که تو محیط کارم یه شرایطی پیش اومده و بخاطر زیراب زنی هایی که همکاران بر علیه من انجام میدن ( اینو دیگه مطمئن هستم چون به عینه دیدم و باورم نمیشد ولی بالاخره شد
) مجبورم کارم رو به یه نفر دیگه یاد بدم و استعفا بدم بیام بیرون ، چون واقعا شرایط برام قابل تحمل نیست ...
جدیدا روحیه ام رو باختم دنیا با من سر جنگ داره ظاهرا تو همه چی ، چه کار ، چه دانشگاه و غیره
تنها چیزی که بهم آرامش میده و میدونم باید قدرش رو بدونم مادرم ،شوهرم و خانواده اش و صحبت های آرامش دهنده شما دوستان .
اونشب ارامشم رو حفظ کردم و کاملا منطقی با شوهرم صحبت کردم و بقول ستاره جون به شوهرم گفتم که خواهر خوبی داری و خداروشکر میکنم که به فکر منه و تصمیمم رو گفتم که هر وقت اومدم تهران از لوازم های خواهرش یا جاریم تست میکنم با اجازه خودشون و اگه به پوستم خورد برمیدارم چون حس میکنم قیمتش بالاست و نمیخوام به تو هم فشار بیارم و چیزی بردارم که بهم نخوره و اسراف بشه ( فکر میکنم منطقی گفتم ) چون خداییش با دو تا عکس نمیشه چیزی خرید .
البته از جاریم شنیدم که مادرشوهرم برام یه سری چیزها خریده و همونا رو خودم سر خرید حساب میکنم و دیگه نمیخرم رو حساب زرنگ بازی هم نمیذارم رو حساب لطف و محبت میذارم ...
و در حال حاضر شوهرم خوشحاله که دارم میرم پیشش و بهم گفت برام میخواد حلقه ازدواج رو بخره و گفت مامانم بیاد ؟ گفتم اره اشکالی نداره خیلی هم خوبه نظر مامان رو هم میپرسیم
باز سری های بعد خریدهای دیگمونو انجام میدیم . میخوام عروس خوبی باشم نه بد .
فکر میکنم تا حدودی سیاست به خرج دادم و واقعا هم نتیجه داد چون شوهرم از اینکه از مامانش و خواهرش تعریف کرده بودم خیلی خوشحال شده بود و بهم که زنگ زده بود عذرخواهی میکرد که دیر زنگ زده و از صبح یادم نکرده که منم گفتم اشکالی نداره همینکه الان صداتو میشنوم کلی انرژی میگیرم .
درسته کارم رو از دست دادم و قدرم رو ندونستن و در حقم کمی ظلم کردن ولی در عوضش خدا رو دارم و مادرم و همسرم و خانواده اش که از ته دلم واقعا مادرشوهرم رو دوست دارم و خیلی زن خوبیه که به فکر منه ... انشاالله سایش همیشه بالا سرمون باشه .
علاقه مندی ها (Bookmarks)