سلام آقای باغبان گرامی....
بازهم لطف کردید و با دقت و حوصله پاسخ دادید.متشکرم.
حکایت شعله زردتون رو خودم دیدم و البته خنده ام گرفت..ببخشید...
درمورد علاقه به خودم حرف درستی زدین.با اینکه مورد تحسین اطرافیانم هستم اما خود خودم را آنچنان نه قبول دارم و نه دوست دارم...من در درونم این حسو دارم ولی در اجتماع خودی که در نگاه دیگران وجود داره میبینم و جاش نقش بازی میکنم..جالبه بدونید که احساس میکنم یک فرد غریبه رو دارم هدایت میکنم...دقیقا همون تعارض
..مشکل اصلیم هم همینه....
من به خودم ده میدم...نه...۱۵ میدم..
من همیشه سعی کردم مثل آفتاب باشم اما کمتر از اونی که میخاستم شد...دقیقا هم میدونم دلیلش همینه ولی چون از خود آرمانی ام فاصله دارم و متاسفانه احساس میکنم دارم زاویه دار تر از قبل میشم...این نگرانی ام به احساس ناخوشایندم دامن زده...تو کلاف پر رمزو رازی گیر کردم...که بیشک گذشته هم بی تاثیر نبوده...
راستی چطور این حالت ازخودراضی رو ازبین ببرم..قبلا با تغییر قالب میشد اما حالا پیداش نمیکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)