با سلام خدمت دوستان و تشکر بابت راهنماییهای ارزنده شون و عذر خواهی بابت عدم حضورم در این یکی دو روز گذشته جواب بقیه دوستان رو هم در این پست ارسال میکنم و اگر سوال یا ابهامی برام مونده بود مطرح خواهم کرد.
جناب ario86
این خانم همونطور که گفتم دیگه قصد ورود به دانشگاه و گروههای دوستی و... رو ندارن که به اون احتمالاتی که شما فرمودین ممکنه برای تغییر معیارهاشون پیش بیاد برسیم.
در مورد ارتباط گرفتن با ایشون هم همونطور که عرض کردم، با اینکه ممکنه نکته منفیی برای من به حساب بیاد ولی من توانایی ایجاد ارتباط حتی با نوجوانهای کوچکتر از ایشون رو هم در خودم مشاهده کردم و خیلی بعید میدونم که نتونم وارد دنیای ایشون بشم یا به عبارت دیگه ایشون از دنیای من فاصله غیر قابل حذفی داشته باشه.
از اینکه شما به دل نشستن ظاهر ایشون رو در مورد من درک میکنین خوشحالم و در این باره در ادامه و در جواب یکی از دوستان مطالبی عرض خواهم کرد.
خانم صبا 2009
از پاسخ و وقتی که گذاشتین ممنونم ولی جسارتا من این جمله رو که ازدواج حتما باید باعث کمال شخصیتی فرد بشه کلیشه و شعار میدونم که نه تنها واقع بینانه نیست بلکه در عمل هم به ندرت پیش میاد چنین ازدواجهایی رو ببینیم حتی در بین موفقترین موارد ازدواج که دوطرف تا پایان عمر از زندگی مشترک و علاقه فیمابینشون لذت برده باشن. اگر "واقعا" روی موضوع کمی فکر کنید به این عرض بنده صحه خواهید گذاشت. بنده نمیگم این کمال که شما میفرمایید چیز بدیه بلکه میگم که ایده آل گرایی محض هست و نه یک شرط لازم.
جناب محمدرضا164
راستش همونطور که حدس زدین بخشی از فرمایشتون برام گنگ بود و زیاد متوجه منظورتون نشدم.
در مورد عوارض اختلاف سنی هم در پاسخ به دوستان دیگه عرایضم رو آورده بودم که امیدوارم منظورم رو رسونده باشه.
راستی اون تاپیک مربوط به معیارهای ازدواجم رو هم که گفتین پیداش نکردین، اگر حوصله خوندن پستهای خیلی طولانی رو دارین میتونین با کلیک روی آی دی من و رفتن به موضوعات آغاز شده پیدا کنین.
امیدوارم که دوستان هم به سوالی که شما در پستتون مطرح کردین پاسخ بدن ولی جواب خود من به سوالتون اینه که احساس خود بخود برای طرفین بوجود میاد و نیروی محرکه شتاب دهنده برای پیشبرد آشناییشون میشه ولی اگر خیلی تسلیمش بشیم میتونه عوارض خطرناکی داشته باشه مخصوصا برای خانمها که در ازدواج باید خیلی بیشتر از آقایون محتاط باشن، (دقیقا برعکس خانمی که مدنظر من هستن) چون راه بازگشت خانمها خیلی ناهموارتر از آقایونه.
خانم sanjab
از حضورتون خیلی خوشحالم
در جواب شما میخوام یه تجربه خودم رو براتون عرض کنم که برخلاف این مورد که اولین خواستگاری سنتی من هست(به نوعی)، یه آشنایی و خواستگاری مدرن بود و بعد ازتون بخوام که ببینید باز هم من اینقدری که شما و بعضی دیگه از دوستان میفرمایید اشتباه میکنم یا خیر.
بهار امسال من با خانمی در یکی از شبکه های مجازی آشنا شدم(که از نظر من یکی از بهترین روشهای آشنایی مطلوب و مطابق با زمان بوده و هست) و بعد از رد و بدل کردن عکسهای همدیگه، قرار آشنایی بیشتر برای ازدواج رو گذاشتیم، من هم اشتباه بزرگی مرتکب شدم و با دیدن چند عکس لانگ شات ایشون در حالیکه از خودم عکسهای کلوزآپی ارسال کرده بودم، ظاهر ایشون رو پسندیده بودم.
رابطه ما با اطلاع دادن به پدر و مادر ایشون رسمی تر شد و ارتباطات تلفنی زیادی با خودشون و پدر و مادرشون داشتم(پدر و مادر خودم هرگز از این ماجرا مطلع نشدن حتی تا امروز)، خانواده ایشون حتی یکی از آشناهاشون رو به تحقیق از محل زندگی من فرستادن. ایشون یکی از فرهیخته ترین خانمهایی بودن که من در طول زندگیم باهاشون آشنا شدم و پدر و مادرشون هم شاید بهترین و مهربانترین پدر زن و مادر زنی بودن که میتونست نصیب من بشه. یکی از دانشجویان ممتاز در مقطع کارشناسی ارشد یکی از رشته های مرتبط با دانشکده پزشکی، البته نه خود پزشکی و دندانپزشکی، بودن و حدود 10 سال از من کوچکتر. ما کل پروسه آشناییمون 1 ماه طول کشید
ایشون خیلی از این خصوصیاتی رو که شما فرمودین به نحو عالی واجد بودن و تمام معیارهای دیگر من رو پذیرفته بودن به غیر از همون نگرفتن جشن عقد و نیاوردن جهیزیه.
بسیار باهوش و اهل تجزیه و تحلیل بودن و اهل مطالعه.
به اصرار پدر ایشون در پایان اون ماه بنده برای آشنایی نهایی و جلب نظر نهایی خانواده اونها به شهر محل زندگیشون رفتم و در اونجا متوجه اشتباه بزرگ خودم شدم که بدون دیدن عکسهایی کلوزآپ ظاهر ایشون رو پسندیده بودم و این پسند اشتباه در کنار اون همه خصوصیات اخلاقی و صفات عالی ایشون( که در ملاقاتمون متوجه شدم که همگی درست بوده و حتی خیلی بالاتر از اون چیزی بودن که در ارتباطات مجازی مینمودن.) باعث ایجاد علاقه در من شده بود. ایشون حتی از نظر اعتقادی هم به من نزدیک بودن(البته بر خلاف من به وجود خدا اعتقاد داشتن ولی به ادیان توحیدی اعتقاد نداشتن)
اما مشکل چی بود؟ ایشون متاسفانه مبتلا به مشکلات خاص پوستی بودن(البته شاید مشکلات بزرگی به حساب نیان ولی به هر حال چون این چنین مشکلاتی تا حد زیادی احتمال توارث ژنتیکی دارن من در مورد ابتلای فرزندان آینده ام خیلی نگران شدم و از طرفی چون با تصویری که از چهره ایشون در ذهنم ایجاد کرده بودم خیلی تفاوت داشتن سرخورده شدم)، یعنی پوست ایشون از ضعف زیاد در کلاژن سازی رنج میبرد و به همین دلیل با بیش از 10 سال اختلاف سنی با من روی چهرشون چروکهای استاتیک پنجه کلاغی در کنار چشمها و همینطور خطوط خنده استاتیک در روی گونه هاشون بودن
مواردی که حتی پدر من با 67 سال سن بهشون مبتلا نیست و به شکل ژنتیکی بنده هم اصلا چنین مشکلاتی رو ندارم. علاوه بر این روی چهره ایشون جوشهای زیرپوستی زیادی بود که خودشون گفتن از استرس دیدار اولمون اینطور شده و اون روز در دهانشون هم آفت زده بود یعنی به این مشکل ژنتیکی هم مبتلا بودن و در تمام سالهای عمرشون گاه به گاه با اون درگیر میبایست بشن. چیزهایی که اصلا در خانواده و نزدیکان من وجود نداشته.
حالا من با یه سرخوردگی شدید بابت این موضوع روبرو بودم و نگران از اینکه من با وارد شدن به همون زندگیی که کلی براش رویاپردازی کرده بودم و بابت بحثهای عمیق علمی و فلسفی که با ایشون خواهم داشت خیال پردازی کرده بودم، چطور با این مشکلات ظاهری ایشون کنار خواهم اومد؟ حتی گاهی به بعضی از تاپیکهای ایجاد شده از طرف آقایون در سایت همدردی فکر میکردم مثل تاپیک آقای tojih که چطور بعد از شروع زندگی به علت همین به دل ننشستن همسرشون اون زندگی رو تموم کردن و چند تاپیک مشابه دیگه که الان هم نمونه های دیگرش از طرف آقایون در همدردی در جریان هست.
خلاصش کنم که من در آخر با بهانه علاقه و وابستگی زیاد ایشون و خانوادشون به هم و عدم امکان مسافرت های زیاد در طول سال به محل زندگی ایشون، این رابطه رو تموم کردم و برای اینکه به اعتماد بنفس ایشون خدشه ای وارد نشه در آخرین پیامم بهشون گفتم که شما از نظر ظاهر و باطن هیچ چیز کم ندارین. ولی هیچوقت اون آیکونهای گریه ای که ایشون بعد از این تصمیم من ارسال کردن فراموشم نمیشه و همینطور اس ام اس اخر مادرشون رو که گفتن مگه ... چه اشتباهی کرد که با این بهانه ترکش میکنی؟ هنوز روی گوشیم دارم. البته بعدها با کمک یکی از عزیزان تالار همدردی تا حدود زیادی این خاطره بد رو از ذهنم خارج کردم.
ایشون دقیقا همون خصوصیاتی رو که شما و خیلی از دوستان دیگه در این تاپیک برای یه زن لازم و کافی میدونستن داشتن اما من و قریب به اتفاق آقایون این موضوع رو نمیتونیم به ناخودآگاه خودمون بقبولونیم و هیچ چاره ای هم براش وجود نداره.
خانمها تا وقتی که از چشم آقایون وارد نشن به قلبشون نمیرسن و وسط راه یه جایی گیر میکنن.
همینجا یه نتیجه گیری غیر مرتبط با موضوع هم میکنم:
اون خانم برخلاف انذارهایی که بیان میکنن که به شخصیت افراد در روابط مجازی نمیشه اعتماد کرد شخصیتی کاملا منطبق با روابط مجازی قبلیمون داشتن، و اگر من هم از این به بعد بخوام به کسی توصیه ای قبل از ورودش به عالم آشنایی مجازی برای یافتن همسر آیندش بکنم، فقط اینه که از نظر پسند ظاهری بیشتر مراقب باشه و موارد شخصیتی رو خیلی راحت تر میشه کنکاش کرد.
خانم آبی بیکران
بله من تا حد زیادی شیفته ظاهر این خانم شدم اما این صحبت شما بی انصافیه که من به توصیه های دوستان اهمیتی ندادم و اگر پست قبلیم رو بخونین میبینین که بعضی از توصیه های دوستان رو در پروسه انجام قرار دادم.
راستی همون مورد که فرمودین دخترانی در این سن و سال فقط ازدواج رو با جشن عروسیش مترادف میبنن، همونطور که دیدیم این خانم در آخر از این جشن صرفنظر کردن. در حالیکه شاید اگر از تک تک خانمهایی که در این تاپیک پاسخی دادن بپرسین، هیچکدوم چنین چیزی رو قبول نکنن. من شخصا با این فرمایش شما که این علاقه رو بچگانه دونستین مخالفم و قبول یا رد این موضوع به نظرم ربطی به بزرگی و کوچکی افکار خانمها نداره، اما با متر و معیار شما هم که شده الان این خانم با قبول حذف جشن، بزرگ به حساب میان درسته؟
خانم ستاره زیبا
بنده اون تحقیق روانشناسی که میفرمایید رو در مورد خودم صادق نمیبینم و زیبایی کلا برای من همیشه جذابه. مثلا من الان هم بعد از گذشت حدود 10 سال از آشناییم با سنفونی 9 بتهوون هر روز به بخشهایی ازش گوش میدم و از زیباییش لذت میبرم همینطور خیلی از فیلمهایی رو که شاید تا بحال بیش از 10 بار کامل دیدم باز هم گاهی به تماشای بعضی قسمتهاشون راغب میشم.
مثل معروفی هست که میگه زشتی هیچوقت عادی نمیشه اما به نظر من علاوه بر زشتی زیبایی هم هیچوقت عادی نمیشه.
راستی اینکه فرمودین بعد از ازدواج اعتقادات نمیتونن شخصی باشن، رو تجربه خودم نشون داده که اتفاقا میتونن شخصی باشن ولی در صورتیکه دو طرف درک خوبی از مفهوم حریم و قلمرو فکری داشته باشن و این حریم رو رعایت کنن و سعی در شکستنش نداشته باشن.
خانم setare_000
نکات خوبی رو اشاره کردین که من هم از ابتدا در موردشون فکر کرده بودم و این اشارات شما باعث توجه بهترم خواهد شد. مثلا اون مورد سطح انرژی و فعالیت جسمی و جنسی رو که گفتین اتفاقا یکی از مسایلی بوده که همیشه وقتی به کیسهای ازدواج نزدیک به سن خودم فکر میکردم در موردش کمی نگران میشدم که نتونن همپا با من پیش بیان و آخرین نگرانی من هم این نیست که از این جهات از همسرم با هر سن و سالی عقب بمونم.
اما دلیل اینکه در مورد سطح تحصیلاتشون در بین اعضای خانوادمون نگران بودم، دقیقا همون دلیلی رو داشت که عرض کردم یعنی نگران ایجاد احساس خود کم بینی در ایشون بودم، نه اینکه احساس بدی از میزان سطح علمی ایشون داشته باشم.
من به شخصه اگر ایشون با همین شرایط و خصوصیات مثلا مدرک کارشناسی یا ارشدشون رو از یه دانشگاه رده پایین یا آزاد گرفته بودن حتما خوشحالتر از حالا بودم ولی اینکه به خاطر اینکه ایشون این مدرک رو ندارن طبق حدس شما خودم احساس بدی در مقابل خواهرهام یا همکارهای احتمالی خانم داشته باشم(ما همکار خانم در محل کار نداریم و کلا استخدام نیروهای خانم در شرکت نفت بسیار بسیار کم و قطره چکانی و فقط در بعضی بخشهای معدود ستادی و با داشتن پارتی های خیلی قدرتمند امکان پذیر هست)، باید بگم که اینطور نیست.
خانم آی تک عزیز
خوشحالم که پست دیگه ای از شما در تاپیکم دیدم. شما و فرشته مهربان تنها افرادی بودین که به تخطئه صرف تصمیم بنده نپرداختین و جنبه های مثبت این ماجرا رو هم دیدین و معنی یه پست مشاوره ای خوب همین هست.
راستی بعضی از حدسیاتتون فعلا وقوع پیدا نکردن، من نه خونه دارم و نه ماشین. من فقط 3 سال سابقه کار دارم و برای خرید خونه در ششمین شهر گرانقیمت کشور کارمندهای تازه استخدام شرکت نفت هم نمیتونن با پس انداز 3 سال خونه خوبی بخرن و حداقل پس انداز 4 سال لازمه.(ای کاش الان سابقه کاری 10 سال به بالا رو داشتم تا با پس انداز هر یک سالم میتونستم یه خونه متوسط خریداری کنم و با اجاره دادنش کلی سود کنم.) پس این خانم مطمئنا اگر هم برای خونه جلو اومده باشه برای یکی از خونه های پدرم بوده که همشون تهرانه.
در مورد ظاهر هم من از ظاهرم راضی ام به غیر از حدود 2 کیلوگرم اضافه وزن که هیچ جوری حذف نمیشه ولی هیچوقت به این فکر نکردم که در نگاه دیگران چقدر جذابم بلکه فقط وقتی بخوام به خانمی تقاضای آشنایی برای ازدواج چه به صورت حضوری و چه مجازی بدم چنین دغدغه ای خواهم داشت که حتما کاملا از نظر ظاهر من رو قبول کنه تا به مراحل بعدی وارد بشیم.
اما بخش بعدی صحبتتون که گفتین ایشون ممکنه از قصد و هدفمند بعضی از مسائل رو مطرح کرده باشن مثل عدم اشتغال یا نداشتن معیار تا من رو گرفتار کنن، کمی فکرم رو مشغول کرده و در ارتباطات بعدیمون از اولین چیزهایی خواهند بود که در موردشون کنکاش خواهم کرد.
اون دو مثالی که در مورد تربیت بچه ها پرسیدین رو هر دوشون رو از ایشون خواهم پرسید تا کمی بهتر بشناسمشون(البته من خودم هم جواب صحیحشون رو نمیدونم و احتمال میدم که هیچکدوم از دوستانی که در این تاپیک حضور داشتن هم ندونن)
در آخر بگم که متاسفانه اون حدس شما اکثر مواقع قرین واقعیت هست و معمولا خانمهایی که مثل شما از یه دانشگاه خیلی تاپ(اگر اشتباه نکنم) فارغ التحصیل شدین در نظر آقایون، افرادی مثل خانم مدیر در فیلم ورود آقایان ممنوع به حساب میان ولی وقتی از داشگاههای در پیتی فارغ التحصیل میشن مثل سیتا در مسافری از هند.
این جمله آخر هم آمیخته به مزاح بود.
فرشته مهربان گرامی
از پست مفید شما هم متشکرم که شما هم نیمه پر لیوان را دیدین و محسنات این ارتباط رو هم گفتید ولی به دلیلی که در انتهای پست اول تاپیک آوردم ترجیح میدم که از مشاوره حضوری استفاده نکنم. اما با توجه به اینکه در ارتباطات فعلیمون این خانم کمی وابستگی نشون میدن، اگر احیانا در انتهای آشنایی به این نتیجه برسم که این ازدواج موفق نخواهد بود، یکی از راههایی رو که بهانه ای خوب برای قطع ارتباطمون میدونم کمک گرفتن از مشاوره های تخصصی هست تا جلوی ایجاد ضربه عاطفی به این خانم گرفته بشه.
تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.
"بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"
علاقه مندی ها (Bookmarks)