به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 40
  1. #11
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    این نمونه ها را نقل قول گرفته ام تا خصوصیات مسئله آفرین را بیشتر دقت کنی ... به مواردی که قرمز رنگ شده توجه جدی داشته باش

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    میگفت توفعلادرستوبخون چه لزومی داره زودتموم کنی بذارزمان بگذره من هم کارهاموراست وریس کنم وقتی فهمیدخرداددرسم تموم میشه شوکه شدگفت واقعاتموم میشه نه خیلی زرنگی که زودتموم میکنی یعنی چی ؟ چی بشه؟

    - - - Updated - - -

    اخرسربهانه گیریهاش شروع شده بود همش ازدرس میگی یاازکار
    یه بارنشده بهم خاطره بگی اگه من ازت چیزی بخوام میگی بعدازعقد ازهیچی شانس نیاوردم وازاین حرفها
    اخه بهم میگفت میخوام بخوابم ببوسم تابخوابم من هم میگفتم بعدعقدبهش برمیخوردوای چرااینطوری هستی
    خداشاهده ازش خجالت میکشیدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    من تحقیقی داشتم که نمونه هاروازبین محل کارایشون انتخاب کرده بودم ازش نمونه هاروخواستم همش امروزفردامیکردتااینکه اخرسربهش گفتم نمیخوادمثل اینکه وقت نداریدمن خودم دوباره کپی میگیرم ونمونه میگیرم بهش برخورداول گفت همین الان میارم بهت میدم بعدیه ساعت پیام دادانداختمش سطل اشغال من هم گفتم میگفتی وقت ندارم من نه مزاحم تومیشدم نه منتظرمیموندم گفتش سربه سرم نذارحال ندارم من نشدم یکی دیگه خیلی نامردی بعداون من تماس گرفتم وپیام گذاشتم ولی جواب نداد ؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    همونطوری که بهتون گفته بودم بهش پیام دادم وباهاش قطع رابطه کردم ولی بایه پیامش دوباره به سمتش برگشتم وقتی نوشت فکرمیکردم به فکرمی درحالیکه میبینم نگرانم نیستی وبیخیالم شدی ونمیدونی که من عمل کردم بعدخدافقط تورودارم
    این پیامش باعث شدبه سمتش برگردم ولی پشیمونم چون دروغگوه روی هیچ کدوم ازحرفهاش نمیمونه همش بهانه میاره یه نمونه کوچیک بگم قراربودبامسئول بانوان صحبت کنه من پیش ایشون کارکنم هی امروزفرداکردونرفت یامیگه نیم ساعت دیگه زنگ میزنم بازم خبری ازش نیست خسته شدم
    امروزتواداره همکارمون بهم گفت شمابااقای...نامزدکردیدگفتم نه من جواب ندادم وایشون گفتندکه اقای... به ماگفتندباشمانامزدند
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها

    حتی راضی نمیشوند برای خود کرم بخرند یااگربگویی فلان چیزراخریده ام وای چقدرمیخری باباچیزی نمیگوید

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها

    ازنظرزبان کم نمیارد ونمیخواهدخودش رادست کم بگیردهمیشه خودرابالاترازحدمعمول نشان داده است دراین دوسال من کاملاشناختمشون درواقع سعی میکندبزرگنمایی کند

    میدانیدحتی به همسایه هاشون هم گفته من نامزدش هستم
    خانواده اش همه چیزرامیداننداصلانمیدانم چه منظوری دارد؟
    اصلانمیدانندکه بایدجواب پیام تبریک رابدهند یانمیدانم فقط جواب من رانمیدهند

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    یک سال ونیم اول دست نمیدادم خیلی اصرارمیکردقبول نمیکردم دستش رودرازمیکردبازم ردمیشدم واقعیت امراینه که مادوتاهمدیگررازیادنمیدیدی م اوایل من نمیخواستم همدیگررابببینیم بعدش من راوابسته کردوبعدبرای من نازکرد گفت می ایم بعدش نیامدیاچندساعت بعدزنگ زدنمیتوانم بیایم وحالاهم اون میخواهدبرای من تصمیم بگیردکه کی همدیگرراببینیم کی نبینیم و...

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها

    کم کم وابسته ام کرداوایل من که اهمیتی نمیدادم ذره ذره کارهاراجلوبردتابه نتیجه دلخواه خودبرسد میدانی یه اخلاق خیلی بدی هم که داشت خودش گفته بودتاجایی که میخواهم میروم بعدیهویی نه پیام میدم نه زنگ میزنم میگفت من که بدی نکرده ام فقط نخواسته ام ادامه بدهم




    وقتی این اقابه سراغم امد اوایل اصلابهش فکرنمیکردم وحتی چندماه التماس کردبعدمن خواستم که اگرواقعاقصدونیت خیردارد باخانواده تماس بگیرداول خودایشان تماس گرفتندوباخانواده ام حرف زدندبعدمادرایشان تماس گرفت وگفت که پسرم دخترشماراپسندیده است واگراجازه بدهیدمزاحم میشویم دقیقاجمله مادرشان هست بعدخبری نشد خودایشان شماره باباراخواستندوتماس گرفتندوگفتندکه من دخترشمارامیخواهم باباازش خواسته بودتابه محل کارش برودرفته بودوباباباحرف زده بود بعدمراباخاله وخواهرش اشناکردورفت ورفت کم کم اعتمادم راجلب کرد ومن راروزبه روزوابسته تر شایدبعضی وقتهاساعتی زنگ میزد وساعتهاحرف میزد اوایل برای زنگ زدن اجازه میخواست بعدهاهروقت که خودش مایل بودزنگ میزد اصرارداشت که من ابرازعلاقه کنم من هم علاقه ای نداشتم ونمیتوانستم بگویم گذشت تامن ابرازعلاقه کردم وگفتم که دوستت دارم ووابسته شده ام ودنیای من شدی وهرلحظه به توفکرمیکنم همین وبیشترازاین جلونرفتم ازوقتی فهمید وابسته شده ام سعی کرداصرارکندکه من هم باایشان تماس بگیرم یاحتی یک پیام بدهم من که نه زنگ میزدم نه پیام میدادم گذشت وگذشت یکباربهم پیام دادمیبوسمت سرهمین دعوامون شدوگفتم تاوقتی محرم نشدیم حق نداری حرفی ازبوس بزنی یه مدت گذشت بعدش گفت میبوسمت حتی اگرناراحت بشی فقط میگفت همین خیلی اصرارداشت جواب بشنودمن ساکت میموندم وپیام نمیدادم چندبارسرهمین بحثمون شدوگفت هرچی به توبگم فایده ای نداره
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    هی بهم میگفت خالم اینوگفت دخترخالم اونوگفت مامان اینوگفت

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    نتونست بهم نزديك شه خيلي تلاش كردولي من اجازه ندادم
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها

    هرجامیره من رومعرفی میکنه یااگه جایی من روبشناسندخودش روبه عنوان نامزدمن معرفی میکنه درواقع به هرکسی که میشناسه میگه تواداره هم اتاقیهای من ازرابطه من خبرنداشتندطوریکه یکی ازهمکارهای من باایشون همسایست وهمه ماجراروبهش گفته،توادارشون جلسه بودمن روهم دعوت کردوبه همه همکارهاش گفت که من خانمشم

    یه مدتی هست که اصرارمیکنه ومیگه چرابه من دست نمیدی من هم گفتم ازنظرشرعی وقانونی درست نیست ولی میگه نه میخوای واسه خودت راه فراربذاری براحتی بتونی فراموشم کنی نمیخوای وابستم بشی

    تامیگم تکلیفمون رومشخص کن اولش میگه من همه سعیم رومیکنم ولی شب که میرسه به فکرخودکشی میوفته ازجلواومدن میترسه میگه میدونم دچارمشکل میشم ولی میام اصلاخانوادش جلونمیان خواهرش میادبامن صحبت میکنه مامانش صحبت میکنه میگه میایم ولی درعمل فرارمیکنندنمیخوان واسه خواستگاری بیاندوایشون هم میگندکه خودموخلاص میکنم یاتکلیف توروروشن میکنم

    خانوادش بهش میگن پسرم شرکتتوتازه راه اندازی کردی نکنه ورشکست بشی؟اصلااول خونمون رودرست کن بعدخواستگاری بریم

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    راستی ازگفته هاش فهمیدم که خودارضایی هم میکنه وقبول هم نمیکنه کسی خودارضایی نکنه اصلابه عواقبش واینااعتقادی نداره ومیگه برای بدن لازمه اینم استدلالشه

    اون روزی عصبانی شده ال سی دی روشکسته عصبانی بشه چیزی رومیشکنه طوریکه دستش اسیب دیده ودوبارعمل کرده

    راستی بطورحرفه ای بوکس کارمیکنه
    همش میگه برنامه بده باهاش جلوبریم
    بشه اولین روزبه من گفت کسی روحرفم حرفی نمیزنه هرتصمیمی بگیرم واسه همه محترمه ونه نمیارن درعمل خلاف این ثابت شد

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    حالاهم مدام میگه تونمیخوای خودتوبهم نزدیک کنی ازم فرارمیکنی حتی باهام یه دست ساده نمیدی
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها

    به هركسي كه ميشناسه ميگه معرفي ميكنه فلاني شيريني خورده منه
    ازش گلايه كردم كه اين چه رفتاريه ميگه من ايناروميگم واسه خودم هم بده همه ميدونندباتواشنام اگه غيرازتوبه خواستگاري شخص ديگه اي برم دخترشون روبه من نميدند

    حالاهم دست گذاشته رواداره اي كه كارميكنم تاهمه اونجابفهمند
    ميگه تومحلمون همه توروميشناسندبااينكه من به محلشون نرفتم
    همش هم شمال ميره يكي نيست بهش بگه اول كارهات روراست وريس كن بعدبروبه باغت برس

    تاميگم تكليفم رومشخص كن بعدچندساعت پيام ميده من همه تلاشم روميكنم ديگه خسته شدم اگه بلايي سرم اومدحلالم كن


    راستي كينه شتري داره اگه ازكسي كينه به دل بگيره زهرش روميريزه يه بلايي سرش مياره
    خودش بهم گفته بودحتي شده ازدردوستي باهاش واردميشم وزهرم روميريزم

    توادارشون يه دختربودكه به گفته ايشون قبلاباهم رابطه داشتنددرحدهمكارولي بعدش شايعه شده كه اين دوتاباهم رابطه دارندايشون خواستگاردخترخانمه درحاليكه خودشون گفتندمن سراين موضوع بادخترخانم دعوام شدوگفتم واقعيت نداره ولي روزجلسه زيادبه دخترخانم نگاه ميكردوقتي دخترخانم حواسش نبودبعدسرش روپايين مي انداخت من دخترخانم روديدم همش ميگه حيف سنش زياده؟ديدي چه خوش تيپ بودلباسهاي مارك دارميپوشه باباش خيلي پولداره
    درحاليكه دختره چيزي نداشت ولي ازدخترهاي به روزي بودكه خيلي به خودشون ميرسندويه شال كوچولوميندازندبخداازروحسا دت نميگم ولي واقعيته

    تازگياهم توفازمسائل ... رفته وازعلايقش ميگه هي بهش ميگم بدم ميادوقتش نيست ميگه ببخشيدعذرميخوام تكرارنميكنم ولي چندروزبعدبازم يه مسئله جديدپيداميكنه ميگه چرامن باهات راحتم وميتونم حرفهام روبهت بگم بعدش برميگرده ميگه شرمندتم بخداشرمندتم عمري باشه جبران ميكنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    زودعصبانی میشه مثل خودم، سرقولی که داده نمیمونه(بدقوله)،ناراحت بشه زودایرادهاتوبهت میگه،دلش بگیره یاناراحت بشه جواب تلفن نمیده ردتماس میده خاموش میکنه ،کینه ایه
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    اخلاق بدی که تازگی پیداکرده میگه میرم به مامان اینامیگم حامله ای من هم گفتم مهم نیست فوقش گواهی سلامت میدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    دیشب بهم پیام دادفکرمیکردم که نگرانم میشی ولی درحالیکه اینطورنبوده
    بعدش به مامان ایناگفتم که توحامله ای الان همه فکرمیکنندتوحامله هستی وسرهمین باخانواده بحثم شد خیلی دوست داشتم واقعی باشه دیگه نیازی نبودتوضیح بدم خودت میومدی
    بعدش گفت من روحرفم میمونم واگه لازم باشه برای ثابت کردن حرفم هرکاری میکنم
    بهم گفت هرکی بودازش انتقام میگرفتم یامن میمردم یااون حالاتوبه من میگی بروگم شومن هم گفتم نه بهانه اوردم نه بی احترامی کردم گفتش مضمون حرفت همون بود
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    همش پیام میده خیلی دوست داشتم حرفی که به خانوادم زدم درست بود اینطوری هرطورشده بودبه دستت میاوردم چون خودت باپای خودت خونه من میومدی
    میترسم بلایی سرم بیاره
    امروزهم بهش زنگ زدم بگم دست ازسرم بردارفکرهای شومی که داری ازسرت بیرون کن دیدم گوشیش خاموشه



    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    من هم درجواب پیامش بهش گفتم خداروشکر که باهات رابطه نداشتم والاحقم سنگسارشدن بودگفتش اگه دوستم داشتی باورم میکردی اجازه نمیدادی من خودموسرکوب کنم واول راه وایستیم( اینجاهم پای روی احساسات من میذاشت) گفتم کارخیلی بدی کردی که دروغ گفتی ارزش واحترام خودت ومن روپایین اوردی ودیگه هیچی نگفتم همین باعث شده بهش بربخوره

    اخه یه حرف خیلی زشتی هم زده بودروم نمیشدبگم ولی حالامیگم نمیشه خودت یه کاری کنی به گردن من بندازی همه مجبوربشندبدون اینکه تلاشی کنیم بفرستندخونه من


    راستی من تواداره چی میتونم بگم
    به یکی ازهمکارام نمیدونم چی گفته ولی من نمیخوام سوتفاهم پیش بیادوفکرکنندمن نامزددارم یاشیرینی خورده اونم میخوام همه سوتفاهم هاروازسرراه بردارم حتی میخوام به همکاراش که من رومعرفی کرده واقعیت روغیرمستقیم بگم تاهمه سوتفاهمهابرطرف بشه چون میدونم بااینکارهاش نمیخوادکسی سراغم بیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها
    تهدیدم کرده هرجاببینمت حرفی روکه به خانواده گفتم عملی میکنم چون نیازدارم
    نقل قول نوشته اصلی توسط matinalone نمایش پست ها

    اصلاباهاش کل کل نمیکنم چون میشناسمش ومیدونم لجبازه
    میدونم اگه لجبازی کنم حتی شده پیش پدرومادرم میادودستمومیگیره تاحرفش روثابت کنه

    متین جان

    فقط این گزیده ها از تاپیکهات آنقدر گویاست از خصوصیات نگران کننده ایشون که جای هیچ حرف و شرحی باقی نمی مونه ... تا این ساعت از شب بیدار موندم و وقت گذاشتم و تاپیکهات را مرور کردم و نقل قول گرفتم و نکات مهم را برجسته کردم ..... چون نگرانتم و می بینم که می خواهی با دست خودت تیشه به ریشه خودت بزنی

    این رابطه را تموم کن و بیا که کمکت کنیم خودت را بازسازی کنی و عزت نفس و اعتماد به نفست را تقویت کنی تا اونی که لایقت هست نصیبت بشه





  2. 14 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Aram_577 (جمعه 22 آبان 94), baitollah-abbaspour (جمعه 22 آبان 94), cheshmakk (چهارشنبه 20 آبان 94), mohamad.reza164 (چهارشنبه 20 آبان 94), sadat71 (چهارشنبه 20 آبان 94), terme00 (پنجشنبه 21 آبان 94), گلاب (چهارشنبه 20 آبان 94), گندم.م (یکشنبه 24 آبان 94), نیکیا (چهارشنبه 20 آبان 94), نارجیس (چهارشنبه 20 آبان 94), میشل (چهارشنبه 20 آبان 94), مدیرهمدردی (چهارشنبه 20 آبان 94), اثر راشومون (پنجشنبه 21 آبان 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 21 آبان 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 دی 94 [ 01:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-23
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,018
    سطح
    17
    Points: 1,018, Level: 17
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 68 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و وقت بخیر

    متین عزیز اگر فردی در حال حاضر دقیقا با همین مشخصات بدون آشنایی قبلی با شما به خواستگاریتون بیایند ,آیامیپذیرید؟!

    مسلما نه !!

    فقظ یکی از این موارد کافیه تا یک دختر از ازدواج با چنین مردی منصرف بشه دیگه چه برسه به این که ایشون همه این صفات رو یکجا دارند.

    راهنمایی های فرشته مهربان عزیز واقعا عالی بود و حقایق و آینده ناموفق این ازدواج رو بسیار خوب به شما متذکر شدند.

    واقعا از کجا معلوم که اصرار ها و نزدیک شدن های این آقا به دلیل کینه ای شدن از شما و خانوادتون نباشه.

    به نفعتون هست هرچه سریعتر خودتون رو از این رابطه بیرون بکشید تا خدای نکرده آسیب های جدی تر و جبران ناپذیری رو متحمل نشوید.

    دلآرام باشید.

  4. 2 کاربر از پست مفید sadat71 تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 21 آبان 94), نارجیس (چهارشنبه 20 آبان 94)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام متین خانم... به نظرم حرفهای فرشته مهربان را جدی بگیر... خیلی دقیق مشکلات این اقا رو بهت گفته...

    1-اخه پسری که پیشنهاد فرار به دختر میده.. به نظرم ادم بسیار ضعیفیه... این ادم یاد گرفته تو زندگی به جای حل مشکلات از مشکلات فرار کنه.... کمی عمیق تر به موضوع نگاه کنی خودت متوجه میشی... پس تو زندگی هم احتمالش خیلی زیاده که تا مشکلی پیش اومد به جای حل مشکلات به فکر فرار از مشکلاتش باشه...... به نظرم همین یه مورد کافیه تا شما به عمق شخصیت این پسر پی ببری... و بدتر از اون اینکه بهت گفته کاری کن خانوادت رو تهدید کنی تا اونا راضی یشن....
    دختر خوب فردا روز شما اگر با این ادم ازدواج کنی مطمئناااا بینتون مشکلاتی پیش خواهد امد... توقعاتی شما از ایشون خواهی داشت و ایشون هم همینطور.... بعد چطور اونجا میخواد زندگی رو مدیریت کنه؟؟ ... اونجا میخواد چطوری خودش رو نشون بده؟؟......... با تهدید؟؟ مثلا به تو بگه اگه یه بار دیگه در این مورد حرف بزنی خودمو می کشم.. یا هر چیزی مثل این.... خیلی خیلی قضیه حساسه... باید مرافب چنین ادمهاایی باشی....

    2-اینکه چهار سال دوستت داشته و بارها موقعیت پیش اوومده و کاری نکرده به نظرم خیلی عجیبه... دو حالت داره... اینکه میدونه اگر این کار رو انجام بده شما رو از دست میده پس به خود ارضایی متوسل میشه (که خودش مشکلات بسیار زیادی بوجود میاره تو زندگی ) و دوم اینکه ایشون مشکل سرد مزاجی داره...(اخه چطور ممکنه که دختری رو که دوستش داره و میدونه اون هم دوستش داره یک صبح تا شب کنار هم تنها باشند و هیچچچچچچ کاری انجام نده... با طبیعت مردها سازگار نبست)

    3- مکر نه اینه که مرد باید تکیه گاه زن باشه؟ اخه کدوم تکیه گاه؟؟ تو میخوای این رو به خانوادت ترجیح بدی... یه کوچولو به اینده فکر کن... دلت برای پدر مادرت تنگ شده و این اقا به خاطر کینه گذشته بهت اجازه دیدنشون رو نده... یا حتی اگه هم بداه داااااااااااااائم سر خانواده ها با هم بحث خواهید داشت.... و اونجاست که میفهمی ای دل غاقل دوست تنها چیزی که مطرح نبیست دوست داشتننه... و عقل خودشو نشون میده

    4- عزیرم این اقا الان داره روی خوب خودش رو بهت نشون میده... ادما بعد ازدواج تاره ماهیت درونیشون رو نشون میدن ... طبیعیه که تماااام تلاششو برای بدست اوردنت انجام میده.. حتی اگر دوستت داشته باشه این دوست داشتنش کاملااا احساسیه و زودگذر...ادمی که یه حرف به اون مهمی و میزنه و خیلی زود میگه نه اشتباهه.... این ادم از لحاظ شخصیتی دارای شخصیت ثابتی نیستند.... بهتره دنبال کسی باشی که با وجودش اجساس ارامش و امین داشته باشی نه اینکه دائم نگران این باشی که هر لحظه ممکنه چه کار خطرناکی انجام بده...به نظرم این اقا از لحاظ روجی مشکل داره...

    امیدوارم تصمیم درستو بگیری

  6. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 21 آبان 94)

  7. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    بازم سلام... من الان تاپیک آخر خیلی خیلی مفید فرشته خانم رو خوندم... پست قبلیمو قبل از اینکه این تاپیک فرشته خانم رو بخونم برات گذاشته بودم................ ولی الان دیگه اصلاااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااا جای تردید وجود نداره................ من که واقعااا از چنین ادمی میترسم............... خواهش میکنم هر چه زودتر این رابطه رو تموم کن عزیزم...

    من هم خیلی نگرانتم....

  8. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (جمعه 22 آبان 94)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    متین جان مشکل اصلی شما اینه که با خونوادت ارتباط خوبی نداری.

    هم تو و هم خونوادت، یک هدف مشترک دارید (خوشبختی تو)، اما چون نمی تونید فضای ذهنی همدیگه رو درک کنید، به ظاهر در مقابل همدیگه قرار گرفتید.

    تو ازدواج می کنی که یه خونواده تشکیل بدی، خونواده ای که درش انواع و اقسام چالش ها رو تجربه می کنی. اونجا هم خیلی وقتا در تقابل با همسرت قرار می گیری، و حرف همدیگه رو نمی فهمید. همدلیتون ضعیف می شه.

    اون موقع می ری مشاوره، میای همدردی تاپیک می زنی، و می پرسی چطور همسرم رو درک کنم؟ چیکار کنم که همسرم منو درک کنه؟

    چیکار کنم که بتونیم به خوبی با هم همفکری کنیم؟

    خب... الان همین کارها رو باید در رابطه با خونوادت انجام بدی. باور کن ارزش خونواده ای که الان داری، به هیچ وجه کمتر از خونواده ای نیست که می خوای تشکیل بدی. رابطت با پدر و مادرت هم ارزش وقت گذاشتن و مشاوره گرفتن رو داره. پدر و مادرت هم ارزشش رو دارن که روشون تمرکز کنی و سعی کنی شناخت بهتری ازشون بدست بیاری. و با استفاده از اون شناخت، تلاش کنی افکار و احساساتتون رو به هم نزدیک کنی.

    بیشتر به پدر و مادرت و رابطتون بپرداز.

    در اون صورت به جای اینکه انرژی هاتون در تقابل با همدیگه هرز بره، توانایی هاتون رو در جهت هداف مشترکتون همسو می کنید (چه هدف انتخاب یک همسر مناسب برای تو، و چه اهداف دیگه).

    اونوقت یا تو می فهمی اونها درست می گفتند، یا اونها متوجه می شن تو درست می گی. حتی در کنار همدیگه به ابعادی از این قضیه پی می برید که هیچکدوم به تنهایی نتونسته بودید.

    این احتمال هم هست که در این مورد بخصوص به اجماع نظر نرسید، اما قادر بشی که بخاطر خواسته ی پدر و مادرت، با متانت و آرامش قلبی، از این پسر بگذری، همونطور که بعد از ازدواج از خیلی خواسته هات بخاطر همسر و بچه هات خواهی گذشت... زندگی انسانی ما اینجوریه... قلبمون می تونه یه شکلی بشه که از گذشتن بیشتر از بدست آوردن لذت ببریم.

    در اون صورت از خدا می خوای همسر مناسب دیگری سر راهت بگذاره (به هر حال این تنها پسری نیست که می تونی در کنارش خونواده ای که می خوای رو بسازی).

    برای اینکه به چنین ارتباط صمیمانه ای با خونوادت برسی، لازمه فعلا موضوع اون آقا رو کنار بگذاری، و موضوعت بشه بهبود ارتباط با خونوادت. ببین از چه راه هایی می تونی اینکارو بکنی، و از چه کسایی می تونی کمک بگیری؟ مثلا یه تاپیک تو همدردی، یا مراجعه ی حضوری به مشاور خانواده و غیره.

    نباید بخوای صرفا برای رسیدن به این آقا روابطت با خونوادت رو بهبود بدی، بلکه بصورت عمومی. چون همیشه و همه جا، یه ارتباط خوب با پدر و مادرت، قلبت رو گرم نگه می داره، حتی وقتی پدر و مادرت تو این دنیا نباشن،

    و تو زندگیت برکت میاره.

    بعلاوه، توانایی هایی پیدا می کنی که برای انتخاب و ارتباط با همسرت هم خیلی به دردت می خوره. و می تونی زندگی موفق تری داشته باشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : چهارشنبه 20 آبان 94 در ساعت 20:22

  10. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Aram_577 (جمعه 22 آبان 94), baitollah-abbaspour (جمعه 22 آبان 94), فرشته مهربان (پنجشنبه 21 آبان 94), نارجیس (دوشنبه 25 آبان 94)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    خانم متین من که لذت بردم از این دلسوزی های خانم فرشته مهربان، به حق اسم پروفایلشون برازنده اشون هست.

    توصیه های ایشان و باقی دوستان رو جدی بگیرید!
    تا حالا شده از خدا بخواهید درست و غلط یه کاری رو بهتون نشون بده یا اینکه هر چی به صلاحتون هست سر راهتون قرار بده؟

    صرف نظر از اینکه جوابتون بله باشه یا خیر! خدا وند سر راهتون آیات خیر میزاره تا راه رو تشخیص بدین.

    به نظرتون این حرفهای دوستان بخشی از همون نشانه ها نیست؟ به نظرتون شک هایی که به دلتون افتاده بخشی از همون نشانه ها نیست؟

    اگر مذهبی نیستین، می تونین کتاب نشانه های پائلو کوئیلیو رو مطالعه کنید.

    براتون آرزوی خیر دارم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (جمعه 22 آبان 94)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    باسلام مرسی فرشته مهربان عزیز وهمه دوستان
    همه حرفهاتون درسته ومن فقط مثبت قضیه رونگاه میکردم و فقط حال رومیدیدم
    راستش دیروز چندباربهم زنگ زد جلسه بودم جواب ندادم بعدش من زنگ زدم جواب ندادبعدش نوشت دلموشکستی منم یه بای براش نوشتم چون حال وحوصله هیچ کاری برام نذاشته
    حق باشماست میخوام تموم کنم چندتاازبهترین موقعیتهام روازدست دادم یکی هم که ازهرنظرعالی بود یه روزقبل عقد بهم زدم اشتباه کردم ودیگه نمیخوام ادامه بدم لطفاکمکم کنید چطور بهش بگم که بهش برنخوره وراحت بذاره بره

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    30
    Array
    بنظر من اول از تصمیم خودت مطمین باش و پاش وایسا...بعدش به فکر اون آقا باش...

    اینطور نباشه که با یه پیامک,یه زنگ ,یه تهدید ....دلتنگی....ترس از تنها موندن....به این رابطه برگردی

    برای ایشونم میتونی بگی من هرکاری کردم پدرم راضی نمیشه...بدون اجازه پدرم که نمیشه...حتی بگو یه دعوای درست حسابی باهام کرده...اگه از انتقامش میترسی همه تقصیرا رو بنداز گردن پدرت

    خدا خودش ایشا... بهترینا رو نصیبت میکنه

  15. #19
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    نیاز نیست هیچ توضیحی بدهی ..... اگر خیلی پیگیر شد بگو مناسب هم نیستیم نه از نظر خانواده ها نه خودمون و من در این رابطه این 4 سال فقط خودمو در معرض آسیب قرار داده ام و حاضر نیستم ادامه دهم .

    هرگونه راه ارتباطی هست را قطع کن و به هیچ وجه ادامه نده و یک مشاووره حضوری هم برای قطع وابستگی و بازسازی روحی در پیش بگیر اینجا هم ما بهت کمک می کنیم تا بر خودت مسلط شوی .... بسه این مدت زمان و موقعیت ها را هدر دادن .... حالا که تصمیم عاقلانه گرفته ای روی آن محکم ثبات داشته باش همین ثباتت و پرداختن به بازسازی خودت موجب بهبودی و تقویت عزت نفس آسیب دیده ات می شود ...... باز هم تأکید می کنم ثبات بر تصمیمت خیلی بهت کمک خواهد کرد





  16. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Aram_577 (جمعه 22 آبان 94), baitollah-abbaspour (جمعه 22 آبان 94)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 بهمن 94 [ 13:54]
    تاریخ عضویت
    1392-4-01
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    85

    تشکرشده 129 در 66 پست

    Rep Power
    24
    Array
    فقط موندم ثبات تصمیم گیری رو چطور بدست بیارم ؟ بایه زنگ یایه اسمس دوست دارم وسوسه نشم
    راستش خودش خوب بلده چطور به رابطه برگرده وکم نمیاره استاد اینکاراست اونم فقط بایکی دوتااسمس
    بیشترازهمه اعتمادی هست که شکل نگرفته اصلا نمیتونم بهش اعتمادکنم درسته تاحالاکاری نکرده که اعتمادم روبگیره هرچی گفته باصداقت بوده ولی من نمیتونم اعتمادکنم وترجیح خانوادش مخصوصا خواهرش من روبیشترازهمه نگران میکنه بخاطرخواهرش باعالم وادم میجنگه حالاهرکی میخوادباشه


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.