به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ممنون از توضیحاتتون.... به نظر من دختر دایی شما هنور به بلوغ کافی برای ازدواج نرسیده... چون حرفها و دلایلی که براتون میاره اصلاااا منطقی نیست.... حتی اگر جوابش منفیه باید بتونه درست شما رو متقاعد کنه که به درد هم نمیخورید..

    راستشو بخواین به نظر من زندگی با ادمی که ندونه هدفش چیه و دنبال چه جور ادمیه خیلی سخته... امیدوارم دختر دایی شما این مدلی نباشه... شما تا الان باهاش در ارتباط بودین.. تو حرفهاش به چه چیزهایی از زندگی مشترک اشاره کرده؟ اصلااا هدفش از ازدواج چیه و برای چی در ابتدا شما رو انتخاب کرد و بعد گفت به درد هم نمیخورید؟

    احساسات رو کنار بذار ... بیا برای یکبار هم که شده با منطق فکر کن... ببین ایا این خانم واقعااااا به درد زندگی با شما میخوره؟ ... اینکه دوستش داری طبیعیه... هر کس دیگه ای هم جای این خانم بود ممکن بود تا این حد وابستش بشی... مخصوصا که مشخصه ادم احساساتی هم هستی....

    دوست خوب اگر هم پای مادرش در میانه و اون باعث میشه دخترش به شما حواب منفی بده که دیگه خیلی بدتر ... من شناخت کاملی از شخصیت شما ندارم ولی طبق صحبت هایتون مشخصه علاوه بر احساساتی بودن ، ادم منطقی و دقیقی هستید... پس اگر اینطوره چرا دنبال کسی نمیگردید که به زندگی و اطرافیانش نگاه بهتری داشته باشه؟


    این خانم نتونسته دلایل کافی براتون بیاره.... نظرش در مورد ازدواج و زندگی زناشویی چیه؟ تا حالا در مورد این مسائل باهاش حرف زدین؟ من که فکر نمیکنم حرفهای خیلی قشنگ و شنیدنی برای گفتن داشته باشه..

    به نظرم این دختر اصلا به بلوغ کافی برای ازدواج نرسیده و من این رو به عنوان یه زنگ خطر بهتون اعلام میکنم... که باید اونو جدی بگیرید....

    من جای شما بودم الان تمام تلاشمو میکردم که اول خودمو بشناسم... و اینکه دنبال چی هستم تو زندگی؟ هدفم چیه؟ اینکه فقط ازدواج کنم با کسی که دوستش دارم کافی نیست...
    و بعد از اون تلاش میکردم کسی رو پیدا کننم که تشابهات بیشتری با خودم داششته باشه و روحیه اش به من نزدیک تر باشه... اصلا دوست داری با کسی زندگی کنه که درکت نکنه و و اصلا معنای حرفهایی که میزنی رو متوجه نشه؟

    این دوران رو بذار کنار که خیلی ادمو گول میزنه... شما وقتی متاهل شدی به حرفم میرسی... .اونحاست که همه چیز رنگ اصلی خودشو نشون میده.... و اونجاست که میفهمی کی بودی و چی میخواستی و چی شده...

    تاکید من هم مثل دوستان اینه که فعلاااا فقط رو خودت کار کن... سعی کن بیشتر خودت رو بشناسی... تو یه جمله بهت بگم.. بدونی کی هستی و چه ادمی با چه ویژگی هایی میتونه برات مناسب تر باشه؟

    تو که نمیخوای تا اخر عمرت با یه بچه زندگی کنی... میخوای... من یه خانم هستم... باور کن بعضی ادما صد سالشون هم که بشه مغرشون اصلاااا بزرک نمیشه و اینو به عینه دیدم.. امیدوارم متوجه منظورم شده باشی..

    میدونم سخته معنای تمام حرفهامو الان کامل درک کنی... چون تو الان بیش تر از همه چیز احساس و خوبی های دختر داییت جلو چشماته و کم تر به جوانب دیگه نگاه میکنی... امیدوارم خدا کمکت کنه دید بهتری به این مساله پیدا کنی...

    راستی اگر باز هم حرفهای منو قبول نداشتی و همچنان خواستی کار خودتو بکنی حداقل زیاد خوتو تو پر و پاش ننداز... حواست به غرورت هم باشه.. خیلی پیشش دم از احساساتت نزن..... اگر این کارو بکنی به نظرم عالیه

    شما به یه سوال من جواب ندادی و اون این بود که رفتار شما باهاش چطوره .. به هر حال اگه تا الان زیاد بهش ابراز علاقه کردی و دائم خودت رو پیشش عاشق دلباخته نشون دادی کردی جالا بیا رویه ات رو تغییر بده....یه چند روزی به حرفهایی که زدم خوب فکر کن بعد بهش پیام بده و بگو : من فکرامو کردم و تصمیممو گرفتم.... ما به درد هم نمیخوریم...برات آرزوی خوشبختی و سربلندی میکنم.. خدانگهدار

    این جمله برای یه خانمی که قبلا به کسی فکر میکرده و خاظرش جمعه که اون تحت هر شرایطی دوستش داره خیلی گرون تموم میشه... مطمئن باش تو این مرحله هر چی تو خودت رو عقب تر بکشی اون بیشتر به سمتت میاد...فقط یادت نره تو این مدت باید خیلی صبور باشی.. تا بالاخره اون بیاد سمتت... وقتی هم که این اتفاق افتاد باز هم مواظب باش چطور برخورد کنی...
    تو این کار رو در هر شرایطی انجام بدی خوبه... منظورم اینه که اگه خوب فکر کردی به خودت و اون خانم دو جالت داره یا اینکه میفهمی اون به دردت نمیخوره که این پیام رو بهش میددی یا اینکه مصمم تر میشی که در این حالت باز من همین راه رو بهت پیشنهاد میکنم....

    دعا میکنم احساساتت مانع گرفتم تصمیم درست نشه ... چون تو زندگی مشترک این نوع احساسات کاملا از بین میره...

    منتظر پستهای بعدیت هستم...
    موفق باشی و سربلند

  2. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    پارساـ (یکشنبه 10 آبان 94)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و ممنون
    بله حرفهای شما درسته
    من اهدافمو برای انتخاب همسر مشخص کردم.بزرگترین و مهمترین معیار من تو انتخاب همسر صداقت و حجب و حیاست.
    ما با داییم اینا زیاد ارتباط داشتیم.شبا ساعت 9 میرفتیم خونه هم و تا 12 شب میگفتیمو میخندیدیم.یه شب خیلی اتفاقی چشمم دختر داییمو گرفت.نجابتش و زیباییش(مخصوصا زیباییش)یهو بدلم نشست.اما تصمیم گرفتم دیگه تجربه قبلیم رو تکرار نکنم(یه بار بدون تحقیق رفتم خواستگاری و نزدیک بود تو دام بد دختری بیفتم).یکسال رفتار این دختر رو زیر نظر گرفتم.واقعا یه خانومه.یه دختر کاری و وظیفه شناس.برای من این خصوصیات خیلی مهمه.
    نمیدونم چطوری بگم اما گاهی اوقات طرف مقابل برای ناز کردنم شده کاری میکنه فک میکنی نمیخوادت..اما من جز این اخلاقها فعلا چیزی ازش نمیدونم..
    محیط هر کسی با دیگری فرق داره .من جایی بزرگ شدم که خیلی دید مثبتی نسبت به خانمها ندارم همینطور اقایون.حقیقت جامعه امون یکم کثیفه.هوس تو جامعه موج میزنه بقول (نمیدونم کجا خوندم)فقط 27 در صد دختران دبیرستانی باکره اند.امار بدیه.خیلی بد.خیلی کمن پسرانی که به دختر دست درازی نکرده باشند.اما تا جایی که شناخت دارم نهایت رابطه این دختر تلفنی بوده که منم همینطور بودم.شاید از این دختر بهترم باشه نمیگم نیست.من اطرافم همچنین کسی رو نمیبینم.بهتره اینطوری بگم تنها دختری که حدااکثر معیارهامو توش دیدم دختر داییمه.
    رفتارم با دختر داییم عادیه.ادم کمروییم.کلا زیاد با خانوما صمیمی نمیشم.
    گفتید بهش بگو ما بدرد هم نمیخوریم.چون نمیدونم ته دلش منو و میخواد یا نه اینکارو نمیتونم بکنم.ممکنه دلش بشکنه.دختر حساسیه.مثل خودم احساساتیه.
    از ذهنش خبر ندارم.شاید نتونه در مقابل نظر مادرش اعتراض کنه.مادرش ادم بدی نیست اما خب مطمعنا فک میکنه منم تابع مادرمم و نمیخواد دخترش با من ازدواج کنه.پدرم و من اونقدر که از خانواده مادرم بی معرفتی دیدیدیم از زنداییم ندیدیم.همه میگن زنداییت اخلاقش خرابه اما من با 26 سال سن و پدرم با 60 سال سن تا حالا از این زن حتی یک بی احترامی ندیدیم.این زن یه کدبانویی کاملا نجیبه.یعنی هم خودش هم مادرش هم خواهراش.شاید بگین من عاشق دختر داییمم همه چیزو خوب میبینم اما اگه بگم پدرم میگه من از خواهر خودم بازیگوشی و شیطنت دیدم از زنداییت ندیدم چی؟
    چنین اصالتی رو تو هیچ دختری ندیدم.نه تو دخترای هم دانشگاهیم نه هیچ جای دیگه.جالبه اینکه بدونید پدرشم از 3 تا داداش دیگه اش تحصیلاتش پایینتره اما شعورش خیلی بالاس.
    یه مورد بگم تا فقط راجب خانواده مادر من یه چیز رو درک کنید
    سال 93 بود تصمیم گرفتم خودم برم با زنداییم و داییم حرف بزنم.زنگ زدم از دایی دومم مشورت بگیرم ایا کار درستیه یا نه؟بنظرتون چی گفت؟
    گفت اگه بری جوری باهات حرف میزنن که کلاتم بیفته دیگه سمتشون نمیری..
    از ترس بهم نخوردن روابط خانوادگی یکسال اینکارو نکردم تا باز با پدرم مشورت کردم گفت برو حرف بزن..باورتون نمیشه از داییم گل تر ندیدم.انقدر خوب و مودبانه باهام حرف زد که نگو
    به زنداییمم زنگ زدم خیلی احتراممو داشت خداییش یه کلام بی احترامی نکرد.اینه که نسبت به خانواده مادرم بد بین شدم.دیگه بهشون اعتماد ندارم.ازشونم مشورت نخواهم گرفت در این مورد.
    تو خانواده ما کینه زیاده.دختر عمه هامم از زنداییم خوششون نمیاد. از خالم و دختر عمه هام خواستم برن بعنوان بزرگتر و جای خواهر باهاش حرف بزنن قبول نکردن.تنها پدرم منو میفهمه.قبل از خواستگاری رسمی تو مسافرت بابام از خودش خواستگاری کرد.گفت میخواییم بیاییم تورو از مادر پدرت خواستگاری کنیم.از شرم 3 دقیقه ای دستشو رو صورتش نگه داشت.من گفتم حتما داره گریه میکنه اما دیدم داره میخنده.بنده خدا سرخ شد از خجالت.یادش بخیر اون روزا چقد قشنگ بود.

  4. کاربر روبرو از پست مفید lover_24 تشکرکرده است .

    پارساـ (یکشنبه 10 آبان 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    هیچکسی نمیدونه یه دختر تو ذهنش چی میگذره.ایا از سمج بودن و پاشانه در خونه رو از جا در اوردن خوشش میاد یا اینکه مثل بعضی ها کم محلی کنی میان سمتت.واسه همین نمیدونم باید کدومو انجام بدم.کارام داره طبق میلم پیش میره.اینده خوبی دارم اما نمیدونم چطور خودموبهشون نشون بدم تا بفهمن بعد 5 سال حداقل یه کارهایی برای ایندم کردم.
    حدودا 10 روز پیش با مادرم اینا رفتیم هییت.زنداییمم بود. نمیدونم چشون بود با هم حرف نمیزدن.خواهرمم هم به زندایی محل نمیذاشت هم به دختر داییم.شام غریبان از دختر داییم خواستم پیام بده.گفت خداییش خواهرتو خیلی دوست دارم،مثل خواهر نداشتمه،اما تو این چند شب تو هییت حتی بهم نگاه نکرد.آیا باید وقتی این دوتا بزرگتر مشکل دارن خواهر منم کم محلی کنه؟اونم به بزرگترش اونم بیدلیل؟
    حرف خیلی زیاده.سنگ جلو پام زیاده اما غیر ممکن نیست

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط lover_24 نمایش پست ها
    سلام
    هیچکسی نمیدونه یه دختر تو ذهنش چی میگذره. آیا از
    سمج بودن و پاشانه در خونه رو از جا در اوردن خوشش میاد یا اینکه مثل بعضی ها کم محلی کنی میان سمتت...
    مگه دارید اسب رام میکنید که دنبال لم میگردید؟!
    ایشون هم آدم هستند. آدمها ممکنه از رنگ زرد یا آبی خوششون بیاد؛ ممکنه از مینیاتوریست یا بوکسور خوششون بیاد، ممکنه... اما همه حتما یک چیز رو دوست دارند: احترام.
    شما باید به احساسات، خواسته‌ها و گفته های ایشون احترام بگذارید. احترام، احترام و دوستی متقابل میاره. پس کار خاصی نیاز نیست بکنید. پدرتون زحمت کشیدن و خودتون هم صحبت کردید. دیگه کافیه. به عبارتی برای شما که بازاریاب هستید: وقتی میتونید آفر برنده رو ارائه بدید که آپشن جدید داشته باشید.

    قدم اول اینه که خودتون رو ثابت کنید.
    شما سوالتون اینه که چطور نشون بدید توی این سالها تغییر کردین.
    من چند سال پیش خواستگاری داشتم که جرف نزده جوابم منفی بود. ایشون دانشجوی شهر خیلی دور، ساکن زیرزمین مادربزرگ،وارث، بیکار و کمی افسرده بودند. پارسال ایشون رو مجددا دیدم. تحصیلاتشون تموم شده و مهندس هستن، شغل جالبی دارند، منزل کوچک اما زیبایی خریدند و در کل ظاهر معقول و مردونه‌ای پیدا کرده بودند. با یک نگاه میشه گفت این شخص اون آدم سابق نیست.
    شما هم به همین ترتیب عمل کنید:

    شغلی پیدا کنید که مستلزم سرکار رفتن روزانه باشه.

    پس اندازتون رو در جایی پیاده کنید که نشون بده برای زندگی آینده برنامه ریزی دارید.(قطعا خرید یک باند جدید این مطلب رو نشون نمیده؛ اما خونه یا سرمایه گذاری این کار رو میکنه)

    در ظاهرتون تغییری ایجاد کنید. البته این متدی هست که زنها موقع ورود به به دوره جدید از زندگی پیاده میکنند اما احتمالا تاثیر داره.

    استقلال خودتون و تصمیماتتون رو از خانواده نشون بدید. مثلا مسافرت طولانی به یک مقصد مناسب برید.(شمال نه؛ مثلا به تنهایی سفر زیارتی برید یا اگر در زمینه ای به دنبال کسب تخصص هستید به کشور افراد متخصص سفر کنید)

    شاد و خوش اخلاق و موفق باشید.

  7. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 07 آذر 94)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    برادر من
    با اینهمه درگیری و جنگ و جدلی که در فامیلتون هست، اصلا فکر کن این ازدواج فارغ از جواب مثبت دختر داییت کار درستی هست؟!

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahasty نمایش پست ها
    قدم اول اینه که خودتون رو ثابت کنید.
    شما سوالتون اینه که چطور نشون بدید توی این سالها تغییر کردین.
    من چند سال پیش خواستگاری داشتم که جرف نزده جوابم منفی بود. ایشون دانشجوی شهر خیلی دور، ساکن زیرزمین مادربزرگ،وارث، بیکار و کمی افسرده بودند. پارسال ایشون رو مجددا دیدم. تحصیلاتشون تموم شده و مهندس هستن، شغل جالبی دارند، منزل کوچک اما زیبایی خریدند و در کل ظاهر معقول و مردونه‌ای پیدا کرده بودند. با یک نگاه میشه گفت این شخص اون آدم سابق نیست.
    شما هم به همین ترتیب عمل کنید:
    شغلی پیدا کنید که مستلزم سرکار رفتن روزانه باشه.
    پس اندازتون رو در جایی پیاده کنید که نشون بده برای زندگی آینده برنامه ریزی دارید.(قطعا خرید یک باند جدید این مطلب رو نشون نمیده؛ اما خونه یا سرمایه گذاری این کار رو میکنه)
    در ظاهرتون تغییری ایجاد کنید. البته این متدی هست که زنها موقع ورود به به دوره جدید از زندگی پیاده میکنند اما احتمالا تاثیر داره.
    استقلال خودتون و تصمیماتتون رو از خانواده نشون بدید. مثلا مسافرت طولانی به یک مقصد مناسب برید.(شمال نه؛ مثلا به تنهایی سفر زیارتی برید یا اگر در زمینه ای به دنبال کسب تخصص هستید به کشور افراد متخصص سفر کنید)
    شاد و خوش اخلاق و موفق باشید.
    سلام
    ممنون
    توصیه های خوبی بود.ممنون خانم مهستی.حتما عمل میکنم.جدا تاثیر گذاره.میشناسمشون.بارها به موضوع شغل و خونه و خدمت اشاره کرده و منم در مورد خدمت تو اولین فرصت اقدام کردم و تاریخ اعزامم خورد واسه 1 دی امسال.موضوع کار ثابتم پیگیر شدم بخاطر سابقه ای که تو کار بازاریابی داشتم و توسط اشنایی که داشتم جذب شرکت لبنیاتی معتبر(هموطن)میشم با حقوق و مزایای خوب.اما بعد خدمت.میمونه بحث خونه که فعلا برای خریدش سرمایه ای ندارم و مجبورم اجاره کنم.
    ظاهر مهمه؟ من بخاطر کم کاری تیروییدم و همچنین پر خوری اضافه وزن دارم تصمیم جدی گرفتم کم کنم وزنمو.
    در مورد ایندمم برنامه های خوبی دارم اما ایشون نمیدونن.تو تمام حرفه هایی که هستم از اشخاص موفق الگو گرفتم و میدونم همه پر درامده.سرمایه گذاری تو کار هم یه نوع برنامه ریزی تو اینده اس.حالا نه به عنوان تجهیزات بلکه بعنوان شروع کار جدید
    ایشون ادامه تحصیل منم دوست دارن چند بار با کنایه گفتن.منم بخاطر ارتقای سطح تدریسمم شده تصمیم به ادامه تحصیل دارم اما بعد خدمت.
    دوست عزیز کاوه جان برا من مهم نیست خانواده مادریم از زنداییم بدشون میاد من نمیتونم قربونی اشتباه فک کردن اونا بشم.نظراتشون برا خودشون با راهکاری که خانم مهستی گفت ثابت مبکنم از لحاظ فکری و تصمیم گیری مستقلم از اونا.
    بازم اگر چیزی بذهنتون رسید بگید.امکان مسافرت طولانی مدت و راه دور ندارم.

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    کسی نظر خاص دیگه ای نداره؟


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.