به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 60
  1. #51
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوستان امیدوارم که هتون خوب و خوش باشید .
    باهمسرم در مورد پرنده ها بازم حرف زدم اولش یکم دلیل آورد و یه سری راهکار به من داد که اذیت نشم !!!بعد چند روز خودش قول داد که دیگه اینکارو نمیکنه .بهش گفتم میدونم آدم نامردی نیستی و همش تو رو در بایسی با بقیه تاحالا زدی زیر قولت ،اینبار پاش بمون .گفت میمونم و ما این قولشون رو توی دفتر خاطراتمون ثبت کردیم !!!(نمیدونم کار درستی بود یا نه ، اما این کارو کردیم .)
    گفتید که همراهم کنمش تو دوران بارداریم ،یه سری فایل صوتی گرفتم که باهم گوش میکنم و کتاب.والبته از بچم و کارایی که باید براش انجام بدیم براش حرف میزنم و نظرشو میپرسم .بخاطر شرایط شغلش امکان گرفتن مرخصی نداره که باهام بیاد دکتر .از دستورهای دکتر و توصیه هاش باهاش حرف زدم .خلاصه بهتره اوضاعمون خداروشکر .
    1.راستش من تا نرفتم سونو گرافی و با چشم خودم بچمونو ندیدم باور نداشتم که حامله باشم .بخاطر همین یه هفته دیرتر به خانواده ها گفتیم .دو شب قبل اینکه ما خبر بچه دار شدنمو به خانواده شوهرم بدیم ، مادرشوهرم زنگ زد و خبر بارداری جاری دوممو داد و... .اینم بگم که مادر شوهرم هربار زنگ میزدم اولین سوالش چرابچه دار نمیشید !!!!! بالاخره ما بچه دار شدیم و همسرم خبرو به خانوادش داد و اینم بگم همسر من عاشق بچس و با ذوق خبرو به مادرش داد.چند روزی گذشته اما هیچکدومشون تبریک که چه عرض کنم دیگه احوالمم نپرسیدن .از طرفی هم همسرم و هم مادرم ازم چند بار پرسیدن که کسی زنگ نزد بهت تبریک بگه ؟!!! منم گفتم نه .همسرم که گفت فدای سرت . اما مادرم گفت چطور واسه اون جاریت زنگ زد با کلی ذوق و شوق این حرفا ،حالا گیر داده من تا بهش نگم ول کن نیستم .
    من به مادرم تذکر دادم اما گفت من به تو چیکار دارم .من بهش میگم .آیا لازمه عکس العمل دیگه ای نشون بدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    راستش چند روزه بهشون زنگ نزدم اونم چون مشغلم زیاد بود خودم یادم میرفت چه برسه به زنگ زدن به اونا .میخوام بهشون زنگ بزنم .
    2. همسر من از کارش راضی نیست ، یعنی این کارو دوست نداره .راستش تا الان هم بخاطر قسطا سرکارش مونده .فکر رفتن به کرمانشاه و زندگی اونجا هم که از سرش بیرون نمیره، منم نمیخوام بیرون کنم از سرش .تنها و تنها و تنها مشکلم نداشتن شغل ثابت اونجاست .اگر شغل داشت همین فردا با کله میرفتم!!!!
    الان هم که قضیه بچه در میونه و من حتی یه درصد حاضر نیستم با سرنوشت این بچه بازی کنم و اولویت اولم شغل و بعد خونه خریدن ایشون هست .
    ایشون میگن شغل آزاد میرم سراغ کاری که خودم آقای خودم باشم .منم میدونم که عرضشو داره اما یه مشکل هست اینکه ایشون نه نمیگن بخصوص در مورد خانوادش و سفارش شده های خانوادش .راستش بهش بگم شاید بهش بربخوره .اما واقعیتی که وجود داره وقتی هم میگم خوب میگفتی نه میگه داداشمه ناراحت میشه ، نمیشد بگم نه .
    من حتی باهاش حرف زدم که اگر زمانی رسید و ما رفتیم کرمانشاه من توو محله اونا زندگی نمیکنم و کلی از دلایل خودمو براش آوردم .دلیل اصلیم هم وابستگی شدید پسرا به خانوادشونه که حتی بچشونم خودشون دکتر نمیبرن و مادرشوهرم باهاشون میره .ومن این سبک زندگی رو دوس ندارم .البته اینو بهش نگفتم ازدلایل دیگم و اینکه دوس دارم محله ای که زندگی میکنیم چه جور باشه گفتم .فکر کردم حداقل اینجوری کمتر میفته سر لج و لج بازی .
    من نمیدونم واقعا با این اخلاقش چیکار کنم.اگر تعادل رو رعایت کنه خوبه منم مشکلی با کمک و درکنار خانوادش بودن ندارم .اما اینکارو نمیکنه .مثل آب خوردن به من نه میگه !!!!اما به بقیه نه نمیگه اصلا !!!!

  2. 2 کاربر از پست مفید fariba293 تشکرکرده اند .

    dariush233 (شنبه 17 بهمن 94), khaleghezey (سه شنبه 13 بهمن 94)

  3. #52
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    مادره بلاخره نگرانه و توقع داره کاریش نمیشه کرد شما هم یاد بگیر تنش زدایی بکنی یعنی لازم نیست دروغ بگی ولی همه راستشم نگو.بعدشم یک نگاهی به چند وقت قبل بنداز نیومده بودی همدردی مثل مادرت فکر میکردی ولی حالا که اومدی و آگاهی پیدا کردی پس کار درست را انجام بده.و اینم یادت باشه همه با چنین سایتی آشنا نیستن و مادرشوهرت سنش بالاست نمیشه توقع داشت تغییری بکنه من نمیگم دلخوریت را نشان نده ولی 1. ازشون انتظار نداشته باش 2. یکم خودت را ناراحت نشان بده از سیاست نرم استفاده کن.

    خیلی کار خوبی کردی داری با شوهرت در میان گذاشتی مردها باید بهشون یاد بدی 90% به بالا اصلا این مسائل را بلد نیستن! بهتره در جریان باشه چه اتفاقاتی میوفته تازه خودشم بچه دوست هستش و کلی ذوق میکنه.در مورد شغلش خوب منم شغلم ایزوگام و ابزار یراق بوده درامدش راضی نیستم و میخوام عوضش کنم ولی یکسال صبر کردم و همه جوانب را سنجیدم و با ریسک کم میخوام بزنم و اینو یادت باشه با شوهرت هم درمیان بگزار بازار الان اصلا و ابدا خوب نیست حداقل یکسال باید صبر کنید هرشغلی که میخواهید بزنید فعلا بازار کشش نداره حتی برای اونایی که صاحب مغازه هستند.

    از یک روش میتونی استفاده کنی وقتی براداراش یا فامیلاش زنگ میزنن شوهرت دوری مسیر و اینکه کار پیش امده یا بخاطر باردار بودن شما مخصوصا باید بیشتر مراقبتون باشه و دکتر کلی سفارش کرده میتوانی تعداد دفعاتش را خیلی کمتر کنی در مورد مریضی پرنده ها و حساسیت توی دوران بارداری هم با شوهرت بعضی وقتها صحبت کن یکم خودتوب زن به مریضی مصلحتی و حساست بعضی وقتها

    موضوع بعدی هیچوقت نگران آینده ای که نیامده نباش تازه شم شما همدردی را داری یکسال وقت داری تا آگاهی خودت را بالا ببری و بعد مدتی هم شوهرت در کنارت قرار میگیره پس نگران نباش بجاش تا میتوانی مطالعه کن توی گروهها و کانال های رواشناسی عضویت بزن در مورد تربیت فرزند و موضوعات روانشناسی با شوهرت همصحبت شو مخصوصا موضوعاتی که یمبینی علاقه نشان میده.

    ولی انصافا پیشرفتت خیلی خوب بود آفرین بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. #53
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    ممنون که سر زدید .فرمودید میتونم دلخور باشم و اینو نشون بدم .گفتین نشون بده و از سیاست نرم استفاده کن .راستشو بخواید بلد نیستم !!!!!!!!!!
    یا میریزم تو خودم دلخوریمو !!! یا وقتی میگم چیزی میگم که طرف میره تو دیوار و نمیشه با کاردک جمعش کرد !!!! ممنون میشم راهنماییم کنید چطور با آرامش و نرم دلخوریم رو عنوان کنم ؟
    جاری بزرگم که دختر خالمه هر روز زنگ میزنه به مادرم و آمار خانواده همسرم رو بهش میده و دریغ از اینکه حتی یه نکته مثبت بگه و با این کارش هر روز مادرم رو نسبت بهشون بدبین تر میکنه .مادرمم بیشتر از اینکه دلش واسه من بسوزه سنگ جاری بزرگمو به سینه میزنه .حتی در مقابل من .
    زنگ زده گفته خالم (مادرشوهر) چند وقت پیش گفته پسرم گفته نمیذارم تو تهران بچه دارشیم چون اون وقت فریبا کرمانشا بیا نیست و خانوادشم نمیذارن-به زور تهران موندم!!!!
    نمیدونم این حرفا چقد صحت داره اما مهم نیست .هر چی میخوان بگن .اما اینم بگم چند بار به گوشم رسوندن که پسرمونو بردی !!!
    این جاریم هم شده معظلی واسه ما بخدا هر روز خبر جدید بحث جدید داستان جدید .من و خواهرم واقعا خسته شدیم از بس با مادرم حرف زدیم .جالب اینجاست که وقتی حرف میزنه قسمش میده میگه نری به خاله بگی واسم دردسر شه .خلاصه شده قوز بالای قوز این جاریم .
    جاری دیگرمم که ناز کردناش واسه شوهر منه !!!زنگ میزنه قربون صدقه شوهرم که دلمون برات تنگ شده !!وقتی زنگ میزنی انگار تو خونمونی !!زنگ نمیزنی اصلا خونمون بی روحه !!!اگه بودی هر شب ،میومیدم خونتون شب نشینی !!! انتظار ندارم اما تاحالا نشده یه بار به من زنگ بزنه .حتی شوهرش.اصلا احوال منو تاحالا ندیدم بپرسن مگه اینکه خودم بگم گوشی رو بده منم باهاش حرف بزنم .نمیدونم واقعا چه طور با این آدم رفتار کنم .
    نمیخوام بدبین باشم کلا انسان ریلکسیه این جاریم.با زبونش چه ها که نمیکنه ! جالب اینجاس وقتی جلو من میگه اینجور حرفا رو میگه ما باهم از این حرفا نداریم ناراحت نشی !
    تصمیم گرفتم اگه این بار که رفتیم کرمانشا از این حرفا شروع کرد یه اخم خشن بهش بکنم .اگه چیزی بگم میگن فریبا بدبین و بد دله .حسودیش میشه .اینا حکم خواهر برادر دارن فریبا چرا اینقدرشکاکه .
    ولی بخدا بحث شک و بد بینی و بد دلی نیست .بحث حفظ برخی حریم ها و حرمت هاست همین .
    یه بار خواستم با همسرم حرف بزنم گفتم شاید فک کنه من از کاه کوه ساختم ، هر چند گاهی وقتی بحثش شده گفتم خیلی عجیبه اینقد راحت حریم نگه نمیداره و... .حتی با مردا روبوسی میکنه .البته بگم دست دادن واسشون عادیه .روبوسی ایشون هم عادی شده میگن آدم ساده دلیه !!!!!
    من راستش رو بخواید قانون شکنم بینشون !!!چون که اعتقادات خودمو دارم از اول هم به همسرم گفتم که من تو این فازا نیستم .اونم کلی استقبال کرد .بهشم گفتم دوس ندارم تو به خانما دست بدی گفت معمولا فقط به پیرها و بزرگها دست میدیم .اما راستش اینجور نیست ،ماشاا... بعضی دختراهای فامیلشون اونقد روشنفکر شدن که اونا اول دستشون رو جلو میارن و معمولا هم کسی رد نمیکنه .این موضوع هم منو کمی منو آزار میده .اینم بلد نیستم چطور عنوان کنم .
    خلاصه سرتونو درد آوردم !!! راستش من دلم نمیخواد بچم با این اعتقادات بزرگ بشه .ممنون میشم که بازم راهنماییم کنید .
    خیلی ، خیلی ، خیلی ، خیلی ، خیلی ، خیلی ممنونم از سایت همدردی و کمک های برادرانه جناب خاله قزی .امیدوارم خوش و خرم باشید .

  5. کاربر روبرو از پست مفید fariba293 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 14 بهمن 94)

  6. #54
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اولا سپاس از تعریفی که کردید
    دوما انجام وظیفه هستش و من باید بیشتر از شما سپاسگزار باشم چون شاید باورت نشه ولی همراه با ادامه دادن تایپیک شما کلی مطلب جدید یاد گرفتم

    اینکه قوانین خاص خودت را داری که 100% قبول دارم و محترم و درست هست خیلی عالیه در برخورد بعدی سعی کن خودت با جاریت طوری برخورد کنی محترمانه که متوجه حریم ها بشه.شاید اونها بخوان بدون روسری و با لباس های باز جلوی شوهرت بیان شما چون بهت احتمال داره بگن حسود نباید چیزی بگی؟ ولی با همون اخم و روترش کردن بنظر خوبه اگرم بحثش پیش اومد با مهربانی و نرم بگو و اینم عنوان کن میدونم منظوری ندارید ولی اینجور مسائل چون توی خانواده و فامیل های ماوجود نداره برای همین روش خیلی حساس هستم دست خودم ینتس و از اینجور حرفه ها هم حرفت رو میزنی هم کدورتی پیش نمیاد.

    در مورد جاریت
    1.میتوانی یک تذکر بهش بده جدی بگو زندگیمان بخودمان رمبوطه محکم و قاطع باش و بگو دفعه بعدی صحبت هایی که میکنی بدون کم و کاست به شوهرم و خانواده اش اطلاع میدم
    2. امروز این عکس همیطوری به چشمم خورد البته توی کانال تلگرام خودم گذاشتم فکر کنم مناسب شما باشه دقیقا




    یه سوال در برخورد با مادرت اینهمه توضیح دادی قسم خوردی دلیل اوردی اصلا تاثیر داشت؟ اگه تاثیری داشته ادامه بده نداشت روشت را عوض کن.
    خود من با پدر خانومم زیاد بحث میکردم ولی ایندفعه از روش هلاکویی استفاده کردم هرچی میگفتش جمله آخرش رو تکرار میکردم و حرفهاش رو تایید میکردم و الکی میگم بله شما درست میگید و باشه یکجورایی سرو ته قضیه رو همینطور با ساده لوحی هم میاوردم روش خوبیه با بقیه هم بهتره استفاده کنم چرا سر خودم رو درد بیارم وب شینم دو ساعت استدلال و منطق بچینم که حق با منه و شما اشتباه میگی!!
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. #55
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام امروز یه کار اشتباه کردم !!!!و کلی الکی اعصاب خودمو خورد کردم ...
    صبح رفتم خونه مامانم دیدم باز اخماش تو همه پرسیدم چته توضیح داد که بله دیروز مادرشوهرت(خالم) اینا رو به جاریت(دخترخالت) گفته .ایشون طبق عادت همیشگیشون آمار دادن .راستش بهم ریختم حسابی .تاححدی که دستام یخ زد ...
    اولا جاریم تبریک گفته بود مادرشوهرم گفته بود نه حامله نیست کی گفته ؟تازه واسش قسم قرآن هم خورده بود.بعد گفته بود من آدم نیستم اگه زنگ بزنم به خواهرم و بگم الحمدلله واسه بچشون...آره اینا قرار بوده اونجا بچه دار نشن .قرار بوده بیان اینجا بعد .حالا دیگه به من نمیگم این دیگه خواهر من نیست .پسرمم پشت گوششو دید ارث دید !!!!
    خلاصه هزار و یک حرف دیگه ... جاریمم گفته بود خاله من زنگ میزنم بهش میگم ها میگم چرا بهتون نگفتن .گفته بود بگو ...راستش منم زنگ زدم به مادرشوهرم و بهش گفتم خاله جان مگه دو هفته پیش ما به شما نگفتیم که من باردارم گفت آره گفتید گفتم پس چرا رفتی گفتی من نمیدونستم و اینا ...
    برگشته میگه گفتم هنوز کسی ندونه بهتره .گفتم چرا جواب نداد .بعد با مامانم حرف زد .
    خیلی خیلی خیلی اعصابم خورد شد ........................
    برادر شوهرم اینجا خونه خرید... اینم از چشم من میبینن...
    من چیکار کنم .چقد مجسمه باشم چقد بگن و من به روی خودم نیارم ....

  8. #56
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب خدا خیرت بده خودت که همان اول نوشتی اشتباه کردی پس این جمله آخرت چیه نوشتی؟

    من چیکار کنم .چقد مجسمه باشم چقد بگن و من به روی خودم نیارم ....
    بخشید اینو میگم ولی وسط یک مشت خاله زن بیکار الاف که مشکل روحی دارن گیر افتادی شما میتوانی وارد بازیشان بشوی که مثل همین دفعه ناراحت بشی یا میتوانی اصلا محلشان نزاری و به زندگی خودت برسی.

    چرا داری اخه بخودت استرس و فشار وارد میکنی می دانی چقدر ضرر داره برای فرزندی که باردار هستی آخه دختر خوب نمیخوای یکم به اون طفل معصوم فکر کنی اون چه گناهی کرده خوب باید بیوفته وسط چند نفر آدم بزرگ بیسواد و ناآگاه و مشکلدار؟!!!

    خلاصه اش کنم برات خانه مادرت هست خوب باشه ایندفعه دیدی ناراحته خودت را بزن به اون راه حتما نباید زود به زود بری دفعات رفتنت را کم کن زمانی هم که میری جوری با شوهرت هماهنگ کن زنگ بزنه بیاد دنبالت یا خودت زودتر بلند شو میبینی مادرت داره حرف میزنه در اینگونه موارد جدی بگو مامان من میام اینجا برای دیدن شما و آرامش گرفتن اگه بخواین با اینجور حرفها بهم استرس وارد کنین برای بچه خوب نیست و علیرغم میلم مجبورم کمتر بیام پیش شما خلاااااااااااص

    بابا ما توی قرن بیست و یکم داریم زندگی میکنیم جایی میری آرامشت بهم میریزه خوب کمترش کن با کسی هستی بهت استرس و اضطراب وارد میکنه کمتر برو پیشش یک سوم بیشتر جامعه ما مشکل روحی روانی دارن قرار نیست چون نسبت فامیلی داریم مجاب کنیم با همه شان خبو رفتار کنیم و معاشرت داشته باشیم.منم تیو فامیلامون دارم رفت و آمد یا صفره مطلق یا سالی یکبار اونم زمان کوتاه تمام شد و رفت مگه چقدر زندگی میکنیم همش تیو استرس و اضطراب باشیم؟

    این مقاله برات میزارم الان توی سایت برو بخون.

    http://www.hamdardi.net/thread-41342.html#post404869

    اولویت: حفظ آرامش خودت,فرزندت و زندگی مشتریک اینو فراموش نکن لطفا
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. #57
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    بازم من اومدم !!!خاله قزی راستش تو این چند ماه که این طرح شارژ رایگان اومده هر روز فقط به همراه اول بد و بی راه گفتم .هرچند خودمون بی جنبه ایم .عرض کردم که سری پیش که همسرم از این شارژها گرفت هر شب زنگ میزد خونه داداشاش و مادرش و... .البته همه این اتفاقا خارج از خونه میفتاد ایشون میومد به خونه به روی خودش هم نمیاورد .بعد من میگفتم که بیا زنگ بزنیم خونتون میگفت من زنگ زدم !!!یا هر چیز دیگه ای .خلاصه گفتم قبلا که بماند بعد اینکه تموم شد زن داداشش زنگ میزد و از اینکه بهت عادت کردیم تو این مدت که مدام زنگ میزدی و... . شوهرمم که قربونش برم انگار دنیا رو بهش دادن .یا اینکه زن داداش سرما خورده بود در طول روز سه بار زنگ میزد حالشو میپرسید .سه بار .اونم خودشو چنان لوس میکردکه نگو.تو اون مدت هر شب ایشون عزای کرمانشا و شهرشو داشت و مدام فحش و بد بیراه به تهران .راستش من خیلی بهم میریختم ، من از صبح میرم کافی نت و شب به امید شوهرمه که خونه ام و سعی میکردم همه چی آروم باشه میاد که راضی باشه اما اون تا از در میومد تو شروع میکرد به غرغر کردن از کار و از شهر ....هوای دیار و کرمانشا.بخدا عذاب میکشیدم این همه تلاش کن شب که میاد باز دوباره روز از نو روزی از نو .گذشته از اون من حالم از این رابطه خواهر برادرانه که با زن داداشش داره بدم میاد .
    اونم الان حاملس .من جمعه حالم بد بود واقعا بد بود میگه الان زن داداشم مثل گرگ میمونه قوی انگار نه انگار .منم راستش بهم ریختم از حرفاش .
    همش میگفت دوباره شارژ بگیرم و این در صورتی بود که باید 16 هزار تومن میداد.و وقتی میگم این واسه ما واقعا خرج اضافست واقعا اضافست خاله قزی .من الان در طول ماه باید خونه رو با نهایت 300 یا 400 سر پا نگه دارم .....خودش هم میدونه
    خودتون قضاوت کنید با این پول آدم میتونه چیکار کنه .....اونم تو این گرونی ...بخدا از خیلی چیزا گذشتم و نادیده گرفتم ... اما
    راستش من حرفای زیادی تو دلم بود از این که مدام هوای کرمانشاه داره و من مدام سعی میکنم که جو خونه مناسبش باشه اما اینا هیچکدوم به چشمم نمیاد . و اینکه گاها مدام از دخترای فاملشون که دهاتن تعریفای زیادی میکنه که واقعا عذابم میداد خلاصه خواستم باهاش حرف بزنم هنوز جمله اولمو نگفتم ایسون اخماش رفت تو هم و منم واقعا انگیزه ادامه واسم نموند بیخیال شدم و حرفامو در کمال آرامش براش نوشتم دادام خوند اما هیچ عکس العملی نشون نداد.4 تا قفس دور من جمع کرده که از ساعت 6 به بعد بالا سرم چهجه میزنن .هر چی هم در مورد سر و صدا و اذیتاشون و اینکه بیماری و شرایط من حساسه و ... میگم .تهش میگه زن داداششم الان مثل گرگه !!!!!
    زحمت کشیدن بعد تمام این حرفا و داستان ها رفتن باز شارژ خریدن... واقعا بهم ریختم .
    وا... من نمیدونم دیگه چطوری باید بهش بگم .بگم دلیلی نداره از فردا هر روز زنگ بزنی به زن داداشت و احوالشو بپرسی روزی شش بار چون حاملس... خوب منم حاملم چرا حال منو نمیپرسی...چرا مراقب من نیستی ... حالمم که بده اونجوری جوابمو میده
    بگم دلیلی نمیبینم هر روز زنگ بزنی بهشون که فردا زنگ بزنن واست غش و ضعف برن که جات اینجا خالیه ......خونمون بی روحه ........
    بگم از فردا تو خونه اسم کرمانشاه آوردی میاوردی ..........
    آخه من بهش چی بگم ...........
    بخدا من به زور نگهش نداشتم اونجا شغل نداشت قسط داشتیم واسه خرج عروسی و رهن خونه مجبور شد بمونه .......
    من 4 صفحه واسش درد و دل نوشتم از اینکه منو بچم بهش احتیاج داریم کنارمون باشه ، تکیه گاهمون باشه و....
    تهش بازم کار خودشو میکنه .................

  10. کاربر روبرو از پست مفید fariba293 تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 18 بهمن 94)

  11. #58
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو فریبا گرامی

    بقول یک عزیز مشکل ایرانی ها دوچیزه: یک وابستگی و شماره 2 مهرطلبی

    بعضی وقتها اقعا میشینم فکر میکنم چه توی سایت میخوانم چه بیرون نابهنجاری های اجتماعی را میبینم بیشتر به این نتیجه یمرسم واقعا بیش از 40% درصد ملت مشکل روانی دارن و سالم نیستن.یعنی واقعا هم سالم نیستن.

    به مادرش یا برادرش زنگ میزنه خوب بزار بزنه چه بهتر اصلا اهمیت نده راحت باش و ریلکس شما زندگی خودت را بکن از یکطرف قوی باش و محکم و از یکطرف هم زن سنتی باش.شوهرت نیاز به تایید داره نیاز داره تعریف بشنه نیاز داره اعتماد بنفسش را تقویت بکنی.باهاش بحث منطقی نکن جواب نمیده.اگه راحته زنگب نزه بزار راحت باشه زنگ بنزه اینجوری تخلیه فشار میشه.میاد غر مینزه بزار بگه اینقدر بگه شما هم هیچ عکس العملی نشان نده راحت باش میدانم واقعا مشکله درک میکنم بانو یا در مورد جاری شما صحبت میکنه اصلا اهمیت نده فقط از این گوش بشنو و از اون گوش در کن تمام.
    بیکاری واسه خودت دردسر درست کنی و بشینی حرص و جوش بزنی بفکر خودت باش و فرزندت.والله اینهمه خانوم ها غر میزنن یکبار هم بزار آقایان غر بزنن هرچی کمتر بخوای جواب بدی بهتره بزار تخلیه بشه فشار روحی که بهش وارد میشه

    در مورد مسئله مالی شوهرت ترجیح میده شارژ بخره بزار بخره شما فرقی نکنه برات هرچی آورد توی خونه به اندازه همان براش غذا درست کن گوشت آورد چلو گوشت نیاورد سیب زمینی پیاز بزار جلوش با لبخند و مهربانی هم باهاش حرف بزن.
    در مورد خودت سعی کنب یشتر بخودت برسی شما الان دونفر محسوب میشی پسته بادام گردو گوشت میوه سبزی و...سعی کن تا میتوانی خودت را تقویت بکنی.

    احساسی که شوهرت داره اینه حداقل از نظر مالی اینجا تهران جای پیشرفت نداره اگه امکان داره باهم دنبال یک شغل با درامد بیشتر باشید.
    در مورد مسئله مالی سعی کن درآمدت را یکمقدار پس انداز کنی برای روز مبادا لازم میشه چون معلوم نیست برای دنیا آمدن فرزند دلبندت شاید مجبور باشی سزارین کنی حداقل 2تا 3 تومان خرجش میشه پس از الان بفکرش باش یکمقدار پولهای خودت را جمع کن.بعضی وقتها قناعت کردن زیاد هم خوب نیست یا اینکه خانوم منزل همه پلش را بیاره وسط توی زندگی.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    نارجیس (یکشنبه 18 بهمن 94)

  13. #59
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    ممنون بابت نظراتتون.دلم میخواد راحت باشم و به روی خودم نیارم اما باور کنید نمیشه از همه چی که گذشت میشه ؟ مشکلی ندارم با زنگ زدنش با بقیش مشکل دارم .با پیاده روی که رو اعصاب من میکنه مشکل دارم .
    کاریش نداشتم هر چی غر زده جز اینکه من اذیت شدم.غر بهش نزدم جز پرنده هاش.
    حقوقش اینجا بد نیست ماهی 1میلیون و نیم میگیره .اما مشکل قسطامونه که ماهی یه میلیون قسط داریم .درآمد خودم خیلی نیست هرچی هم هست صرف خونه و سایر قرض ها میشه .
    مشکل اینه که مدیریت مالی خونه دست منه و حرص خوردنش با منه .به امید خدا این ماه قسطمون تموم میشه .اما راستشو بخواید من میخوام واسه یه وام دیگه اقدام کنم که ماهیانه میشه 700 قسطامون .
    آقا مخالف این کاره اما من مصمم.چونکه مدام از راحتی و پا رو پا انداختن حرف میزنه و من نگران آیندم .آینده بچم ...
    نمیتونم بذارم به عهده خودش این تصمیمو آینده بچه شوخی نیست .ما خونه نداریم و خیلی چیزای دیگه اما از نظر اون مهم نیست و این افتضاحه ...
    من باید واسه بارداریم تست غربالگری بدم که مقداری هزینشه ، صبح مادرش انگار که بو کشیده زنگ زده به من که واسه این یکی عروسمم نوشتن اون گفت من نمیرم چرا پول الکی بدم...
    ومن خوب میدونم این از نگه نداشتن زبون شوهرم آب میخوره که باز گزارش رد کرده ...........
    یه وقتایی از زندگی سیر میشم ...اگه من بفکر باشم اونم بفکره نباشم نیست .میخوا م منم یه مدت بزنم به بی فکری ...
    ولی فک نکنم بعد بشه جمعش کرد ...
    همش شد درد دل...
    فشار روحی من چی ؟.........من چیکار کنم ........
    سعی میکنم قوی باشم ... همین

  14. کاربر روبرو از پست مفید fariba293 تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 18 بهمن 94)

  15. #60
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام باز من اومدم .تو این مدت همیشه به سایت سر میزدم و مطالبتونو میخوندم .ام یه کوچولو سرم شلوغ بود .میخوام ارشد امتحان بدم و مثلا دارم میخونم .از طرفی کارمم بود .
    برام سوالی پیش اومده به کی میگن آدم کینه ای ؟؟؟؟؟؟؟
    تو دو راهی موندم که آیا همسرم آدم کینه ای هست یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    گاهی اوقات از گذشتش و دایی هام میگه که فلان جور بودن یا میتونستن باشن و من میترسم که نکنه کینه ایه ؟؟؟؟؟؟در صورتی که ارتباطش باهاشون خوبه در حد قابل قبوله .حتی با اون داییم که این اواخر دعوا کردن .الان رابطش باز خوب شده .
    یا با خواهر و برادرش که اذیت میکردن سریع فراموش کرد و حتی دیگه به زبون هم نیاورد .
    ما از طرف پدر هم نسبت فامیلی داریم .چند روز پیش که برادرش هم خونمون بود بحث عموهام شد شروع کرد به شوخی (از مدل شوخی های خانوادش که همه رو مسخره میکنن-تاحالا ازش این رفتارو ندیده بودم )بهش تذکر دادم که لطفا ادامه نده اما بدتر شد و منم باهاش بد برخورد کردم .یعنی آروم بهش گفتم ادامه نده وگرنه چشامو میبندم و میشم مثل خودتون ...
    خلاصه یه دعوا رخ داد ...البته بعدش تو اتاق نه جلوی برادرش.یه خورده منم پیاز داغشو زیاد کردم .خیلی واسم سخت بود این رفتارش... در نهایت رو کرده به من میگه چرا اون سری مامانت به عموهام بد گفت نااحت نشدی ...
    گفتم بحث بین من و تو نبود بین داداشت با مامانم بود.دوتا حرف زد دو تاهم شنید..........
    خلاصه باز این بحث رو پیش کشید ...در نهایت یه روز سکوت و حالاشاید بشه گفت قهر ....بعدشم عذر خواهی .......
    حالا هر چی فکر میکنم نمیدونم آخرش ایشون کینه ای هستن یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟راستش میخوام مفصل حرف بزنم باهاش اما نمیدونم باید چی بهش بگم ...دلیل نمیشه ایشون بخواد انتقام حرف مادرمو از من بگیره ...اصلا همون لحظه جوابشو میدا بهتر نبود ؟؟؟که الان نخواد از من انتقام بگیره ؟؟؟؟هرچند من بهش گفتم اینکه من بگم خواهرت ، مادرت ، برادرت اینو گفت چرا و شما بخوای بگی مادرت ، خواهرت برادرت اینو گفت بعد سرش باهم دعواکنیم سنگ رو سنگ بند نمیشه و زندگیمون بهم میریزه .گفت قبول دارم و اینا ...
    جالب اینجاس که از نظرش توهین نبوده شوخی بوده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!
    راستش مثال زیار هست از رفتارهایی که خانوادش و خودش حمل بر توهین کردن ...اما گفتنش داستان و حرف و حدیث و دعوای تازس...
    نمیدونم چطور بهش بگم که قبول کنه ؟
    هرچند من بهش گفتم که من تا به حال هیچ بی احترامی و توهین و شوخی بی جایی در مورد خانوادت نداشتم و نخواهم داشت .و ازت انتظار دارم در مورد خانواده من هم همینجور باشه ...
    خلاصه اینم از داستان من ...
    ممنون میشم که راهنماییم کنید واگر در این زمینه مقاله ای هست معرفی کنید .تشکر

    - - - Updated - - -


 
صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.