http://www.hamdardi.net/thread-40565.html
سلام دوستان .چطور میشه که یه مرد همه اخبارو مو به مو به خانوادش میده .اما به زنش که میرسه حتی خبرهای خوبی هم که آدم از شنیدنش خوشحال میشه رو پنهون میکنه از من؟؟؟؟؟
اصلا چیز مهمی نیست اما اعصابمو بهم ریخت.دخترخاله من یعنی خواهر جاریم نامزد کرده بوده.من دیروز فهمیدم.دیشب به شوهرم میگم که یه خبر خوش عروسی در پیش داریم.میگه فک کنم بدونم .گفتم واقعا؟گفت آره فلانی.اصلا زیرو رو شدم.گفتم تو میدونستی و به من نگفتی.گفت گفتن به کسی نگو.خیلی ناراحت شدم خیلی
یکم سکوت کردم بعد بهش گفتم من خودمو زن تو میدونم نه کسی.
الان عروس دیگرشون 100 مطمئنم که میدونه.
دیشب واقعا از سر ناچاری نشستم و گریه کردم کلی.من تاحالا بینشون فضولی نکردم.چه میگفتن نگو به کسی چه نمیگفتن این خبر یا سایر اخبار از دهن من بیرون نمیومد.
واقعا از شوهرم ناراحت شدم.از اینکه با خودش چی فک کرده در مورد من.بخدا خودش میره سیر تا پیاز خونه خودمونو خونه مادرموبه خواهرش میگه اونم نامردی نمیکنه زنگ میزنه همه رو میذاره کف دست مادرم.
اما من بخدا قسم هیچ وقت نشده چیزی بگه برم به کسی بگم.
من یه مدت سعی دارم خونه رو آروم نگه دارم کلی تلاش کردم.خودموکنترل کردم.اما دیشب واقعا کم آوردم واقعا احساس بدبختی کردم.
احساس اینکه همسرم به من اعتماد نداره.
اینا به کنار.مادرم بفهمه همسرم میدونسته و بهش نگفته خیلی ناراحت میشه.که چرا هرچی خونه ما میشه زنگ میزنه به خواهرش میگه حالا رازدار شده...
علاقه مندی ها (Bookmarks)