به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 12 , از مجموع 12
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوستان.
    موضوعی فکرمو کمی مشغول کرده!!!
    سلام خاله قزی.بیا که باز من اومدم...
    همسرم از اونجاکه عاشق شهرشه هر فرصت و تعطیلی حتی یکی دو روزه پیش میاد میگه برم کرمانشاه.نکته جالب اینجاست که میگه برم!بعد من میگفتم پس من چی؟منو نمیبری؟ میگفت مثلا تو هم یه سر برو خونه مادرت.این درصورتیه که من مامانم بقل گوشمه و همیشه میبینمش و این جوابش از نظرمن بهانس.
    این مورد تو دوران نامزدی هم بسیار پیش اومده بود که خانوادش میگفتن میخواد بیاد سر بزنه تو چرا نمیای تو هم بیا...
    هرچند که حتی اگه میخواست منو ببره خانوادم اجازه نمیدادن.من اون زمان خودموخیلی ناراحت میکردم و به قول دوستان تفاسیر متعدد و متفاوتی هم از رفتارش میکردم و گاها باعث دعوا هم می شد.
    اما ... بریم سراغ معما!!
    الان اوضاع فرق کرده!!!من میخوام عوض بشم و درست رفتار کنم!!!!
    امروز زنگ زدم به خونشون و خونه برادر بزرگترش.باهرکی صحبت کردم بلااستثنا گفت رامین میخواد بیاد.توچرا نمیای باهاش؟!!توهم بیا...
    منم گفتم دوس دارم بیام ببینمتون .انشاا... قسمت باشه میام همراش...
    نمیدونم علت این کارش چیه.ما یه مقدار مشکل مالی و قرض و اینا داریم.شاید به خاطر اون باشه.اما خوب اگه به خاطر اونه خودش چرا میخوادبره.من خرج زیادی واسش ندارم که بگم اگه من نرم باهاش صرفه جویی شده.
    هرچند یکی دوبار گفت که دو روز تعطیله برم.گفتم منم دوست دارم بیام همرات.علی رقم اینکه حرفمو به گوشش رسوندم باز این حرفا رو زده.

    1. میخوام ازش بپرسم چرا نمیخواد منو ببره ؟

    از علاقش به پرنده هم گفتم تو تاپیک قبلیم.با وجود اینکه میبینه و میدونه اوضاعمون.و قرض و قسطامونو دوستاش زنگ میزنن بهش یه قناری با افلان مشخصات به قیمت 200هزار تومن میخوای.درکمال تعجب میگه بله میخوام.من چیزی بهش نگفتم حتی یک کلمه.اماخداروشکر به لطف خدا از طرف فروشنده لغو شده چون فروشنده منصرف شده.
    یه مقداری از مادرم قرض گرفتیم و من میدونم که لازمش داره از طرفی ماهم نداریم پسش بدیم.مامانمم روش نمیشه چیزی بگه.منم موندم چطوری بهش بگم.من همه تلاشمو دارم میکنم که صرفه جویی کنم.اما اون نه با همین پرنده پرنده کردنش هر ماه یه مبلغی رو هدر میده.
    از حقوق خودش برای من بعنوان خرجی خونه در ماه 300 هزار میمونه شایدم کمتر.من اکثر اوقات از پول کمی که از کافی نت در میارم واسه خونه خرج میکنم.کافی نت رو همسرم پولشو داده.منتی نمیخوام سرش بذارم پول خودش بود داد و برام کار جور کرد.چون تازه راه افتاده درامدش کمه.اما همون کمم من تو خونه خرج میکنم.من بهش نگفتم این چیزا رو.دوس ندارم ناراحت شه فک کنه چیزی رو به روش آوردم.
    2.چطور بهش بگم که اونم تو صرفه جویی کمکم کنه و خرج اضافه نتراشه؟؟چطور بهش بگم که من درامد کافی نت رو خرج خونه میکنم؟؟
    ویرایش توسط fariba293 : چهارشنبه 29 مهر 94 در ساعت 17:36

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fariba293 نمایش پست ها
    سلام دوستان.
    موضوعی فکرمو کمی مشغول کرده!!!
    سلام خاله قزی.بیا که باز من اومدم...
    همسرم از اونجاکه عاشق شهرشه هر فرصت و تعطیلی حتی یکی دو روزه پیش میاد میگه برم کرمانشاه.نکته جالب اینجاست که میگه برم!بعد من میگفتم پس من چی؟منو نمیبری؟ میگفت مثلا تو هم یه سر برو خونه مادرت.این درصورتیه که من مامانم بقل گوشمه و همیشه میبینمش و این جوابش از نظرمن بهانس.
    این مورد تو دوران نامزدی هم بسیار پیش اومده بود که خانوادش میگفتن میخواد بیاد سر بزنه تو چرا نمیای تو هم بیا...
    هرچند که حتی اگه میخواست منو ببره خانوادم اجازه نمیدادن.من اون زمان خودموخیلی ناراحت میکردم و به قول دوستان تفاسیر متعدد و متفاوتی هم از رفتارش میکردم و گاها باعث دعوا هم می شد.
    اما ... بریم سراغ معما!!
    الان اوضاع فرق کرده!!!من میخوام عوض بشم و درست رفتار کنم!!!!
    امروز زنگ زدم به خونشون و خونه برادر بزرگترش.باهرکی صحبت کردم بلااستثنا گفت رامین میخواد بیاد.توچرا نمیای باهاش؟!!توهم بیا...
    منم گفتم دوس دارم بیام ببینمتون .انشاا... قسمت باشه میام همراش...
    نمیدونم علت این کارش چیه.ما یه مقدار مشکل مالی و قرض و اینا داریم.شاید به خاطر اون باشه.اما خوب اگه به خاطر اونه خودش چرا میخوادبره.من خرج زیادی واسش ندارم که بگم اگه من نرم باهاش صرفه جویی شده.
    هرچند یکی دوبار گفت که دو روز تعطیله برم.گفتم منم دوست دارم بیام همرات.علی رقم اینکه حرفمو به گوشش رسوندم باز این حرفا رو زده.

    1. میخوام ازش بپرسم چرا نمیخواد منو ببره ؟

    از علاقش به پرنده هم گفتم تو تاپیک قبلیم.با وجود اینکه میبینه و میدونه اوضاعمون.و قرض و قسطامونو دوستاش زنگ میزنن بهش یه قناری با افلان مشخصات به قیمت 200هزار تومن میخوای.درکمال تعجب میگه بله میخوام.من چیزی بهش نگفتم حتی یک کلمه.اماخداروشکر به لطف خدا از طرف فروشنده لغو شده چون فروشنده منصرف شده.
    یه مقداری از مادرم قرض گرفتیم و من میدونم که لازمش داره از طرفی ماهم نداریم پسش بدیم.مامانمم روش نمیشه چیزی بگه.منم موندم چطوری بهش بگم.من همه تلاشمو دارم میکنم که صرفه جویی کنم.اما اون نه با همین پرنده پرنده کردنش هر ماه یه مبلغی رو هدر میده.
    از حقوق خودش برای من بعنوان خرجی خونه در ماه 300 هزار میمونه شایدم کمتر.من اکثر اوقات از پول کمی که از کافی نت در میارم واسه خونه خرج میکنم.کافی نت رو همسرم پولشو داده.منتی نمیخوام سرش بذارم پول خودش بود داد و برام کار جور کرد.چون تازه راه افتاده درامدش کمه.اما همون کمم من تو خونه خرج میکنم.من بهش نگفتم این چیزا رو.دوس ندارم ناراحت شه فک کنه چیزی رو به روش آوردم.
    2.چطور بهش بگم که اونم تو صرفه جویی کمکم کنه و خرج اضافه نتراشه؟؟چطور بهش بگم که من درامد کافی نت رو خرج خونه میکنم؟؟

    سلام فریباجون ، وااای شوهرت چقدر کارهاش حرص دربیاره وقتی تاپیکت رو خوندم کلی حرص خوردم چون یه جورایی شوهر من هم همین رفتارها رو داره البته الان خیلی کمتر شده ...
    مثلا در همین مورد که میگی شوهرت خبر میبره دقیقا شوهرمن هم دم به دقیقه وقتی پیش هم بودیم زنگ میزد به خانواده اش و گزارش میداد که الان چی خوردیم کجا رفتیم من چی خریدم چکار کردم یعنی کوه اتشفشان میشدم ولی به روی خودم نمیاوردم و خیلی تحمل کردم و همیشه هروقت پیشم بود همین روشش ادامه داشت یا اونا زنگ میزدن آمار میگرفتن یا خودش گزارش میداد حتی برای خریدچیزهای جزئی یهو زنگ میزد با مامانش مشورت میکرد بازم تحمل میکردم ، با مامانش و خواهرش میرفتن سر خرید برام چیزی میخریدن و بهم نمیگفتن و هر وقت میرفتم خونشون بهم نشون میدادن و حرصم میدادن ... خواهرش لباس های خودش که نمیخواست رو سر خرید میداد به شوهرم که دیگه برای من نخرن بازم حرص میخوردم و هیچی نمیگفتم
    تا اینکه موقع عید نوروز امسال زیادی دخالت میکردن و مامانش با اخم بهم میفهموند که چرا الان با شوهرم شوخی کردم یا دستش رو گرفتم یا چرا تو یه بشقاب غذا میخورم بهم کلی متلک انداختن ، رفتیم بازار خواستم یه لباس بخرم مادرشوهرم یه کارها کرد و ادا در میاورد جلو همه که آبروم رو برد از آخرم گفت سنت به لباس نمیخورد رنگ موهات سنت رو برده بالا زشت شدی ، جلو جمع گفت شوهرمم مثل کشک فقط نظاره گر بود از بی عرضگی شوهرمم حرص میخوردم چون جلو همه نظر میپرسید برای خریدهامون برای عروسی برای هرچیزی که فکرش رو بکنید حتی دامادشونم برای لباس من نظر میداد ... دیگه کم آوردم و بیش از حد داشتن اذیتم میکردن و هر چی هیچی نمیگفتم بدتر داشتن حرصم میدادن تا اینکه با جرقه مامانش و متلکهایی که بهم انداخت و هیچی بهش نگفتم با شوهرم دعوامون شد یه دعوای بد ( تو خلوت خودمون ) ، یه دعوایی که من نه پرخاش کردم نه حرفی زدم فقط رفتم و بی صدا شکستم و بعدش هم متهم شدم به اینکه شوهرم رو ول کردم ... و در اصل خواستم خود شوهرم بفهمه چرا رفتم مطمئنا اگه میگفتم بخاطر خانوادته قبول نمیکرد که خوشبختانه موفق شدم و شوهرم بدون اینکه من بگم فهمید خانواده اش رفتار خوبی باهام نداشتن برای زندگی مون داشتن تصمیم میگرفتن و خودشم مهره اصلی بود که بیشتر نخ میداد و حمایتم نمیکرد و نشون داده بود که بی عرضه است و استقلالی از خودش نداره بعد این ماجراها بهم گفت دیگه گزارش نمیده و خودش رو اصلاح میکنه و برای خریدهامون و عروسی هم فقط خودمون تصمیم خواهیم گرفت و خواهیم رفت ... ( که انشاالله همین طور باشه )
    یه چیز جالب منم دخترخالم جاریمه ، وجه مشترک زیادی داریم
    به نظرم بهتره منطقی با شوهرت حرف بزنی باید بدونه عواقب کارش چه نتایجی داره و تو رو آزرده میکنه باید بدونه هرکسی برای زندگیش حریم داره براش مثال بزن بگو کی تا حالا اومده از جزئیات زندگیش برای شما بگه ، کی زنگ میزنه به شما الان گزارش بده چی میخوره چکار میکنه کی حالش بد بوده و به همه گفته ؟ هرکسی زندگی خودش رو داره ، اون با این کار به تومیفهمونه که نمیتونه رو پای خودش بایسته و تصمیم بگیره .بالاخره تو شریک زندگیش هستی هرجا اون باشه توهم باید باشی چه پول داشته باشه چه نداشته باشه ، اگاهی شوهرت رو ببر بالا تا درکش بره بالا ...
    براش کتاب دراین مورد ها بخر مثلا کتاب زنان ونوسی مردان مریخی ، من خریدم شوهرم خوند رفتارش خیلی تغییر کرده دیگه مثل سابق انقدر گزارش نمیده به خانواده اش یا برای هر خریدی از اونا نظر بخواد ... نمیدونم درسته یا نه اما گاهی وقتها از من اجازه میگیره که تصمیم در مورد زندگی مونو به مامانش یا خواهرش بگه یا نه


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.