به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    دوست عزیز کسی به شما نمیگه زندگی با خواری رو بپذیر و حتی کسی هم به شما اصرار نمیکنه که طلاق نگیر اما منی که دارم مشکل شمارو میخونم حس میکنم اوضاع اونقدرها هم وخیم نیست که نشه درستش کرد

    همه میخوان تلاش کنن یه جوری کمک کنن که یه زندگی که پتانسیل اینو داره حفظ بشه از هم نپاشه

    خیلی زندگی ها بوده که مراجع تا تاپیک گذاشته همه متفق القول نظرشون این بوده ادامه ی اون زندگی بی فایدس و دو طرف فقط همدیگرو زجر روحی میدن

    من سه تا مشکل تو زندگی شما دیدم

    یک ادامه تحصیل همسرتون در شرایطی که امکانش نیست و بالتبع فشار مالی که تا حدی هم غیر قابل تحمل باشه

    دو درک پایین و خودخواهی همسرتون

    سه مشکل با خونواده ی همسر


    راجع به اولی باید بگم اکثر مردا دلشون نمیخواد خانومشون ازشون سر تر باشه به نظرم اصرار همسرت به ادامه تحصیل تو شرایط فعلی اونم دانشگاه ازاد و تحمیل فشار و استرس مضاعف به شما و صدالبته خودش میتونه دلیلش همین باشه
    (پیشنهاد من: در کمال ارامش و احترام و با توضیح دادن شرایط ازشون بخواید حداقل تا زمانیکه شما درستونو تموم کردین ایشون ادامه تحصیلشو به تعویق بندازه و بهش اطمینان بدین بعد از پایان دوره ی شما ایشون میتونن برن دنبال ادامه تحصیل و کمکشم میکنید چون واقعا زندگی دو نفر دانشجو از هر نظر سخته چه برسه به اینکه مشکلات مالی شدیدهم وجود داشته باشه و درس خوندن بار مالی هم داشته باشه)

    اگر پذیرفتن که هیچی اگر نه خودتون دیگه تصمیم بگیرید با توجه به تمامی شرایط چون کسی نمیتونه به شما بگه شرایط سخت مالی رو تا کجا تحمل کن

    اینکه شما الان نگران اینی که تا ده سال دیگه نمیتونی خونه بخری ولی اگر طلاق بگیرین ممکنه خیلی از برنامه های دیگتونم بهم بخوره و حتی نتونید کسی بهتر از ایشون پیدا کنید همه ی احتمالات باید در نظر گرفته بشه و شاید تشکیل زندگی جدید و ساختنش بیشتر از همون ده سال طول بکشه

    مشکل دومتون قدرنشناسیه همسرتون نسبت به فداکاری های شماست که کاملا بهتون حق میدم گاهی یه ممنونم خالی یه میدونم تو خیلی بخاطر من از خواسته هات گذشتی یه بهت حق میدم به ادم انرژی میده که حتی میتونه تو کویرم تک و تنها زندگی کنه چه برسه به تحمل فشار مالی پس کاملا درکتون میکنم که احساس میکنید زیر پاتون خالی شده و انگیزه ایی برا ادامه و ساختن و تحمل کردن نداشته باشید

    به نظرم با همسرتون صحبت کنید سرش منت نذارید تحقیر امیز باهاش حرف نزنید و بهش اطمینان بدین که به زندگیتون علاقه دارین مدام نگین من اگه میدونستم شرایطت اینطوریه عمرا باهات ازدواج میکردم خب اگه کسیم اینو به من بگه منم میگم الانم دیر نشده میتونی راهتو جدا کنی و بری درسته؟؟؟؟

    بارها گفتن از موضع بالاتر و عاقلتر با همسرتون حرف نزنید مدام نگین من حیف شدم تو فلانی بهمانی اونوقت همسرت هم وارد یه سیکل معیوب میشه

    اونهم میخواد ثابت کنه که اونطوری که شما گفتین نیست اونقدرها هم بی دست و پا نیست اونقدر ها هم کم نیست پس میاد به هر قیمتی شده ولو از هم پاشیدن زندگیش دکترا میگیره در برابرتون وایمیسه و جوابتونو میده و حتی بارها میگهکه من دست رو هر کس بذارم نه نمیگه همه ی اینا بخاطر اثبات خودش به شما و نپذیرفتن حرفای شماست

    من اگه جای شما بودم شاید صبر میکردم شما با تحصیلاتی که هردوتون دارین میتونید اینده خوبی داشته باشید این بحرانها تو زندگی همه پیش میاد کیه که از اوضاع اقتصادی موجود ناراضی نباشه و دخل و خرجش باهم بخونه

    کیه که نگران مسکن و ایندش نباشه اکثر جوونا درگیر این مسائل هستن

    به نظرم همدلی و درک متقابل شما از همدیگه از بین رفته و باعث شده همه چیز جلو چشاتون غول بشه و غیر قابل تحمل

    و اما در مورد اخر اختلاف با مادرشوهر که بهتره هیچی نگم چون از بین هزار عروس یکی هم گزارش نشده که با مادرشوهر رابطه ی خوبی داشته باشه شما طلاقم بگیری به احتمال نود درصد همین خواهد بود شرایطتون به قول معروف اسمون همه جا همین رنگه

    در اخر امیدوارم تصمیمی که میگیرد ده سال دیگم به درستیش اطمینان داشته باشید و پشیمان نشید حتی اگه زندگیتونو ادامه دادین یا خدای نکرده جدا شدین

    به نظرم الان چون فشار روتون هست یه مقدار واقع بینانه نگاه نمیکنید و البته حق هم دارید اما اینقدر هم نا امید نباشید خدا میدونه تا ده سال دیگه چه اتفاقاتی بیفته

    به نظرم یه کم دیگه تلاش بکنید نه به خاطر همسرتون بخاطر خودتون
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  2. 6 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    atefeh62 (شنبه 27 مرداد 97), maryamhasani (یکشنبه 19 مهر 94), نارجیس (یکشنبه 19 مهر 94), میشل (یکشنبه 19 مهر 94), بهنام10 (سه شنبه 21 مهر 94), ستاره زیبا (دوشنبه 20 مهر 94)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر 67عزیز ممنونم از پاسحتون و وقتی که گذاشتید

    صحبتهاتون واقعا ارومم کرد.انگار حرف دل خودمو زدید. من تو این مدت 5 سال با همه چیزش ساختم.از حق نگذریم اون هم سعی کرد رفتارش رو بهتر کنه. اما این قضیه دانشگاه رفتنش باعث شد بفهمم در درجه اول خودش مهمه و بعد زندگیمون. در صورتی که من این طور نبودم.حالا که میبینم این رفتار رو داره و دفعات خیلی زیاده دیگری هم به شدت خانوادش روبه من ترجیح داده با خودم میگم چرا بمونم؟ چه تضمینی هست که من این همه اذیت بشم و سودش رو کس دیگه ای ببره و در نهایت هم شاید به همین راحتی که الان زنگ میزنه به بابام میگه طلاقشو میدم همین حرف رو نزنه. میترسم از روزی که به جایی برسه و خودشوگم کنه(با شناختی که ازش دارم میگم). هنوز دانشگاه نرفته زنگ میزد به همه میگفت بهم بگید اقای دکتر. دو بار با دخترهای همکلاسیش اس های مشکوک داده بود که دیدم.(همکلاسشی خانم مطلقه بود).تو حیابون به دحترها نگاه میکنه. میترسم. میترسم زندگیم رو آب بسازم و بعدش بادی بیاد و همش رو از بین ببره.

    مدام فکرمیکنم اگه من چنین دانشگاهی قبول میشدم حتی به رفتن هم فکر نمیکردم اما ایشون گفتسعی میکنم به زندگیم فشار نیاد اما از همون روز اول کل حقوقش که بعد چند ماه گرفتشد تنها نیمی از شهریه ترم اول.

    الان هم ایشون جلو افتاده و میگه که دلم نمیخواد باهات زندگی کنم و طلاقت میدم. میدونم چندروز دیکه میاد میگه این شرایطم هست اگه زندگی میکنی بمون و اگه نه به سلامت.نمیخوام به اون مرحله برسه اما اگه رسید منم بهش میگم تمومه.

    از این خیلی حرص میخورم با این شرایطی که به وجود اورده یک بار نشد بیاد منو دلداری بده وبگه درست میشه. یا مثلا دلداریم و حداقل بگه ممنونم به خاطرم این همه اذیت میشی.همیشه متوقع هم بوده که تو نباید صدات درباید و باید کنارم باشی. اون همه کنارشبودم رو ندید. اما حالا که صدام دراومده اقا بهش برخورده.
    سحر عزیز من میدونم با طلاق ممکنه دیگه نتونم ازدواج کنم و زندگی خوبی حتی تا 10 سال دیکه نداشته باشم اما فکر میکنم شاید ارامش بیشتری نصیبم بشه. هر روز فکر نکنم که باید چقدر بدبختی بکشم. احتمالا تنها میمونم.اما شاید این تنهایی ارزشش رو داشته باشه تا از ذست ادمم قدرنشناسی که همه چیز رو برای خودش میبینه راحت بشم. میدونم مشکلات دیگه ای سر راهم خواهد بود.اما فکر میکنم اون مشکلات را احتمالا خودم میتونم مدیریت کنم. اما تو این زندگی نه حق نظر دادن دارم نه هیچی . فقط به قول شوهرم باید بسوزم و بسازم


    دوستانم منونم که تنهام نمیگذارید.
    ویرایش توسط maryamhasani : یکشنبه 19 مهر 94 در ساعت 15:15

  4. کاربر روبرو از پست مفید maryamhasani تشکرکرده است .

    میشل (یکشنبه 19 مهر 94)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ممنون که به تک تک سوالها جواب دادی... دختر خوب عزیزم.. شک ندارم شما در برخورد با مسائلتون و شوهرتون کمی بدون مهارت برخورد کردی....

    بهت یه پیشنهاد دارم... این راهکارهایی که اینجا میخونی رو بیا برای یه مدت انجام بده... مثلا دو ماه... بعد ببین ایا تغییری در رفتارهای شوهرت ایجاد مبشه یا نه... جداقلش اینکه که بعدا پشیمون نیستی از اینکه میتوستم تلاش کنم و نکردم...

    مشکل شما فقط وفقط به خاطر عدم آگاهی از مهارتهای زندگی هست... عزیزم خود من اول زندگی مشکلاتی با شوهرم داشتم ولی با بالابردن آگاهی خودم تونستم روی رفتارهای شوهرم تاثیر خیلی زیادی بذارم...

    تو زندگی زناشویی نظر من اینه که جتی اگر یک طرف نحوه برخورد تو شرایط مختلف را بلد باشه تا صد در صد میشه به نتیجه مطلوب رسید...

    من 3 تا نکته خیلی مهم به ذهنم رسید که حتمااا لازم دونستم بهت بگم:



    1- پس میتونیم نتیجه بگیریم که مشکل اصلی به خاطر اینه که شوهرتون قدر شما رو نمیدونه... شما انتظار داری شوهرت ازت تشکر کنه چه برسه به اینکه بگه تو مادیگرا هستی و شرایط منو درک نمیکنی... به نظرت چی باعث میشه یه مرد از خانمش تشگر نکنه؟.... خودت چی فکر میکنی؟......میدونم خیلی سخته که تو این شرایط کسی که فکر میکنی همیشه باید حمایتت کنه این حرفو بزنه...

    ولی مریم جان بیا کمی واقع بین باشیم.... مسلماااا شوهر شما تا الان زحمات زیادی برای شما کشیده... اصلا همینکه شما تو دوران متاهلی تونستی دکتراتو بگیری پس اینجا نقش شوهرت خیلی بارزتر میشه...اگر شوهرت حمایتت نکرده بود شاید نمیتونستی با موفقیت اون هم بهترین دانشگاه درس بخونی.... اگر شوهرت مرد خوبی نبود میتونست با ادامه تحصبلت مخالفت کنه و وبگه باید یشینی تو خونه و ... و مهم تر از همه اینکه شوهرت الان هم درس میخونه هم کار میکنه ... این به نظرم نکته خیلی مهمیه... اگر بخوایم خوب فکر کنیم باز هم نقاط قوت خیلی زیادی هست که شوهرت اونها رو داره و به نظرم شما اونها رو تو این مدت ندیدی... میدونی چرا این جرفو میزنم؟؟... اصلا من چیزی نمیگم.... خودت بگو........ تا حالا شده به خاطر این خدماتی که تو زندگی انجام داده ازش تشکر کرده باشی؟؟.... تا حالا شده بهش بگی به خاطر اینکه اجازه میدی من درسمو ادامه بدم و منو حمایت میکنی ازت ممنونم؟؟

    من که شک دارم شما از این حرفها زده باشی.. اگر هم زدی به نظرم خیلی خیلی کم بوده... ... پس چطور اوقع داری اون از شما تشکر کنه؟؟؟ .......... چقدر خوبه تو موقعبت های مختلف خودمونو جای طرف بذاریم بعد شاید بتونیم بهتر درکش کنیم.... خوب اون هم الان داره درس میخونه....



    2- علت اینکه شوهرتون میخواد تو این شرایط وخیم به هر طریقی شده دکترا بگیره... به نظرت چی میتونه باشه؟؟ شک نکن دلیلی داره .... نظر من اینه که تو این مدتی که شما داشتی دکترا میخوندی ایشون زیر یک نوع فشار روجی بوده اند حالا این فشار یا به خاطر حرفهای شما و اطرافیان بوده یا اینکه شوهر شما به خاطر شخصیتی که داره فکر میکنه نباید از خانمش کم تر باشه و باز هم تاکید میکنم که بیشترش به خاطر نوع برخورد شما بوده... من شک ندارم که شما نتونستی تو این مدت شوهرت رو به خاطر چیزی که بوده قبول کنی و مطمئنا مشکلاتی از قبل بین شما دو تا بوده که شوهرت به این راه حل افتاده تا بلکه بتونه اون اقتدار از بین رفته خودش رو احیا کنه...

    ( یاداوری مهم: فایل اقتدار مرد دکتر حبشی رو حتمااااا همین الان دانلود کن گوش بده... ببین ما زنها با شکستن اقتدار یک مرد چه تیشه ای به ریشه زندگی خودمون میزنیم... و این شکستن گاهی با گفتن یک جمله خیلی ساده میتونه باشه مثل: خسته شدم از زندگی... تو مرد خوبی نبودی برای من.. تو بدقولی... تو بدی.....من اگر میدونستم زندگیم قراره این باشه...... وااااای خدا نکنه هیچوقت تحت هیچ شرایطی (نظر من اینه که حتی اگر طلاق قطعی باشه) نخوایم از این جملات استفاده کنیم .... پناه میبرم به خدا از شر شیطان)

    3- گفتی اگر تحصیلاتش رو رها کنه تا اخر "سرت منت میذاره".... این حرفتو قبول ندارم... میدونی چرا؟ چون به نظر من یه مرد هیچووووقت به خانمش منت نمیذاره.... این برداشت ما خانم هاست که فکر میکنیم داره منت میذاره سرم.....من هم اوائل زندگی از بعضی حرفهای شوهزم ناراحت میشدم...

    مثلا میگفت : اون سری که مریض بودی من همش ازت پرستاری کردم... یا اینکه جلوی خانوادم میگفت خانم من اصلا دست به سیاه و سفید نمیزنه... بیچاره من همش باید آشپزی کنم.... من راستشو بخوای چون نمیدونستم شوهرم چه منظوری داره از جرفهای ناراحت میشدم.... و بهش میگفتممم... واااا اخه تو کی آشپزی کردی.. من که همین دیش برات فلان شامو درست کردم... ولی ولی..............

    بله.. اونموقع در غلفتی بس عظیم غوطه ور بودم .. کم کم که اطلاعاتمو در مورد رفتارهای اقایون و خانم ها بالا بردم تاااازه متوجه شدم که بللللله اقایون اینجور موارد میخوان به خانمشون غیر مستقیم بگن: "ببین من چقدررر خوبم.... ببین چه شوهر مهربونی داری.... ببین من به خاطر تو چه کارهایی دارم انجام میدمممم....پس دیگه از زندگی کردن با من ناراحت نباش چون من دوستت دارم...."

    وقتی فهمیدم دیگه اون رفتارهای قبلمو کامل گذاشتم کنار... اینبار جواب من این بود: "....ماشالااااا ...از بس تو مهربوونی... از بس زندگیمون و منو دوست داری..... از بس که خوبی...."

    اینم بگم اقایون بیشتر زمانی این حرفها ( که ما فکر میکنیم منت هستند) را میزنن که حس میکنند اقتدار اونها زیر سوال رفته یا فکر کنند برای زندگیشون کم کاری کرده اند و یا اینکه فکر کنند خانم از بودن در کنار او ناراضی است....

    خلاصه مریم جان خیلی اشتباهات داشتی تا الان... اصلا شک نکن...

    اشتباه ما اینه که فکر میکنیم با تحصیلات بالاتر اطلاعاتمون در مورد زندگی مشترک و نحوده برخورد با همسر هم بیشتر خواهد شد... باید بگم نه عزیزم... تا خودت نری دنبالش.. تا کتاب نخونی .. تا مطلب نخونی... نخواهی فهمید که نحوه برخورد درست تو شرایط مختلف باید چطور باشه.

    پس برای اون دو ماه امتحانی اگر میخوای شروع کنی از همین الان اقدام کن...

    اگر نظرت مساعد بود برای جبران اشتباهات گذشته و برای تغییر تو زندگیت حتما بهمون اعلام کن....(جون معتقدم زنها با نیرویی که دارن میتونن به تمام خواسته هاشون برسن فقط کافیه نحوه رفتار رو بلد باشن... و تو چون شوهرتو دوست داری و مشکلات الانت به خاطر عدم آگاهی خودت از مهارتهای زندگی بوده بهت قول میدم اگر درست راه رو بری به تمام خواسته هات میرسی...)

    در غیر این صورت من ترجیح میدم دیگه اینجا پست نذارم....
    امیدوارم تصمیم درستی بگیری...

    یا حق...

  6. 5 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    maryamhasani (دوشنبه 20 مهر 94), sahar67 (یکشنبه 19 مهر 94), میشل (یکشنبه 19 مهر 94), بهنام10 (سه شنبه 21 مهر 94), ستاره زیبا (دوشنبه 20 مهر 94)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نارجیس عزیز قبل از هر چیزی از لطف بیکرانت ممنون و از وقتی که برام گذاشتی.

    من کاملا قبول دارم که مهارت های زندگی رو خوب نمیدونم و هیچ ادعایی د راین زمینه ندارم.اما مدتی هست که رفتارم رو در زندگی زناشویی درست کردم.

    درسته که شوهرم قدرم رو نمیدونه اما مشکل اصلی من این نیست. در انتها مشکلاتم رو میگم. مهمترینش اخلاق کینه ای و ازاری که بهم میده از نظر روحی، اختلاف فرهنگی شدید. خانواده بسیار خسیس و دخالتگر و بی پولی محضش است

    1- من منکر زحمات زیادی که در زندگی کشیده و کار و تلاش فراوانی که کرده نیستم. همچنین کاملا قبول دارم نقاط مثبت زیادی داره که اگه نداشت که اصلا باهاش ازدواج نمیکردم. بارها و بارها از حمایتش برای درسم تشکر کردم. هرکار کوچیکی که کرده تشکر کردم. بارها بی هیچ دلیلی فقط به خاطر کار و تلاشی که برای زندگی کرده ازش قدردانی کردم. اصلا اینطور نبوده که کارهاش بی تشکر باقی بمونه.

    2- من همیشه سعی کردم بهش بفهمونم که از من برتره، بارها بهش گفتم که تو کلی مقاله داری و رزومت عالیه و ... از من خیلی بهتری. البته مستقیم نرفتم اینها رو بگم اگه بحثی چیزی پیش اوده و دیدم که جاش هست اینها رو بهش کفتم.اطرافیان رو نمیدونم (فایل اقتدار مرد رو هم دو بار گوش دادم)

    3- اگه گفتم منت میذاره چون جمله خودش به پدرم این بود من اگه درسم رو ول کنم عقدش تا اخر عمر تو ذهنم میمونه و گریبان زندگیم رو میگیره.باشناختی که ازش دارم پرروتر از این خرفهاست که به فکر ول کردن هم باشه.

    در مورد کمکهایی که تو منزل هم میکنه بارها جلوی همه و همه ازش تشکر کردم و ازش تعریف کردم

    الان با کارهایی که داره میکنه اصلا دلم نمیخوادبه زندگی دوباره باهاش فکر کنم.با اینکه حال روحی خودم داغونه و رسما درس رو تعطیل کردم.ولی این بی اعتناهایی که میکنه، رفتارهاش، اخلاق خانوادش، پررو و پرتوقع بودنش، فدا کردن زندگیمون به خاطر خودش باعث میشه وقتی کمی نرم میشم بازم پشیمون بشم و با خودم بگم این زندگی ارزشی نداره.

    الان 6 ماهه اخلاقم عوض شده بیشتر کارهایی که شما گفتی رو انجام دادم اما فقط باعث پرروتر شدنش شد. انگار من فدایی هستم توزندگی. کلا من باید ساکت باشم و مطابق نظر اون که زندکی خوب باشه وگرنه 2 هفته 2هفته با من حرف نمیزنه و شبها ساعت 11 میاد خونه و میخوابه. کار این روزهاش همهمینه. فقط منو حرص میده. باورتون نمیشه بگم وقتی ناراحتم میخواد به قول خودش ارومم کنه بدتر اعصابم رو میریزه بهم. خیلی وقتها ازش چندشم میشه. از نگاه هاش به زنهای دیگه حالم به هم میخوره. اینکه تو جمع حواسش بیشتر از اینکه به من باشه به زنهای دیگه هست که خدای نکرده چیزی کم و کسر نداشته باشن(خلاصه از شوهرای خودشون به اونها بیشتر توجه میکنه).از بی پولی و در عین حال پررویی تمام در فدا کردن زندگی برای مدرکی که فکر نمیکنم ارزش خاصی در این مملکت داشته باشه. الان هم چون بهم گفته برو از این خونه به سلامت دیگه اصلا دلم نمیخواد باهاش زندگی کنم. فقط یه ترس منو از تصمیم نهاییم بازمیداره.ترس اینده و تنهایی و غصه پدرمادرم. به خداروزی هزار بار ارزوی مرگ میکنم. زندگی که توش هیچی نباشه چه ارزشی داره. مرگ شده رویای شیرین این 5 سال زندگی من.
    ویرایش توسط maryamhasani : دوشنبه 20 مهر 94 در ساعت 11:26

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryamhasani تشکرکرده است .

    user0 (دوشنبه 20 مهر 94)

  9. #15
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-04
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    773
    سطح
    14
    Points: 773, Level: 14
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اگر جای شوهر شما بودم از اینکه اجازه دادم درس بخونی پشیمان بودم . شما مدام به شوهرت میگی «پررو» !! همین نوع نگاه شما یعنی شان و شخصیتی برای ایشون قائل نیستی . ایشون در مقام سرپرست شماست و شما به ایشون میگی «پررو» . خوب اگر ایشون یک درجه علمی هم از شما عقب بمونه که دیگه وضع بدتر هم میشه و زندگی از دست میره . . .

    این همه خواهرهای خوب شما دارن با دلسوزی و بصورت شفاف موضوع رو باز می کنن . شما کودکانه فقط از خودت دفاع نابجا می کنی . من هم تحصیلات بالا داشتم ولی در زندگی شخصی مشکلات زشتی برام پیش اومد . چون سواد زندگی کردن نداشتم ! آیا فکر کردی که یک زن عامّی خیلی بهتر از شما همین شوهر و همین زندگی رو مدیریت می کرد ؟؟ شما آرزوی مرگ میکنی ، آیا این اوج بی عرضگی شما نیست ؟؟

    دوست عزیز من دشمن خونی شما نیستم ! تمایل دارم دوست خوب شما باشم ولی جای تاسف داره که انقدر در خطا سیر میکنی و فکر میکنی که آدم روشنی هم هستی و تلاشت رو هم کردی . افرادی که تحصیلات عالی میکنن معمولاٌ در بقیه ابعاد زندگی بی تجربه باقی می مونن ، ولی از بد روزگار فکر می کنن که به دلیل فلان مدرک ، در همه ابعاد زندگی فهم خوبی دارن! آیا این ضرب المثل رو شنیدی که میگه «آنکس که نداند که نداند در جهل مرکب تا ابدالدهر بماند» ؟ مبدا مصداق این ضرب المثل بشی!!

    شما مدام میگی که مادی نیستی ولی مادی گری در نوشته های شما موج میزنه (خوبی های معنوی شوهرت رو نمی بینی و حرمت نگه نمیداری) و مدام فرافکنی میکنی . اگر یک شوهری بود که بجای 50 متر ، خونه ی 550 متری برای شما می گرفت ولی اجازه تحصیل به شما نمیداد خوب بود ؟ اگر یک بچه پولدار بی ارزش و بیکاره بود و لیسانس زورکی گرفته بود و از جیب پدرش هم تغذیه میکرد خوب بود . اگر به خاطر گساخی های شما میزد توی سر شما خوب بود؟ اگر ماشین پورشه داشت و دختر بازی و زن بازی تفریحش بود خوب بود ؟ آیا شما خوبی های معنوی شوهرت رو دیدی ؟ آیا حرمتش رو نگه میداری ؟ خوب پس بی تعارف شما مادی هستی دیگه !!!!

    دوست عزیز ، توصیه های کاربر نارجیس رو که خواهرانه بات صحبت کرد ، جدی بگیر ، من نمیتونم به فرمایشات ایشون چیزی اضافه کنم . این زنان بدحجابی که توجه مردان رو جلب می کنن و اون زن مطلقه هم کلاسی شوهرت هم از جنس همون افرادی هستن که مدام تشویقت می کنن به طلاق و در گستاخی به شوهر ازت دفاع می کنن . اینها یا دشمنت هستن یا دوست نادان ! من سطر به سطر تاپیکت رو خوندم ولی روشنه که در اشتباه هستی و متاسفانه فکر میکنی که زن خوبی هم بودی و از زنان بسوز و بساز هستی !!

    این نام کاربری هم اگه اسم واقعی هست حتماً از مدیر درخواست کن که عوض کنه . لزومی نداره افراد جامعه از جزئیات زندگی شخصی شما آگاه باشن . یه وقت دیدی از همین جا آسیب جدی بت وارد شد
    ویرایش توسط بهنام10 : سه شنبه 21 مهر 94 در ساعت 15:35

  10. 5 کاربر از پست مفید بهنام10 تشکرکرده اند .

    sahar67 (سه شنبه 21 مهر 94), نارجیس (چهارشنبه 22 مهر 94), آی تک (چهارشنبه 22 مهر 94), اثر راشومون (چهارشنبه 22 مهر 94), ستاره زیبا (جمعه 24 مهر 94)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    اقای بهنام 10شما اگه قصد کمک داشتید بهتر بود صحبتهای منو کمی دقیقتر میخوندید به جای این همه توهین کردن
    اولا من خودم التراف کردم که تکنیکهای رناشویی رو خوب نمیدونم و در مورد مدرکم هیچ ادعایی هم نداشتم وندارم.خوبه بدونید من همه جا خودم رو با مدرک لیسانس معرفی میکنم مگه اینکه دانشگاهی جایی باشه و هیچ وقت احساس نکردم چون مدرک دارم پس برترم بهتره دیدتون دو عوض کنید و نشناخته و به راحتی در مورد دیگران قضاوت نکنید
    در مورد همسرم هم اگه خوب مطالعه کرده باشید میبینید که من عرض کردم ایشون بسیار برای زندگی تلاش کرده و منکر اون نیستم و تاجایی که تونستم ازش تشکر کردم.اما ایشون تو دربعضی موارد بسیار خودخواهانه تصمیم گرفت
    من باز هم میگم من ادم مادی نیستم من یک زندگی کاملا معمولی میخوام از ایشون.مگه من گفتم خونه 550متری و پورشه.نخیر اقا من به خونه دوخواب کوچک ازش خواستم که بچه ای قراربود بباد تو زندگیمون جا داشته باشه اون هم در منطقه نسبتا پایین تهران
    من واقعا متاسفم که شما نشناخته اینقدر راحت قضاوت میکنید
    امیدوارم درک کنید که زمانی که خرج ماهیانه 2میلیون از درامد بیشتره یعنی چی

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    امان از روزی که یکی از زوجین از زندگی خسته بشه. دنبال هر دلیلی میگرده که جدا بشه.
    مریم خانم اگر همینطور پیش برید حتما جدا میشید.
    به نظرم با همسرتون صحبت کنید و 3ماه یا بیشتر کاملا جدا زندگی کنید. به خودتون وقت بدید تا بتونید بهتر فکر کنید. شما از زندگی و همسرتون زده شدید.

    یه موضوع کلی هم بگم.
    من بمدت چند سال ایران نبودم و از حال و هوای اینجا خبر نداشتم. وقتی اومدم اینجا اولین چیزی که بشدت جلب توجه کرد تعداد افرادی بود که دارن فوق لیسانس یا دکتری میخونن.
    تقریبا با هرکی صحبت میکنی یا دانشجو هست یا فارغ التحصیل.
    فضایی شده که همه به هر بدبختی و جون کندنی میخوان مدرک بگیرن. مدرکی که نه بار علمی داره نه آینده ای. حالا یکی که میتونه دانشگاه دولتی، یکی که نمیتونه آزاد یکی دیگه غیر انتفاعی و ...
    آخه این مدارک به چه دردی میخورن؟ طرف 38 سالش هست تازه میخواد بره 100 میلیون هزینه کنه بعلاوه 4 سال عمرش که قیمتش صدها میلیارد هم بیشتره که بهش بگن دکتر! خب بعد چی؟!! آخرش کار همون دیپلمه سی سال پیش رو انجام بده.؟
    خدا باعث و بانیش را نابود کنه که همه شدن دکتر بیکار. کار برای مردم ندارن هی سوقشون میدن به سمت مدرک و سرگرمشون میکنن به مدرک گرفتن.
    زن و شوهر دکتر اما در مایحتاج اولیه زندگی موندن!
    جالبه همه هم میخوان بشن هیئت علمی! بعد اینهمه استاد به کی میخوان درس بدهند من نمیدونم!!

    راستی یه سوال هم از شما دارم. شما حاضرید با یه آقایی که لیسانس یا دیپلم داره اما خونه 60 متری از خودش داره ازدواج کنید؟!
    مطمنم جواب همه خانم دکترها خیر هست. پس اگر مردها دارن زندگیشون را فدای یک مدرک کذایی میکنن حتما دلیلی داره.

  13. 3 کاربر از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (یکشنبه 26 مهر 94), آی تک (چهارشنبه 22 مهر 94), اثر راشومون (چهارشنبه 22 مهر 94)

  14. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان
    اقای کاوه به خدا حرف دل من رو زدید
    تو ایران دکترای بیکار داره بیداد میکنه.من خودم از اینکه 4سال عمر و اعصابم رو گذاشتم پشیمونم اما چون بار مالی نداشت برام و همزمان کار هم میکردم ادامه دادم تنها دلیلش هم علاقم بود.
    من با همشرم قبل دانشگاه رفتنش صحبت کردم و گفتم شما که میخواهی اینقدر هزینه کنی یا از ایران بریم و این هزینه رو بده حداقل مدرکت رو از دانشگاه های برتر دنیا بگیر.
    اما ایشون قهر کرد و رفت و گفت تو کنار و همراه من نیستی.کلا من باید همیشه نظرم باهاش یکی باشه وگرنه کار ما دعوا و قهرهای طولانی مدت 2تا3هفته ای است مثل الان.
    اقای کاوه من زمانی که با همسرم ازدواج کردم هیچ پولی حتی برای اجاره خونه و عروسی نداشت وتازه در ارشد در یکی از شهرهای بسیار کوچک و دور بقبول شده بود.یعنی میخوام بگم میشد فرد لیسانس بدون هیچ امکاناتی اما اخلاقش خوب بود میدیدم تلاش میکنه (چون با هم تو یه شرکت بودیم) و اهل نماز و روزه هست باهاش ازدواج کردم. پس من با یه لیسانسی ازدواج کردم که پول هم نداشت چه برسه به خونه.تازه در زمان دانشجوییش در دوران عقد که هزینه کم می اورد قسطهاشو من میدادم.
    پس شاید مدرک و یا پول برام اونقدر مهم نبود.اما حالا که میبینم باید همه چیز زندگیم رو بدم برای یه مدرک بی ارزش که شاید هیچ تغییری در موقعیت شغلی همسرم و زندگیمون به وجود نیاره و فقط باعث ازار و اذیت شدید روحیمون بشه با خودم فکر میکنم ایا ارزشش رو داره؟
    تو رو خدا یکی بهم بگه ایا ارزش داره؟اخه به چه قیمتی؟اقایون بگن لطفا شما حاضرید زندگیتون له بشه اما بهتون بگن دکتر؟
    اینو یادم رفت بگم ما با اینکه داریم تو یه خونه زندگی میکنیم اما هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشه غذا درست میکنم ایشون نمیخوره و کلا اصلا به من کوچکترین محلی نمیذاره این رفتاراش بدجور عذابم میده.چون کسی رو هم ندارم .گاهی اوقات میشا چند روز با کسی حرف نزدم. واقعا اذیت کننده هیت.منراضیم جدا از هم باشیم اما من خانوادم شهرستان هستن و نمیتونم برم اونجا و ایشون هم برای اینکه خدای نکرده خانوادش ناراحت نشن اصلا بهشون چیزی نمیگه ولی سریع تلفن رو برمیداره زنگ میزنه به مادر من که به خاطر بیماریش استرس براش از سم هم بدتره.کل بیماریش به خاطر استرسه.خدا ازش نگذره. جالبه بدونید برادر شوهرم که عقده خانمش خیلی زود اخلاق خانواده اینها رو شناخت و داره جدا میشه.خوشحالم به روز من دچار نشد
    ویرایش توسط maryamhasani : چهارشنبه 22 مهر 94 در ساعت 13:57

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آبان 94 [ 07:10]
    تاریخ عضویت
    1394-7-22
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    26
    سطح
    1
    Points: 26, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هر چه سریعتر طلاق بگیر اینطور که من خوندم شرح حالت رو این اسمش زندگی نیست طرف پول نداره اخلاق هم نداره دستور هم میده! خودت رو راحت کن خدا کریمه زندگی یه سری رو نگاه کن زن شوهر وضع مالی و فرهنگ شون پایین تر از شماست مثل پروانه دور هم میچرخند

  16. #20
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-04
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    773
    سطح
    14
    Points: 773, Level: 14
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز

    در شأن من و فکر کنم در شأن شما هم نیست که بخواهیم به هم پرخاش کنیم . من قصدم کمک بود ولی متاسفانه کاربه سوء تفاهم رسید. وقتم هم برام ارزش داشت ولی تاپیک شما رو کامل خوندم و آنچه که به نظرم می رسید رو با حسن نیت گفتم . شاید به همین صورت شما با شوهرت هم وارد سوء تفاهم میشید و کار به تنش و قهر بلند مدت میرسه . مثلاً اگر من هم متقابلا با شما کل کل می کردم ، کار به جای خوبی نمی رسید! البته شما و شرایط تون رو هم درک می کنم که تا حدی حساس و زودرنج می شید و موضع گیری می کنید. البته اگر شما با عرایض من ارتباط برقرار نمی کنید ، دوستان خوب دیگری دارید که در اینجا بهتر از من راهنمایی می کنن و چون خانم هستن شما با اونها راحت تر هستید . مثلاً من متوجه نشدم که چه قضاوتی کرده بودم که شما اعتراض داشتید ! یا مثلاً من رو دعوت کرده بودید که دقیقتر تاپیک رو بخونم ! خوب کجاش رو باید دقیقتر بشیم ؟! اون قضاوتی هم که گفتید راجع به شما نبود ، بلکه اکثر تحصیل کرده ها مثل خودم یا همین آقای کاوه ، در روابط با همسر دچار مشکل میشن چون قبلا خیلی اهل معاشرت نبودن و درگیر طی کردن مدارج مختلف تحصیلی بودن و وقت آزاد کم داشتن . . .

    خواستم شما رو با تفکر احتمالی شوهرتون آشنا کنم تا از دید ایشون هم به مساله نگاه کنید . اگر عرایض من رو با دید مثبت می خوندید مطالبی برای شما داشت و لزومی نبود که جبهه گیری بفرمایید . به هر حال من علاقه داشتم که مشکل شما به هر صورتی که هست ، حل بشه . ولی شما هنوز بعد از این همه توضیحات من و کاربر نارجیس و اشاره دوست مون کاوه، داری میپرسی چرا شوهرت میخاد دکترا بگیره و چرا با شما بد اخلاق شده


    یک نوابغی هم مثل کاربر هایپراستار پیدا میشن که با نگاه سطحی توصیه های سرنوشت ساز می کنن و هیچ گونه تحلیلی هم ندارن مگر حرف های عامیانه . شاید شما حرف این تیپ آدم ها رو بهتر می دونی . تصمیم با خود شماست و ما همگی تمایل به کمک داریم




  17. 3 کاربر از پست مفید بهنام10 تشکرکرده اند .

    نارجیس (چهارشنبه 22 مهر 94), آی تک (چهارشنبه 22 مهر 94), اثر راشومون (چهارشنبه 22 مهر 94)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. وابستگی به روانکاو و عدم قدرت تصمیم گیری بدون وجود روانکاو
    توسط marria در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 خرداد 94, 17:02
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. خیانت قبل از خواستگاری و ازدواج ، تردید دارم بهترین تصمیم چیه ؟
    توسط maral6 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 23 فروردین 93, 20:15
  5. تصمیمی که گرفتم درسته؟
    توسط mosaferkhaste در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 10:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.