سحر 67عزیز ممنونم از پاسحتون و وقتی که گذاشتید
صحبتهاتون واقعا ارومم کرد.انگار حرف دل خودمو زدید. من تو این مدت 5 سال با همه چیزش ساختم.از حق نگذریم اون هم سعی کرد رفتارش رو بهتر کنه. اما این قضیه دانشگاه رفتنش باعث شد بفهمم در درجه اول خودش مهمه و بعد زندگیمون. در صورتی که من این طور نبودم.حالا که میبینم این رفتار رو داره و دفعات خیلی زیاده دیگری هم به شدت خانوادش روبه من ترجیح داده با خودم میگم چرا بمونم؟ چه تضمینی هست که من این همه اذیت بشم و سودش رو کس دیگه ای ببره و در نهایت هم شاید به همین راحتی که الان زنگ میزنه به بابام میگه طلاقشو میدم همین حرف رو نزنه. میترسم از روزی که به جایی برسه و خودشوگم کنه(با شناختی که ازش دارم میگم). هنوز دانشگاه نرفته زنگ میزد به همه میگفت بهم بگید اقای دکتر. دو بار با دخترهای همکلاسیش اس های مشکوک داده بود که دیدم.(همکلاسشی خانم مطلقه بود).تو حیابون به دحترها نگاه میکنه. میترسم. میترسم زندگیم رو آب بسازم و بعدش بادی بیاد و همش رو از بین ببره.
مدام فکرمیکنم اگه من چنین دانشگاهی قبول میشدم حتی به رفتن هم فکر نمیکردم اما ایشون گفتسعی میکنم به زندگیم فشار نیاد اما از همون روز اول کل حقوقش که بعد چند ماه گرفتشد تنها نیمی از شهریه ترم اول.
الان هم ایشون جلو افتاده و میگه که دلم نمیخواد باهات زندگی کنم و طلاقت میدم. میدونم چندروز دیکه میاد میگه این شرایطم هست اگه زندگی میکنی بمون و اگه نه به سلامت.نمیخوام به اون مرحله برسه اما اگه رسید منم بهش میگم تمومه.
از این خیلی حرص میخورم با این شرایطی که به وجود اورده یک بار نشد بیاد منو دلداری بده وبگه درست میشه. یا مثلا دلداریم و حداقل بگه ممنونم به خاطرم این همه اذیت میشی.همیشه متوقع هم بوده که تو نباید صدات درباید و باید کنارم باشی. اون همه کنارشبودم رو ندید. اما حالا که صدام دراومده اقا بهش برخورده.
سحر عزیز من میدونم با طلاق ممکنه دیگه نتونم ازدواج کنم و زندگی خوبی حتی تا 10 سال دیکه نداشته باشم اما فکر میکنم شاید ارامش بیشتری نصیبم بشه. هر روز فکر نکنم که باید چقدر بدبختی بکشم. احتمالا تنها میمونم.اما شاید این تنهایی ارزشش رو داشته باشه تا از ذست ادمم قدرنشناسی که همه چیز رو برای خودش میبینه راحت بشم. میدونم مشکلات دیگه ای سر راهم خواهد بود.اما فکر میکنم اون مشکلات را احتمالا خودم میتونم مدیریت کنم. اما تو این زندگی نه حق نظر دادن دارم نه هیچی . فقط به قول شوهرم باید بسوزم و بسازم
دوستانم منونم که تنهام نمیگذارید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)