به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام اقای محترم... راهنمایی های دوستان خیلی کامل و درسته... ولی من هم چند تا نکته به ذهنم رسید که امیدوارم بهت کمک کنه...

    اول اینکه... اصلا نگران نباش میدونی چرا؟ چون خودت از خدا میخوای که مهر این خانم رو تو دلت نگه داره.. دوم اینکه دنبال طلاق نیستی.. سوم اینکه با اینجا اشنا شدی و بدون تا مشکلت حل نشه دوستان تنهات نمیذارن..

    بهت قول میدم اگه محکم باشی و کارهایی که لازمه را با تمام توان خودت انجام بدی موفق میشی...

    یادت نره اینها فقط و فقط تصورات ذهن ما ادم هاست که گاه کسی رو بی دلیل تا مرض جنون دوست داریم و گاه از کسی بی دلیل منتفر میشیم... اینها مقطعیه و با گذر زمان حل میشه...مخضوصا شما که به فکر حل مشکل هستین..

    پس خیالت راحت راحت.. یادت نره و اصلاااااااااااااااااااااا ااا شک نداشته باش که اگر با اون خانم هم ازواج کرده بودی الان حسی متفاوت تر داشتی... اصلا اینو شک نکن... این کسی بهت میگه که احساسش نسبت به همسرش قبل و بعد از ازدواح کاملااااا عوض شده.. نه اینکه الان همسرمو دوست ندارم نه..و لی نوع احساس عوض شده... اونموقع من فقط و فقط خوبیهای اونو میدیدم ولی بعداز ازوداج پرذه کنار میره و ادمها روی عیبها خیره میشن... این یه چیز طبیعیه..

    شوهر من عاااااشقانه قبل از عروسی دوستم داشت..واقعاا از من برای خودش بت ساخته بود ولی الان داره خیلی عادی زندگیشو میکنه... الان هم دوستم داره ولی نوع دوست داشتن ها فرق میکنه
    م
    یخوام بگم ادم ها همه همینن... تا چیزی رو بدست نیاوردن ناله و زاری که ای وااااای دیگه زندگی معنایی نداره ولی کافیه همون ادم قرار باشه تا ابد باهاش زندگی کنه.. خوب طبیعیه که خیلی متفاوت خواهد بود...
    مخصوصا شما که اون خانم اصلا بهتون علاقه هم نداشته و حسی یک طرفه بوده..

    شما الان اول زندگی هستین... و به نظرم چون اوائل ادمها روی نوع رفتارها حساس ترند برای همین این افکار الان سراغ شام اومده...

    اصلا اتفاقی نیفتاده... حالا اگه دوست داری گریه بکنی بگن اشکالی نداره... ولی در کل به نظر من این حالت شما زودگذره و دیر یا زود به این روزهای خودتون خواهید خندید....

    اینو بهتون قول میدم....پس بیخیال غم و غضه... از همین الان تصمیم بگیر شاد باشی و دیگه به چیزهای منفی فکر نکنی... تمام تلاشتو بکن.... مطمئنم خدا کمکت میکنه...

    حالا بخندددددددددددددددددد ..... اینجوری.... بخند تا دنیا بهت بخنده.....

    بازم بهت قول میدم الان نخندی یه روزی میرسه که خواهی خندید ................

  2. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 11 مهر 94), مصباح الهدی (جمعه 10 مهر 94)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    مهرش بیاد به دلم یعنی چی؟؟؟؟ یعنی خدا ورداره مهرشو بذاره تو دلت!!!!!!!

    اقای عزیز میدونستی توانایی دوست داشتن اطرافیان قسمت اعظمش یه مهارته که باید یادش بگیری

    چند هزار مورد بوده که دختر و پسری عاشق هم بودن و ارزوشون این بوده بهم برسن سر سال نشده به خون هم تشنه میشن

    دوست داشتن چیه؟؟ التهاب و هیجان و بالا رفتن ضربان قلب ؟؟؟؟ شور لیلی و مجنون؟؟؟ شیرین و فرهاد؟؟؟

    نه برادر گرامی اینا نیست

    عشق و دوست داشتن به وجود اوردنیه این حرفی که میزنم حرف کتابها نیست شعار نیست حرف دلمه تو زندگیم با تک تک سلول های بدنم حسش کردم

    عشق و دوست داشتن مثل یه نهاله میکاریش ابش میدی رسیدگی میکنی هرسش میکنی به پاش صبر میکنی تا شاخ و برگ بده تنومند بشه قوی بشه دیگه با بادو طوفانو ....از پا درنیاد بعد با خیال راحت یه عمر از سایش لذت میبری

    اما ما ادما بعضی وقتها دنبال عشق های افسانه ای هستیم و یادمون میره اون عشق ها چون با فراق بوده اینطور با سوزو گداز بوده ماهیت عشق طوریه که با فراق معنا پیدا میکنه سیرابی رو برنمیتابه میخوابه مثل شعله ای که اب روش ریخته بشه

    برادر عزیز من همیشه تو زندگیم دوست داشتن در نظرم مقدستر و عمیقتر بوده و صدالبته همیشگی تر چون هیچوقت شعلش کمرنگ نمیشه میتونی مدام شعله ورش کنی هیزم بریزی و نذاری خاموش بشه حتی میتونی هر روز اتیششو بزرگتر کنی

    اگه ازدواج نکرده بودین میگفتم دست نگه دار اما الان دیگه فرصت انتخاب و ....تموم شده
    الان شما دست یه دختر رو گرفتین و اوردین تو خونتون بهش تعهد دادین که خوشبختش کنید

    فکرتونو از اون خانوم بردارید و بپذیرید به هر دلیلی قسمت هم نبودید و دیگه بهش فکر نکنید به خودتون بقبولونید که دیگه همه چی تموم شده و اگر همچنان به اون خانوم فکر کنید اول به خودتون و بعد به همسرتون خیانت کردین تا زمانی که اون زن تو قلبته و بهش فکر میکنی همسرت راهی برای ورود به قلبت نداره اینو مطمئن باش

    و بعد سعی کن عشق و دوست داشتنو تو زندگیت ایجاد کنی باور کن دوست داشتن ایجاد شدنیه بزرگ شدنیه نگاهتو از ضعفهای همسرت بردار

    ویژگیهای خوبشو برا خودت بولد کن سعی کن قلبا دوسش داشته باشی و مدام براش تلاش کنی سعی کن مهربون باشی قلب مهربون ظرفیت دوست داشتن بالایی داره هرچه مهربونتر بشی عشق بیشتری دریافت میکنی و همین باعث میشه که زندگیت گرمتر بشه

    سعی کنید زبون تیزی نداشته باشی ایراد گیر نباشی چون بازخورد منفیش برمیگرده به خودت سعی کنید مدام براش سورپرایز داشته باشید و اگر حرکتی رفتاری از ایشون شمارو ناراحت میکنه دوستانه بهش بگین هرچیزی که تو ذوقتون میزنه رو بگین اجازه بدین نهال زندگیتون شکل بگیره

    نمیدونی چه لذتی داره وقتی سعی میکنی عشق و دوست داشتنو بیاری تو زندگیت تجربش که بکنی میفهمی چی میگم اونوقت خودتو پادشاهی میبینی که با عشق امپراطوریشو ساخته

    روزی که همسرم ازم خاستگاری کرد به ذهنمم خطور نمیکرد زمانی اینقدردوسش داشته باشم وقتی دوستام میگفتن فلانی بدجور دلش پیشت گیره من تو دلم یه حس خدا نکنه همیشه بود شاید باورتون نشه اما الان اگه بگن بین تو همسرت فقط یکی میتونه به زندگی ادامه بده بی درنگ من از جونم بخاطر همسرم میگذرم بارها این بازی های ذهنی رو برا خودم تو ذهنم درست کردم و عشقمو محک زدم

    راستی احتمال اینکه ما ادما با همون کسی که دوسش داریم و زمانی عاشقش بودیم ازدواج کنیم زیاد نیست و اگر نتونیم یا نخوایم مهارت دوست داشتنو یاد بگیریم شانس یه زندگی عاشقانه رو برای همیشه از دست میدیم این شانسو از خودتون نگیرید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 08 مهر 94 در ساعت 18:41

  4. 4 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 11 مهر 94), نارجیس (جمعه 10 مهر 94), مصباح الهدی (جمعه 10 مهر 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 30 مهر 94)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    مدتیست دنبال مفهموم عشق بودم!

    میخواستم بدونم عشق چیست؟ آیا واقعا چهره ی واقعی عشق به این شیوه که تو جامعه بین دخترا، پسرا ،جوونا و میانسالا و حتی پیر ها باب شده ، هست.

    عشق چیست که یک جوون حاضره به خاطرش تو روی پدر و مادرش بایسته ، بگه من عاشق شدم یا همین یا هیچکس؟

    چیست که یک دختر و شب عروسیش وادار به خودکشی میکنه فقط بخاطر اینکه به پدر ومادرش بفهمونه که عاشق شده؟

    عشق واقعا چیست که یک فرد متاهل و متعهد و وادار به بی وفایی و خیانت حال از هر نوعش(ذهنی، واقعی) میکنه؟

    عشق چیست که میگند باعث میشه چشم های عاشق کور بشه و واقعیات و نبینه ، عیوب معشوقش و نبینه...

    این عشق چیه که یک مجنون حاضره برای رسیدن به عشقش هرکاری بکنه ! و همان مجنون و معشوق بعد از رسیدن بهم حاضرن هرکاری بکنند تا از همدیگر جدا بشوند.

    واقعا این عشق چیه که قبل آشنایی تا این حد داغه و بعد از آشنایی تا این حد سرد و یخ!

    چیه که قبل آشنایی مجنون و معشوق همدیگر و یک "ابر انسان" ، یک موجود" فرازمینی" ، یک "فرشته" میبینند و بعد از آشنایی انگار تازه کم کم متوجه هرچه بیشتر زمینی و معمولی بودن موجود خیالیشون میشند.

    این عشق چیه که قبل از آشنایی از معشوق بُت میسازند و بعد از آشنایی این بت به یک باره و در یک لحظه نیست و نابود میشه؟


    دنبال این سوالات بودم که با نوشته دالتون ترومبو فیلم نامه نویس و نویسنده آمریکایی مواجه شدم:


    ***یادم هست پیش از ازدواج‌ام، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوش‌اش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و فرا زمینی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده بود!
    .
    ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ی رفتارهای‌ام شده:

    -«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی می‌بینم الآن هیچ‌چی نیستی!... یه آدمِ معمولی!»


    امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبا همه‌ی ما در طولِ زندگی، به لحظه ها‌یی می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌یی‌مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برای‌مان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.

    ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم
    و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم. و وقتی آن شخصیتِ ابرانسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.

    واقعیت آن است که همه، آدم‌های معمولی ‌ایی هستند. حتی آن‌هایی که ما "ابرانسان" می‌پنداریم هم وقتی دست‌شویی می‌روند، وقتی می‌خوابند، آبِ دهن‌شان روی بالش می‌ریزد، آن‌ها هم دچار اسهال و یبوست می‌شوند، می‌ترسند، دروغ می‌گویند، عرقِ‌شان بوی گند می‌دهد و دهن‌شان سرِ صبح، بوی گند میدهد!

    بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تآتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی‌ ای ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی ست!

    اولین چاره‌ی کار این بود که از آن‌ها بخواهم «استاد» خطاب‌ام نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است. در قدم بعد، سعی کردم به‌شان نشان دهم که من هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، نیازهای طبیعی ایی دارم. عصبانی می‌شوم، غمگین می‌شوم، گرسنه می‌شوم، دست و بال‌ام درد می‌گیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همه‌ی آدم‌ها دارند.
    اما به نظرم، دو چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فراانسانی و غیرواقعی بسازند:

    اول؛
    احترام:
    حتی جلوی پای یک پسربچه‌ی 7 ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ 5 ساله از در عبور کرد. باید آن قدر به دیگران احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزش‌تر و مهم‌ترند.

    و بعد؛
    راست‌گویی!
    به عقیده‌ی من هیچ ارزشی و خصلتی بزرگ‌تر و انسانی‌تر از راست‌گویی نیست. اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگ‌ترین سدهایی ست که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.

    اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.
    .
    این‌هایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوق‌ها هم می‌آید.


    به یک دل‌داده‌ی شیفته باید گفت:
    -«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک شامپانزه‌ی تمام‌عیار می‌شود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!»
    همه‌ی ما آدم‌ایم. آدم‌های خیلی خیلی خیلی معمولی.


    دالتون ترومبو: فیلم‌نامه‌نویس و نویسنده‌ی امریکایی.***


    بسیاری از ما به تفاوت های بین عشق و دوست داشتن توجهی نکرده ایم، در حالی که این دو مفهوم، در عین شباهت ها تفاوت های زیادی با هم دارند. علی شریعتی در این رابطه می نویسد:

    «عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟! یک «خودجوشی ذاتی» است، و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد یا همواره یکجانبه می ماند و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند، احساس می کنند که همدیگر را نمی شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است

    «اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این روست که همواره پس از آشنایی پدید می آید، در حقیقت، در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند، و پس از «آشنا شدن» است که خودمانی می شوند - دو روح، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین رودربایستی ها، احساس خودمانی بودن کنند و این حالت به قدری ظریف و فرّار است که به سادگی از زیر دست احساس و فهم می گریزد - و سپس طعم خویشاوندی، و بوی خویشاوندی، گرمای خویشاوندی، از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان، خود به خود، دو همسفر به چشم می بینند که به پهن دشت بیکرانه مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افق های روشن و پاک و صمیمی «ایمان» در برابرشان باز می شود و نسیمی نرم و لطیف - همچون یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه دردآلود نیایشش، مناره تنها و غریب آن را به لرزه می آورد.»

    **********************************

    شما همسرتون ، از روی شناخت انتخاب کردید، معیارهاتون گذاشتید جلوتون و ایشون و انتخاب کردید ، حتی مدتی نسبت بهشون علاقه داشتید ، اما انتظار داشتید ایشون مانند موجود فرازمینی تصورتون باشند، مانند او عمل کنند ، غافل از آنکه نه همسرتون نه فامیلتون هیچکدام فراواقعی نیستند،
    هردو انسان هستند ، درست مانند شما!
    هردو در زندگی اشتباهاتی دارند درست مانند خود شما !
    چه بسا فامیلتون اشتباهاتش در زندگی خیلی بیشتر از همسر فعلیتان میبود ، شایدم نمیبود من نمیدونم ، اما شما هم نمیدونید چون ایشون خیلی خوب نمیشناسید.
    ترم پیش با پدر علم رشته ام یک درس برداشتم، استاد خیلی حاذقی بودن، همیشه میگفتن هیچکس و نمیتونی بشناسی تا باهاش زندگی نکردی !!سازگاری یک فرد و با محیط اطرافش و زمانی میتونی درست بسنجی که باهاش زندگی کنی .

    میخوای طرفتو بشناسی ، شرایط محیط زندگیش و تغییر بده، اونو وارد محیطی بکن که با زندگی الانش خیلی فرق داره،اصلا عصبانیش کن ، اونوقته که میتونی با آنالیز واکنشاش بشناسیش ، با تغییر شرایطته که میتونی یک نفر و بشناسی ورگرنه در یک محیط پاستوریزه ثابت و یکنواخت و قانون مند هیچوقت نمیتونی یک فرد و بشناسی ، و درجه سازگاریش با شرایط و بسنجی.....

    البته ایشون قدرت بیان بسیار زیبایی داشتند ، خیلی بهتر از من این موضوع و بیان میکردن و مثال میزدند، ولی خب مضمون حرفشون در کل در همین حدود بود، شما در حال حاضر با همسرتون زندگی میکنید ، ولی با اون خانم هیچوقت زندگی نکردید ، فقط یک تصور فراواقعی ازشون دارید ، در ذهنتون از عشقتون بُت ساختید ؛ این بت با شناخت فرومیریخت شک نکنید ؛ چون همیشه آن چیزی که ما تصور میکنیم با واقعیت زندگی خیلی فرق داره!
    خصوصا اگر پای احساس مثبتی چون عشق در میون باشه!
    اما همسرتون را در محیط واقعی با تغییر شرایط دارید میبینید ، هیچوقت قابل مقایسه با فامیلتون نخواهند بود.هیچوقت! سطح شناختی که از فامیلتون دارید با شناختی که از همسرتون دارید ، به اندازه ی زمین تا آسمان فرق دارد.

    در پایان این هم بگویم؛ دقت کردید من به جای بکار بردن کلمه "عشق" از کلمه "فامیل" استفاده کردم، بخاطر اینکه یکجور همزاد پنداری با همسرتون پیدا کردم، حتی منی که یک غریبه هستم ، دوست نداشتم با بکار بردن این کلمه در برابر شوهر همسرتون یعنی شما نسبت به همسرتون ظلمی کرده باشم!

    گلایه ای از شما دارم، امیدوارم من را ببخشید بابت عنوان این گلایه، شما در خصوص عدم انجام طلاق همش حرف از ترس از مادیات و آبرو کردید، اما حرفی از احساس آسیب دیده همسرتان نکردید، من یک غریبه بودم ، نه همسرتون من رو میشناسن نه من ایشون را ، مطمعن هم هستم این تاپیک و هیچوقت نخواهندخواند، ولی بازهم احساس عذاب وجدان نسبت به ایشون داشتم از اینکه کلمه عشق و نسبت به همسرشون یعنی شما بکار ببرم.

    شما که همسرشون هستید چرا این کلمه و بارها و بارها در ذهنتان بکار میبرید؟ این کلمه و نه من، نه هیچکس دیگر نمیتونه از ذهن شما پاک کند؛ مگر خودتان با نیروی اراده خودتان!

    شما در ابتدا اشتباه کردید که قبل از اینکه از ذهنتون و زندگیتون احساسی که نسبت به فامیلتون داشتید و پاک کنید ازدواج کردید ، متاسفانه این خانم هم جز فامیلتون هستند و شما ایشون و میبینید ، نمیدانم همسرتون تا چه حد در جریان این ماجرا هستن اصلا در جریان قرار گرفتن یا خیر، اما امیدوارم با عادی شدن زندگیتان و بیشتر شدن مسولیتتان و مشکلتتان در زندگی و شناخت بیشتر اشتباهات و عیوب همسرتون که مانند هر انسانی اشتباهاتی خواهند داشت خدایی نکرده شرایطی پیش نیاد که به سمت این موجود فراواقعی گرایش پیدا کنید و خدایی نکرده با تشکیل ارتباطی نادرست روح و جسم همسرتون و خودتان را آزرده خاطر کنید.

    خالصانه محبت کنید ، مطمعن باشید، همین محبت شما نسبت به همسر باعث میشه دیواری که بین روح خودتان و ایشان قرار دادید از بین برود.

    یادتان باشد همسرتان شمارا پذیرفت ، که همیشه تکیه گاه قلب و روح و احساسش در زندگی باشید، اما اون خانم هرگز حاضر به قبول شما نشد. وحتی
    بعد از شما هم لحظه ای حاضر نشد مهمترین سرمایه های زندگیشون و در اختیار شما قرار دهند، کاری که همسرتون قبل از شما با کمال میل انجام داد.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 08 مهر 94 در ساعت 19:57

  6. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 09 مهر 94), واحد (شنبه 11 مهر 94), نارجیس (چهارشنبه 08 مهر 94), همت 1400 (جمعه 01 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 10 مهر 94), عشق آفرین (پنجشنبه 09 مهر 94)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 96 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,527
    سطح
    22
    Points: 1,527, Level: 22
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اصلا طرز کامنت گذاشتن و حرف زدن شما درست نیست.
    لطفا خودتون اصلاح کنید.
    من اگه نمیخواستم زندگی کنم هیچوقت توی این تالار مشاوره نمیخواستم و خیلی راحت خانمم طلاق میدادم.
    لطفا اصلاح بشین.
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم نمایش پست ها
    سلام .گفتی از بین سی نفر به این خانوم علاقه پیدا کردی.حالا میگی دوسش نداری.مگه زندگی عرووسک بازیه.امروز بگی میخوام.فردا بگی نمیخوام.ببخشید اینو میگم ولی شما مرد زندگی نیستین.دختر بدبخت کنید

  8. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    دوستان مطالب مفیدی برای شما قرار داده اند. اما هیچ بازخورد مثبتی از شما دیده نشد .

    در عوض با اولین نقطه ضعف در پست یکی از دوستان شما عکس العمل نشان دادید.



    اینجا نمونه کوچک مدلسازی شده از دنیای حقیقی است.

    در جایی هم اشاره کردید که از همسرتان عیب و ایراد زیاد می گیرید.


    مشکل شما ربطی به عشق قبلی و یا همسر فعلی شما ندارد . بلکه نوع نگاه شما به زندگی است که چنین مشکلی را براتون در این مرحله رقم زده.

    تلاشتون رو در تمام قسمت های زندگی ، کار ، روابط اجتماعی و خانوادگی و رابطه تون با همسرتون بر این بگذارید که حسن ظن داشته باشید ، و بهترین تعابیر رو در واکنش به یک برخورد و رفتار واکشی کنید.

    از آنجایی که شخصیت متعهدی دارید مطمئن باشید چون می خواهید ، پس با کمی تلاش موفق خواهید شد.

    توصیه های دوستلن را عملی کنید.

  9. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    sahar67 (پنجشنبه 09 مهر 94), نارجیس (پنجشنبه 09 مهر 94), مصباح الهدی (جمعه 10 مهر 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 30 مهر 94)

  10. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دوست عزیز توقع نداشته باشین همه فقط بگن حق با شماست و از دید شما نگاه کنن به موضوع ما همه جوانب رو در نظر میگیریم پس از حرف دوستانیکه مخالف شما نظر میدن ناراحت نشین و ظرفیت هرنوع راهنماییو انتقادی رو داشته باشین.
    چرا اینقدر از خودتون ضعف نشون میدین؟منتظر معجزه نباشین از خوتون شروع کنین حل این موضوع فقط به دست خودتونه.
    با افکار عشق قبلیتون مقابله کنین و راه شیطانو ببندین.به داشته هاتون فکر کنین مگه خانمتون چی ندارن که اون خانم داشتن؟الان تو زندگیتون چی کم دارین؟
    شما نباید قبل ازینکه از خودتون اطمینان داشته باشین پای یه دختر بی گناه که از هیچی خبر نداره به زندگیتون باز کنید.
    شما خانمتونو پسندیدن و خودتون راضی به این ازدواج شدین حالا چی شده؟این حرفا و رفتارا از شما بعیده یکم اراده داشته باشین اون دختر دیگه مرده و هیچ نسبتی با شما نداره.ارزش زندگی و خانمتون از هرکسی بیشتره.خانمتون لایق اینه که شما به خانم غریبه فکر کنین و حسرت زندگی با اونو بخورین؟اینقدر خودخواه نباشین شما مسئولین پس باید گذشته تونو خاک کنین.دوستان هم همگی راهکارهای زیاد و مفیدی ارائه دادن دیگه چیزی ناگفته نمونده.ایشالا به خودتون میاین و از زندگی خوبتون لذت میبرین.قدر زندگیتونو بدونین

  11. 2 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    sahar67 (پنجشنبه 09 مهر 94), مصباح الهدی (جمعه 10 مهر 94)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام اقای محترم.........تو رو خدا تایپیک اول منو بخون...با عنوان شوهرم هنوز عشق مجردیش رو فراموش نکرده.....تو رو خدا..ازتون خواهش میکنم کمی بیشتر به خانمتون فکر کنید...من 12 ساله دیگه خانم شما هستم....دیگه گذشته...مثلا چکاری از دستت بر میاد..میتونی به عشق اولت برسی؟؟؟...نزار همسرت خرد بشه..نزار زیر این بار سنگین کمرش خم بشه...واقعا سخته....من چشیدم...طعم تلخ سایه شوم نفر سومی که توی زندگیمه...هیچوقتم نمیره ...خیلی خیلی سخته زندگی با مردی که تمام فکر و ذهن و روح وروانش پیش یه نفر دیگه باشه....فراموشش کن......فقط فراموشش کن....حرف خیلی دارم..اما وقتی تایپیکت رو خوندم و خواستم نظر بزارم..خدا شاهده صدای قلبم رو میشنیدم..دستام الان میلرزه...کاش یکی این حرفا رو به همسر من میزد.....

  13. 2 کاربر از پست مفید خورشید30 تشکرکرده اند .

    همت 1400 (جمعه 01 آبان 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 30 مهر 94)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.