به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 33

موضوع: ذهن درگیر

  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام به دوتا دختر گل.......بخدا میدونستم همین روزاست که یکی بیاد و اینجا منو دعوا کنه.....میدونم....بخدا همه حرفاتون درسته..اگه دارم قصه زندگیمو از این دید براتون تعریف میکنم..بخدا قسم فقط و فقط واسه اینه که حق کشی نکنم...یعنی اینکه جوری وانمود نکنم که شماها مجبور بشید یک تنه به قاضی برید....اگه میگم شوهرم..شوهرم.....اگه در برابر بدی هایی که ازش میگم.....صد برابر از خوبیاشم میگم....دو دلیل داره...اولا اینکه واقعا شوهرم ذات پاکی داره......دوما که انگار یه جورایی نمیخوام بدی هاش رو باور کنم.....ازش یه بت بزرگ ساختم.....گفتین کلاس برو....ورزش کن....به خودت برس..منفعل نباش....تمام این کارها رو انجام دادم....اگه همزمان میگم اره شوهرم اینجوریه..اونجوریه...چون دارم میبینم...بر خلاف اینکه نمیخواد اعتراف کنه..اما گاهی اوقات توی رفتار نشون میده شدت وابستگی به منو.....عزیز دلم.....چیزی که اینجا از همه چیز پنهون مونده وجود دخترم هست..اخه جدا شدن از شوهرم که به همین سادگیا نیست.. واسه این دنیا یه دونه ماندگار کافیه...نمیخوام دخترم ماندگار بعدی باشه.....
    دارم تمام کارایی که گفتین رو انجام میدم...پس انداز....ادامه تحصیل...ورزش....ولی یه سوال ازتون دارم.....با حس درونی خودم چه کنم.....؟؟
    و یه سوال دیگه دارم اول خودتون رو بزارید جای من و جواب بدین...اگه توی موقعیت همین چند روز پیش من بودید..اگه مثل یه خانم داری به حرفای همدردی های عزیزت گوش میدی....کوچکترین چیزی از حرفاشون هم از تو نمیندازی......به خود رسیدن..پس انداز کردن.و....و....و....و....!!
    بعد صبح از خواب بیدار میشی تا گوشیت رو چک کنی..شماره اون خانم توی گوشیت سیو شده.....به شوهرت اعتراض میکنی.....انکار میکنه....بعد که یه خورده داد و بیداد میکنی که چرا داره اینجوری میکنه...شروع میکنه به مغلطه و کتکاری.....جواب منو لطفا بدید....شما چکار میکردین؟؟؟؟ صبوری؟؟؟؟ که ده ساله....داد و بیداد....که اخرش با دست و پاش دهنتون رو ببنده.....شکایت کنم ازش؟؟؟ پیش کی؟؟ چی بگم؟؟ بگم شماره یه خانم توی گوشیم سیوه....خوب اونم راحت میگه شماره توی گوشی تو سیوه...چرا مدعی من شدی؟؟؟؟؟ حق دارین دعوام کنین.....حقمه..زیادی دلسوز و احساساتیم...اما بخدا اونجوری هم نیست که به حرفاتون توجه نکنم......شخصیتم از وقتی اومدم توی این سایت هزار برابر تغییر کرده.....دنیا هم روی یه پاشنه نمیچرخه...بالاخره تغییر میکنه..همینطور که اگه شوهرم نبود تا صبح جوون میدادم.....از بس بهش وابسته بودم......اما الان بر عکس شده....دقیقا همون روزای اولی که شماها راهنماییم میکردین.....شبایی که جامو عوض میکردم...فوری پا میشد میومد کنارم....بهانه شم این بود اره توی خواب ترسیدم....اما یه شب شوهرم اعتراف کرد....گفت که شبا بدون تو خوابم نمیبره....وجودت بهم ارامش میده.....وقتی شنیدم این حرفو...خیلی خوشحال شدم....اولین چیزی که اومد توی ذهنم.....این سایت بود...اینجوری هم میگین بخدا نیست.......پیشرفت زیاد کردم به لطف شما دوستان....
    ویرایش توسط خورشید30 : جمعه 27 شهریور 94 در ساعت 13:58

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    ماندگار من نمیگمرجداشو چون خودم میفهمم بچه دار بودن یعنی چی نمیشه طلاق گرفت اره میفهمم باور کن تو فکر میکنی من بیرون نشستم ومیگم لنگش کن؟نه تو نمیدونی من چقدر بخاطر تو گریه کردم نه من فقط میگم اون زن وجودش ووابستگیش به تو مشکل شوهرته تو باید رهاش کنی تا خودش بجنگه خودش رو تورو بدست بیاره نکه تو بار مسیولیت به دوش بکشی اون خودش باید یبار دیگه تورو انتخاب کنه تا به خودش ثابت شه دیگه حسرت اون زن تو دلش نیست اگه بچه نداشتی انقدر التماست میکردم تا یه حرکت بهتری بکنی من میفهمم بخدا اما حالا که شوهرت زد تورو دیگه قهر کن حرف نزن حتی یکلمه نبخش حتی واسه یلحظه فراموش نکن حتی واسه یروز اونم منت کشی نمیکنه توهم دیگه رهاش کن بزار خودش با این موضوع بجنگه بزار ببینه ماندگار بزار اثر کاراش رو تو ببینه تو فقط برو کنار دختر فقط اون

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    دختر جوان خوبی عزیزم..ممنونم که میایی و با حرفات منو یاری میکنی......عزیز دلم میدوتی مشکل اساسی من چیه؟؟ میدونی چرا به قول تو هی میگم اره حالا کاری نکرده..ده سال فلان کار رو کرده.....یا کاری نکرده که فقط مادرش بهمان کار رو کرده......میدونی چرا هی اقام.....آقام میکنم.....واسه اینکه دلم براش میسوزه......با چشمام میبینم که خودشم داره توی این جهنمی که واسه خودش ساخته میسوزه...میخوام کمکش کنم...اما نمیدونم چطوری!!!!! اگه صبوری میکنم..اگه از کاراش به راحتی میگذرم...چون واقعا خودشم گیر کرده...عقلش بهش میگه کارش درست نیست...اما دلش نمیزاره...با چشمام میبینم که هی میره امامزاده نزدیک خونمون.....هی میخواد که روبه راه بشه.....هی بهم محبت میکنه.....اما دل لامصبش نمیزاره.......بیشتر از حس عاشقانه ای که به شوهرم دارم...حس دلسوزیه....چون اگه واقعا اهل روابط نامشروع بود....منم دلم قاطع بود و ازش جدا میشدم...همینکه خودش بین زمین و هواست.....منو توی برزخ نگه داشته........به نظرتون راهی هست که بخوام بهش کمک کنم؟؟؟؟به گفته تو اینکه رهاش کنم...درست میشه؟؟؟؟،، یا اینکه تایپیک جدید بزنم؟؟
    ویرایش توسط خورشید30 : جمعه 27 شهریور 94 در ساعت 15:56

  4. #24
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانوم ماندگار63

    این خیلی خوبه که شما نقاط مثبت همسرتون هم میبینید و ایشون هم این خصوصیات رو دارند چون اول از همه برای سلامتی خودتون خیلی خوبه چه روحی چه جسمی.
    و بعد اگز می خواهید بخاطره فرزندتان ادامه بدهید جاهایی که نا امید میشید میتونه برای شما کمک کننده باشد.

    اول از همه باید دید ظرفیت روانی شما با برخورد با همچین مساله ای چگونه است. اگر سلامتی روانی وسلامتی جسم وسلامت روح شما به خطر می افتد بهتر است از همین الان همینطور که برای حل این مشکل تلاش میکنید به فکر استقلال هم باشید.
    تحصیلاتتان را ادامه بدهید و دنبال کار باشید اگر همسرتون اجازه کار به شما ندادند کار در خانه مثل مترجمی زبان و .... را انتخاب کنید.

    بهتر است هر وقت که با شما کتکاری کردند سریع به پزشکی قانونی بروید و برگه بگیرید و کپی آن را به همسر نشان دهید تا دیگر شما را مورد ضرب شتم قرار ندهد.
    ازصحبت مادر شوهرتان ناراحت نباشید معمولا از این حرفها وجود دارد.
    اگر همسرتان به فکر ناراحت شدن شما بودند اصلا این حرفهایی که بین مادرشون و خودشان صورت گرفته به شما نمیگفتند.

    از باب فرزندتون وارد بشید حالا که فرزندشون رو دوست دارن
    مثلا براشون بنویسید حواست به روح روان فرزندمون هست؟ میدونستی بچه باید پدر و مادر سالم و شادی داشته باشه تا خودشم سالم و شاداب باشه
    مکه تو دوست نداری دیگران کمک کنی خوب به دخترتم کمک کن
    شما وقتی با اعصاب من بازی میکنید من دیگه نمیتونم مثل سابق به فرزندمون رسیدگی کنم
    من احتیاج به آرامش دارم برای این کار آرامشمم با خرجی و ارتباط داشتن با فامیل بر آورده نمیشه
    بلکه وقتی کنارت احترام دارم احساس امنیت کنم به آرامش میرسم

  5. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    خانم ماندگار عزیز، کسی نگفت که از همسرتون جدا بشید، اگر قصد جدایی بود که راه راحتتری هم هست یک راست دادگاه و دادخواست طلاق میدید دیگه! !''
    چرا آخه خودت و بخوای اینقدر اذیت کنی و نقش بازی کنی؟ :)

    ما فقط میگیم خانمی شوهرت و رها کن، دست از سر شوهرت بردار ایشون اصلا بدترین مرد دنیا کاریشون نمیتونی بکنی .... عزیز تا خودشون نخواین نمیتونی کاری بکنی ... مگه رباتن که من بگم مغزشونو بردار بیار پیش من، برنامه اشون بهم ریخته یک برنامه دیگه باید براشون بنویسیم! !'

    یا کارت حافظه اشون و بردار بیار ریست کنیم یک خانم ماندگار و سایت همدردی راحت بشن از این حافظه ایشون؟ :)

    عزیز من خودتم خوب میدونی تا خودشون نخواین نمیشه! !' باید خودشون بخواین!
    با چه زبونی دیگه بهت بگیم؟ وقتی نمیشه چکار کنیم خب؟ تنهاا راهش اینه که شما روی خودت کاری کنی همین!

    اولا خودت و در مقام مقایسه با اون خانم قرار نده! !! خودت ارزش خودت و میاری پایین! ! خودت میدونی این خانم نقطه حساس همسرتونو الکی حرفشو میزنی باعث میشی کتکم بخوری! خب نکن عزیز من، وقتی میدونی وقتی اسم اون خانم بیاد شما نفر دومی میشی خب چرا بحث و شروع میکنی؟ اصلا نذار حرفشون پیش بیاد .....

    شما سعی کن خودت شاد زندگی کنی برای خودت و دخترت زندگی کن، همسرت هم رها کن چون چه بخوای و نخوای نمیتونی جلوشون و بگیری فقط خودت و کوچیک کردی و اذیت میکنی! !! اینکار سخته ولی واقعا مگه الان چاره دیگه ای هم داری؟ باید سعی کنی حداقل ضرر و بخودت برسونی....

    میگید جای شما بودیم چکار می‌کردیم؟

    خب راستش من قبل از ازدواجم یسری تدابیری در نظر میگیرم که اونا در این شرایط خیلی کمک کننده برام خواهد بود.

    تازه همیشه یک پرده احترام و حرمت بین خودم و همسرم قرار میدم که روشون نشه دست روم بلند کنند یا توهین کنند!

    ولی درکل چون معمولا همه چیز اونطور که ما برنامه ریزی کردیم و انتظارش و داریم شاید پیش نره، اگرم ازدواج کردم و در همچین شرایطی قرار گرفتم، بازم خب فکر میکنم آدم با آدم فرق داره، تواناییاش فرق داره، شرایطش فرق داره

    1.یکی هست ممکنه بگه خب من حمایت خانوادمو دارم

    2.یکی ممکنه بگه، من سعی میکنم در زندگیم اونقدرا خودم و وابسته و عاشق و شیدای یک مرد نشون ندم که بهش مجوز هر گونه رفتاری و با خودم بهش داده باشم.

    3.یکی ممکنه بگه ترجیح میدم بچمو جایی بزرگ کنم که محبت و عشق بیینه نه در محیطی پر تنش و سرد ...بزرگ بشه. یعنی بنظرش ممکنه وقتی با همسرش زیر یک سقف زندگی میکنه بخاطر رفتارهای بد همسرش نتونه مادری شاد و سرحالی برای فرزندش باشه بدتر با شاهد بودن لحظه به لحظه این رفتارها فکر کنه بخودش آسیب میزنه و اگر جدا بشه مادر بهتری بتونه باشه.

    4.یکی ممکنه بگه نه من اینقدر عاشق همسرم هستم که این شرایط برایم قابل تحمل تره تا جدایی.

    5.نظر یکی دیگه ممکنه این باشه که نه چرا باید زندگی ای که با زحمت خودم ساختم و دو دستی تقدیم یک زن دیگه بکنم! حال خیالی یا واقعی!

    6.یکی ممکنه نظرش این باشه که من کار که میکنم خودمم پول که دارم، همسرمم که بهم محبت نمیکنه هیچ، عذابمم میده تازه کتکمم میزنه! امنیت روحی و جسمی هم ندارم، خب چرا تو همچین زندگی ای بمونم تحقیر بشم میتونم برای خودم زندگی کنم! جدایی و راحتتر بدونه از اینکه چندین سال تلاش کنه سختی بکشه، بی توجهی بیینه، به قول قدیمیا پوستش کنده بشه تااااا شااااید همسرش روزی سرش به سنگ بخوره و قدرشو بدونه و زندگیش درست بشه:)


    بهرحال عزیزم هرکسی یک توانایی داره، یسری شرایطی داره، بعد بستگی به شرایطش تصمیم میگیره! الانم مهم نیست ما چکار میکردیم؟ چون ما با توجه به توانایی ها و شرایط خودمون تصمیم میگرفتیم!

    شما به خودت نگاه کن! همسرتون آدم بدی نیستن حقیقتا منم دلم براشون میسوزه واقعا عاشق اون خانم نیستند فقط اون خانم براشون مثه یک روزنامه باطله قدیمی میمونه که متاسفانه فرصت اینو پیدا نکردن داخلش و بخونن، ببینن درونش چی میگذره برای همین حریص تر شدن و حصرتشو میخورن!

    شما هم مانند یک کتاب گران قیمت بسیار کمیاب با ارزشی هستید که همیشه در خانه حضور خواهید داشت و فکر میکنند هیچوقت شمارو از دست نخواهند داد و همیشه درکنارشون خواهید بود:) برای همینه نگران شما نیستند! شمارو دارند، کسیو که برای همیشه ندارن اون روزنامه هست!

    حالا شما باید ارزش خودتون به ایشون خودتون نشون بدید، منتها قبلش باید بخودتون این ارزش و برتری و ثابت کنید پس زوم کن روی خودت و کارهات نه همسرت!
    من جات بودم با دخترم میرفتم خرید میکردم، آهنگ گوش میدادیم، تفریح میرفتیم، میرقصیدیم، کوه میرفتیم و حسابی خوش میگذروندیم از روی زوم کردن روی همسر هم دست برمیداشتم انگار وجود ندارن! !!! فقط فقط فقز خوووووودممممم! تمام!

    شما اینقدر وابسته همسرتون هستید که حتی حاضرید براشون خواستگاری برید، خب این یعنی اوج وابستگی! البته کاملا مشخصه حرفتون الکی بود چون اگر راست بود چرا اینقدر روی یک شماره اون خانم حساسید؟ ؟؟؟ بعد میخواستید هووتون باشه :) ولی همین که در ذهنتون گفتید از اوج وابستگیه! خب من هیچوقت نمیتونم خودمو بذارم جای شما، چون هیچوقت اینقدر وابسته یک مرد نخواهم شد! !

    ولی در کل من اگر در اون لحظه جای شما بودم و اون شماره و در گوشیم میدیدم، اول یک نفس عمیق میکشیدم بعد لباسامو عوض میکردم انگار میخوام برم بیرون تا یکمم برای خودم وقت بخرم از عصبانیتم کم بشه، بعد میرفتم جلوی همسر خیلی خونسردانه ولی آرام و قاطع میگفتم، حداقل اگر خودتون و جلوی اون خانم تحقیر میکنید، برای شخصیت من احترام قایل باشید و منو حقیر و کوچک نکنید، برای من این خانم اصلا هیچ ارزشی ندارن که در لیست دوستانم باشند، اینکارو دیگه نکنید! اگرم انکار کردن بازم خونسردانه میگم باشه من به شما اعتماد کامل دارم روی کلمه ی اعتماد تاکید فراوان میکنم، پس شاید کس دیگه ای شماره اشون و ذخیره کردن پس خوب شد بهتون گفتم، اگر یوقتی شماره اشون و تو گوشیم دیدید بدونید ذخیره اش کار من نبوده، من اصلا همچین دوستی ندارم، چون یکم در مورد گذشته این خانم و روابطشون با آقایون بد شنیدم گقتم بدونید یوقت فکر نکنید دوست من هستن فکر بد درموردم بکنید! ( یادمه گفته بودید این خانم گذشته جالبی در روابطشون با آقایوت ندارن )

    اگرم عصبانی شدن خیلی خونسردانه میگفتم، ای بابا چرا عصبانی میشید من فقط خواستم بگم آنلاین و آفلاین شدن این خانم اصلا برام مهم نیست همین
    بعدم بحث و تمام میکردم و از آنجایی که مطمعنا خیلی آسیب روحی به خودم زدم از اونجا به یک بهانه ای میرفتم بیرون و چند تا نفس عمیق میکشیدم، حتما هم یک بطری آب یخ میگرفتم ... چون آب یخ و نفس عمیق خیلی در کنترل خشم کمک میکنه، اگرم پارک بانوان اطرافم بود حتما میرفتم و کمی میدویدم ... ورزش کردن هم بسیار در شرایط بحرانی کمک کننده خواهد بود.

    اینطوری هم شما حرفتون و زدید، هم با خونسرد بودنتون نشون دادین این خانم براتون مهم نیست و در مقام مقایسه برای شما قرار نمیگیرند
    بعدشم تنهاشون گذاشتید تا بکار زشتشون فکر کنند همین
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 27 شهریور 94 در ساعت 22:01

  6. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mercedes62 (شنبه 28 شهریور 94), آی تک (جمعه 27 شهریور 94)

  7. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام دختر بیخیال..عزیزم انگار که واسم خیلی وقت گذاشتی ...از متن طولانی و پر معناتون مشخصه..ممنونم.
    خوب من چند بار توضیح دادم...توی این چند سال هیچوقت نبوده که من حرفش رو پیش بکشم....بابا من دارم مثل هر زن دیگه ای زندگیمو میکنم....خود شوهرم باعث و بانی میشه...خودش بحثش رو پیش میکشه...یا کاری میکنه که ناخوداگاه حرفش پیش بیاد...مگه من دیوونه ام که زندگیم رو زهرمار کنم......!!
    به گفته شما دوستان دیگه رهاش کردم..هرکاری دوست داره بکنه.....دفعات قبل هم خیلی سعی کردم بزارمش به حال خودش..اما براش اصلا مهم نیست.....بارها بهش گیر ندادم..اما دیدم درست نمیشه......دوست خوبم خیلی وقته که از یک موضع دیگه وارد شدم...دارم جوری برخورد میکنم که عذاب وجدان بگیره.....یعنی بفهمه کاری که میکنه واقعا اشتباست.....!!
    در مورد جوابی که به سوالم دادید.....باید بگم بخدا جای من نیستید...جوابایی که توی اون 6 مورد دادین...یه کم سخته...شما مطمئن هستید اگه جای من بودید توی اون موقعیت یه نفس عمیق و یک بطری اب یخ حالتون رو خوب میکرد؟؟؟؟ ولی با این حرفت خیلی موافقم که توی این موقعیت هر کسی بر اساس شرایط خودش برخورد میکنه........ولی دختر بیخیال....مثالی که از روزنامه و کتاب برام زدید..فوق العاده تاثیرگذار بود....واقعا بهم تلنگر زد....واقعا واقعا واقعا بهم تلنگر زد..مثال خیلی خوبی واسم زدی..ازت واقعا ممنونم...
    در مورد اون حرفم که گفتم حاضرم واسش برم خواستگاری..انگار بد متوجه شدین...کدوم زنی رو میشناسین که زندگیش رو دو دستی تقدیم کسی دیگه بکنه ...و هوو رو بپذیره...عزیزم من قصدم از اون حرف این بود که...انقدر شوهرم رو دوست دارم..انقدر ناراحتم که داره توی اتیشی که دلش به راه انداخته میسوزه....که حاضر بودم واسه تموم شدن رنج و عذابش از خودم بگذرم.....اگه اون خانم مجرد بود...حتما اینکار رو میکردم....من بر این حرفم باور دارم.....ونه به قصد مظلوم نمایی و اینکه بگن اره ماندگار زن خوبی بود...نه اصلا....اینکار رو میکردم که شوهرم رو نجات بدم...اینکه دیگه حسرتی به دلش نمونه....از خدا هم پنهون نیست..از شما چه پنهون...گاهی هم که عصبانی میشم..این حرفو میزنم به خودم..که اره با اینکارم از زندگیش میرفتم..و وقتی با تمام وجودش پی به ذات اون خانم میبرد...اونوقت بود که غم عالم. بیاد توی دلش....عذاب وجدان عالم تا اخر عمرش ولش نکنه..بابت زجری که این همه سال به من داد.......توی عصبانیت همیشه میگم...که روزی هم میرسه که بشینی پنهون از کسی..بیایی واتس اپ منو که دیگه هیچ جایگاهی توی زندگیت ندارم چک کنی..میرسه روزی که حسرت با من بودن رو توی دلت داشته باشی.......!!
    دختر بیخیال...عزیزم من توی این سایت با حرف زدنم اوج ناراحتیم رو میرسونم و جلز ولز میکنم..وگرنه بیشتر اوقات جلوی شوهرم خونسرد و ریلکس بودم وقتی اسم اون خانم رو میاورد..و این به ضررم تموم شد......اینکه خواستم ثابت کنم و خیلی جاها نقش بازی کنم که با ظرفیتم..با جنبه ام..که اون خانم اصلا برام مهم نیست........و همین شد که شوهرم سواستفاده کرد....اگر همون بار اول که شوخی و جدی حرفش رو میزد..منم جبهه میگرفتم..دیگه قبح کار واسش نمیریخت.......الانم داد و بیدادم چه سودی داره؟؟؟؟
    دختر بیخیال من اصلا اون خانم رو توی عمرم ندیدم....و هیچوقت خودم رو توی مقام مقایسه با اون قرار ندادم و نمیدم......درسته گاهی فکرای کاذب میاد توی ذهنم...که لابد ازم بهتره...خوشگلتره...اما خوب این فکرا به اقتضای حس زنانه منه...وگرنه کلا وجودش واسم مهم نیست.....من خواستم کاری کنم که فراموشش کنه......چون ذات اون خانم واسش روشن نیست.....چون داره عشقش رو به پای کسی میریزه و حروم میکنه..که واقعا ارزش نداره.....حالا هم که مصلحت بر اینه که رهاش کنم....خوب منم اینکار رو میکنم.....توکل بر خدا

  8. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    با سلام خدمت مدیر همدردی...درخواست حذف کلیه تایپیک هایم رو دارم...اگه میشه سریعتر اقدام کنید

  9. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    واسه تغییر نام کاربری باید چکار کنم؟؟

  10. #29
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,421
    امتیاز
    287,175
    سطح
    100
    Points: 287,175, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    نام جدید و غیر تکراری را از طریق لینک تماس با ما ارسال کنید.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  11. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    چرا ماندگار؟


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.