یاس پاییزی عزیزم..نه با گوشی من پیام نداده بود..چون من پیامی ندیدم....انگار داشت شماره ها رو چک میکرد...البته اینم هست..بخدا نمیدونم اصلا با این شماره داره چکار میکنه!!! توی برزخم....دستم به جایی بند نیست......!!
حرفاتو قبول دارم..اما خوب ادمیزاده دیگه...یه جاهایی میبینی صبر ادم تموم میشه..تمام تلاشم همیشه این بوده قباحت این موضوع نریزه....اینکه براش عادی نشه...اگه واکنش سریع انجام دادم..واسه این بود که دست خودم نبود. نمیتونستم بیخیال از کنارش رد شم...از دعای خوبت ممنونم....
دختر جوان خوبم...گاهی غرور ادم اجازه نمیده یه سری مسائل رو بازگو کنه.....شکنجه جسمی رو به جون میخرم.....اما شکنجه روحی رو نه...دارن جفتشو با هم روم اجرا میکنن.....گفتم که..همون اول گفتم بهتون..من اومدم اینجا تایپیک زدم که بجنگم..من خیلی جلوترم....فعلا که شوهر منه..بابای بچه منه...مرد زندگی منه....من بخدا هیچ ترسی ندارم که مثلا شوهرم بره سراغ یه زن دیگه.....اول که میخوام تمام سعی خودمو بکنم و شوهرم رو واسه خودم نگه دارم...دوم اینکه خوشحالی من اینه که واسه شوهرم زن و بچه خیلی مهمه...یه جورایی الویت قرارمون داده...بخاطر اینکه من از احساس لبریزم.براش توی این مورد کم نگذاشتم..تا جایی خودش میگه...بسه...تو انقدر عشقولانه و احساسی هستی..خسته نمیشی؟؟؟..اگه این همه سال موندم..صبوری کردم..واسه همین یه مورده... که من و دخترم براش خیلی مهم هستیم...واسه همین منم دارم میجنگم.
ولی خب منم زنم..احساس لطیفی دارم.....حس حسادت دارم...بیش از این صبوری کردن از من بر نمیاد.!!کاش ثبات شخصیت داشت....یهویی فاز میگیره..یهو فاز عاشقی...یهو فاز دینداری..و....و....!!
البته اینم بگم شوهرم خیلی خیلی معنویات رو دوست داره ..خیلی دوست داره با معنویات...با اهل بیت خو بگیره...ممکنه نمازش رو هم یه وقت بخونه..یه وقت نخونه..اما در کل ذاتش خیلی مثبته..!! اینکه کار خیر کنه..اینکه به فقرا کمک کنه...!
دوستان بخدا نمیشه بی خیال باشم..خودتون رو بزارید جای من..مثلا همین امروز..اگه بی خیالی طی میکردم..خودش نمیگفت چه زن خری دارم؟؟!!!
نمیزاره کار کنم....نمیزاره پول جمع کنم..نمیدونم چرا میترسه؟؟وقتی جوابی نداره بده..یا دست و پاش میشه زبونش..یا اینکه شروع میکنه چرت و پرت گفتن.که اره خودتم با کسی رابطه داری.دعوا که تموم میشه..یا تا چند روز قهریم ...یا اینکه عذاب وجدان میگیره میاد اشتی میکنه..تقصیر خودمه...دختر جوان راست میگی..دیگه بسه...هر وقت میخواست اشتی کنه..قشنگ می پذیرفتمش...با خنده..انگار اصلا اتفاقی نیفتاده...اما این دفعه...کمی سرد برخورد میکنم.که بفهمه اشتباه از اون بوده..جای اینکه از اشتباه اولش عذر خواهی کنه....اشتباه دوم رو مرتکب میشه...کتکاری و مغلطه..خدایا بزرگیت رو شکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)