به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 22 از 70 نخستنخست ... 2121314151617181920212223242526272829303132425262 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 211 تا 220 , از مجموع 691
  1. #211
    ((( مشاور خانواده ))) آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها
    سلام دوستای گلم... حالتون خوبه ؟

    خب دیگه وقت رفتنه ....

    من دیگه مدیون خودم نیستم.چون میدونم با تمام دل و جونم تلاش کردم و تلاش کردم و تلاش کردم.ولی نشد که نشد که نشد یا شایدم خدا نخواست.

    من به اندازه خودم پول جمع کردم.پس دیگه حرص و طمع زیادی موقوف.قصد دارم ماشین و خونمو بفروشم و این بدهیا و وامای لعنتی رو صاف کنم.آخه من اپارتمان ۱۲۰ متری و ماشین شاسی بلند میخوام چه کار؟
    نزدیک به ۱۸۰ میلیون قرض و وام و بدهی دارم.اصلا اسمشم که میاد سرم سوت میکشه.این دفعه که ضرر کردم یاد میگیرم لقمه گنده تر از دهانم بر ندارم.

    اصلا مگه به غیر از این بود که من اینا رو فقط به خاطر اون میخواستم؟! حالا هم به درک ضرر.فقط از زیر این استرس و فشار که بیام بیرون ، کافیه.بقیشم مفت چنگ دلال و دزد و مشاور املاکی.

    قصد دارم از کار فعلیم استعفا بدم.دیگه نا ندارم از خروس خون صبح تا بوق سگ واسه چندرغاز بیشتر جون بکنم و اخرشم هشتم گروی نه باشه.همین که دو سه ساعت در طول روز کار کنم ، جوابگوی مخارج من خواهد بود.البته اگه دوباره هوس خونه بزرگ و ماشین شاسی بلند نزنه به سرم.

    والا من توی آرایشگاه فقط از صبح تا ظهر قیچی میزدم و آخر ماه شیرین سه تومن کاسب بودم.ولی الان چی؟ تا ساعت پنج شیش بعد از ظهر سرکارم و هیچی به هیچی.به این میگن خر حمالی.من کار میکنم یکی دیگه میخوره.البته کارم اسم و رسم داره.همه صدام میکنن آقای مهندس!!!

    الان که دیگه واسم فرقی نمیکنه.اون موقع آره بحثش جدا بود.دلم میخواست اون ، موقعیت اجتماعیمو چوب کنه و بزنه تو سر ننه باباش یا فک و فامیلش.وگرنه آرایشگری علاقه شخصی منه و یه تار موی مشتری رو با هزار از این شغلای با کلاس عوض نمیکنم.به خدا!!!

    اصلا حالا که اون نیست دوس دارم به سبک خودم زندگی کنم.هر کسی هم که خوشش نیومد، از همین تریبون اعلام میکنم گور باباش.

    همین فردا صبح از شغلم استعفا میدم و بعد از اینکه آپارتمان و ماشینمو فروختم، برمیگردم شهر خودمون.آدم توی این هوا نفسش میگیره به خدا

    دو سه ماهی توی شهر خودمون ول میچرخم و هوا میخورم ، تا ببینم بعدش چی پیش میاد.شاید بار و بندلیمو جمع کردم واسه دو سه سالی رفتم پیش داییم استانبول.خیلی تعریف میکنه ، برم ببینم تعریفی هم هست واقعا یا نه !!!

    اصلا حالا که فکر میکنم ، خوب شد که رفت... والا!!!...من چقدر برنامه با حال داشتم و نمیدونستم.

    دیشب نزدیک به پنج ساعت(از هفت تا دوازده) توی خیابون پرسه میزدم و زار زار اشک می ریختم.زخمای دلم بدجوری تازه شده بودن و اگه گریه نمیکردم حتما الان کنج بیمارستان دراز به دراز افتاده بودم.پدرم اگه کنارم بود حتما بهم میگفت که قوی باش. مرد که گریه نمیکنه و ... . خدا رو شکر که اینجا نیس.اصلا کی گفته مرد گریه نمیکنه؟! بگین کی بوده تا خودم برم پدرشو در بیارم!!!

    میخوام یه چند وقتی از دنیای مجازی فاصله بگیرم و سرم به بدبختی واقعی خودم گرم باشه.اصلا نسل من هر چی بدبختی میکشه از همین دنیای مجازیه.به هر حال اگه ما رو دیگه ندیدین به بزرگواری خودتون حلال کنین و ببخشین.البته شاید یکی دو سال دیگه برگشتم ، یه سری بهتون زدم.ولی قول نمیدم!!!

    دیشب یه بسته سیگار گرفتم و الان مرددم بکشم یا نکشم !!! بی خیال بابا ،میکشم.دنیا دو روز که بیشتر نیس !!! هست؟!

    البته الان بدجوری خوابم گرفته. خیلی خوبه که دیگه نباید صبح زود برم سر کار.همون ساعت دوازده میرم استعفا میدم و بعدشم میرم یه پرس چلو کباب میزنم تو رگ.

    من نمیدونم چرا دنیای به این سادگی رو این همه سخت میگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خب مگه کرم داریم؟!

    با سلام
    خیلی واضح گفتی که خیلی در فشار هستی.
    حال و حوصله هیچی رو نداری
    و هیچ انگیزه و امیدی را تصور نمی کنی....


    من الان خیلی نمی خواهم برایت حرفی بزنم...
    می دونم حوصله حرفهای هیچکس رو نداری حتی اگر اون فرد مشاور باشه...
    چشم من هم می روم.....


    اما تنها یه نکته را حداقل هم اکنون از من بشنو و عمل کن. تا مدتی بگذرد.



    هرگز در شرایط فشار و بحرانی و ....، هیچ تصمیمی نگیر، یا اگر گرفتی عملی نکن.
    اصلا آدم خسته و تحت فشار درست هم نیست کار سخت تصمیم گیری را انجام دهد.


    می توانی مرخصی بگیری ، استراحت کنی، تفریح کنی ، ورزش کنی و ........
    اما برای فرار از سختی ها به سیگار ، مشروب، مواد، دارو و ... روی نیاور .
    کار خودت رو هم از دست نده.


    چون مهمترین فرد برای هرکسی اول خودش هست.
    شما باید باشی تا کسی را دوست داشته باشی یا نداشته باشی.
    لذا زمان می گذرد
    و شما تغییر نظر می دهید....

    پس فعلا استراحت و بی تصمیمی و عدم پرداخت به چیزهایی که قبلا برای خود ضرر می دانستی مثل سیگار....

    مطمئن باش اگر دردی ما را نکشد، حتما بعدا ما را قویتر می کند.
    امیدوارم شما زنده بمانید ، قوی بمانید و قویتر شوید.
    هر وقت حالتون بهتر شد و تمایل داشتید در تاپیک جداگانه ای بیشتر از خودتون برایمان بگویید.
    با تشکر

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  2. 13 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 27 شهریور 96), mohamad.reza164 (دوشنبه 27 شهریور 96), فرنوشم (دوشنبه 27 شهریور 96), گیسو کمند (دوشنبه 27 شهریور 96), zolal (سه شنبه 28 شهریور 96), آنیتا123 (دوشنبه 27 شهریور 96), الهه زیبایی ها (دوشنبه 27 شهریور 96), المای (سه شنبه 28 شهریور 96), اثر راشومون (دوشنبه 27 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 27 شهریور 96), سرشار (جمعه 07 مهر 96), شمیم الزهرا (دوشنبه 27 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  3. #212
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام سرشار عزيزم


    اولش كه با كلمه دوستان گلم شروع كردي، گفتم آفرين بر سرشار. چون قبلا يه نكته گفته بودي تو ذهنم داشتم. " ما اعضاي همدردي دلامون به هم وصله" . بعدش كه متن رو تا آخر خوندم گفتم چه دوستي؟
    اين همه نگفتي، نگفتي، نگفتي، تا پيك نزدي، ما رو شريك بار سنگين خودت نكردي، من كه شخصا دوست خوبي نبودم!

    دروغ نگم تا آخر همش فكر ميكردم بخشي از يك منولوگ فيلم رو بازنويس كردي تا آخرش بياي بگي، من سرشار، حالم يكم نزديك اين داستان هست، ولي به اميد خدا، با كمك دوستان گلم ميتونم از اين حالم فاصله بگيرم.

    نمي دونم چه تصميمي ميگيري و چه كار ميكني، ولي مطمئن هستم سرشار واقعي، دوست گل من بهترين كار رو ميكنه.

    اگر دوست داشتي، تو جاي هميشگي منتظر حضور سبزت هستم، رفيق

    ویرایش توسط mohamad.reza164 : دوشنبه 27 شهریور 96 در ساعت 06:57

  4. 6 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 27 شهریور 96), الهه زیبایی ها (دوشنبه 27 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 27 شهریور 96), سرشار (جمعه 07 مهر 96), شمیم الزهرا (دوشنبه 27 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  5. #213
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام عزیزان همدردی ان شاالله همتون سلامت باشین
    چند وقته شروع کردم به درس خوندن، خیلی حالمو بهتر میکنه. خدارو صد مرتبه شکر که درسی برای خوندن دارم
    حس و حال اول مهر دارم، دلم میخواد میشد برم سر کلاس، یک دختر 18 ساله مجرد که اولین روز دانشگاش تو رشته مورد علاقشه! همه انرژیش میخواد واسه درس بذاره...

    بوی لوازم تحریر نو حس میکنم... من عاشق خرید لوازم تحرریرم. خودکارای رنگ و وارنگ، جامدادی... ( تو ارشد خیلیا منو به خاطر لوازم تحریرای زیادم مسخره میکردن ولی من اینقد عاشق لوازم تحرریرم که منم باهاشون میخندیدم. یعنی سر کلاس بچه ها خودکار رنگی عوض کردنای من موقع نوشتنو به شکل استند آپ کمدی درآورده بودن)
    صبح ها تو فضای دل انگیز پر درخت محوطه دانشگاه من زودتر از زمان کلاس میومدم از خوابگاه بیرون تا بتونم آب هویج تازه از بوفه بخرموای که چه هوای تازه ای بود...
    مزار شهدای گمنام دانشگاه، مسجد با صفا، پیست دوچرخه سواری، خوابگاه، سلف، تا دیروقت بیدار بودنا، مثل یک رویا بود دلم برای همه اون لحظات بی دغدغه و حتی سختی های فشار درسی و جسمی و رفت و امدهای هر هفته تنگ شده...


    جوونی کجایی که یادت بخیر....

    اول میخواستم بیام غر غر کنم و یکم دردو دل کنم اما دلم نیومد یک متن تلخ بذارم و برم... این نیز بگذرد
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : دوشنبه 27 شهریور 96 در ساعت 07:28

  6. 6 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 27 شهریور 96), mohamad.reza164 (دوشنبه 27 شهریور 96), گیسو کمند (دوشنبه 27 شهریور 96), zolal (سه شنبه 28 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 27 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  7. #214
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها
    سلام دوستای گلم... حالتون خوبه ؟

    خب دیگه وقت رفتنه ....

    من دیگه مدیون خودم نیستم.چون میدونم با تمام دل و جونم تلاش کردم و تلاش کردم و تلاش کردم.ولی نشد که نشد که نشد یا شایدم خدا نخواست.

    والا من توی آرایشگاه فقط از صبح تا ظهر قیچی میزدم و آخر ماه شیرین سه تومن کاسب بودم.ولی الان چی؟ تا ساعت پنج شیش بعد از ظهر سرکارم و هیچی به هیچی.به این میگن خر حمالی.

    دو سه ماهی توی شهر خودمون ول میچرخم

    دیشب یه بسته سیگار گرفتم و الان مرددم بکشم یا نکشم !!! بی خیال بابا ،میکشم.دنیا دو روز که بیشتر نیس !!! هست؟!

    البته الان بدجوری خوابم گرفته. خیلی خوبه که دیگه نباید صبح زود برم سر کار.همون ساعت دوازده میرم استعفا میدم و بعدشم میرم یه پرس چلو کباب میزنم تو رگ.

    من نمیدونم چرا دنیای به این سادگی رو این همه سخت میگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خب مگه کرم داریم؟!
    جناب سرشار تودار و خودخواه و فداکار سلام

    چقدر حالتونو میفهمم آقای سرشار ولی باید اعتراف کنم ابدا فکر نمیکردم سرشاره همدردی این دغدغه هارو داره یا بهتر بگم اگر داشته باشه برخوردش اینه ،
    اما الان که فکر میکنم میبینم نه نه اصلا، برخوردت کاملا طبیعیه . مدیر خیلی خوب نوشت دستش درد نکنه نازه قلمشون

    آقای سرشار ما آدما گاهی انقد به خودمون فشار میاریم که نتیجه اش میشه این ! خیلی حرف دارم واسه جواب نقل قول بالا که اصلا اینجا جاش نیست !
    قفقط بگم من الان درگیر بیمارستان هستم و به شدت دچار تنگیه نفس شدم و وزن کم کردم ، مشکل قلبی که نمیدونم از کجا پیداش شد و نگم برات ..نگم برات

    یک عالمه کار ریخته روی سرم ، من نمیخوام چهره رنگ پریده داشته باشم نمیخوام وقتی میدو ام نفسم بعد از چند قدم بالا نیاد
    یادتونه تاپیک زدم زندگیه توی روستا ، شاید فکر کردید درگیر مشکلاتی که ازش خبر داری شدم اون فکر زودگذری بود و گذاشتمش کنار ،
    حالام که کسب و کار جدید شروع کردم جسمم یاری نمیکنه ... نمیدونم چه حکمتیه وقتی میخوام برم که برم باید بمونمو بسازم ، و وقتی میخوام وایسم و تلاش کنم باید صبوری کنمو و مراقبت

    خوب ... حتما خدا میخواد بهم یه درسی که خوب یادش نگرفتمو بفهمونه ، یادم بده ، امیدوارم خنگ نباشم و سریع بگیرم چی میخواد بگه
    فقط یه نکته که خواهش میکنم خوب بهش فکر کنی :

    فرق الانه گیسو کمند و سرشار بعد از یه فشار زیاد:
    سرشار خیلی ناامیده ، کنترلش از دستش در رفته (فکر کردن به سیگار و ببخشید هذیان گفتن و یه عالمه هیجان) ، بی تفاوت شده شدیید

    گیسو کمند دوست داره زودتر بشه مثل یه ماه پیش و سرحال شه ازین رنگ پریدگیه که زیر آرایش قایمش میکنه بیاد بیرون ، بره باشگاه ، زودتر پروژه جدیدشو بگیره و بعد کم کم ازین بخشی هم که توی شرکتشون جابجا شده خدافظی کنه و بره دنبال کاسبیه دوست داشتنیه خودش و تلاش کنه و استراحت کنه و در اولین فرصت بعد از اولین آزمایشا بره به دوستای عشقش (معروف به عشقیم لر ) سر بزنه .

    حالا چرا؟

    چون سرشار آرایشگاه دوست داشتنیشو که درآمدش قابل قبول بود و کارشو دوست داشت و از همه مهتر کلی زمان داشت تا به بقیه زندگیش هم برسه اومده بیرون و خودشو درگیر کارمندی کرده .
    گیسو کمند برنامه داره که ازین کارمندیه بیاد بیرون و بره دنبال کسب و کارش.

    حالا هرکدوم از علت و معلول بالا شاخ و برگهای بیشتری دارن ،
    بهشون فکر کن و بیا تاپیک بزن مطمئنم نتیجه عالی میشه ، منتظرتون هستیم آقای سرشار.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : دوشنبه 27 شهریور 96 در ساعت 09:09 دلیل: هزیان و غلط نوشتم :)

  8. 6 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (دوشنبه 27 شهریور 96), الهه زیبایی ها (دوشنبه 27 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 27 شهریور 96), سرشار (جمعه 07 مهر 96), شمیم الزهرا (دوشنبه 27 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  9. #215
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    ------------------------------------------------ (به قول آقای محمدرضا 164 که همیشه با ازینا تاپیکشو تفکیک میکنه :)

    دوستای گلم که میخواهید نگران من بشوید دیگر نگران نباشید چون حالم واقعا خوبه ، انگیزه دارم ، زیر بار بستری شدن نرفتم و امروز اومدم سرکارم ..
    میدونید ... من روز قبل از رفتن به بیمارستان رفتم یه باشگاه پیدا کردم و ثبت نام کردم همه چیزم توش هست از استخر تا ایروبیک و یوگا و کاراته و کافی و دم نوش ، من باید برم اونجا نمیزارم یه قرون از پولم سوخت شه از همه امکاناتش استفاده میکنم حتی اگه بهم دستگاهی وصل باشه

    تصور کنید یه خانم که بهش یه دستگاهی وصله که نباید تکون بخوره رفته نشسته روی دوچرخه و پایین نمیاد تا پولش سوخت نشه
    میخوام همه آزمایشارو سرپایی انجام بدم هولتر اکو تست ورزش آزمایش قبل از غذا بعد از غذا بعد از خواب قبل از خواب شده هر روز برمو بیام بیمارستان این کارو میکنم ولی بستری نمیشم
    مدیرعامل عزیزم (شوهر خواهرم) به مهارتهای من نیاز داره و میدونم بدون من کارا پیش نمیره ، خوب.... اعتماد به سقف هم خودتون هستید ، دارم راستشو میگم .

    نمیدونم چهطوریاست ولی هرچیه خیلی باحاله ، وقتی بی پول بودم احساس بی پولی نداشتم تازه یهو هزارتا تک تومنی توی کیفم نبود میرفتم مثلا یه دوچرخه با یکی شریکی میخریدم که بتونم 3روز در هفته سوارش بشم یا قول یه کمک میلیونی به یکی میدادم و هرطور بود انجامش میدادم

    حالام دکتر بهم میگه استراحت مطلق ، حتی تند تند راه نرو و تست ورزش هم با احتیاط باشه ، رنگ و رومم که افتضاحه ، حرفم میزنم نفسم بالا نمیاد، ولی واقعا احساس مریضی ندارم ،
    با دوستمم برنامه کوه ریختم واسه جمعه بعدی انشاالله ، و پدرمو هم راضی کردم که اجازه بده برم.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : دوشنبه 27 شهریور 96 در ساعت 09:33

  10. 7 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    maadar (دوشنبه 27 شهریور 96), mohamad.reza164 (دوشنبه 27 شهریور 96), میس بیوتی (دوشنبه 27 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 27 شهریور 96), شمیم الزهرا (دوشنبه 27 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96), صبا_2009 (دوشنبه 27 شهریور 96)

  11. #216
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    بینظیری گیسو کمند جان

  12. 3 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 28 شهریور 96), گیسو کمند (سه شنبه 28 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  13. #217
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,291 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها
    سلام دوستای گلم... حالتون خوبه ؟

    خب دیگه وقت رفتنه ....

    من دیگه مدیون خودم نیستم.چون میدونم با تمام دل و جونم تلاش کردم و تلاش کردم و تلاش کردم.ولی نشد که نشد که نشد یا شایدم خدا نخواست.

    من به اندازه خودم پول جمع کردم.پس دیگه حرص و طمع زیادی موقوف.قصد دارم ماشین و خونمو بفروشم و این بدهیا و وامای لعنتی رو صاف کنم.آخه من اپارتمان ۱۲۰ متری و ماشین شاسی بلند میخوام چه کار؟
    نزدیک به ۱۸۰ میلیون قرض و وام و بدهی دارم.اصلا اسمشم که میاد سرم سوت میکشه.این دفعه که ضرر کردم یاد میگیرم لقمه گنده تر از دهانم بر ندارم.

    اصلا مگه به غیر از این بود که من اینا رو فقط به خاطر اون میخواستم؟! حالا هم به درک ضرر.فقط از زیر این استرس و فشار که بیام بیرون ، کافیه.بقیشم مفت چنگ دلال و دزد و مشاور املاکی.

    قصد دارم از کار فعلیم استعفا بدم.دیگه نا ندارم از خروس خون صبح تا بوق سگ واسه چندرغاز بیشتر جون بکنم و اخرشم هشتم گروی نه باشه.همین که دو سه ساعت در طول روز کار کنم ، جوابگوی مخارج من خواهد بود.البته اگه دوباره هوس خونه بزرگ و ماشین شاسی بلند نزنه به سرم.

    والا من توی آرایشگاه فقط از صبح تا ظهر قیچی میزدم و آخر ماه شیرین سه تومن کاسب بودم.ولی الان چی؟ تا ساعت پنج شیش بعد از ظهر سرکارم و هیچی به هیچی.به این میگن خر حمالی.من کار میکنم یکی دیگه میخوره.البته کارم اسم و رسم داره.همه صدام میکنن آقای مهندس!!!

    الان که دیگه واسم فرقی نمیکنه.اون موقع آره بحثش جدا بود.دلم میخواست اون ، موقعیت اجتماعیمو چوب کنه و بزنه تو سر ننه باباش یا فک و فامیلش.وگرنه آرایشگری علاقه شخصی منه و یه تار موی مشتری رو با هزار از این شغلای با کلاس عوض نمیکنم.به خدا!!!

    اصلا حالا که اون نیست دوس دارم به سبک خودم زندگی کنم.هر کسی هم که خوشش نیومد، از همین تریبون اعلام میکنم گور باباش.

    همین فردا صبح از شغلم استعفا میدم و بعد از اینکه آپارتمان و ماشینمو فروختم، برمیگردم شهر خودمون.آدم توی این هوا نفسش میگیره به خدا

    دو سه ماهی توی شهر خودمون ول میچرخم و هوا میخورم ، تا ببینم بعدش چی پیش میاد.شاید بار و بندلیمو جمع کردم واسه دو سه سالی رفتم پیش داییم استانبول.خیلی تعریف میکنه ، برم ببینم تعریفی هم هست واقعا یا نه !!!

    اصلا حالا که فکر میکنم ، خوب شد که رفت... والا!!!...من چقدر برنامه با حال داشتم و نمیدونستم.

    دیشب نزدیک به پنج ساعت(از هفت تا دوازده) توی خیابون پرسه میزدم و زار زار اشک می ریختم.زخمای دلم بدجوری تازه شده بودن و اگه گریه نمیکردم حتما الان کنج بیمارستان دراز به دراز افتاده بودم.پدرم اگه کنارم بود حتما بهم میگفت که قوی باش. مرد که گریه نمیکنه و ... . خدا رو شکر که اینجا نیس.اصلا کی گفته مرد گریه نمیکنه؟! بگین کی بوده تا خودم برم پدرشو در بیارم!!!

    میخوام یه چند وقتی از دنیای مجازی فاصله بگیرم و سرم به بدبختی واقعی خودم گرم باشه.اصلا نسل من هر چی بدبختی میکشه از همین دنیای مجازیه.به هر حال اگه ما رو دیگه ندیدین به بزرگواری خودتون حلال کنین و ببخشین.البته شاید یکی دو سال دیگه برگشتم ، یه سری بهتون زدم.ولی قول نمیدم!!!

    دیشب یه بسته سیگار گرفتم و الان مرددم بکشم یا نکشم !!! بی خیال بابا ،میکشم.دنیا دو روز که بیشتر نیس !!! هست؟!

    البته الان بدجوری خوابم گرفته. خیلی خوبه که دیگه نباید صبح زود برم سر کار.همون ساعت دوازده میرم استعفا میدم و بعدشم میرم یه پرس چلو کباب میزنم تو رگ.

    من نمیدونم چرا دنیای به این سادگی رو این همه سخت میگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خب مگه کرم داریم؟!
    حق دارید خسته و رنجور بشید

    حق دارید به سبک خودتون زندگی کنید

    حق دارید زندگی رو ساده بگیرید

    ولی

    حق ندارید تو خستگی تصمیم بگیرید

    حق ندارید زندگی رو تعطیل کنید

    حتی حق ندارید سیگار بخرید!!!

    به خاطر نعمت زندگی که بهتون عطا شده

    به خاطر مادرتون.........یا نه

    به خاطر همه دوستانتون که اینجا درد دلتونو خوندن و زیرش لایک زدن

    و به خاطر همه اونهایی که دوستون دارن

  14. 4 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 28 شهریور 96), گیسو کمند (سه شنبه 28 شهریور 96), سرشار (جمعه 07 مهر 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  15. #218
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    کم کم پاییز داره میاد .با حسهای زیبا وخاطرات قدیمی

    اون موقع که دبستانی بودیم برگهای درختهای مختلف و شمشادها واینا که قرمز و زرد ورنگی میشدن از هر کدوم یه نمونه میذاشتیم داخل کتابها تا آخر سال هنونجوری میموند.

    چه حال و هوایی داشت کتابهای درسی رو جلد گرفتن.بار اول که کتابم جلد گرفتم جلد نایلونیش رو اینقدر با چروک گرفته بودم که معلم صدام زد گفت اینو کی جلد گرفته با افتخار گفتم خودم.گفت میشه دفعه بعدی کتابتو بدی یه بزرگتر برات جلد کنه.

    منم اومدم خونه با حرارت گاز مثلا چروکهاشو صاف کنم !! دیگه نمیگم چی شد
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  16. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 28 شهریور 96), گیسو کمند (سه شنبه 28 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 27 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  17. #219
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام آقا سرشار مهربانم ،،،



    آقا سرشار ،،،تو زمان های خیلی قدیم تو کشور ایتالیا ،،،کشاورزان ،،اطراف زمین کشاورزی شون یه اتاقی داشتند ،،،

    اونا موقع کاشت محصولاتشون چند روزی میرفتند تو اوون اتاق و با خودشون خلوت میکردند ،،،

    این رسمی برای اونها بود تا از ایزد کیوان ( سیاره زحل که که با نماد داس اون را می شناختند ) کمک بخوان تا محصولاتی بیشتری برداشت کنند .

    کشاورزان با این روش به عمق خودشون فرو میرفتند و دنیاشون را ترک می کردند ،، برای تمرکز و متحد کردن روان و جسمشون ،،،

    این سفر درونی اونها کار جالبی یود ،

    دنیای مدرنیزه شاید اجازه نده ما با خودمون خلوت کنیم ،،

    شاید وقتشو نداشته باشیم :)





    آقا سرشار بعضی موقع ها لازمه تو زندگی به خودمون یه ایست بدیم ،،کوله پشتی خودمون را برداریم ،بریم سفر ! ،،،، سفری به درون

    باید بریم اونجا یه سر بزنیم ببنیم چه خبره ،،،بریم اسکلت ها و پایه های این ساختمان را مقاوم سازی کنیم ،،

    بریم با خودمون یه درد و دلی کنیم ،،با دلمون بیشتر حرف بزنیم ،،،





    آقا سرشار من ماهی یه بار این کار را می کنم ،، :)

    یعنی ماهی یه بار غیبم میزنه میرم یه جای خلوت ،،میشینم با خودم درد و دل می کنم ،

    به اعماقم سفر میکنم تا ببینم چه خبره ،،،تا بعضی چیزها را نوسازی کنم .

    تو سفر به خودت هم میتونی برسی :) مثلا بری یه دل سیر کباب بزنی تو رگ یا مثلا بری جیرگی خاله قزی جیگر بزنی ،،،:)





    آقا سرشار بعضی موقع ها ما تو زندگی حالمون خوب نیست ،،یه جورایی احساس میکنیم گم شدیم و کسی هم نیست الحمدالله ما را پیدا کنه ،،، :)

    اون موقع روزی هست که باید بریم سفر !،،،،سفری به درون .

    من تو سفر به درونم فهمیدم : بعضی چیزهایی که فکر میکردم برای منه ،،، برای من نیست !

    واقعیتش برای منه ،،ولی برای من نیست :)




    در سفر به درون فهمیدم اگر شادی من وابسته به اشیاء باشه ( همسر – ماشین – خونه و .....) به همان اندازه شادم و اگر بهش نرسم یا از دست بدم شادی را ازدست میدم ،،

    برای همین در سفر به درونم شادی واقعی را چیز دیگه تعریف کردم ،،،

    یه دوستی داشتم بهم می گفت وقتی تو زندگی ناراحت و افسرده میشی باید یه ایست به خودت بدی ،،،اگر دقت کنی می بینی شاید تو اصلی ترین هدف زندگی ات ایراد داری باغبان!

    بعضی موقع ها که اینجوری میشم بیشتر روی فلسفه ی زندگیم فکر میکنم !




    ..........................................




    آقا امین حرف از پاییز و مدرسه زد ،،،یادش به خیر ،،

    آقار سرشار خانم محمدی را یادته ،،معلم دوران دبستانت !،،،،یادته بهت می گفت سرشار یعنی لبریز ،،،

    شاید می خواست بهت بگه اگر پر شدی باید خالی بشی!

    نوشتن و درد و دل و سفر به درون به این مهم بهت کمک می کنه

    به خانم محمدی بگو هموم سرشار با اراده هستی ،،همون پسری که چشماش پر از ،، از ستاره های رنگارنگ




    ..........................................




    آقا سرشار یادته تو همدردی یه پسری استقلالی بود و هست ،،،

    یادته اون بنده خدا دو دل بود ،،6 دل هم دیده شده بود :)

    یادته یه جا می رفت درد و دل می کرد ،،برو اونجا و اگر خواستی اونجا تاپیک بزن و اگر هم خواستی اینجا تاپیگ بزن :)







    تویی که بودی، همه جا یارو یاورم آقا سرشار ،،

    اینم سهم عشق از طرف ِ دوست باغبونت



    مواظب خودت باش


    و


    یا حق رفیق


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 27 شهریور 96 در ساعت 21:57

  18. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 29 شهریور 96), mohamad.reza164 (سه شنبه 28 شهریور 96), گیسو کمند (سه شنبه 28 شهریور 96), المای (سه شنبه 28 شهریور 96), سرشار (جمعه 07 مهر 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96)

  19. #220
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام
    شما هم اینطوری هستید که وقتی یه پستی میزارید بعدا قبل از اینکه بقیه پستها در اون تاپیک رو بخونید یه بار دیگه پست خودتونو میخونید ، یا فقط من اینطورم ؟!
    دیشب قبل از خواب اومدم اینجا ببینم از آقای سرشار خبری نشد، که پست خودمو خوندم و به یه جایی رسیدم که خیلی حالم گرفته شد ، یه جایی رو کلا یه چیز دیگه نوشتم
    زحمت بکشید این پستو تا آخرش بخونید که سوء تفاهم نشه ؛

    نمیدونم چهطوریاست ولی هرچیه خیلی باحاله ، وقتی بی پول بودم احساس بی پولی نداشتم تازه یهو هزارتا تک تومنی توی کیفم نبود میرفتم مثلا یه دوچرخه با یکی شریکی میخریدم که بتونم 3روز در هفته سوارش بشم یا قول یه کمک میلیونی به یکی میدادم و هرطور بود انجامش میدادم
    منظورم ازین کمک ، انجام دادن کاری بود که سود مادی برای خودم داشت ،

    یه روزی که داشتم میرفتم سرکار کلا 8هزار تومان داشتم ، یعنی فقط اندازه کرایه رفت و برگشتم ، رفتم و برگشتم خونه من موندم و یه 700 تا تک تومنی . یعنی فردا صبح پول کرایه نداشتم برم سرکار :)

    با یه بنده خدایی داشتم صحبت میکردم که او گفت رفته برای ماشینش طرح ترافیک بخره ولی ماشینش اسقاطی شده و بهش طرح ندادن ، اگرم میخواست ماشینشو توی خودروهای فرسوده ثبت نام کنه اولا تا ماشین جدید بهش بدن یه ماهی روال قانونیش طول میکشید و بعد هم فقط میتونست پراید برداره که به درد کارش نمیخورد و عملا باید چند ماهی بیکار میموند.

    خودش یه 10تومنی داشت و باید بقیه پولو از یکی جور میکرد تا بره زودتر ماشین بخره و برگرده سرکارش ،
    بهش گفتم برو با این 10تومنت ماشینی که میخواهی بخر ، تا 2-3روز آینده که به سند بنام زدن برسه من بقیه پولشو بهت میرسونم و اون ماشین اسقاطی هم برای من .

    فردا صبح آژانس گرفتم رفتم سرکار و به مدیر آژانس هم گفتم با این شرط برام ماشین بفرسته که الان دیرمه و نمیتونم کرایه رو حساب کنم باید شب که برگشتم کرایشو از کارتم بردارم .
    به همکارام گفتم کی میخواد الان 10 تومن بده یه پراید تا یه ماه دیگه داشته باشه با شرایط عالی ،

    یکی از همکارام که میخواست بره خودروهای لیزینگی که کلی سود الکی میگیرن واسه همین پراید ثبت نام کنه تازه 6 ماه دیگه شاید به دستش میرسید اونم با یه شرایطی که کاری به شرعش ندارم ، عقلانی هم نبود
    با کمال میل و خواهش که اگه این کوپن رو بهم بدی کلی دعات میکنم ، استقبال کرد ، منم گفتم پس برای اینکه بتونم قولش رو به کسی ندم و راحت بگم بیانه گرفتم لطفا الان یه تومن برام کارت به کارت کن
    (میدونستم پولی که برای ماشین کنار گذاشته توی کارتشه ) و اینطوری از زیر خط فقر اومدم نزدیکش و آبروم نرفت

    همکارم فردای اون روز بقیه پول رو هم برای صاحب ماشین اسقاطی واریز کرد ، هم اون بابا کارش راه افتاد و کارشو از دست نداد ، هم همکارم یه ماشین با شرایط عالی خرید و هم من به پورسانتم رسیدم و تا حقوقمو بریزن محتاج خلق الله نشدم ،

    پورسانتو به همکارم گفتم هر چقدر که دوست داشتی از 500 تا 2 تومن بهم پرداخت کن که اونم خواست 2بریزه خودم 1 تومن گرفتم .

    میخوام بگم کمک مالی بود ،اسمش کمک بود ، با دست خالی بود ، ولی به خاطر منافع خودم بود و اینکه خودمو نجات بدم

    ممنون که خوندید و اون پست اشتباهی رو فراموش کردید ، خیالم راحت شد نوشتم
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  20. 6 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 29 شهریور 96), mohamad.reza164 (سه شنبه 28 شهریور 96), باغبان (سه شنبه 28 شهریور 96), شمیم الزهرا (سه شنبه 28 شهریور 96), عشق آفرین (سه شنبه 28 شهریور 96), صبا_2009 (سه شنبه 28 شهریور 96)


 
صفحه 22 از 70 نخستنخست ... 2121314151617181920212223242526272829303132425262 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.