به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 58
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آقای فرزام،

    اگر پسرتون عاشق خانمی 45 ساله خوش تیپ و خوشگل و ورزشکار و با موقعیت اجتماعی خوب و + + + + و دارای یک فرزند 20 ساله بشه،

    بهش چی می گید؟

    گرچه این مقایسه از جهاتی درست نیست ( بخاطر تغییر جنسیت آدمهای داستان، که بی تاثیر روی نتیجه نیست)
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    sahar67 (چهارشنبه 18 شهریور 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 19 شهریور 94), گیسو کمند (شنبه 21 شهریور 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 18 شهریور 94), اعجاز عشق (چهارشنبه 18 شهریور 94), بانوی آفتاب (جمعه 03 مهر 94)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فرزام
    به خاطر قلم زیبا و شخصیت خوبتون بهتون تبریک می گم. راستش خیلی گذرا پستهای دوستان را خوندم و اگر حرف تکراری می زنم من را می بخشید.

    آقای فرزام من وقتی پستهای شما را خوندم یه چیزی را از عمق وجودم حس کردم!
    می دونید چرا شما اون دختر خانم را خیلی دوست دارید و همچین حسی بهش دارید؟

    من می دونم! چون شما دختر نداشتین. و حالا این خانم کوچولو یه حس زیبایی به شما می ده. ببینید خودتون می گید: خانوم کوچولو!!! اگر براتون به عنوان همسر بود می گفتین بانو نه خانوم کوچولو!
    آقای فرزام من می دونم اولش این منظور منو متوجه نمی شید چون که قبلا دختر نداشتین که متوجه بشید و مقایسه کنید و الان یه حس زیبایی تجربه کردین و نمی دونید اون همون حسه.
    ولی من تقریبا مطمئنم این همون حسه.

    دوست ندارم از رابطه خودم و بابام بگم ولی چون می خوام مطمئنتون کنم یکمی می گم.
    احساساتی که گفتین خیلی شبیه احساسات عاشقانه پدر من به منه.
    چون بابای من در خانواده ای بود که توش دختری نبود و همون جنس لطیف که می گید توش اصلا نبود و همه مرد بودند. بعدش هم که با مادرم ازدواج کرده بودند خب خیلی همه چی یه دفعه ای براشون زیبا میشه ولی همیشه باز هم یه خلای داشتد و همیشه دلشون دختر می خواست...ولی باز هم پسر خدا بهشون می ده.خلاصه این قدر دعا و نذر می کنند تا خدا منو بهشون بده:)

    خلاصه این طوری بگم کاملا احساس پدرم راجع به داشتن یه دختر خیلی فرق داره تا با یه پسر... اصلا شاید باورتون نشه بعد از من بابام تو روحیاتشون کلی دگرگونی اتفاق میفته!!! اینو مادرم می گن.تازه دگرگونی اش هم خیلی عمیق بوده.
    اصلا پدری کردن برای یه دختر خیلی فرق داره تا یه پسر.... اونم پدری که این همه حس خلا داشته قبلا و مثل یه آدم کاملا تشنه می مونه!
    فکر کنم اکثر آقایون همین طور باشند (البته باز من نمی دونم) ولی فکر کنم حس داشتن دختر و مراقبت کردن از یه "خانوم کوچولو" و محبت کردن بهش خیلی جذاب تر باشه...
    من این حس را کاملا درک کردم و اصلا توش زندگی کردم.
    ببینید شما هم دارید همین حس بابای منو تجربه می کنید وگرنه اگر مساله میل ج بود(چون اینو خودتون می گید براورده کردین) یا همسری، هیچ وقت نمی گفتید خانوم کوچولو....

    شما مثل یه پدر ازش حمایت می کردین و مثلا از دانشگاه میاوردینش...وگرنه الان شوهرها هم از این کارها نمی کنند!
    او هم احتمال زیاد یه خلا حمایتی از جانب پدرش داشته مثلا پدرش احساسات پدرانه خودش را به دخترش نمی گفته و یه خلا روحی در خودش احساس می کرده و این حس را با شما پر کرده
    الان یه جورایی شما دو نفر از یه جهت دیگه مکمل شدین (منظورم حس پدری و دختری) ولی خودتون نمی دونید این اسمش چیه...چون آدم وقتی چیزی را قبلا ندیده باشه درکی ازش نداره.

    من می گم اگر ایشون عروس شما بود شما مثل دخترتون دوستش می داشتین. یادتون بیارید وقتی این خانوم کوچولو "واقعا "کوچولو بود! خب باباها همیشه دخترهاشون را کوچولو می بینند دیگه!حتی وقتی بزرگ می شن! وگرنه الان که اون خانوم بزرگ شده!پس ببینید شما هم همین حس یک بابا را دارین! ولی چون دختر نداشتین نمی دونستین این اسمش چیه.بابای من هم همچین حسی داره.و اینم بگم احتمالا حس یک بابا به دخترش خیلی قوی تر باشه تا حس یک شوهر به زن... البته می گم احتمالا.

    من می گم شما به اون دختر خانوم هر چه زودتر بگید. بگید من تو را مثل یه دختر نداشته ام می بینم.و تو مثل دخترم برام عزیزی و نه یک همسر.
    نمی دونم شاید مثلا اگر این دختر عروس شما می شد همین دختر واقعا مثل پدرش شما را می دید و هم اینکه وقتی می دید دیگه همیشه شما را به عنوان یه پدر داره این حسش تبدیل به حس پدر و دختری می شد.و حتی عاشق پسرتون می شد.چون پسر و اون دختر هردوشون مال یه نسل هستند و اینها می تونند حس همسری به هم داشته باشند.

    البته این نظر شخصی من و زاویه نگاه من بود و فقط خواستم بگم که از این زاویه هم یه دور موضوعتون را ببینید!
    موفق و موید باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : چهارشنبه 18 شهریور 94 در ساعت 12:35

  4. 7 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    iran.rose (جمعه 20 شهریور 94), sahar67 (چهارشنبه 18 شهریور 94), فرهنگ 27 (چهارشنبه 18 شهریور 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 19 شهریور 94), گیسو کمند (شنبه 21 شهریور 94), بانوی آفتاب (جمعه 03 مهر 94), شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    در ابتدا مرسی از صحبتای زیبا و کاملتون که خیلی از مشکلات حل کرد و این کناف اسونترش کرد
    اینطور که شما از خانوم تعریف کردید ماهم عاشقش شدیم اما جدا از شوخی از اینجور تعریف کردن و مسلما خیال پردازی دست بکشید چون کاری که میکنه اینه که
    ۱) تمرکز شمارو روی کارتون والبته پسرتون کاهش میده
    ۲)چشمان عقل شمارو میبنده چون شما بیش از اندازه دارید اون بزرگ میکنید و مثل یه بت کردینش خب این نمیزاره که بتونید بدی ها ومشکلات ببینید
    ۳)به این احساس دامن میزنه و اونقدر پیش میرید که ممکنه عقب کشیدن خیلی سخت کنه

    توضیح هاتون خیلی کمک کرد چون قبلا دوتا مشکل بزرگ بود ۱)پسرتون وعشقش ۲)احساس خودتون به اون دختر وشک در نیت وخواسته اون دختر
    اما الان دوتا مشکل کوچیکه ۱)کنار گذاشتن پسرتون ۲)راضی,کردن خانوادش

    برعکس من فکر نمیکنم خیلی تو این ازدواج مشکلی باشه نه اینکه بگم صددرصد درسته نه میگم گرایش وخط فکری من اینه که ازدواج بدی نخواهد بود شما یک زندگی اماده دارید که این خانوم میخواد بیاد توش خودشم که میخواد وعاشق شده انگار پس تو اصل ازدواجتون مشکلی نیست البته از نظر من که غیر کارشناسی وسطحیه
    راضی کردن خانوادش هم اگه خودش سمتتون باشه و مطمین وایسته نباید مشکل حل نشدنی ای باشه
    میمونه پسرتون که بزرگترین گره است اولا زودتر باهاش صحبت کنید ومیزان علاقشو بفهمید سعی کنید راضیش,کنید که این ازدواج به صلاحش نیست اون بزرگتره و..... حتی به نظرم بزارید اونا باهم صحبت کنند و خود اون دختر از احساسش به پسرتون حرف یا حتی از احساسش به شماهم بگه و بهش بفهمونه

    خب نمیشه منکر این شد که پسرتون داغون میشه چون مادر که نداره تنها تکیه گاه مطمینش حالا داره بهش خیانت میکنه اون اینطوری میبینه که دیگه نمیتونه بهتون اعتماد کنه وشاید حتی شمارو ترد کنه
    اما برای هرکاری باید زحمت کشید و تاوان داد این حق شماست و اصلا نمیشه گفت چون پسرتونه پس شما پا رو دلتون بزارید ومثل تمام این ۲۰سال از خودتون بگذرید
    این زندگی شماست و شماهنوز ۴۰سال وقت دارید چرا باید بخاطر پسرتون همیشه داغدار بمونید ایا اون هیچوقت ازدواج نمیکنه شما تنها نمیمونید؟ شما به اندازه پدری تون رو کردید حالا وقتشه اون برای شما کمی کوتاه بیاد
    از این نظر مطمینم که رد شدن از اون دختر فقط بخاطر پسرتون زیادی فداکارانه وغلطه شماهم به اندازه اون حق زندگی دارید

    امیدوارم هرچه زودتر این مشکلات حل شه و بشه که همچی اروم بشه

  6. کاربر روبرو از پست مفید دختر جوان تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    خانم صبا ۲۰۰۹ اشاره کرده بودند که مراقب باشید خودخواهی نیاد کنار ویترین خصوصیات خوبتون.

    اما بنده می گویم خودخواهی مدت هاست با شما اجین شده.

    ۱- ازدواج با همسرتان علی رقم مخالفت همه

    ۲- تنها بزرگ کردن فرزندتون علی رقم نیاز ایشون به خواهر برادر و مادری دلسوز و غرق کردن خودتون در یک فاز رومانتیک عشقی با همسر از دست رفته تون و همان طور که اذعان داشتید به تمام نیازهاتون هم از جمله جنسی به موقع پاسخ مناسب هم دادید.

    ۳- محق دانستن خودتون نسبت به این به اصطلاح عشق کاذب در مواجهه با پسرتون و منت گذاشتن سر ایشون به خاطر تنها بزرگ کردنشون که در بند قبلی اشاره کردم که خود نشانه خودخواهی شما بوده.

    ۴- ره آورد دامن زدن به چنین ارتباطی حتی ذهنی به وجود آمدن یک مثلت عشقی است که در آنجا خودخواهی شما به عرصه کمال نمود پیدا خواهد کرد.

  8. 8 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    sadat71 (چهارشنبه 18 شهریور 94), sahar67 (چهارشنبه 18 شهریور 94), فرهنگ 27 (چهارشنبه 18 شهریور 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 19 شهریور 94), گلاب (چهارشنبه 18 شهریور 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 18 شهریور 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 18 شهریور 94), شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    آقای فرزام،

    اگر پسرتون عاشق خانمی 45 ساله خوش تیپ و خوشگل و ورزشکار و با موقعیت اجتماعی خوب و + + + + و دارای یک فرزند 20 ساله بشه،

    بهش چی می گید؟

    گرچه این مقایسه از جهاتی درست نیست ( بخاطر تغییر جنسیت آدمهای داستان، که بی تاثیر روی نتیجه نیست)
    من این صحبت شیدا را خوندم یاد یه فیلم ایرانی افتادم که گویا کپی یه فیلم خارجی بوده. فیلم هفت ترانه.
    تو این فیلم یه پسر خیلی جوان عاشق یه خانم با سن میانسال میشه(بازیگر:لعیا زنگنه) و کلی تلاش می کنه تا خانواده ها و این خانم را برای ازدواج راضی کنه.
    بعد از کلی دوندگی و اینکه واقعا این پسر عشقش را ثابت می کنه و واقعا هم اون خانم را دوست داشته و شیفته اخلاق ومهربانی اون خانم واقعا بوده(نه هوا و هوس) با یه دختر کم سن و هم دوره ای خودش آشنا میشه و با کمال تعجب می بینه اون دختر را یه جور دیگه ای دوست داره و دوست داره با این دختر جوان ازدواج کنه.ولی از طرفی هم همین خانم میانسال را خیلی براش احترام و ارزش قائل بوده و خلاصه نمی دونسته چی کار کنه. تا اینکه خود همین خانم میانسال متوجه میشه و اصلا خودش این وسط در حقش مادری می کنه و باعث میشه همین دختر و پسر به هم برسند.

    من خیلی وقت پیش این فیلم را دیدم و شاید دقیق یادم نباشه ولی نتیجه ای که اون موقع گرفته بودم این بود که اون پسر محبت مادری ندیده بود و برای همین شیفته اون خانم شده بود ولی وقتی در موقعیتی قرار گرفت که می تونست محبت همسری ببینه کاملا نظرش راجع به ازدواجش عوض شد!هرچند که هنوز اون خانم براش جایگاه خاصی داشت. شاید جایگاه مادری

    منم می گم احتمالا این دختر بعدا وقتی کنار یه آقایی قرار بگیره که در دوره خودش هست و بهتر حالت همسری براش داشته باشه این احساسش از بین می ره. و شما هم همچنین.چون یه دختر کم سن هیچ وقت نمی تونه با شما هم فکر باشه و به شما کمک فکری بده ولی برای یه شوهر هم سنش می تونه. و سطح درک و سطح تجربه در زندگی خیلی برای هم کفوی همسری مهمه.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : چهارشنبه 18 شهریور 94 در ساعت 13:04

  10. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (شنبه 21 شهریور 94), همت 1400 (پنجشنبه 19 شهریور 94), بی نهایت (چهارشنبه 18 شهریور 94), شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 دی 94 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    763
    سطح
    14
    Points: 763, Level: 14
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خودتون رو گول نزنید و توجیه نکنید. اینا همش به خاطر این احساسی هست که پیدا کردید. کاملا می تونم بفهمم که این احساس شما رو کور کرده. شما حتی توی این لحظه ها بیشتر دنبال جملاتی می گردید که کارتون رو تایید کنه. مطمئنم!!!!! چون خودم تجربش کردم . اون دختر با همه معصومیت و خوبی که مطمئنا داره در گذر زمان تغییر می کنه. شما هر قدر هم که شاداب و سرزنده باشید مطمئنا 48 سالگی رو نمی تونید نادیده بگیرید.
    فقط به نظرم یه خورده به این فکر کنید که پسری که اینهمه براش از خودگذشتگی کردید و عمرتون رو گذاشتید با یه اشتباه چه اتفاقی می تونه براش بیفته
    نمی دونم ریحانه رو یادتون هست یا نه. همون دختری که با یه آقای سرشناس دوست میشه. حتما و حتما سرنوشتون رو شنیدید.
    چقدر بچه هاشون آسیب دیدن چقدر آبروشون و...

  12. کاربر روبرو از پست مفید manima تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام و احترام

    دقت کردید جناب آقای فرزام در همین تاپیک چندین نفر (اکثرا خانم ها)از طرز نوشتنتون و کلماتی که بکار بردین خیلی خوششون اومد (احتمالا در دنیای واقعی هم همینگونه است) و با وجود اینکه دو پست شما بسیار طولانیست اما تعداد زیادی، پست طولانی شما را خواندن ، بهتره بدونید در اینجا کمتر به پست های طولانی توجه میشه

    این نشون میده شما خیلی خوب احساسات خانم ها و میشناسید و با سخنان و حرفاتون خیلی قشنگ میتونید یک خانم و جذب خودتون بکنید...
    شرایطتون هم که خیلی بسیار عالیست .....

    از طرفی اگر با دختر خانم خیلی هم گرم و صمیمی رفتار کرده باشید کاملا مشخصه که چرا یک دختر 23 ساله در اوج جوانی و زیبایی عاشق یک مرد متشخص ، خوشتیپ ورزشکار و فعال اما 48 ساله و دارای فرزند هم سن سال خود، شده اند....

    تقریبا میتونم بگم در پست اول من اینطور برداشت کردم که بجز سن و سالتون و ازدواج قبلی که داشتید از نظر یک دختر کاملا ایده آل برای شروع یک زندگی ایده آل و رویایی هستید...

    من خودم 24 سالمه ، شما هم همسن و سال پدر بنده هستید، یک دختر بسیار احساساتی ، رمانتیک ، خیالپرداز و رویایی میتونم بگم وقتی پست اولتونو خوندم و از اون عشق و علاقه ای که به همسر اولتون داشتید گفتید ، خیلی خوشم اومد خیلی دوست داشتم همسری با این ویژگی هایی که شما از خودتون گفتید داشته باشم.....

    تازه این حس و حال زمانی به من دست داد که یک پست چند خطی از یک مرد 48 ساله ای که تا حالا ندیدم ،خوندم، شما فرض کنید من شیفته شخصیت یک کاربر کاملا مجازی شدم...

    حالا فرض کنید این خانم کوچولو با شما در ارتباط هم بودند، آنقدر هم باهمدیگه راحت بودید که گاهی بجای اینکه از پدر و مادرشون درخواست کنند که دنبالشون بیایند از شمایی که هیچ مسولیتی در قبال ایشون ندارید ،خواستند اینکارو انجام دهید ....

    اولش که داستان پست اولتون و خوندم با خودم تصور کردم چه مرد عاشق و وفاداری که عاشقانه همسرش و دوست داشته و 12 سال بخاطر عشق به همسرش و همینطور پسرش و ثمره ی عشقش حاضر نبوده دوباره این عشق و نثار شخص دیگری بکنه... با خودم گفتم چقدر پس خانمشون خوشبخت بودن چقدر زندگی عاشقانه و رویایی داشتند، خداییش منم وقتی اینارو خوندم خیلی دوست داشتم همچین مردی همسرم بشه.... تا این حد عشق و وفاداری و اونم از یک مرد کمتر میشه دید؛ امروزه تا این حد وفاداری و از یک مردی که همسرش سالها در کنارش زندگی میکنه و کمتر میشه مثال زد چه برسه که همسرش و از دست هم داده باشه!

    نیاز احساسی نباشه ،نیاز جنسی مرد عاشق و که حتی یک زمانی با عشق تجربه اش کرده از پا درمیاره ... برای همین یک حس احترام و یک حس خاصی ، حسی کاملا جذب کننده نسبت به اون مرد پیدا کردم!

    اما بعد که گفتید از طرق مختلف اما از راه صحیح و درست نیازهای جنسی خودتون و پاسخ دادید و اصلا سرکوبشون نکردید ،این حس و حالی که بهم دست داده بود کمی کمرنگ تر شد....انگار اون مرد رویایی ساخته تصورات من کمی به واقعیت های زندگی نزدیک تر شد...حقیقتش اول کار که بعنوان یک دختر با این همه عشق و وفاداری مواجه شدم اونم در این دنیایی که خیانت روز به روز افزایش پیدا میکنه خب ناخوداگاه حس خوب و مثبت و دست نیافتنی و کمیابی نسبت به اون مرد پیدا کردم.... خصوصا که میدونیم آاقایون براشون نیاز جنسی هم خیلی مهمه، ولی وقتی برعکس میفهمیم نه تنها این نیاز سرکوب نشده و تازه پاسخ داده شده .... خب ناخوداگاه از اون حس مثبت و کمیاب و دست نیافتنی که در ذهن یک دختر جوان تصور شده کمی کاسته میشه..... حداقل برای من اینطور شد وقتی پست اولتون و خوندم حس بهتری داشتم تا زمانیکه پست دومتون هم خوندم...نه اینکه حق نداشتید از راه درست پاسخ دهید ، نه ! بخاطر اینکه با خودم گفتم پس ایشون هم مانند تمام مردان نیازهایی دارند و مانند تمام مردان آنرا سرکوب نکردند و اینطور نبوده که بخواین بخاطر عشقشون و ثمره عشقشون ازدواج نکنند....

    آخه وقتی با همیچین مسله ای آدم مواجه میشه باخودش میگه چقدر احساسی و رمانتیک ناخودآگاه حس خوبی بهش دست میده....
    اما وقتی متوجه میشه نه شما هم مانند سایرین هستید همون مشکلات و دارید همون راه حل ها و پیش میگیرید خب تازه انگار از اون دنیای خیالی و رویاییش بیرون میاد ، خودش و به واقعیت میرسونه و تازه متوجه میشه نه پس اون مرد رویایی هم واقعیاتی داره !

    با خودم گفتم تنها تفاوتی که باعث شد آدم جذب پست اولیتون بشه ولی جذب پست دومی نشه این بود که در پست اول همه چیز احساسی پیش رفته بود به عنوان یک دختر کاملا احساساتی و رویایی ،احساس کردم خیلی خوب صحبت میکنید وخیلی خوب حستون و بیان میکنید قدرت بیان فوق العاده ای دارید ...

    در دومین پست باز هم در وهله اولی که پستتون و خواندم باز هم همان حس هایی که از پست اول دریافت کردم ، به من منتقل شد ولی وقتی دوباره پست و خواندم باوجودیکه همان حس ها و همان قدرت بیان جذب کننده بود ولی وقتی بیشتر دقت کردم دیدم شما هم مانند سایر مردان هستید مانند همه نقاط مثبت و منفی و باهم دارید .... فقط قدرت بیانتون و نوع کلماتی که بکار میبرید اینقدر شیرینه و جذب کننده که آدم در وهله اول آشنایی با شما کمی جذب این سخنانتون میشه ولی بعد مدتی با آشنایی بیشتر و اگر کمی اون حس و حال و رویاپردازی ها و بذاره کنار تازه متوجه واقعیت ها هم میشه ....

    ممکنه این دختر خانم ، یا بقول شما خانم کوچولو همچین حس و حالی بهش دست داده باشه اولش با چیزهایی که از شما و زندگیتون و از اطرافیانتون یا خودتون شنیده برای خودش کلی خیال پردازی کرده باشه و یک حس مثبت جذب کننده در درونش بوجود آمده باشه اما بعد که بیشتر باهاتون آشنا بشه تازه کمی آن حس مثبت کنار بره و با واقعیت های زندگی شما بیشتر آشنا بشود و اونوقته که متوجه میشه که شمایی که تصور میکرده یک بت یا یک شخصیت کمیابی نیستید که ممکنه آدم هیچوقت در زندگیش مشاهده نکنه....

    ایشون تا الان عاشق ویژگی های شخصیتی شما شدن برای همین فکر میکنه آدمی مانند شما در نسخه های جوانتر خیلی کم پیدا خواهد شد برای همین پس بهتره همین الان از یک سری پارمترها و معیارهاش بگذره و با شما ازدواج کنه...چون ممکنه در آینده هیچوقت دیگه با همچین شخصی مواجه نشه....(دنیای خیالی)

    در صورتی که شاید اگر کمی از رویاها و خیالپردازی هاش جدا بشه و با واقعیت بیشتر آشنا بشه بهتر بتونه تصمیم بگیره.(دنبای واقعی)

    آیا ایشون میدونند شما از راه درست هم نیازهای جنسیتون و پاسخ دادید و خیلی زیاد هم وفادار به عشق گذشته اتون نبودید ؟ من نمیگم این حق و نداشتید سوتفاهم نشه ، چرا داشتید ،شما حتی حق داشتید مجددا ازدواج کنیدولی خودتون این حق و از خودتون سلب کردید در ظاهر دیگران هم اینطور تصورمیکنند ولی بخشی از نیازهاتون و از طرق صحیح دیگر پاسخ دادید ....که در ظاهر احتمالا دیگران این را نمیدانند یا خیلی مسایل دیگر که جز مسایل خصوصی زندگی خودتون هست و نیازی هم نیست دیگران بدانند ... اما این دختر خانم لازمه که برای تصمیم گیری بهتر بدانند.... تا اگر خیال پردازی هایی کرده باشه از دنیای خیالیش بیاد بیرون...

    همین قضیه و مثالی که در پست دومتون در خصوص پاسخ دادن به نیازهاتون و زدید و اگر دختری که عاشقتون شده بدونند باعث میشه کمی از مردی رویایی و خیالی و عاشق و وفادار مطلقی که تصور میکرده کمی فاصله بگیره و متوجه بشه این مرد هم مانند تمام مردها نیازهایی داره، مشکلاتی داره ، نقایصی داره ، ضعف هایی داره پس نیازی نیست خیلی رویایی همه چیز و تصور کنه.


    بنظرم برای اینکه مطمعن بشید ایشون خیلی احساسی تصمیم نگرفتن ، شما چشم هاشون کامل بروی واقعیت های زندگیتون باز کنید حتی از ضعفها و صفات بدی هم که دارید ، در حضور ایشون کمی صحبت کنید !
    حالا این ضعف ها میتونه ضعف های اخلاقی، رفتاری و... باشه ! بهتره ایشون فکر نکنند شما یک آدم خیلی کامل و بی نقص هستید....



    بذارید اینطوری بگم با یک تجربه از احساس خودم شاید بهتر حرفم و متوجه بشید ، چون نمیخوام خدایی نکرده باعث سوتفاهم بشه و فکر کنید انگار میخوام بگم حق نداشتید نیازتون پاسخ بدید و ..... (تازه این نیاز پاسخ دادن یک مثاله ، کلی من در خصوص تمام مسایلی که ممکنه خدایی نکرده ایشون خیال پردازی کرده باشن عرض میکنم.)

    میخوام یک جورایی با احساسات یک دختر هم سن و سال من بیشتر آشنا بشید.....

    تقریبا دو سه سال پیش بود که یکی از اطرافیانم و از من خواستگاری کردن ، قبل از اینکه خواستگاری کنند ، من با همان آشنایی سطحی که ازشون پیدا کرده بودم و دیده بودمشون کلی خیال پردازی برای خودم کرده بودم ، فکر میکردم یک مرد کاملا ایده آل هستند که خیلی از اشتباهاتی که جوانان امروزی دارند و نخواهند داشت ، فکر میکردم خیلی مرد خوب و عاری از هرگونه نقصی هستند .... کلا نظرم درموردشون خیلی مثبت و خوب بود ، اینطور بهتون بگم اونقدری که ایشون و قبول داشتم و حرفاشون و قبول داشتم و بهشون اعتماد داشتم که به خودم اعتماد نداشتم بدون اغراق هم عرض کردم اینقدر این شخصیت برای من قابل احترام بود ، رفتارشون ، اعمالشون و ...همه چیزشون برای من الگو شده بود....

    حتی وقتی ایشون از من خواستگاری کردند ، بنظر خودم من لیاقت این فرد و نداشتم .... از همون اول یک سری عیب و ایراداتم و که میدونستم ایشون ممکنه فکر کنند من مثلا این عیوب در زندگیم نخواهم داشت ، بهشون میگفتم و..... میخواستم خودشون منصرف بشون چون میدونستم منتاسب همدیگه نیستیم یعنی فکر میکردم....اینقدر که من ایشون و پاک و عاری از هرگونه نقصی میدیدم...

    گذشت و بنده با ایشون بیشتر آشنا شدم ، بعد از اون کم کم من با جزییات اخلاقیات ایشون و رفتارشون و اعمالشون در زندگی بیشتر آشنا میشدم ، کم کم متوجه شدم ایشون هم یک انسان هستند مانند همه ی انسان های اطرافم اشتباهاتی خواهند داشت... تا اینکه با یک اشتباه بزرگتر از اشتباهات قبلشون ناگهان اون بتی که برای خودم ساخته بودم در ذهن و تصورات من فروریخت ، نه اینکه به یکباره این اتفاق افتاده باشه ، از خیلی وقت بود فروریختن این شخصیت خیالی در ذهن من شروع شده بود....منتها من متوجه اش نشده بودم ، یکجورایی با خودم لج کرده بودم انگار یک نیرویی بزور دوست داشت اون شخصیت از بین نره ، پا برجا بمونه ، ولی هرچه بیشتر من از دنیای خیالیم دورتر میشدم با واقعیت ها بیشتر آشنا میشدم....

    یوقت فکر نکنید این آقا در دنیای واقعی خیلی آدم بدی بودن نه اصلا اتفاقا فرد متشخص و خوبی بودن و هستند منتها من برای خودم خیال پردازی کرده بودم، من دنبال ویژگی های خیالی و رویایی بودم، من میخواستم با شخصیتی ازدواج کنم که اصلا وجود خارجی نداشت من برای خودم ساخته بودمش ....یعنی اون شخصیت ساخته ذهن من بود.... همش تقصیر خیال پردازی های من بود.... اون آقا هنوزم آدم خوبی هستند در واقعیت شاید خیلی بهتر از هم سن و سالان خودشون باشند... ولی با شخصیت خیالی من زمین تا آسمون فرق داشتن.....خیلی دختران با این فرد خوشبخت خواهند شد... شاید ازدواج با این فرد آرزوی خیلیا هم باشد...

    ولی من ایشون و یک انسان ندیده بودم ، یک انسان ممکنه اشتباهاتی هم ازش سر بزنه، یک انسان عادی که معصوم و عاری از هرگونه گناه و اشتباه نیست.... منتها من اینو ندیده بودم ... درک نکرده بودم متاسفانه در دنیای خیالی خودم زندگی میکردم!!

    نمیدونم چقدر تونستم احساساتم و بیان کنم ، چقدر تونستم موضوع و منتقل کنم، چقدر تونستید درک کنید.... شایدم درک نکنید شایدم اون دختر مثله من نبوده باشه و مشکلی که برای من پیش آمد برای ایشون در ارتباط با شما پیش نخواهد آمد... اما خواستم به عنوان یک تجربه این داستان و براتون بازگو کنم .... شاید در تصمیم گیریتون کمک کننده باشه.

    امیدوارم اگر بنابر ازدواج شما دو نفر باهم هست ، تمام جوانب و هم شما هم ایشان سنجیده باشید و نه شما نه ایشون احساسی و خیالی و رویایی پیش نروید...

    جوانبی چون نگاه جامعه ، نگاه خانواده ، نگاه پسرتون ، به این مسله خوب بسنجید...
    ببنید هردوی شما تاب تحمل تحقیر ها و کنایه های جامعه و دارید ؟ شما دارید یک دختر 23 ساله هم داره ؟ یک وقتی خسته نمیشید؟ جا نمیزنید؟

    ممکنه خانواده ی دختر برای همیشه دخترشون و طرد کنند ممکنه پسرتون هم باشما اینکارو بکنه آیا تاب تحمل این مسله و دارید؟

    ممکنه پسرتون بدترین ضربه روحی و جسمی و بخوره ، طوری که کل آینده اش نابود بشه ، براتون چقدر آینده پسرتون مهمه؟

    یادتون که نرفته پسرتون ثمره ی عشق آتشین گذشته اتون هست! همون عشقی که بخاطرش جلوی بزرگتراتون ایستادید ... همان عشقی که همه جا داستانش و با افتخار تعریف میکنید ....
    همان عشقی که این خانم کوچولو بخاطر شنیدنش ،عاشقتون شده .....

    اگر بلایی سر ثمره ی عشقتون بیاد ، واکنش شما و این خانم کوچولو چی میتونه باشه؟

    موفق باشید....
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 18 شهریور 94 در ساعت 17:23

  14. 9 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    Farzam_48_vekaalat (پنجشنبه 02 مهر 94), iran.rose (جمعه 20 شهریور 94), sahar67 (چهارشنبه 18 شهریور 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 19 شهریور 94), گیسو کمند (شنبه 21 شهریور 94), گلاب (چهارشنبه 18 شهریور 94), نیکیا (پنجشنبه 19 شهریور 94), همت 1400 (پنجشنبه 19 شهریور 94), شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  15. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    هر انچه من میخواستم بگم دختر بیخیال زحمت کشید نوشت انصافا خط به خط حرفاشون درسته امیدوارم با دقت متن ایشونو بخونید

    اقای فرزام گرانقدر شما هیجان عشق یه دختر 23 ساله باعث شده واقعیت هایی که هستو کمرنگتر ببینید

    بله توجه به تغذیه و ورزش و زندگی سالم میتونه روند پیری رو کند کنه اما یه مرد 48 ساله رو سی ساله نمیکنه شما که احیانا نمیخواید پزشکی رو هم زیر سوال ببرید؟؟

    رک بهتون بگم در بهترین حالت ممکن از لحاظ جنسی مردها ده سال میتونن عوارض ناشی از افزایش سن رو به تعویق بندازن یعنی با بهترین تغذیه و ورزش مداوم فقط ده سال که در مورد افراد دیگه این عالیه ولی شما حداقل بیست سال ازین لحاظ نیز به عقبگرد نیاز دارید که خودتونم میدونید غیر ممکنه

    از طرفی شما تا به این سن انواع اقسام مسائل مختلف رو تجربه کردید هیجان ها را پشت سر گذاشتید قطعا نمیتونید یه یار خوبی از لحاظ روحی و فکری و جسمی و جنسی برای دختر 23 ساله باشید هر چند میدونم الان میگید من خودمو جوون حفظ کردم و روحیاتمم جوونه اما این از نظر من به شخصه قابل قبول نیست البته ببخشید من فقط نظر خودمو گفتم فقط و فقط
    ایشونم مطمئن باشید برا مردی که همسن پدرش هست نمیتونه زن خوبی باشه

    در ضمن اگه دختر خانوم خونواده ی ساده ای داشت میگفتم احتمالش هست که موافقت کنن اما با تعاریفی که شما کردی از خونوادش مطمئن باشید جنازه ی دخترشونم نمیدن بهتون پس با بیان کردنش فقط خودتونو زیر سوال میبرید من اگر مادر اون دختر باشم و بگه تصمیم به همچین ازدواجی داره از صحنه ی روزگار محوش میکنم


    راستی حتما حتما با دختر خانوم این قضیه که این سالها شما فقط ازدواج رسمی نداشتید و به شکل های دیگه که کاملا هم انسانی و اخلاقی و درست بوده و البته که حقتونم بوده نیازهاتونو برطرف کردین بگین

    من به عنوان یه زن تمام حس هایی که خانوم دختر بیخیال داشتو نسبت به شما من هم تجربه کردم از اول تا به الان و همون سیر صعودی و نزولی رو تجربه کردم و دقیقا میدونم اون دختر چون فعلا سنش اقتضا میکنه از شما یه عاشقی همچون مجنون در ذهنش داره و راجع به شما خیال پردازی کرده نمیدونه زندگی واقعی با داستان ها و رویا ها متفاوته شما کافیه باهاش روراست باشید خودش با مغز از رویا در میاد دیگه شما نیازی نیست نگران هیچی باشیدو هیچ کاری بکنید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 18 شهریور 94 در ساعت 18:06

  16. 6 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    Farzam_48_vekaalat (پنجشنبه 02 مهر 94), گیسو کمند (شنبه 21 شهریور 94), نیکیا (پنجشنبه 19 شهریور 94), همت 1400 (پنجشنبه 19 شهریور 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 18 شهریور 94), شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  17. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    اگر اون دختر خانوم سی ساله بود با وجود اختلاف سنی 18 سال با شما من مثل الان فکر نمیکردم درسته یکی از مشکلات این ازدواج این اختلاف سنی زیاد هست اما همش نیست

    ایشون در سنی دارن تصمیم به این مهمی رو میگیرن که سرشار از احساس هستن و این قسمتش نگران کنندس

    از ایشون توقع زیادی نمیشه داشت اما از شما که گرم و سرد چشیده اید چرا

    راستی امیدوارم شبیه جک نیکلسون هم نباشید و بهمون جرج کلونی اکتفا کنید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  18. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 19 شهریور 94)

  19. #30
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array



    سلام آقا فرزام


    بیوگرافی شما را مطالعه کردم

    منم با خودتون همدرد بدونید - ان شالله خداوند همسرتان را بیامرزد

    و از طرفی دعا می کنم شما و آقا پسر گلتون ، همیشه شاد و سرحال و سرزنده باشید

    تشکر می کنم از شما

    تشکر می کنم به خاطر اینکه ، برای پسرتان هم مادر بودید و هم پدر

    از طرفی به نظر می یاد وکیل موفقی هستید

    ان شالله موفقعیت های بیشتر .

    ...........................


    به نظرم باید دراین جور موقعیت ها چند سئوال از خودمون بپرسیم :

    1 ) آیا دختر را می تونم خوشبخت کنم >

    2) آیا اون دختر با من خوشبخت میشود ( بسیار مهم ) ؟

    3 ) باید چه بهایی بپردازم ؟

    4 ) آیا فرد مناسب تری انتظار من را نمی کشد ( مناسب با شرایط شما ) ؟

    و ......


    مردی اگر بخواد ازدواج کند باید اول از همه از خودش بپرسد :

    آیا دختر مورد نظر خودم را می تونم خوشبخت کنم ! ( بدون تصمیم احساسی )

    در داستان شما ، یه مسئه ای وجود داره !

    البته من نظر خودم را ، خدمت شما عرض می کنم – پیشاپیش معذرت می خوام


    شما 48 سال سن دارید ( سنی ندارید – فکر نکنید پیر شدید)

    اون دختر خانم 23 سال ( بسیار جوان )

    شما باید با چند استدلال در خواست دختر خانم را قبول نکنید !!



    باید در تنهایی خودتان به این چیز فکر کنید :

    من 12 سال دیگه میشم 60 ساله!
    اون دخنر میشه 35 ساله !

    نیاز یه خانم 35 ساله با یه مرد 60 ساله خیلی فرق داره !!!
    نیازها ی ( ج - عاطفی - تفریحی و .......)
    این دختر خانم صدمه می بینه !


    10 سال بعدش شما میشید 70 ساله – و اون خانم 45 ساله
    باز نیازها ، متفاوت و سخت تر !!

    اون موقع بیشتر نیازها عاطفی میشه
    اون خانم در اون سن ، در اوج احساس نیاز عاطفی بودن
    ولی امکان داره یه مرد 70 ساله نتونه !!

    شرایط به نفع شما و به ضرر اون خانم هست !

    ولی شاید خودش ندوند !
    .....................................


    استدلال دوم میتونه نزدیکی سن پسر شما و اون دختر خانم باشه !!!

    از استدلال اول منطقی تر !

    امکان داره با اون خانم ازدواج کنید و اون هم قبول کنه - ولی شرایط برای پسرتان سخت میشه !!!

    .........................................

    استدلال سوم میتونه هدف های شما و اون خانم باشه

    قطعا اون خانم دوست داره بچه دار بشه و فرزند داشته باشه

    22 سال دیگه شما میشید 70 ساله – فرزند شما از خانم دومتون میشه 22 ساله

    یعنی !!!!


    .............................................


    استدلال چهارم : باید از خودتون سئوال بپرسید :
    آیا فرد دیگری که با سن من متناسب باشه پیدا نمیشه !
    مثلا یه خانمی با شرایط مثل شما – ولی مثلا با 38 سال سن !!!

    .....................................

    من یکی از دوستان اقوامشان یه کار بسیار اشتباهی انجام داد
    خودش 40 سال سن داره – رفته یه زن 52 سال گرفته
    الان به مشکل برخوردند
    اشتباه کرد برای اینکه ، نیاز یه مرد 40 ساله با یه خانم 52 ساله فرق میکنه !


    شما خودتان استاد هستید
    بیشتر طلاق ها برای چیه !!!
    .................................................. ..


    استدلال زیاد میشه کرد ، برای رد قضیه !
    این استدلال بیشتر برای این بود که اون خانم صدمه نبینه
    حتی اگر خودش هم قبول کرد

    اگر من جای شما بودم قبول نمی کردم !!!



    حضرت حافظ می فرماید :

    گفتم این ، جام جهان بین ، به تو کی داد ، حکیم / گفت ، آن روز که این ، گنبد مینا می‌کرد
    گفتمش ، سلسله ی ، زلف بُتان از پی چیست / گفت ، حافظ ، گله‌ای ، از دل شیدا می‌کرد


    حضرت حافظ در شعر اشاره به این می کند که باید در عشق و عاشقی
    حواسش را بیشتر جمع کند


    موفق باشید


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 18 شهریور 94 در ساعت 19:56

  20. 8 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Farzam_48_vekaalat (پنجشنبه 02 مهر 94), iran.rose (جمعه 20 شهریور 94), katayoun (پنجشنبه 19 شهریور 94), گیسو کمند (شنبه 21 شهریور 94), همت 1400 (پنجشنبه 19 شهریور 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 19 شهریور 94), سرشار (چهارشنبه 18 شهریور 94), شیدا. (پنجشنبه 19 شهریور 94)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.