به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 36
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نمی دونم الان شما خود zzz هستی یا یه آدم جدید.
    چون این خانم zzz خودش چند تا تاپیک با اسمهای مختلف داره و با خودش همدردی می کنه.

    ولی اگه یه کاربر جدید هستی نظر من این هست که از خانم zzz خواهش کنی تاپیکتون نیاد. از دیروز که اومده نشستید وردل هم مرثیه خوندن.
    خاطراتتون را مرور می کنید.

    اگر ایشون نیاد تاپیکت برای هر دوتون بهتره. چون استعداد عجیبی در دوره کردن حرفهای تکراری و آه و ناله دارید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    delvand (جمعه 13 شهریور 94), khaleghezey (جمعه 13 شهریور 94), ارغنون (جمعه 23 مهر 95)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    الان من بشخصه متوجه نشدم مشکل شما چیه؟!!
    چند سال قبل با این آقا دوست بودی حالا شدتت چجوری بوده بماند همینجوری الکی توی سن پایین قول ازدواج داده ایشون قول که نه حرفشو زده تا تورو نگهداره(والا منم از 14سالگی قول ازدواج دادم به هر دختر یکه باهاش آشنا شدم تا قبل اینکه واقعا برم خواستگاری) خوب حالا شما دلتو به همین خوش کردی که ایشون یه چیزی گفته؟!!!!!!!!
    یعنی بقول فامیل دور من دیگه حرفی ندارم بزنم!!یعنی واقعا حرفی باقی نمیامند که بخواهم بزنم.

    رابطه قبل از ازدواج برای پسرها یه شوخیه یه لذت یه جور مسابقه واسه نشان دادن قدرت و جذابیته و که تهش اکثرا میرسه به رابطه جنسی تمام شد و رفت
    حالا اینکه دختر به چی فکر میکنه و چه اتفاقی براش میخواد بیوفته اصلا مهم نیست حتی به اندازه سر سوزن.حالا شما بشین هی برای خودت فکرهای الکی بکن و عمرت را تلف بکن ببینم انتهاش به چی میرسی موفق باشی

    پ.ن:دخترها وقتی دوست میشن فکر میکنن دوران بچگی و خاله بازی و نقش مامان و عروس ها رو دارن ولی وقتی ما پسرها دور هم جمع میشیم اکثرا حرف زده میشه توی رابطه با دختره با خنده و شوخی و مسخره کردن حرف رابطه های جنسی که داشتن را میارن وسط تازه افتخارم میکنن و از سر بیکاری بعد اتمام رابطه شماره دختره پخش میشه یا عکسش بین دوستان......... حوصله ندارم بقیش رو ادامه بدم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    ارغنون (جمعه 23 مهر 95)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    69
    Array
    دلوند من متولد68هستم خخخخ کاش 23سالم بود
    کارخوبی کردی جواب مسیجشو ندادی
    منم توخانوادم مشکل دارم باورکن دو روز وقت دارم که درس بخونم واس کنکور هم بهم گیرمیدن هم میگن بیا فلان کارو کن غذا بپز ظرف بشور :)
    هنوزم میگم اوضاع من ازتو بدتر بودو هس تو خیلی ازمن قوی تری
    مطمینم میتونی فراموشش کنی گاهی ما خودمون الکی بهش فکرمیکنیم نمیخواییم فراموشش کنیم بعد میگیم چرا یادمون نمیره
    راستی تو محل کارمن دخترا بالای سی هستن مجردن یکیم 42سالشه مجرده 27سال سنی نیس کجامون پیره خخخ
    راستی چقد این جمله شیدارو خوندم خندم گرفت توم مثل کاربر من میدونم فکرمیکنی من چنتا نام کاربری دارم مگه بیکارم اخه خیلی فکرکردی ب این نکته رسیدی؟
    فکرمیکنی توکل جهان فقط ساناز مشکل شکست داره؟حالا یکی پیدا شده اینجوری مثل منه تعجب کردید
    همه که مثل تو اخر اعتماد بنفسو عزت نفس ندارن خخخ
    فکر میکنید فقط من نمیتونم بعد دوسال فراموش کنم؟ بیا اینم بعد سه ساله نتونسته فراموش کنه
    جمله اخرم ب شیدا:اینومیگم براینکه هیچوق وقتی مطمین نیستی درمورد کسی قضاوت نکن
    مدیون امام زمان بشم اگه به غیرازین نام کاربری نام کاربری دیگه ای داشته باشم تواین سایت و بخوام باهاش تایپیک دیگه باعنوانای دیگه باز کنم. همه مثل تو بیکار نیستن
    ویرایش توسط zzzz : جمعه 13 شهریور 94 در ساعت 13:19

  6. کاربر روبرو از پست مفید zzzz تشکرکرده است .

    delvand (جمعه 13 شهریور 94)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من تا الان نمیتونستم بنویسم
    Zzz خوهشا خودتو ناراحت نکن
    باورکنید خداوکیلی من یکی دیگم و کاملا مشخصات طرفم و خودم با زد زد فرق داره
    شیدا خانم تاپیک ها رو سریع میخونید . یکم زود قضاوت نکنید
    زد زد فقط میخواست بگه اون هم مثل من مشکلاتش زیاد بوده ودیگه بیخیال بوده
    حرفای خوب هم زد
    شیدا نیتت خوبه و میدونم میخوای من نتیجه بگیرم ولی اون جمله ات که یکی هستید رو نباید میگفتید
    مرسی زد زد جان .شما هم فقط کارای مثبتت برای فراموشی رو بگو من هم دیگه دردودل که ارزش نداره نمیکنم


    اقای خاله قزی من فقط پاراگراف دومی از حرفتون رو قبول دارم. بقیه اش ناراحت کنندس و توهین کننده .البته خب هرکسی از دید خوددش جواب میده
    من بیشتر منظورم اینه از این تاپیک که چطوری کسی رو که توی سه سال فراموش نکردم رو فراموش بکنم و با درد از دست دادنش کنار بیام و باور کنم از دست دادمش
    نه اینکه یکی یه روزی گفتته میخوامت من منتظرم بیاد بگیرتم!
    درضمن همه هم مثل هم نیستن این اقا شاید مثل همه از دوست داشته شدن استقبال میکرد ولی تعریف کاراش با دوست دخترشو برای بقیه تعریف نمیکرد تازه نگران بود یه وقت من بگم.
    به هرحال فراموش نکردن و دوس داشتن و خواستن یکی نباید بد معنی بشه خب بعضیا خیلی وفادارن و درسته بده ولی خیلیم خوبه.این ادمها اگه محبت واقعی دریافت کنن هیچموقع خیانت نمیکنن و تامگرشون وفادارن

  8. 2 کاربر از پست مفید delvand تشکرکرده اند .

    gisooo (جمعه 13 شهریور 94), zzzz (جمعه 13 شهریور 94)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نظرتون در مورد هر کدام از این دوکار به صورت جداگانه و نه با هم چیه؟

    1.به طرف بگم هنوز دوسش دارم و نتونستم فراموشش کنم

    2.یه مدت باهاش ارتباط داشته باشم بخصوص با تلفن و پیامک و از این چیزا چون توی دوشهریم بدون گزینه وابستگی. تا کم کم بهتر بشناسم و بفهمم قدیس نیست و خودم کات کنم و ازش متنفر بشم و فراموش کنمش و برم دنبال ایندم که دیگه اون توی ذهنم نیس

  10. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط delvand نمایش پست ها
    نظرتون در مورد هر کدام از این دوکار به صورت جداگانه و نه با هم چیه؟

    1.به طرف بگم هنوز دوسش دارم و نتونستم فراموشش کنم

    2.یه مدت باهاش ارتباط داشته باشم بخصوص با تلفن و پیامک و از این چیزا چون توی دوشهریم بدون گزینه وابستگی. تا کم کم بهتر بشناسم و بفهمم قدیس نیست و خودم کات کنم و ازش متنفر بشم و فراموش کنمش و برم دنبال ایندم که دیگه اون توی ذهنم نیس
    گفتی که چرا اقایون به تاپیک هم اهمیت نمیدن. خب من هم نظرم خودم رو که یک آقا هستم می گم.

    هیچ کدوم از اون دو مورد توصیه نمیشه.
    شما بهتره بی خیال اون شخص بشین یا به عبارتی کم کم فراموشش کنین.

    گفتین که ایشون احتمالا دارن برای دکتری درس می خونن. خب این نشون میده که ایشون اینده اش براش بیشتر از هر چیز و هر کسی مهم تره.
    بدیهی هستش که شما را برای رسیدن به هدف اصلیش تو زندگیش کنار بگذاره. به دلیل اینکه ایشون می خواد اکثر وفتش روی پیشرفت بگذاره. وارد ارتباط با یک خانم شدن وقت زیادی می تونه از ایشون بگیره.
    بعدم آقایان معمولا منطقی هستند و برعکس خانم ها درگیر احساسات کمتر میشن. تصمیم ایشون برای اینکه ارتباط خودش را با یک خانم قطع کنه و روی پیشرفتش بگذاره کاملا منطقی هستش.
    بعد هم ایشون شرایط ازدواج رو احتمالا نداره و برای همین عقل حکم می کنه که ایشون با شما قطع رابطه کنه وقتی شرایط فراهم نیست. در حال حاضر هم دارن مدرک دکتری رو کسب می کنن تا شرایط آینده شون رو بهتر کنن.

    شما بهتره هستش که به جای اینکه کنج خونه بشینید و منتظر این اقا باشید ، برین ادامه تحصیل بدین یا یک مهارت یاد بگیرین که شغل پیدا کنین و یا دنبال یک فعالیت مفیدی باشین.(از همین الان که این متن رو می خونید به فکر آینده باشین نه زمانی که از ایشون متنفر شدید!!! )
    ورزش هم توصیه میشه.

  11. 2 کاربر از پست مفید amirmahmood تشکرکرده اند .

    delvand (دوشنبه 23 شهریور 94), من او (جمعه 27 شهریور 94)

  12. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amirmahmood نمایش پست ها
    گفتی که چرا اقایون به تاپیک هم اهمیت نمیدن. خب من هم نظرم خودم رو که یک آقا هستم می گم.

    هیچ کدوم از اون دو مورد توصیه نمیشه.شما بهتره بی خیال اون شخص بشین یا به عبارتی کم کم فراموشش کنین.

    گفتین که ایشون احتمالا دارن برای دکتری درس می خونن. خب این نشون میده که ایشون اینده اش براش بیشتر از هر چیز و هر کسی مهم تره.
    بدیهی هستش که شما را برای رسیدن به هدف اصلیش تو زندگیش کنار بگذاره. به دلیل اینکه ایشون می خواد اکثر وفتش روی پیشرفت بگذاره. وارد ارتباط با یک خانم شدن وقت زیادی می تونه از ایشون بگیره.
    بعدم آقایان معمولا منطقی هستند و برعکس خانم ها درگیر احساسات کمتر میشن. تصمیم ایشون برای اینکه ارتباط خودش را با یک خانم قطع کنه و روی پیشرفتش بگذاره کاملا منطقی هستش.
    بعد هم ایشون شرایط ازدواج رو احتمالا نداره و برای همین عقل حکم می کنه که ایشون با شما قطع رابطه کنه وقتی شرایط فراهم نیست. در حال حاضر هم دارن مدرک دکتری رو کسب می کنن تا شرایط آینده شون رو بهتر کنن.

    شما بهتره هستش که به جای اینکه کنج خونه بشینید و منتظر این اقا باشید ، برین ادامه تحصیل بدین یا یک مهارت یاد بگیرین که شغل پیدا کنین و یا دنبال یک فعالیت مفیدی باشین.(از همین الان که این متن رو می خونید به فکر آینده باشین نه زمانی که از ایشون متنفر شدید!!! )
    ورزش هم توصیه میشه.

    ممنون که تقریبا حرفای من رو کامل خوندین . اونجاهایی از حرفاتون که سبز کردم درست هستن .اما بقیه

    یکی دوجا گفتم که من رابطه رو قطع کردم.چون ایشون تمایلشون از با من بودن(ازدواج) به دوست بودن تغییر کرد

    اون حرفایی که سبز کزدم درستن.بله خب درسش از همه چیزش براش اهمیت داشته چون ادم با اعتماد بنفس و خودخواه و خود بزرگ بینی هست و نمیخواد از کسی کم باشه و کلی ادعا واسه خودش داره
    احتمالا هم خواست دوست باشیم چون درسته شرایط ازدواج رو نداشته .خب من هم اون زمان این چیزا رو نمیفهمیدم! حالا میفهمم چرا ادم صرفه جو میخواست
    .فقط یه شغل نیمه وقتداشتن با هر در امدی و درس و دانشگاه .میدونید اقا کلا هم توی یه جوی قرار گرفت که دید هه ازدواج چیه .همه با هم دوست هستن و راحتن و ...
    ویرایش توسط delvand : دوشنبه 23 شهریور 94 در ساعت 10:50

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من به عنوان اخرین حرفام برای این تاپیک اومدم یه حرفای دیگه بزنم

    حقیقتش دلیل این حرفا تکرار شدن یک ماجرا بعد از چندین سال بود وحرفایی که یکی پشت

    سرم زده بود و فهمیدم اگه کسی کاری هم برام نکنه نلااقل یکی یکمی بهتر از بقیه منو شناخته

    چندین سال پیش یک یاز نزدیکان خیلی به من هشدار میداد و من اون زمان فکرمیکردم میفهمم چی
    میگه اما با سادگی خودم کارایی کردم که روزگارم این شد یعنی ناخواسته اصلا نفهمیدم این

    ادم داره بهم چی هشدار میده و اشتباهای بدی داشتم.اتفاقا همین ادم الان چندوقته داره دوبار سر موضوعاتی که پیش اومده بود تقریبا مشابه همون هشدار ها رو بهم میداد و من تا امروز نمیفهمیدم چی میگه حالا میفهمم

    یه عده ای مثل همین اقایی که دو سه سال باهاش بودم درباطن نظر خوبی برای من ندارن(همینطور که غیرمستقیم و حدی مستقیم دوسال پیش بهم گفت بدرد دوستی

    میخوری) ولی فقط برای سو استفاده حالا هرسواستفاده ای ادم رو کنارشون نگاه میدارن و میگن به درک کیس مناسب که پیش اومد بهش میگم برو گمشو من که گفته بودم از اول

    اتفاقا چندجا توی همین سایت و اینترنت هم خوندم اکثر بازگشت ها نتیجه ش سواستفاده ببخشید جنسی هست از دخترا. بخصووص این مورد من که صریح بعد از ایجاد دوباره رابطه در

    دوسال پیش بهم گفت بیا اول تکلیف رابطه رو مشخص کنیم و بعد هم گفت برای ازدواج مناسب هم نیستیم. وقتی قطع کردم براش اهمیتی نداشت

    دیگه هیچگونه رابطه ای رو من با این شخص اغاز نخواهم کرد که میدونم عاقبتش باالتر رفتن سنم و بدتر شدن وضعیتم هست.

    درسته افسردگی دارم درسته توی خونه شرایط روحی مناسبی ندارم. ولی دنبال این هم نیستم که همین یه ذره که حالم خوب رو بد و بدترش کنم

    فقط خداکنه افسردگیم که باعث شده بیشتر ساعت های روز بچسبم به زمین و کاری نکنم خوب بشه

    من دیگه حرفی برای این تاپیک ندارم
    ممنون ار هرکی خوند و نظر داد
    zzz جان امیدوارم توهم اون اقاهه رو فراموش کنی.به نظرم فقط باید قبول کنی که اشتباه کردی تو یانتخاب یا بودن با این ادم.
    ویرایش توسط delvand : پنجشنبه 26 شهریور 94 در ساعت 20:10

  14. کاربر روبرو از پست مفید delvand تشکرکرده است .

    zzzz (پنجشنبه 26 شهریور 94)

  15. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    69
    Array
    سلام دلوندجان
    این روزا حالم بشدت بده میدونی چرا؟
    یه امید داشتم فکرکردم اگه برم سرکار بهش بگم نظرش عوض میشه
    این ماه سه تومن گرفتم بهش گفتم حتی ازفیش حقوقیم عکس گرفتم بهش فرستادم بهش گفتم برات هدیه میگیرم اخه دنبال هدیه و پوله ولی اصلا جوابمو نداد دارم دیوونه میشم هیچ در امیدی ندارم
    تو که این کاراو نکردی؟نه پس وضعیتت ازمن بهتره حتی اگم التماسش کنی میدونیکه لااقل یه پله ازتو بالاتره ولی من ازون سرتربودم ازین دارم میسوزم
    نصیحت کردنومشاوره دادن اسونه من مینونم صدتاپست بزارم به روشای مختلف منطقی قانعت کنم ولی خودم عمل نمیکنمو گوش نمیدم نمیدونم که چه فشار روحی روت هس نمیدونم که چ خاطراتیو مرور میکنی روزی امید ازدواج داشتی حتی نمیدونم که بچهاتونو تو ذهنت تصورمیکردی همه اینها پرید اینارو فقط کسیکه تجربه کرده درک میکنه
    اینارو به کسایی گفتم که میومدن تایپیکم میخواستن منوقانع کنن و فکرمیکردن من روانیمو دیوونم و عزت نفس ندارمو بی اعتمادبنفسم
    شایدم واقعا منو دلوند اینجوریم شاید همه راحت فراموش میکنن من دارم میرم تو سه سال که عاشقشم و هنوز بهش فکرمیکنم
    هرچقد بیشتر پیشرفت میکنمو موفق تر میشم بیشتر داغونترمیشم چون اون منو بااینهمه نمیخواد:((

  16. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zzzz نمایش پست ها
    سلام دلوندجان این روزا حالم بشدت بده میدونی چرا؟ یه امید داشتم فکرکردم اگه برم سرکار بهش بگم نظرش عوض میشه این ماه سه تومن گرفتم بهش گفتم حتی ازفیش حقوقیم عکس گرفتم بهش فرستادم بهش گفتم برات هدیه میگیرم اخه دنبال هدیه و پوله ولی اصلا جوابمو نداد دارم دیوونه میشم هیچ در امیدی ندارم تو که این کاراو نکردی؟نه پس وضعیتت ازمن بهتره حتی اگم التماسش کنی میدونیکه لااقل یه پله ازتو بالاتره ولی من ازون سرتربودم ازین دارم میسوزم نصیحت کردنومشاوره دادن اسونه من مینونم صدتاپست بزارم به روشای مختلف منطقی قانعت کنم ولی خودم عمل نمیکنمو گوش نمیدم نمیدونم که چه فشار روحی روت هس نمیدونم که چ خاطراتیو مرور میکنی روزی امید ازدواج داشتی حتی نمیدونم که بچهاتونو تو ذهنت تصورمیکردی همه اینها پرید اینارو فقط کسیکه تجربه کرده درک میکنه اینارو به کسایی گفتم که میومدن تایپیکم میخواستن منوقانع کنن و فکرمیکردن من روانیمو دیوونم و عزت نفس ندارمو بی اعتمادبنفسم شایدم واقعا منو دلوند اینجوریم شاید همه راحت فراموش میکنن من دارم میرم تو سه سال که عاشقشم و هنوز بهش فکرمیکنم هرچقد بیشتر پیشرفت میکنمو موفق تر میشم بیشتر داغونترمیشم چون اون منو بااینهمه نمیخواد:((
    طولانی شد بخون امیدوارم کمکت بکنه من میفهمم چی میگی. من برای اینکه برای این ادم کمی میتونم بی توجه تر باشم چندتا دلیلی داره 1 من درحال حاضر هیچی ندارم نه معدل خوب نه مهارت نه حوصله و انرژِی و نه

    حتی جسم کاملا سالم که بگم خوب حالا به قیافم میرسم و میرم جلو یک یرو تور میکنم. من برای ایندم هیچی ندارم. این ادم عضق دوم من بود.من برای عشق اولم تا مرز نابودی رفتم.نمیتونستم باور کنم ما با هم نباشیم و خلاصه عشق احساسی اون زمان .ادمی که مادی بود و به ظاهر اهمیت میداد خیلی و تقریبا عاشق همه دخترا بود و ... تقریبا از وقتی که به من رسید من رو

    نخواست! کمتر از یک ترم رابطمون به قهر و اشتی کشید و تا سه ترمی ادامه داشت. تا تابستون دوم که دیگه اصلا سراعی از من نگرفت و با شروع شدن کلاس ها باز رابطمونن شروع شد ولی عاقبتش نابودی اعصاب و روان و غرور و شخصیت من بود .من مثل شما التماس کردم گریه کردم از تا سه سال بعدش هم فراموشش نکردم حتی از طریق این دومی براش پیغام میفرستادم. و من احمق با همین کارم این دومی رو به خودم بدبین کردم و ... چه که من

    نکشیدم بریا عشق اولم و مگه فراموش میکردم؟! باوجود اینکه میدیدم بهم خیانت اشکار کرده و رفته بایکی دیگه.حتی با وجود شنیدن رکیک ترین فحش ها به خودم. پس فکر نکن من نمیفهمم چی میگی کمی که به ماجرا فکر

    کردم چندسال بعد . به این رسیدم که من نمیخواستم قبول کنم که اشتباه کردم. عشق اولم عشقی که اینقدر براش رویا و فلسفه بافته بودم اشتباه بود و من از اوسط زمانیکه با هم دعوا داشتیم نمیخواستم بپذیرم که باید این ادم

    رو رها کنم و التماس و گریه و دعا فایده نداره و تو نمیدونی من الان 4ساله چقدر خوشحالم که با اون ادم نرسیدم. ادم زن پرست و دختر باز و بی عزت نفس که تموم عمرش برای شنیدن یه مرسی از دخترا حمالی میکرد دلیل

    بعدیم اینه که این نفر دومی که الان این تاپیک درباره ش هست: دوسال پیش به من گفت فکر نمیکنم مناسب ازدواج باشم. و من با توجه به شخصیت و هوشی که ازش سراغغ دارم و اینکه وقتی من ناراحت شدم و کات کردم دیگه اهمیت نداد. پارسال برای تولدم یک تبریک رسمی رسمی فرستاده بود فکر


    میکرد من همون احمقم الان میپرم طرفش میگم بیا با هم دوست باشیم. خوب نمیخواد. اگه من بخوام خودمو تحمیل کنم باید منتظر خیلی عواقب باشم اگه بگم اینقدر حسن دارم که بهم خیانت نمیکنه. خیلی چیزای دیگه هست . باید تا اخر عمرم یک طرفه بودن این رابطه رو قبول کنم. زمانیکه باهم بودیم اگه


    من 4روز هم پیام نمیدادم کاری نمیکرد تا روز چهارم مسج میداد سلام .چه خبر؟ باید قبول کنم که خیلی زیر معیارام زندگی کنم مثلا من دلم زندگی راحت میخواد ولی اون هم تنبله و حال زور زدن نداره هم اینکه طوری بزرگ


    شده که با قناعت بزرگ شده .من نمیتونم عوضش کنم . تازه بیماریم رو هم خدا میدونه چطور باهاش کنار بیاد. چون چندبار بهم گفته بود کسی که عاشق کسی باشه با همه چیزش کنار میاد ولی امان از اون کسی که نباشه تازه سال دومی که پیش هم بودیم و متاسفانه من اونوقت هنوز عاشق اون اولی

    بودم و حسی بهش نداشتم. اون چند بار بهم گفت من حس عشق بهت ندارم و عاشقت نیستم. من نمیفهمیدم منظورش چیه. اخه رفتارش اینو نشون نمیداد یه چیز دیگه هم از همون سال اول زابطمون به من میگف من تورو اندازه خواهرم دوس دارم. من بچه خوشحال میشدم میگفتم چقدر زیاد دوسم داره!!

    یادم نیس میپرسیدم مامانت بیشتر یا من دقیقا چی میگف ولی شاید میگف هنوز معلوم نیس. الان میفهمم منظورش این بوده من تورو مثل خواهرم دوس دارم من بدی حال تورو میفهمم. باور کن من از سال 90 این اقا رو ندیدم. ولی هرموقع بیرون میرم و چیزی مثل حس محبت پیش میاد .مثلا میفهمم کسی


    ازم خوشش اومده ناخوداگاه موقع برگشتن یادش میفتم با یه حس خاص.حس قشنگ خاص من میدونم دلت میخواد به اون روزای خوش برگردی به خاطرات عاشقانه و ولی دست ما نیس طرفمون مثل ما نیست. نمیدونی خود من چقدر افسردم و خیلی کم از خونه میرم بیرون. اونم برای کارای ضروری. نمیدونی چقدر دلم میخواد یه بار باهاش برم پارک و بشینم حرف بزنم. اما


    وقتی یاد این میفتم که یکی دیگه رو بهتر از من میدونه . برای ازدواجش کسی دیگه رو میخواد خیلی حس بدی بهم دست میده . شما به نظرم برای یک سال هم شده یا با یه عشق خیالی سر کن و اصلا بخ این ادم فکر نکن. تا فراموشت بشه. قبلا میگفتنبعضی مشاورا میگن با یکی دیگه دوست بشید. ولی این حرف از بن غلطه. چون اولا که دوستی عاقبت نداره و بد تر از اون با

    کسی بودن و دل با کس دیگه بودن مشکل رو دوبرابر میکنه zzz جان تا خودت نخوای نمیتونی فراموشش کنی. کم کم که فراموشش کنی این تحقیر شدن ها . لهه شدن غرور و التماس ها یادت میره و شخصیت بر میگرده میدونی چرا به شیدا گفتم یخوام مثل تو باشم؟ من تا 21 سالگی عین شیدا بودم . یه کوه غرور و اعتماد به نفس که هیچ پسری جرات نمیکرد به من نزدیک بشه و

    خودم عاشق خودم بودم. ولی اینکارا باعث شد دیگه به خودم مثل قبل فکر نکنم. شاید همین باعث شد که کم کم هر کدوم از اعضای خانوادم به خودشون اجازا=ه بدن هرجور میخوان باهام رفتار کنن خیلی دلم از اینا توش هست. من نجس نیشتم ولی از بس مادرم پشت سرم بهم گفته نجاست


    بابام بهم میگه گاهی نجاست. مواظب خودت باش. هم اشتباهتو قبول کن و خودتو ببخش که به این ادم التماس کردی برو کیف سه میلیونتو بکن عزیزم. نمیدونی من از اینکه هیچی نشدم و اسنجوری خونه نشینم چه حال بدی دارم . نمیدونی چقدر دلم میخواد مثل قبل با ارامش درس بخونم . سرکاری برم که شایسته لالاقل 12 سال فقط فکرکردن به درس باشه
    ویرایش توسط delvand : جمعه 27 شهریور 94 در ساعت 00:31

  17. کاربر روبرو از پست مفید delvand تشکرکرده است .

    zzzz (جمعه 27 شهریور 94)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 08 بهمن 00, 23:20
  2. سیگار...
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 99, 22:21
  3. در خواستگاری چی بپرسیم؟ چی نپرسیم؟
    توسط samir65 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 28 تیر 93, 23:25
  4. چطور به ترک سیگار همسرم کمک کنم؟
    توسط ابر بهاری در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 فروردین 91, 10:40
  5. برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 فروردین 91, 17:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.