درود بانو
الان من بشخصه متوجه نشدم مشکل شما چیه؟!!
چند سال قبل با این آقا دوست بودی حالا شدتت چجوری بوده بماند همینجوری الکی توی سن پایین قول ازدواج داده ایشون قول که نه حرفشو زده تا تورو نگهداره(والا منم از 14سالگی قول ازدواج دادم به هر دختر یکه باهاش آشنا شدم تا قبل اینکه واقعا برم خواستگاری) خوب حالا شما دلتو به همین خوش کردی که ایشون یه چیزی گفته؟!!!!!!!!
یعنی بقول فامیل دور من دیگه حرفی ندارم بزنم!!یعنی واقعا حرفی باقی نمیامند که بخواهم بزنم.
رابطه قبل از ازدواج برای پسرها یه شوخیه یه لذت یه جور مسابقه واسه نشان دادن قدرت و جذابیته و که تهش اکثرا میرسه به رابطه جنسی تمام شد و رفت
حالا اینکه دختر به چی فکر میکنه و چه اتفاقی براش میخواد بیوفته اصلا مهم نیست حتی به اندازه سر سوزن.حالا شما بشین هی برای خودت فکرهای الکی بکن و عمرت را تلف بکن ببینم انتهاش به چی میرسی موفق باشی
پ.ن:دخترها وقتی دوست میشن فکر میکنن دوران بچگی و خاله بازی و نقش مامان و عروس ها رو دارن ولی وقتی ما پسرها دور هم جمع میشیم اکثرا حرف زده میشه توی رابطه با دختره با خنده و شوخی و مسخره کردن حرف رابطه های جنسی که داشتن را میارن وسط تازه افتخارم میکنن و از سر بیکاری بعد اتمام رابطه شماره دختره پخش میشه یا عکسش بین دوستان......... حوصله ندارم بقیش رو ادامه بدم
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)