به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 32
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام به دوست خوبم باغبان عزیز و دوست داشتنی...عیدت مبارک باشه
    ان شاءالله باغ زندگیتون همیشه و همواره مملوء از گل های معطر و همیشه بهار باشه.
    تا یادم هست باید از شما بابت تاپیکای موثر و کارآمدتون تشکر کنم و البته این امید رو به خودم بدم که دوباره خواننده مطالب آموزنده و مفید فایده شما خواهم بود.یک دنیا تشکر.

    در مورد سربازی باید بگم که متاسفانه به دلیل محدودیت قانون این امکان برای من فراهم نیست که در حین تحصیل اقدام کنم(هنوز شش واحدم لنگ استاده )

    باغبان عزیز دارم سعی میکنم که راه درستو پیدا کنم...اما نمیدونم چرا هر چی بیشتر فکر میکنم بیشتر و بیشتر مصمم میشم به...شاید به نظر شما راه عقلم بسته شده باشه...ولی ...

    راستش برای اون دختر خانم به هیچ عنوان امکان زندگی توی شهری به غیر از زادگاهشون فراهم نیست...به دلایلی که حالا بماند و فکر میکنم جایش اینجا نباشد.

    باید خدمتتون عرض کنم که بله .منم با نظر شما موافقم در صورت ثبت نام در دانشگاه ٬امکان فرصت شغلی بهتری برای من فراهم میشه...ولی مشکلات دیگری نیز وجود دارد که مطمئنا نادیده گرفته نخواهند شد... مدرک کارشناسی ای که از یک دانشگاه غیر معتبر و درجه سه اخذ شده...معدل دوره کارشناسی ام که چنگی به دل نمیزنه...نداشتن سابقه کار و به قول معروف صفر کیلومتر بودنم... و غیره و ... .چه بخواهم چه نخواهم این ناهمواری ها بر سر راه من وجود دارند.
    اگه میشه لطف کنید بیشتر در مورد شرکت های دانش بنیان دانشگاه توضیح دهید...آخه اولین باریه که اسمشو میشنوم...دانشگاه تا دانشگاه داره؟...مثلا برای شریف و بعد از اون تهران چگونه است؟...بالاخره خودتون سر قضییه رو باز کردین خودتونم باید قبول زحمت بکنین...متشکرم.
    خوشحالم که لطف بیکرانتون شامل حال بنده هم شده...براتون از خدا بهترین ها رو آرزو میکنم.
    (کوچه باغت پر موسیقی باد)

    سلام و درود خدمت شما خانم kimia fall گرامی.عیدتون مبارک باشه
    خوشحالم که به تاپیک من سر زدید ومنو از نظرات ازشمندتون بهره مند ساختید.
    سوال پرسیده بودید شما چقدر ایشونو میشناسید...باید خدمتتون عرض کنم که من چندان هم با اخلاق و رفتار ایشون بیگانه نیستم...بیشتر از هشتاد واحد کلاس مشترک با ایشون داشتم(یه روزی تنها انگیزه من برای پاس کردن واحد ها بود)...بر خلاف اون چیزی که شما فکر میکنید علاقه من به ایشون باعث کوری چشمان من نشد که هیچ٬بلکه چشمان من رو به روی تمام خوبی ها و صد البته بدی ها ایشون باز کرد...طی این مدت یاد گرفتم که ایشون رو به شکلی که هست قبول کنم...همونطور که طالب خوبیهاش هستم ٬بدیهاش رو بدون پاک کردن صورت مسئله بپذیرم بدون اینکه به فکر تغییر ایشون یا حتی خودم باشم.
    طی این مدت از هیچ تلاشی برای شناخت ایشون مضایقه نکردم...از دوستانشون گرفته تا لباس تنشون٬جزوه دست نویسشون٬گوشی موبایلشون و ... هر کدوم پارامتری برای شناخت بیشتر ایشون بود...اخلاقشون البته بین تمام بچه های دانشگاه زبانزد بود ....میخوام بگم که من خیلی وقته فرآیند شناخت رو شروع کردم...البته قبول دارم که خیلی کمه.
    راستش من گذشته های دور خیلی تلاش کردم ایشونو فراموش کنم...اما هیچ فایده ای نداشت که نداشت....بلکه نتیجه ای عکس هم داشت ومن بیشتر از قبل وابسته ایشون شدم...زمانی به آرامش رسیدم که تونستم قبول کنم ایشونو بدون کوچکترین انتظاری دوست داشته باشم...از اون به بعد نتیجه اصلا برام مهم نبود و نیست.
    ممنونم .
    ویرایش توسط سرشار : چهارشنبه 04 شهریور 94 در ساعت 04:32

  2. 4 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    kimia fall (چهارشنبه 04 شهریور 94), فدایی یار (پنجشنبه 05 شهریور 94), باغبان (چهارشنبه 04 شهریور 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    عید شما هم مبارک باشه. من میفهمم اون دختر را چقدر دوست دارین و عشق اول شما هستن. ببینید هر آدمی یه طرز فکری داره. من سعی می کنم به هر آدمی طبق فرهنگ خودش راهنمایی کنم. من هم هم کلاسی هامو در دانشگاه از دور و هم از نزدیک دوره ی لیسانسم فکر می کردم می شناسم. ولی واقعیت اینه که خیلی هاشون مخصوصا اونایی که از دور میشناختم با تصور من خیلیییی متفاوت بودن.جزوه و رفتار با دوستا و رفتار توی کلاس و.. کافی نیست. شما الان در دوره ای از زندگیتون هستین که به همسر نیاز دارین. و خب طبیعیه که بخاین کسی که عاشقشین را انتخاب کنین.این خیلی خوبه و درست همینه.اما دقت کنید شما اونقدر که برای یه ازدواج لازمه ایشون را نمیشناسید. پس نتها چیزی که من میگم اینه که وقتی رفتید خواستگاری برای شناخت برید. شناخت کسی که از دور دوستش داشتین. سعی کنین یه دوره ی نامزدی داشته باشین. به عنوان کسی که تجربه ی عشق داره به شما میگم. عشقی که با شناخت باشه عشق پایدار هس. عشق وقتی به وجود میاد که خاطرات مشترکتون توی شادی ها و غم ها زیاد میشن. تو زمان ها و مکان های مختلف. شب و روز هایی که باهم سپری خواهید کرد.من برای حستون احترام قائل هستم. اما این حس الان عشق یطرفه و عادت ذهنتون هس. شما وقتی موفق می شین که خودتونو دوست داشته باشین.که بخاطر خودتون درس بخونید.اول بخاطر خودتون زندگی کنید.نه اینکه مهمترین موقعیتاتون را بخاطر دختری که هنوز معلوم نیس اونی باشه که فکر می کنیین ازدس بدین. وقتی به ان مرحله رسیدین که خودتونو دوس داشتین همسرتون هم عاشقتون میشه. مطمئن باشین.وقتی رفتین خواستگاری ، خواستگاری سیندرلایی که از قبل کفشش را داشتید نرید. اینا افسانس. خواستگاری کسی برین که اگه از امتحان ها و نامزدیتون سربلند بیرون بیاد و اونی که تو رویاهاتون بوده باشه لایق شما خواهد بود و شمام لایق اون.
    امیدوارم همه چیز مطابق میلتون پیش بره

  4. 4 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), باغبان (چهارشنبه 04 شهریور 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 04 شهریور 94), سرشار (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  5. #13
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array





    سلام دوست من ، عید شما هم مبارک .

    ممنون - شما لطف دارین

    من هم همیشه از نظرات شما استفاده می کنم

    متشکرم .

    ......................


    (کوچه باغت پر موسیقی باد)


    جمله شما را یه جا یادداشت کردم - خیلی قشنگ بود

    چه موسیقی زیباتر از موسیقی خدا ( باد - باران - صدای دریا و ....)

    ممنون.


    .................................................


    در مورد سربازی ، ان شاالله 6 واحد تموم شد ، همون فرداش برید اقدام کنید - این کارت رو ، چه جوری بگیرید

    ( خیلی کیف میده )

    .................................................. ...


    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها

    باغبان عزیز دارم سعی میکنم که راه درستو پیدا کنم...اما نمیدونم چرا هر چی بیشتر فکر میکنم بیشتر و بیشتر مصمم میشم

    .


    اولین سئوال یه جنگجو باید این باشد :

    ( من نمی دانم )

    وقتی تو این حالتی گیر می کنیم ، به نظرم بهتره یه سر بریم طبقه بالا ( پیش خدا - درد دل کردن با خدا - در خواست کمک از خدا )

    خدا کمک میکنه ( به ذهنت راه حل می رسونه )


    .......................................


    در مورد مدرک تحصیلی خدمت شما عرض کنم :

    چیزی که برای ارگان ها ، سازمان ها یا حتی خارج رفتن مهمه ، آخرین مدرک تحصیلی - معدل - مدت اتمام !

    خیلی مهمه .

    دوست من لیسانس رفت همدان ، مهندسی کامپیوتر خوند - فوق لیسانس دانشگاه امیر کبیر شبانه قبول شد

    الان هم دکترا می خواد بره آلمان .

    البته دانشگاه هاروارد فرق میکنه ! اگر می خوای بری .


    آخرین مدرک تحصیلی مهمه - برای کار هم تو بعضی از سازمانها ، اگر دانشجو هم باشی در یه دانشگاه خوب ، قبول می کنند .

    البته همه دانشگاه های کشور خوب هستند - بیشتر خود فرد مهمه !


    د ر مورد شرکت ها ی دانش بنیان ( مراکز رشد یا پارک های فناوری ) خدمت شما عرض کنم که :

    از دو طریق میشه وارد شد ، اولیش اینکه شما طرح و ایده داشته بشی - دوم اینکه ، بری با توجه به نیاز اون شرکت استخدام بشی

    معمولا تمام دانشگا های کشور خودشون این پارک های فناوری را دارنند .


    مورد اول :

    ببنید من یه طرح - یه ایده دارم ، ولی سرمایه اولیه ندارم - مکان برا کار ندارم و ......

    باید برم طرح خودم را دایکیومنت کنم - برم تو این شرکت ها - اونجا - اونها طرح منو می بینند

    اگر مورد قبول گرفت - به من مکان برا ی کار و خدمات لازمه را می دهند .

    این هم سایت مراکز رشد ( دانش بنیان ) دانشگاه شریف :

    مرکز رشد فناوری های پيشرفته دانشگاه صنعتی شريف - صفحه نخست

    تمام دانشگاه ها باید داشته باشه - آزاد - پیام نور - دولتی و .....
    میتونی دانشگاه مورد نظرت را سرچ کنی - و شرایط و مقررات آن را بخونی .

    خیلی خوبه .

    امکان داره یه شخصی دانشگاه پیام نور خونده باشی ( کلا بچه ها ی قوی ای هستند ) - بره تو مراکز رشد دانشگاه شریف و .....

    فرق نمیکنه ، امکان داره برعکس بالا رخ بده .



    حالت دوم :

    مثلا آقا سرشار میره یه طرح میده - طرحش پذیرفته میشه ( باید حداقل دو نفر باشند )

    سپس این دو نفر میگن ما به این تخصص نیاز داریم

    بعد باغبون جون میاد میگه : منم باشم - می تونم کمکتون کنما .

    بعد من میشم شریک شما و ......


    آینده داره - چون اولا تو محیط دانشگاه هستی - دوما میتونی از اساتید و دانشجویان رایگان استفاده کنی

    مثلا تو پروژه مثلا امکان داره تو یه قسمت از ریاضیات اون بمونی


    بره پیش آقا دکتر ازش کمک بخوای


    اگر می خواهید شغل آزاد را ادمه دهید ، اونم خوبه .

    ..............................................


    در مورد ازدواج باید بیشتر تحقیق کنی

    اگر دختر مورد نظرت را برای ازدواج پیدا کردی و به شناخت کامل و واقعی !

    رسیدی ، زندگی ات را ، بعد از خدا و یار

    فدای همسر آینده ات کن .


    موفق باشی دوست من



  6. 5 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    kimia fall (پنجشنبه 05 شهریور 94), فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), یاس پاییزی (جمعه 06 شهریور 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 04 شهریور 94), سرشار (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    باسلام

    این عید فرخنده و به شما و همه ی همدردی های عزیز تبریک عرض میکنم:)

    من با نظر خانم کیمیا کاملا موافقم، شما یک نفر و در یکی از ابعاد زندگیشون دیدید و برای یک بخش دیگه زندگیتون پسندیدید در صورتی که هنوز هیچ شناختی از باقی ابعاد زندگیشون ندارید.

    ببینید ما آدم ها اعمال و کردارمون و رفتارهامون بسته به محیط های مختلف کاملا متفاوته، هر آدمی چندین شخصیت از خودش داره، در محیط کار یک جوره در محیط دانشگاه یک جور دیگه و در محیط خانوادگی و فامیل هم رفتارش گاه متفاوت میشه حتی رفتارمون در محیط خانوادگی و خصوصی با محیط فامیل و دوست و .... فرق میکنه.

    حتی دقت کردید ما آدم ها سعی میکنیم در محیط های کاری و دانشگاهی و در بین دوستانمون و آشنایان خودمون خیلی بهتر از اون چیزی که هستیم نشون بدیم.

    میگن اگر میخواین کسیو بشناسین یا باهاش برید مسافرت، یا باهاش مدتی زندگی کنید.

    خود من بارها اینجا تاپیک هایی خوندم حال از افراد متاهلی که میگفتن وقتی رفتار همسرشون و با همکاراشون یا فامیلاشون میبینند انگار یک شخصیت دیگه ای از همسرشون میبینند.

    شما این خانم و میخواین بعنوان شریک زندگیتون انتخاب کنید از طرفی فقط ایشون در غالب یک همکلاسی دیدید پس شناخت شما از این خانم برای انتخاب همسر و شریک زندگی هنوز در مرحله صفرم قرار داره!

    شما هنوز هیچ شناختی از رفتار ایشون در محیط خانوادگی اطلاع ندارید
    هنوز از معیارها و عادات و خصوصیات ایشون هیچ اطلاعاتی ندارید،حتی نمیدونید ایشون و خانوادشون ممکنه شما رو انتخاب کنند یا خانواده شما ممکن هست ایشون و انتخاب کنند، اصلا رابطه به ازدواج میرسه، پس هنوز در مرحله صفرم هستید.

    تا زمانی که در این مرحله هستید نمیتونید همچین تصمیم بزرگی بگیرید که ادامه تحصیلتون و بخاطر کسی که معلوم نیست همسر شما میشوند یا خیر به تعویق بندازید یا حتی رها کنید.

    بنظرم اگر شرایط خواستگاری رفتن و ندارید بهتره راه خودتون برید اونی که دوست دارید و میدونید بنفعتون هست نه بخاطر احساسات و این خانم تغییر رویه بدید چون ممکنه بهمدیگه نرسید و خدایی نکرده بعدها ضربه زیادی بخورید هم بخاطر امیدوار شدنتون و خیال پردازیاتون هم بخاطر اینکه از برخی فرصت های زندگیتون بخاطر ایشون گذشتید !
    شما بهتره راهی و انتخاب کنید که کمترین ضرر و به خودتون بزنید.

    اگر شرایط خواستگاری و دارید خب برید خواستگاری اگر در اونجا موفق شدید و مراحل شناخت و انتخاب بخوبی طی شد اونوقت میتونید تصمیم بگیرید که کار کنید یا ادامه تحصیل بدید حتی ممکنه از نظر دختر خانم ادامه تحصیل شما و پیشرفتتون مهمتر باشه و حاضر باشند چند سال در عقد بسر ببرند حتی شاید خانواده ها حمایتتون کنند یا راه و براتون هموارتر کنند .

    بهرحال بنظرم منطقی ترین راه اینه که اول از همه تکلیف این آتش عشقی که در وجود شما شعله ور شده و تمام مسیر زندگیتون و قراره تغییر بده مشخص بشه! اونم بصورت رسمی همراه با نظر خانواده ها!

    یادتون باشه ما تو ایران زندگی میکنیم و نظر خانواده ها بسیار مهمه!

    تجربه به من ثابت کرده که صرفا یک همکلاس و همکار خوب نمیتونه همسر خوبی هم باشه!
    من یک خواستگار همکلاسی داشتم تا زمانی که بخش همکلاس بودنشون و دیده بودم و در دانشگاه دیده بودمشون خب احساس میکردم بهمدیگه میایم و تفاهم داریم ولی وقتی که متوجه اعمال و رفتار و کردارشون در محیط خانوادگی و فامیلیشون شدم، وقتی که بیشتر با معیارهاشون و صفات و عادات و ویژگی هاشون بیشتر آشنا شدم، متوجه شدم حدود نود درصد متفاوتیم کاملا هم متفاوتیم و تفاوتمون از زمین تا آسمونه!
    حتی در معیارهای ازدواجمون هم باهم تفاهم نداشتیم.

    تا وقتی همکلاسی بودیم و کامل آشنا نشده بودیم فکر میکردیم کاملا تفاهم داریم من خودم حداقل فکر میکردم صد درصد عینه همدیگه فکر میکنیم مانند هم عمل میکنیم و حتی معیارها و خانواده هامون و فرهنگمون صددرصد شبیه بهمدیگه هست اما بمحض بیشتر آشنا شدن فهمیدم خیلی باهم تفاوت داریم چرا؟ چون با جزییات زندگی همدیگه و ویژگیها و اخلاقیات و خواسته های همدیگه آشنا شدیم اونم با زندگی خصوصی و خانوادگیمون چون قرار بود با این بخش از زندگیمون ، بیشتر باهم زندگی کنیم بنابراین این بخش شناخت مهمترین بخش بود.

    حالا من نمیگم همه اینطور میشوند، نه ولی خب یک احتماله، بهتره قبل خیالپردازی واقعا از نزدیک و راه درست باهاشون آشنا بشوید اونوقت کارتون منطقیه که بخاطر ایشون بخواین قید ادامه تحصیلتون و بزنید.

    نظرم بصورت خلاصه اینه :

    1. سعی کنید از طریق حراست دانشگاهتون شماره تلفن منزل ایشون و پیدا کنید و بخواستگاریشون بروید، اینطوری شما واقعا ثابت کردید قصدتون ازدواجه و باتوجه به اینکه شماره تلفنشون هم نداده بودن شما بیخیال نشدید و پیگیر شدید. (بنظرم همین که شما از همون اول دنبال شماره تلفن خونه اشون بودید و دنبال خواستگاری رسمی بودید، این حرکتتون حس خوبی نسبت به خواسته اتون در نگاه اول به خانواده اشون میدهد.)
    چون ممکنه اگر صبر کنید تا سربازی و کارتون درست بشه ایشون تا اون موقع ازدواج کنند و شما بدون اینکه شانس خود را امتحان کرده باشید تا آخر عمرتون حسرت بخورید. پس سعی کنید یکبار هم شده اقدام کنید:) نهایتش اینه که پاسخ منفی بخاطر شرایطتون میگیرید و میرید تا شرایطتون و بهتر کنید البته اگر بخواهید ولی حداقل فردا روز حسرت نمیخورید که یکبارم حداقل اقدام نکردم.

    2. با توجه به اینکه میگید ارشد بهترین دانشگاه قبول میشید سعی کنید هم درس بخونید هم کار پاره وقت انجام بدید اینطوری ادامه تحصیل هم رها نکردید.
    تازه گفتید با ادامه تحصیل فرصت شغلی بهتری براتون فراهم خواهد شد
    خب این خودش پارامتر مثبتی در جلب نظر خانواده ایشون خواهد بود.

    خصوصا که شما باتوجه به معدلتون و اینکه میگید دانشگاه کارشناسیتون زیاد معتبر نبوده اما توانستید رتبه خوبی در ارشد کسب کنید همین پشتکار شما در این زمینه برای خانوادشون و حتی دخترخانم میتونه پارامتر مثبتی بحساب بیاد.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 04 شهریور 94 در ساعت 19:34

  8. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 05 شهریور 94), فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), یاس پاییزی (جمعه 06 شهریور 94), باغبان (چهارشنبه 04 شهریور 94), سرشار (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  9. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود
    کوتاه مینویسم
    دلیل قبولیت این خانوم بوده کاری ندارم فقط این را خوب میدانم فرصت ادامه تحصیل اونم توی یه دانشگاه خوب دولتی نصیب هر فردی نمیشه از شانست استفاده کن.شما اول باید وضعیتت مشخص بشه بعد تصمیم به رفتن به خواستگاری بگیری هنوز توی پله اول نرفتی داری رویاسازی میکنی.

    1.آماده کردن شرایط برای تشکیل زندگی مخصوصا شغلت
    2.مشخص شدن واحدهای باقیمانده و خدمت سربازیت
    3.داشتن حداقل پس انداز بریا برگزاری عروسی و اجاره منزل
    4.موافقت خانوادت را بدست بیار

    با ادامه دادن این تایپیک به جایی نمیریسی نه درست تموم میشه نه خدمتت نه اینکه خانوادت راضی میشن و شغل پیدا میکنی با واقعیات زندگی کن دوست من اول جور شدن مقدمات اولیه بعد خواستگاری بعد فکر بقیش باش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), باغبان (چهارشنبه 04 شهریور 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 04 شهریور 94), سرشار (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام سرشار جان...اول از همه ازت عذر خواهی می کنم...راستش چون خیلی بهم ابراز لطف و محبت داشتی و گفتی واو به واو حرفامو می خونی دلم نیومد که سریع برات بنویسم...گذاشتم دیشب و امروز بیام از سر فرصت برات بنویسم...از خدا می خوام بهترین حرفا اون طور که می خوام به ذهنم بیاد و برات بنویسم و در نهایت شما دوست خوبم بهترین تصمیم رو بگیری...تصمیمی که هیچ وقت افسوس و پشیمونی راجبش نداشته باشی .... بابت تاپیک خودم هم اگه اموزنده شد بعد لطف خدا لطف دوستانی مثل شما و سایر عزیزان که اسم نمی برم باعث شد با محتوا بشه و خودمم خیلی استفاده کردم از نظرات شما دوستان خوبم که واقعا نمی دونم به قول خودت چطور قدردان دوستان باشم جز این که از خدا میخوام خودش عوضشو به دوستان بده....ان شالله خدا بهم عمری بده امشب یا فردا پست نهاییم و این که چی شد توی اولین جلسه ی خواستگاریم و چه نتیجه هایی گرفتم و.. رو فردا می نویسم...

    راستش خیلی فکر کردم چطوری برات بنویسم بهتره....در نهایت به این نتیجه رسیدم صحبت هامو به دو بخش تقسیم کنم...بخش اول رو از تجربه های شخصیم نوشتم تا خودت راه درست رو انتخاب کنی.... و بخش دوم حرفام هم به طور خاص راجب خانمی که مد نظرت هستش می نویسم.
    بابت لطفی هم که بهم حق داشتی ازت ممنونم شما زیادی بهم لطف داری و شرمسارم کردی...ازت ممنونم بازم ...باور کن همین که توسنته باشم بهت کمترین کمکی کرده باشم خودش بالاترین ارزش رو برام داره و نیازی به تشکر و قدردانی نیست دوست خوبم..ان شالله خبر ازدواجت(نه لزوما حالا با اون خانم و هر چی خیره) رو این جا بشنوم.


    بخش اول
    سرشار جان میرم سر اصل مطلب میدونم خیلی پستم طولانی میشه و خیلی برات حرف دارم...خیلی باهات هم ذات پنداری کردم و می کنم وقتی پستاتو می خونم... واقعا لذت بردم از دیدگاهت...ولی چه چیزایی رو باید خدمتت عرض کنم...(لازمه که دیدگاهت رو راجب بعضی چیزا مثل این که گفتی واسه این خانم ارشد خوندی یا باز می خوای ول کنی ادامه تحصیلو یا همیشه عشق ایشون رو در کنج قلبت نگه داری و...).
    گفتی درس خوندت واسه کنکور رو مدیون اون خانم هستی ؟!؟!؟! منو بردی به زمانی که ترم دو بودم.... دقیقا چنین دیدگاهی داشتم...ببین سرشار جان خاصیت تو عشق ورزیدنه و بدون عشق نمی تونی زندگی کنی...درست مثل خودم...می دونی قضیه از چه قراره؟ ببین شما واسه همسر ایندت یک تصویری داری(دقت کن منظورم چهره صرفا نیستش ها کلا دارم میگم در همه ی ابعاد) بعدش با دیدن این خانم مخصوصا چهرش این طوری برات تداعی میشه که این همونی هستش که می خواستی و خود به خود یک سری فعل و انفعالات هم داخل بدن اتفاق می افته دیگه از نظر فکری هم که به ایشون فکر می کنی باعث میشه هی این دوست داشتن در اعماق وجودت ریشه بدونه.... می خوام بگم اشتباه نکن ارد بزرگ هم میگه با خرد به سرچشمه ها بیندیش ادمی گاهی سراغاز را اشتباه می گیرد بسان کسانی که رود ها رو سرچشمه دریا ها می نامند حال ان که ابر ها از دریا بر می خیزند و رودها و سرچشمه ها را لبریز می کنند!!!!

    دقیقا حکایت شما هم همینه...دوست من سرشار جان عشق اون خانم باعث نشد شما این طور با اشتیاق بیش تری لزوما درس بخونی و به سوی اینده حرکت کنی بلکه خود خودت بودی دوستم...عشق خودت بود...اون خانم فقط باعث شد شما تریگر بشی و شروع کنی...می خوام بهت بگم اگه هر فرد دیگه ای هم جای اون خانم بود(که توی پاراگراف های بعدی هم میگم هست و سر راهت قرا می گرفت) شما بازم به چنین درجات و حالت هایی می رسیدی شک نکن دوستم اصلا شک نکن..پس شما مدیون اون خانم نیستی...اون خانم فقط وسیله و بهانه ای شدند برای به پا خواستن عشق سرشار شما....
    سرشار جان درسته من عنوان تاپیک رو زدم دو سال ...ولی اولین باری که بنده از این خانم خواستگاری کردم 4 سال پیش بود!!! که حالا توی تاپیکم میگم ...چه زود 4 سال از عمر گذشت....(بعدش همون خودش یک مدتی طول کشید از زمانی که مامانم رسمی خواستگاری کردند از مادرشون و تقریبا بین دو و نزدیک به سه سال پیش بود)
    دوست خوبم ببین خیلی قشنگه این حس قشنگی که داری و میگی اگه به این خانم هم نرسی حاظری گوشه ی قلبت واسه همیشه نگهش داری !!! ولی دوست خوبم میدونی باور کن با تمام احترامی که برای حست و خودت قایل هستم ولی می خوام بدونی شاید فکر کنی اگه اون خانم از این دیدگاه شما راجبش خبر دار بشه خیلی حس خوبی بهش دست بده...ولی من چنین فکری نمی کنم ...میتونی از خانم های همدردی هم بپرسی که حالا در ادامه دلیلمو میگم....اخه باید قبلش چیزای دیگه ای داشته باشی تا بعدش در زندگیت این عشق سرشارتو به همسرت نشون بدی...

    وقتی پست خانم kimia fall دقیقا منظورم حرفای ایشون بود...این که شما یک تصویری از این خانم داری که ممکنه اصلا با واقعیت این خانم ذره ای شباهت نداشته باشه...اشتباه نکن نه این که اون خانم بد باشه شما خوب یا برعکسش نه تمام حرف این هستش که بدونی شما یک تصویر از همسرت ته ته ذهنت داری که با دیدن این خانم ناخودگاه احساسات درگیر میشه وفکر می کنی این خانم همونی هست که دنبالش بودی و... شایدم واقعا این طور باشه ولی به این فکر کن میتونه هم نباشه !! یا لااقل برای من که نبود...
    البته من میدونم چی میگی ولی به نظرم اشتباهه که عشق سرشارتو محدود به اون خانم لزوما کردی...ببین سرشار جان اینو یکبار از دکتر فرهنگ هم شنیدم...شما وقتی یک لوله که داخلش هوا هستش و پر شده هیچ جابه جایی رخ نمیده و همون هوا درش می مونه...حالا وقتی این لوله رو وکیوم کنی و درش خلا ایجاد کنی و بعدش پلمپش کنی میدونی چه اتفاقی می افتاده؟کافیه کمترین سوراخی در این لوله ایجاد کنی و ببینی چطور هوای تازه ورود پیدا می کنه به داخل لوله !!!

    یک جمله قشنگ هست که میگه
    نه آنچنان عاشق باش که هيچ چيز را نبيني، نه آنقدر ببين که هرگز عاشق نشوي!
    حکایت شما هم همینه...باز میخوام از تجربه خودم بگی فکر نکنی دارم یه سری حفظیات بهت میگم...
    من این خانمی که اخیرا رفتم خواستگاریشون اولین بار میدونی کی دیدمشون ؟! 4.5 سال پیش وقتی ترم دو تازه شروع شده بود..اولش فقط برام جاذبه داشتند...وقتی بهشون بیش تر و بیش تر فکر کردم دیدم اخر ترم دو نشده من کلی شیفته ی این خانم شدم (واقعا از نظر ظاهری ایشون همونی هستند و بودند که می خواستم ولی باطنا اونی نبودند که انتظارشو داشتم که توی تاپیکم میگم و مادر ایشون خیلی اون تصویر خانم رو برام خراب کردند)!!!!
    دقیقا همین حس هایی که شما میگی رو تجربه کردم...یک دوست داشتن از راه دور .... از علاقه من به اون خانم حتی صمیمی ترین دوستام هم نمی دونستند(دوست نداشتم اون خانم انگشت نما بشه)....بعدش از ایشون خواستگاری رسمی کردیم(همون دو سه سال پیش) توسط خانواده که بنا به یک سری مسایل چون درسم هنوز اولش بود ..بحث سربازی و نداشتن کار و... کلا حق داشتند اون زمان ردم کنند (البته بگم من اینا رو به این خانم گفتم و ایشون اذعان کردند اون زمان اینا براشون مشکلی نیست ومهم نظ خانوادشون هست وگر نه خانواده ی منم بهم می گفتند که خواستگاری رفتن برای من توی اون سن و شرایط اصلا کار درستی نیست که البته منم بنا به یک اتفاقی توی عمل انجام شده قرار گرفته بودم و فکر می کردم اگه خواستگاری انجام نشه اون زمان اون خانم ممکنه راجبم فکر های بدی بکنند....)
    بعد این اتفاق من خیلی با خودم کلنجار رفتم و فکر می کردم به خودم..به حسم ...به اون خانم...خیلی مطالعه داشتم توی این زمینه ها که دوستم چکیدشو برات این جا می نویسم...حدودا بعد یک مدت حدود یکسال از اون موقع بعدش فهمیدم که عشق جز لاینفک زندگی من هستش ... واون خانم بهانه بود دقیقا چیزایی که بالاتر بهت گفتم..اهان قبلش بگم من همون زمان فهمیدم با عشق به مراتب خیلی بهتر میتونم زندگی کنم و پیشرفت کنم...همون زمان مثل الان که شما میگی به خاطر این خانم برای ارشد خوندی!!(و من دلیلشو بهت گفتم)...من فهمیدم عشق موتور محرک من هستش برای بهتر زندگی کردن(که جدیدا به تجربه های شگفت انگیزی رسیدم که این عشق بهانه ای هستش برای رسیدن به معشوق حقیقی و خدا)...دیگه از اون موقع به بعد با خودم عهد کردم هیچ وقت به طور خاص به کسی عشق نورزم...حتی اگه خیال پردازی هم می کنم خودمو با همسر فرضیم تصور کنم نه لزوما مخاطب خاص....نشون به اون نشون که گفتم اسمم رو هم گذاشتم فدایی یار..یار میتونه هر چیزی که فکرشو کنی باشه...بعدش توی همین بازه بنده وقتی دقت کردم دیدم دختر های زیادی هستند که می تونند همون حس رو برام تداعی کنند...همون چیزی که گفتم سرچشمه عشق رو اشتباه نگیر...شما عشق درون خودته..اون خانم بهانست...
    شاید بگی اگه من اینا رو میگم چرا بعد چند سال من مجددا از این خانم خواستگاری کردم ؟! صبر کن عجله نکن من اونو پای قسمت گذاشتم...شب قبل خواستگاری هفته ی پیش مثل همیشه که احساسمو قبل وقایع مهم زندگیم یادداشت می کنم یادداشت کردم...نوشتم خدایا ازت می خوام حکمت این خواستگاری رفتن رو برام روشن کنی...و برام روشن کرد که هم این جا و هم توی تاپیک خودم بهت میگم چون به کارت میاد...حالا این که اون قسمت چی بود توی تاپیک خودم میگم....

    خلاصه بگم بعد اون یکسال دیدم اتفاقا دخترهایی هستند که به خوبی همون خانم و مراتب بهتر هم هستند و می تونند این حس رو درم زنده کنند...و این تصور که ادم فکر کنه تنها فقط یکی توی دنیا هست که براش ساخته شده و... به نظرم کاملا اشتباست...برای هر فردی هزاران همسر بالقوه وجود داره که میتونه باهاش خوشبخت بشه...

    بعد اون مدت پارسال من دو نفر از همکلاسی هامو مد نظر داشتم که به نظرم از این خانمی که خواستگاریش رفتم خیلی هم شاید سازگار تر بودیم مخصوصا از نظر مالی که اون موقع خیلی برام دغدغه بود مسایل مالی دقیقا مشابه شما...اون موقع خیلی سردرگم بودم که خواستگاری کدوم یکی از این خانم ها اول بریم...چون هم کلاس بودیم خیلی دوست داشتم یکیشونو انتخاب کنم اول و همون قسمتم بشه...راجب اون دو خانم هم کلی تحقیق کردم فکرشو بکن تمام این کارا رو هم خودم یک تنه انجام دادم و از هیچکی کمک نگرفتم چون به کسی جز خودم اعتماد نداشتم و البته خانوادم کاملا در جریان این موارد بودند و هستند).. و بگم اخرش به این نتیجه می رسیدم هر دو نفرشون در یک سطح هستند برام و هیچ کدوم به اون یکی فایق نمی شد که بگم اول برم خواستگاری کدومشون...
    یک روز از خدا خواستم خودش با یک نشونه ای به دلم بندازه که خواستگاری کدومشون برم...شما فکرشو بکن همون روز اتفاقی افتاد که من تصمیم گرفتم خواستگاری خانم y بریم ولی در عرض کمتر از نیم ساعت یک اتفاق دیگه ای افتاد که به دلم افتاد خواستگاری خانم x رفتیم...تمام تاپیک هایی که این جا زدم و خانم دختر بی خیال هم توی تاپیکم پرسیدند مخاطبم خانم x بودند...بعدش مامانم خیلی اصرار کردند که خواستگاری دختر خانم y بریم !!!!اصلا از اولش مامانم هم به چیزایی که از این خانم ها تعریف کرده بودم اصرار به خواستگاری خانم y داشتند...ولی من چون می خواستم برای ارشد درس بخونم و از طرفی خانم y یک ورودی از خودم پایین تر بودند گفتم بعید میدونم ایشون عروس بشند مامان (اخه خانم x هم ورودی خودم بودند)....بعدش گفتم ببین چون من دیگه مخاطبم فرد خاصی نبود....دیگه اصلا به نتجیه واقعا فکر نمی کردم...فقط از خدا می خواستم اونی که صلاحمه بشه و خودش اسباب و وسایلش رو هم برام فراهم کنه....)(چیزی که توی خواستگاری اخیرم هم از خدا خواستم)
    تاپیکامو که خوندی مادر خانم x جواب منفی دادند که من اون زمان میگفتم نکنه خود دختره روش نشده حرف دلشو به خانوادش بزنه و... که اخیرا به این نتیجه رسیدم بر خلاف تصورم که فکر می کردم اون خانم خیلی سنگین و با وقار هستند اصلا این طوری نیست بلکه ایشون خیلی مغرور هستند !!!! و تفاوت این دو رو نتونسته بودم تشخیص بدم..من از ادمای مغرور متنفر هستم....ولی به اشتباه جذب ادمای مغرور شده بودم !!!

    بعد کنکور که شکر خدا خوب بود و به چیزی که هدفم بود رسیدم و می رسم به امید خدا...به خانوادم گفتم حالا بریم خواستگاری خانم y...که یک تاپیک هم در رابطه با ایشون زدم همین چند وقت پیش...ولی درست یک هفته بعدش اون خانم رو دیدم متوجه شدم عروس شدند(از ارایش و حلقه ی دستشون)خداییش یکم افسوس خوردم چون ایشون واقعا دختر خوب و مهربان و با وقار و سنگین و البته بدون از هر غروری بودند ولی من دیر به این نتجیه رسیدم...به هر حال فهمیدم اون خانم قسمتم نبودند...هنوز که هنوزه بعضی وقتا مامانم میگه گفتم از اولش بریم واسه این دختر...ولی من میدونم اگه خواستگاری اون خانم می رفتیم و بهم جواب مثبت می دادند(که احتمالش هم کم نبود) اون قدری که الان قدر چنین دختر هایی رو میدونم اون موقع نمی دونستم(که این تجربه رو هم مدیون خواستگاری اخیرم هستم که توی تاپیک میگم)...برای اون دختر خانم از صمیمی قلب ارزوی خوشبختی دارم...(کارای خدا رو می بینی ؟! از وقتی که فهمیدم ایشون عروس شدند دیگه اون مهری که بهشون داشتم قطع شد ولی یادمه حدودا 4 ماه پیش یک روز توی دانشگاه جلومه گرفتند و ازم کمکی خواستند اصلا سعی کردم نگاهشون هم نکنم می خوام بگم کارای خدا رو ببین چطوری ادما رو امتحان که نمی کنه !!!!!!! ولی شکر خدا از روزی که فهمیدم عروس شدند اصلا انگار کلا هر چی حس بهشون داشتم قطع شد مامانم میگفت دلیلش این هست چون هدفت ازدواج بوده و نه چیز دیگه)


    سرشار جان این چیزایی که بهت گفتم و میگم حاصل یک تجربه ی 5 ساله هستش...تجربه هایی که خودت بهتر میدونی حس هام درش درگیر شده...دلگیری زیاد داشته...اگه میبینی الان راحت می نویسم و میگم قسمت نبود و این قدر راحت قبول می کنم همه رو مدیون لطف خدا می دونم...و گر نه منم می تونستم اون قدر ادم ضعیفی باشم الان تاپیک بزنم بگم مثلا توی احساس 5 سال پیشم گیر کردم و الان افسوس هم کلاسی رو می خورم که روزی بهش حسی داشتم و... می دونی وقتی از خدا بخوای خودت راهشو بهت نشون میده...
    سرشار جان من قابل باشم حرم زیاد میرم حتما برات دعا می کنم که اون زنی که خیرت درش هست نصیبت بشه نه اونی که لزوما خودت فکر میکنی...باور کن من بارها شده توی حرم دختر های خوبی دیدم که اونا هم دقیقا مشابه تمام مواردی که بهت گفتم تونستند اون حس عشق رو درم زنده کنند و خیلی مشابه اون تیپی بودند که همیشه از خدا خواستم(منظورم از تیپ صرفا ظاهر نیست و شامل رفتار و اون اخلاق ظاهری و... میشه) ولی چون صرفا در یک نگاه بوده و پی گیر قضیه نبودم تموم شده ورفته و کار به خواستگاری کشیده نشده...می خوام بگم که باور کنی که تنها یک نفر نیست که حس کنی میتونی باهاش خوشبخت بشی .... نمی دونم چقدر سریالای ایرانی می بینی و... یا کلا فیلمای عاشقانه و... من که یادم نمیاد اخرین بار فکر کنم همون سه سال پیش بود...خواستم بگم یه وقت توی تخیل این داستانا نری ....اینا همش داستانه...سعی کن با واقعیت های زندگی رو به رو بشی....
    من اگه اینا رو همسر ایندم هم متوجه بشه اصلا ناراحت نمی شم و اگه اینا رو این جا نوشتم چون خواستم کمترین کمکی به افرادی مثل خودم کرده باشم....
    ببین از تجربه ی شخصیم گفتم و میگم تا فکر نکنی دارم رویایی حرف می زنم.... میدونی چی باعث شد من به چنین تجربه هایی برسم... منم می تونستم مثل خیلی ها الان افسوس بخورم یک همکلاس داشتم اگه بهش می رسیدم چقدر خوشبخت می شدم و... ؟؟
    همه رو مدیون لطف خدا و محبت پدر و مادرم هستم...باورم نمیشه چطور بعضی دوستام هنوز که هنوزه روشون نمیشه به پدر و مادرشون بگند زن می خوان !!!!! من اون زمان هم که 18 سالم بود رفتم با مامانم و بابام صحبت کردم....وازشون کمک خواستم...بهترین دوستام توی زندگی...اونا هم چون بهم اعتماد داشتند و می دونستند من دست به انتخاب های نادرست و اشتباه نمی زنم همیشه کمکم کردند...مثلا من دوستام بودند که شیفته ی دختری می شدند که من دوستشون بودم متوجه اختلاف های فاحش بینشون می شدم ولی چون اونا نمی تونستند با خانواده مطرح کنند چطوری بگم براشون عقده می شد و توی فکرشون این نقش می بست اگه به اون دختر می رسیدند چی می شد و هنوز که هنوز درگیره همین حس هاشون هستند متاسفانه...خواستم بهت بگم هیچکی مثل پدر و مادرت نمی تونند بهت کمک کنند نه در رابطه با این خانم بلکه هر فرد دیگه ای پس اگه همراهی خوانواده رو داری که دیگه هیچ غمی نیست...

    بخش دوم:
    سرشار جان دوست خوبم....شما اگه می گفتی تمام کلاساتو با اون خانم مشترک بودی و از کفش ایشون تا خودکار مورد استفاده ایشون !! رو می دونی چیه !! و ازشون شناخت داری بازم بهت میگفتم ببخشید ولی کاملا داری اشتباه می کنی...حتما نتیجه ی نهایی تاپیکمو بخون تا متوجه این قسمت بشی...خوشحالم که این قدر منطقی هستی که قبول داری این خانم بعضی چیزاش مطابق میلت نیست ولی خب ترجیح میدی به ایشون برسی و از اون خواسته هات دست بکشی که اون بحثش جداست و فقط باید بدونی اگه به این خانم رسیدی باید تا اخر عمر اون چیزا رو تحمل کنی...
    من با تعریف عشق خانم kimia fall کاملا موافق هستم... ایشون خیلی خلاصه چیزایی که مد نظرم بود به شما بگم رو گفتند...ببین سرشار جان من پست به پست تاپیکتو می خوندم و می نوشتم...اون بالا بهت چی گفتم ؟ گفتم می تونی از دختر خانم های سایت هم بپرسی؟ نمونش همین خانم کیمیا دیدید که اصلا از این دیدگاه شما تعریف و استقبال نکردند... و همچنین سایر دوستان....مطمئن باش اون خانم هم متوجه بشه اصلا اسقبال نخواهد کرد(اول خودتو به قول ایشون دوست داشته باش ...البته میدونم خودتو دوست داری...فقط منبع رو اشتباه در نظر گرفتی)....
    الان هم که پست های خانم دختر بی خیال و اقای باغبان و دوست عزیزمان جناب خاله قزی رو خوندم دیدم این عزیزان تمام گفتنی ها رو خیلی قشنگ و کامل گفتند...

    سرشار جان شما بری جلسه ی اول خواستگاری این که پسر خوبی بودی و... خیلی خوبه ولی اگه شانس بیاری مادر اون خانم مثل مادری خانمی که بنده ازشون خواستگاری کردیم هنوز از شورع جلسه 5 دقه نگذشته اولین سوال رو از شغل و درامدت !!!!! نپرسه ولی بالاخره یک جایی باید جواب بدی لااقل به خود دختر خانم...داشتن شغل از همه چیز مهم تره...من نمی دونم شما در چه سطح مالی بزرگ شدی ولی من خودم ادمی بودم که توی زندگی سختی مالی زیاد کشیدم منظورم از سختی یعنی این که خیلی وقتا به خیلی چیزا نرسیدم چون پولشو نداشتم!!!....یاد گرفتم خیلی چیز ها رو می تونم دوست داشته باشم در عین حال که نداشته باشمشون..و کلا این باعث شده خیلی ادم صبوری(از نظر بعضی ها میگند بهم کند هستی !!!)بشم....و برای رسیدن به خواسته هام و ارزوهام خیلی اهسته ولی همیشگی حرکت می کنم....شما هم اگه واقعا فکر می کنی توان چرخاندن یک زندگی لااقل در دوره ی عقد رو هم نداری شاید بهتر باشه از فکر این خانم صرف نظر کنی و منتظر این بمونی که در سال های اتی همون طور که بهت گفتم دختر خانم های خوب دیگه ای که سر راهت قرار می گیرند خواستگاری کنی و...

    البته ببین قبول دارم که نتونی راحت این حرفامو قبول کنی...شاید بگی از کجا معلوم 4 سال دیگه شرایطتت خوب شد دوباره هوایی روزای گذشته نشی و.. البته اگه به اون بیشنی که بالا گفتم برسی مطمئن باش این طوری نمیشی بهت قول میدم...ولی بازم اگه می خوای خودت تجربه کنی تا به قول دوستان هیچ وقت افسوس نخوری میتونی از اون خانم با همین شرایطی که داری خواستگاری کنید من کار ندارم درامدت صفره یا n ملیون هستش...اصلا وضع مالیتون چطور هست ...یه وقت میبینی مهر سرشار ما اون قدر به دل اون خانواده بیفته شما رو همین طوری قبول کنند که دامادشون بشی...راجب ارشد هم ببین میدونم ولش نمی کنی...شما وقتی فرایند خواستگاری رو شروع کنی اگه ببنید تناسب دارید شما که ایشونو دوست دارید ایشون هم شما رو بپسندند میشه مثلا یکسال دیگه عقد کرد...البته درسته دوشنبه نتایج میاد خود من هم احتمال این که تهران قبول بشم هستش و اگه خواستگاری این خانم رفتم چنین فکری کرده بودم اگه تهران قبول شدم یکسال دیگه مثلا عقد می کردیم اگه مشکل داشتند...ولی احتمال این که همین دانشگاه شهر خودمون قبول شم خیلی بیش تره...شما هم میتونی با این دیدگاه بری جلو....

    راجب بهترین مدل خواستگاری هم خدمتت عرض کنم ... البته شما گفتی دانشگاه درجه ی سه..نمی دونم دانشگاه شما این جایی که من میگم رو داره یا نه....ولی تمام دانشگاه ها ی معتبر بخشی رو دارند که حالا ممکنه اسم های مختلفی داشته باشه ولی مربوط به ازدواج هستش...دختر هایی که اگه پسر خوب پیدا بشه میخوان ازدواج کنند...یا پسر هایی که دنبال دختر خوب هستند .... خودشون یا مادرشون اون جا مراجعه می کنند و اونا خودشون بقیه کارا رو درست می کنند...شما هم بهتره همین کارو انجام بدی...یک سری اطلاعات از شما می گیرند از اون دختر خانم با خانواده دختر خانم هم صحبت می کنند اگه تناسبات اولیه باشه و اونا هم اجازه بدند فرایند خواستگاری رو شروع می کنید...
    فقط اگه رفتی خواستگاری و بنا به مسایل مالی اون خانم قسمتت نشد ظاهرا فکر نکنی واقعا این طوری هستش...سعی کن درسی که باید می گرفتی رو بگیری و از هیچ احدی ناله نکن که مثلا اگه پول داشتم یا بهمان یا پدر فلان و... منم به دختر مورد علاقم می رسیدم...من دوستانی دارم که صرفا با پول پدر به دختر مورد علاقشون رسیدند ولی حقیقتا من خوشبختی در زندگیشون نمی بینم...کلا خواستگاری هر دختری هم برم سرمایه پدر و.. این چیزا براش مهم باشه قیدشو می زنم چون دیدگاه من یک چیز دیگست...

    سرشار جان بنده گفتنی ها رو بهت گفتم...بازم هر سوالی داشتی دوست خوبم بپرس...سعی می کنم در اسرع وقت خیلی کامل جوابتو بدم....برات ارزوی بهترین ها رو از خدا دارم....امین.

    راستی کتاب سراغاز عشق از انتونی رابینز... و کتاب تو ان گمشده ام هستی؟ از بارابارا دی انجلیس رو هم سعی کن حتمابخونی.

    در پایان بهت یک توصیه دوستانه دارم یادگاری بنده به شما دوست خوبم

    بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی.

    ویرایش توسط فدایی یار : جمعه 06 شهریور 94 در ساعت 15:12

  12. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    باغبان (جمعه 06 شهریور 94), سرشار (جمعه 06 شهریور 94)

  13. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها

    البته توی یک سال ونیم اول آشناییم با این خانم فقط از دور دوسش داشتم و چندان رغبتی به ازدواج با ایشون نداشتم...اگر بخواهم عادلانه بگویم تو از من با سابقه تری(دو سال)...این دوست داشتن پنهانی تا زمانی ادامه داشت که به واسطه اتفاقی که حالا بماند مورد تهدید قرار گرفت...همون زمان با مهارت و آگاهی پایینم اقدام به خواستگاری مستقیم کردم که جوابم همون شرمنده ببخشید بود.تا اینکه چهار ماه قبل برای مرتبه دوم(در عرض یک روز سه مرتبه باهاش صحبت کردم) پیشنهادم رو تکرار کردم.اون موقع ایشون رضایت خودشونو وخانوادشونو ابراز کردند و حتی خواستند شماره تلفن بدهند که من...قبول نکردم و پیشنهاد دادم که برای حفظ شخصیت و خانمی ایشون مادرم رو برای گرفتن شماره نزدشون بفرستم...مادرم به دلایلی راضی نشد که چنین کاریو انجام بده...مجبور شدم یک ماه پیش دوباره خدمتشون برسم و ادامه ماجرا....این دفعه راضی به دادن شماره تلفن نشدند و بهانه آوردند...البته من حق رو به ایشون میدم.
    سلام

    قسمتی که بلد کردم رفع شده؟

    علت مخالفت مادرتون؟

    دختری که حتی برای شماره دادن اینقدر تردید داشته، فکر می کنید با کاری که شما کردید برخورد بعدیشون چطور باشه؟
    اگر ذره ای تردید در رفتار مادر شما ببینند نتیجه نهایی ؟؟

    یه کم باید محکم تر قدم بردارید. شاید هنوز خیلی وقتش نیست.
    شایدم باید برید و جواب منفی را بگیرید و با خیال راحت برید سراغ بقیه زندگیتون.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    محیا ناز (جمعه 06 شهریور 94), باغبان (جمعه 06 شهریور 94), دختر بیخیال (جمعه 06 شهریور 94), سرشار (جمعه 06 شهریور 94)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام خدمت همه دوستان خوبم.امیدوارم همگی سالم و سلامت باشید.نمی دونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم.امیدوارم لایق محبت های شما عزیزان باشم.

    خانم kimia fall عرض ادب واحترام دارم خدمتتون...از همفکری و همدردی شما بسیار سپاسگذارم...بله حق با شماست...سعی میکنم بر طبق فرموده های شما عمل کنم.
    درسته ممکنه احساس من یکطرفه باشه ولی یه چیزی ته نگاه ایشون میگه که به من ...همون کشش معشوق...نمیدونم این چیزا چقدر حقیقت داره...ولی میدونم دروغ نیست...یعنی امیدوارم.


    ممنون که وقت گذاشتید.

    عرض ارادت دارم خدمت شما دوست خوبم باغبان
    متشکرم که در کنار گل ها گوشه چشمی هم به ما انداختید .
    اون شعر مربوط به من نیست ...از شعر آب را گل نکنیم (سهراب سپهری) بود...خوشحالم که پسندیدید.
    از توضیحاتی که در مورد پیدا کردن شغل و ... دادید نهایت استفاده رو بردم...مخصوصا شرکت های دانش بنیان ...اتفاقا در به در دنبال یک طرح تحقیقاتی هستم...به یه جاهایی هم رسیدم...تا قسمت چی باشه
    راستی بابت استفاده از واژه های دولت و ارگان کنار هم از شما پوزش میطلبم سازمان و ارگان درستشه همونطور که شما فرمودید.به هر حال من زیاد با تمرکز و دقت تایپ نمیکنم.بخشش از بزرگان است.
    براتون آرزوی نشاط و تندرستی دارم.


    عرض ادب و احترام دارم خدمت شما خانم دختر بیخیال...از راهنمایی های جامع و کامل شما٬ بسیار تا بسیار متشکر و سپاس گذارم.
    صحبت های شما بسیار متین و سنجیده...اما متاسفانه شرایط زندگی توی شهر کوچکی نظیر شهر ما که به زور جمعیتش به دویست هزار نفر میرسد با شهرهای بزرگ و پر جمعیتی که مد نظر شماست متفاوته...به طور مثال همون مسئله عقد بلند مدت که شما فرمودید...متاسفانه چنین چیزی امکان ندارد وگرنه که دیگه مشکلی وجود نداشت...حتی اگر خانواده ایشون موافق باشند من مطمئنم که پدر و مادر من مخالفت خواهند کرد.
    در مورد گرفتن شماره تلفن آدرس از حراست دانشگاه باید خدمتتون عرض کنم که من شماره تلفن و آدرس منزل ایشونو دارم ...قصد من از گرفتن شماره تلفن کسب اجازه از خود ایشون و پی بردن به عکس العملشون(در مقاطع زمانی مختلف) بوده است.
    در رابطه با مسیری که شما مشخص کردید باید بگم که اتفاقا خود من نیز چنین روندی رو در نظر داشتم که با توجه به فرموده های شما مصمم شدم که همین مسیرو پیش بگیرم.
    ازتون تشکر میکنم که با دقت و حوصله تاپیکو مطالعه کردید وبهترین راهنمایی ممکن رو داشتید.ممنون


    خدمت شما هم عرض ادب و احترام دارم دوست عزیزم خاله قزی...ممنونم که به تاپیک منم سر زدید و منو از راهنمایی های خوب و بی دریغتون بهره مند ساختید.
    حق با شماست ولی باید خدمتتون عرض کنم که تمام اون شرایطی رو که شما فرمودید من کم و بیش دارم به غیر از مورد دوم که اونم از اراده من خارجه...البته شغلم کم درآمد هست ولی کلا وضع بازار در حال حاضر همین است و کاریش نمیشه کرد.
    من اگر بدونم کاری از دستم بر می یاد که ممکنه یک هزارم درصد منو به خواسته ام نزدیک کنه دست روی دست نمیزارم...واگر این تاپیکو ایجاد کردم صرفا جهت مشورت و هم اندیشی با دوستان بوده است.
    در ضمن باید اشاره کنم که من سعیم بر این بوده که از حقیقت رویا نسازم...البته من آدمی نبودم ونیستم که بتونم از رویا حقیقت بسازم گر چه خیلی دوست داشتم باشم...درست متوجه نشدم که منظور شما از رویا پردازی چی بوده...من در حالی تصمیم گرفتم از مشورت و راهنمایی دوستان استفاده کنم که به طور محسوسی سر دوراهی گیر کرده بودم و یک هفته بیشتر تا تصمیم گیری نهایی فاصله نداشتم.
    از حسن نظرتون ممنون...امیدوارم لطف شما بازم شامل حال بنده بشه.مرسی.


    خانم شیدا خدمت شما هم عرض ادب و احترام دارم...امیدوارم حالتون خوب باشه٬از توجهتون سپاسگذارم
    راستش مادر بنده با توجه به سن بالاشون و البته سواد اجتماعی پایینشون هنوز مبادی بعضی از آدابند که خیلی وقته در جوامع شهری مخصوصا شهر های پر جمعیت به دست فراموشی سپرده شدن.چون شما سوال پرسیدید به یکی از اونا اشاره میکنم ...میگن دختری که بره دانشگاه دختر خوب و خانواده داری نیست و از این دست(هر روزم از نوع جدیدش پرده برداری میکنند و به تعدادشون افزوده میشه)...سر ازدواج برادرام هم چنین مشکلی حتی با شدت و حدت بیشتر وجود داشت ولی الان بدون حضور عروساشون آب خالی از گلوشون پایین نمیره ...کلا خیلی خوش قلب و مهربونن...ولی چه میشه کرد این طرز فکرشونه...نمیدونم از کجا این ذهنیت رو دارند...ولی من فکر میکنم بهانه ای بیش نباشه و به دلیل تجربه ناموفقی که قبلا در مورد برادرشون داشتند سعی میکنند خودشونو کنار بکشند و از دور حاضر و ناظر باشند...هر چند به موقعش اظهار واعمال نظر میکنند.
    در مورد شماره دادن دختر خانم هم عرض کنم که یک مرتبه ایشون خواستند شماره منزلشونو (حتی به گفته خودشون با مشورت خانواده) بدهند ولی من اشتباه کردم و به ظن خودم پیشنهاد بهتر و منطقی تری به ایشون دادم...به ایشون حق میدم که به خاطر این بد قولی بهشون بر خورده باشه...به هر حال کاریه که شده
    هر چی خدا بخواد
    ممنون از لطفتون




    فدایی یار عزیز دوست خوبم ممنون.واقعا که زبونم قاصره.نمیدونم چی باید بگم .گفتم از قبل مراتب قدر دانی رو ازت به جا بیارم تا توی یه پست جداگانه درست و حسابی در خدمتت باشم.حرفا باهات دارم...
    ویرایش توسط سرشار : جمعه 06 شهریور 94 در ساعت 18:07

  16. 2 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), باغبان (جمعه 06 شهریور 94)

  17. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها
    خانم شیدا خدمت شما هم عرض ادب و احترام دارم...امیدوارم حالتون خوب باشه٬از توجهتون سپاسگذارم
    راستش مادر بنده با توجه به سن بالاشون و البته سواد اجتماعی پایینشون هنوز مبادی بعضی از آدابند که خیلی وقته در جوامع شهری مخصوصا شهر های پر جمعیت به دست فراموشی سپرده شدن.چون شما سوال پرسیدید به یکی از اونا اشاره میکنم ...میگن دختری که بره دانشگاه دختر خوب و خانواده داری نیست و از این دست(هر روزم از نوع جدیدش پرده برداری میکنند و به تعدادشون افزوده میشه)...سر ازدواج برادرام هم چنین مشکلی حتی با شدت و حدت بیشتر وجود داشت ولی الان بدون حضور عروساشون آب خالی از گلوشون پایین نمیره ...کلا خیلی خوش قلب و مهربونن...ولی چه میشه کرد این طرز فکرشونه...نمیدونم از کجا این ذهنیت رو دارند...ولی من فکر میکنم بهانه ای بیش نباشه و به دلیل تجربه ناموفقی که قبلا در مورد برادرشون داشتند سعی میکنند خودشونو کنار بکشند و از دور حاضر و ناظر باشند...هر چند به موقعش اظهار واعمال نظر میکنند.
    در مورد شماره دادن دختر خانم هم عرض کنم که یک مرتبه ایشون خواستند شماره منزلشونو (حتی به گفته خودشون با مشورت خانواده) بدهند ولی من اشتباه کردم و به ظن خودم پیشنهاد بهتر و منطقی تری به ایشون دادم...به ایشون حق میدم که به خاطر این بد قولی بهشون بر خورده باشه...به هر حال کاریه که شده
    هر چی خدا بخواد
    ممنون از لطفتون
    نباید می ذاشتید اینطور بشه.
    شما که مادرتون را می شناختید. یا قول تماسشون را نمی دادین ( اونم موقعی که خود دختر خانم می خواد شماره بده، شما می گی نه بذار مادرم تماس می گیره بهش شماره بدین!)

    یا حالا که قول دادین یه طوری رفع و رجوعش می کردین. یکی از عروسهای خانواده یا خواهر بزرگترتون ... یکی را واسطه می کردید برای شماره گرفتن.

    کاری که کردید تصویر بدی تو ذهن ایشون گذاشته.

    به قول خودتون به هر حال کاریه که شده،
    اگه تو این قدم ساده اینقدر راحت اشتباه کردید، قدمهای بعدی باید بیشتر دقت کنید.

    انشاله که هر چی خیره پیش بیاد
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 06 شهریور 94 در ساعت 19:27

  18. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    من او (دوشنبه 23 شهریور 94), باغبان (جمعه 06 شهریور 94), دختر بیخیال (جمعه 06 شهریور 94), سرشار (جمعه 06 شهریور 94)

  19. #20
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها

    عرض ارادت دارم خدمت شما دوست خوبم باغبان
    متشکرم که در کنار گل ها گوشه چشمی هم به ما انداختید .
    اون شعر مربوط به من نیست ...از شعر آب را گل نکنیم (سهراب سپهری) بود...خوشحالم که پسندیدید.
    از توضیحاتی که در مورد پیدا کردن شغل و ... دادید نهایت استفاده رو بردم...مخصوصا شرکت های دانش بنیان ...اتفاقا در به در دنبال یک طرح تحقیقاتی هستم...به یه جاهایی هم رسیدم...تا قسمت چی باشه
    راستی بابت استفاده از واژه های دولت و ارگان کنار هم از شما پوزش میطلبم سازمان و ارگان درستشه همونطور که شما فرمودید.به هر حال من زیاد با تمرکز و دقت تایپ نمیکنم.بخشش از بزرگان است.
    براتون آرزوی نشاط و تندرستی دارم.


    .

    سلام آقا سرشار دوست داشتنی


    باغچه ما ، سرشار از ، زیبایی دل شماست - دوست من

    ممنون .


    واژه ها مهم نیستند

    دل ها ، مهم اند !



    در مورد شرکت های دانش بنیان ، سئوالی دیگه ای هست بفرمایید؟









  20. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    سرشار (شنبه 07 شهریور 94)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باغ همدردی >>> بوستان آرامش و آلاچیق کل کل 5>>> بفرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 438
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 شهریور 96, 23:37
  2. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 17 تیر 96, 14:06
  3. پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 بهمن 93, 14:29
  4. باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
    توسط فرشته مهربان در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 595
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 فروردین 92, 03:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.