موضوع: دارم به خواستگارم دروغ میگم.

سلام.
من جواب رد دادم ولی ول نمیکنه.
حتی بهش گفتم من خودکشی کرده ام ولی اصلا انگار نه انگار. میگه دو هفته دیگه میخواد دوباره با خانوادش بیاد!!
خل نیست؟

- - - Updated - - -

من جوابمو به خدش گفتم و از طریق خانوادم به خانادش اعلام نشده.
به درک. میذارم ب خانوادش بیاد. بعد که زنگ زدن جواب بگیرن رسما جواب منفی میدیدم.

سلام.
ارشد یه دانشگاه دولتی قبول شدم.

سلام.
ممنونم.
هیچی. هنوز درگیرم.
ازش خواستم بیاد با هم بریم مشاوره

من 28 ساله. اون 35 ساله.
قبلا یک نامزدی یک ماهه ناموفق داشته. 5 سال پیش. شغل آزاد. لیسانس. ظهرش هم خوبه. 35 سانت قدش از من بلندتره. سطح فزهنگی و تحصیلاتی خانوادش مثل خودمونه. سطح اقتصادی یکم فقط یکم بالاتر. در کل آدم خاکی و مهربونیه. درگیری کاریش زیاده. به قول خودش کودک درونش خیلی زنده است. چندبار برخوردهای صبورانه و با گذشتی ازش دیدم. چندبار شده نصیحت های منطقی ای کرده. ابراز احساسات میکنه. از آرزوهای آیندش میگه. ماشین و خونش جوره. از چیزای واقعی زندگی حرف میزنه. خیلی دوست داره من پیشرفت کنم.
در کل خیلی خوبه.
ولی من نمیدونم چمه.

سلام پو خوبی؟
اول تبریک به خاطر ارشد قبول شدی
به نظرم الان دیگه کلی انگیزه داری که بتونی یه زندگی شاد وپرهیجان رو شروع کنی ودور افسردگی منفی بافی رو خط بکشی
ارشد قبول شدی یه خواستگار خوب هم که داری اینجوری که خودت داری ازش میگی شرایط خوبی داره پس الان دیگه چی میخوای؟
از بس توی غم وافسردگی خودت گم کردی انگار برات عجیبه زندگیت میخواد رنگ وبویی بگیره ومرحله جدیدی رو شروع کنی
یا اینکه لایق خودت نمیبینی که خوشبختی بیاد سراغت ودوست داری تو همون حال پر درد بمونی کلا غصه خوردن دوست داری
شاید قبل از این اتفاقات انگیزه ای نبوده باعث بشه تو رو به جلو هل بده و احوالت تغییر کنه ولی الان انگیزها پیدا شدن تحصیل وازدواج چی بهتر از این؟
خیلیا ارزوی قرار گرفتن در این موقعیتها رو دارن پس تو هم تا از دستشون ندادی دودستی بچسب دختر خوب ممکنه دیگه هیچ وقت تکرار نشن ویه عمر پشیمانی خدای نکرده نسیبت بشه.

سلام.
خوبید؟
به نظرتون آدم ازدواج کنه میتونه بره دنبالمثلا تحصیل و مطالعه و هنر و این چیزا؟
یا واقعا اینا رویاپروری و آم مجبور میشه درگیر کارخونه و بچه داری و شوهرداری بشه؟

- - - Updated - - -

بعد هم یه چیزی منو نگران میکنه. او توی حرفاش میگه چیزی که خیلی براش سخته بی توجهی و در حاشیه قرار گرفتنه.
در کل از حرفاش میفهمم که یکی رو میخواد که خیلی به خودش و ظاهرش برسه، خیلی گرم باشه، خیلی شاد باشه. خب من اینجوری نیستم. راستش از این خیلی میترسم.

سلام پو جان خوبی :)

چیزی که خاطرم هست جو خونتون رو دوست نداشتی. درک نمی شدی. اصطکاک زیاد داشتی. من فکر نمیکنم تو چنین جوی استعدادهای ادم بتونه شکوفا بشه یا اگه بشه، انرژی زیادی می بره.

چیزهایی هم که گفتی ایشون دوست دارن هر مردی دوست داره. حتی زنها هم دوست دارن. کی دوست داره بعد ازدواجش بره در حاشیه. یا طرفش شاد نباشه گرم نباشه. اگه کسی این مسایلو دوست نداشته باشه که در سلامت روانش باید تردید کرد.


چرا بخودت فرصت نمیدی باهاش بیشتر باشی ( با اصول و ارزشهای حاکم بر خانواده ها و بررسی عمیق از جانب خودت با تاکید برمعیارها )

مورد قبل که نشد بار روانی زیادی روت داشت چرا این مورد رو عمیقا و با صرف تلاش بررسی نمیکنی تا جای افسوسی باقی نمونه

دوست داشتن و دوست داشته شدن یکی از نیازهای اساسی هر انسانیه اگر بصورت منطقی و از زاههای عرفی و منطقیش برطرف نشه معلوم نیست در اینده چگونه نیازمندت کنه و چگونه بخای با راضی شدن به حداقلها ارضاشون کنی. مطمین باش اگه کسی که انتخاب میکنی با بررسی و هم خانی با معیارهات انتخابش کنی استعدادهات خ راحت تر شکوفا می شن. چون خود همسر بودن و عروس بودن مادر بودن مستلزم وقت و منظم بودنه و همین نظم باعث میشه از زمانت بیشتر استفاده کنی. بنظر خودت در این سالهای تجردت میزان پیشرفتت چقدر بوده؟


پس لطفا شک به تواناییهات رو کنار بگذار. تو یه دختری با تمام خصوصیات یک دختر که ممکنه گرد افسردگی یا شکست عشقی یا شرایط نابسامان گدشته مقداری تواناییهات رو کمرنگ کرده باشه. اما اونا هنوز هستند.