یادمه اوایل که جدا شده بودم توی نت ، همش دنبال آدمایی با تجارب مشابه با خودم بودم، میخواستم ببینم اونا چطور کنار اومدن و چه کارهایی برای بهبودشون کردند که متاسفانه به اونصورت مطلبی نبود،به هر حال از این نظر تاپیک خوبی میتونه باشه،مثال های عینی و ملموس از افرادی که جدایی رو تجربه کردن و نحوه برخورد صحیحشون با این قضیه در مقایسه با مقاله های تو این زمینه بیشتر میتونه به آدم کمک کنه. منم سعی میکنم کارایی که کردم،کارایی که باید میکردم وکارایی که نباید رو بگم تا بلکه شده حتی به یه نفر که درگیر جداییه، کمک کرد. درسته تاپیک برای بعد از جداییه ولی من میخواستم یکسری مطلب (تجربه خودمه) برای قبل از جدایی که اثراتی بعد از جدایی و حال و هوامون توی اون دوران دارن رو اشاره کنم:
1- چون جدایی من کاملا یهویی شد(از پیشنهاد جدایی تا خود جدایی ده روز هم طول نکشید،اصلا در تصورم هم نمیگنجید که یه روزی اون بخواد جدا بشیم) واسه همون تا دوسه ماه حتی بعد جدایی هم تو حالت شوک و بهت و ناباوری بودم اگر من هم مثل اکثر دوستانی که اینجا هستن از نظر ذهنی و روانی آماده تر میشدم و نسبت به طرفم بی تفاوت و بی احساس میشدم،مسلما با توجه به شناختی که از خودم دارم،کمتر آسیب میدیدم و خیلی زودتر خودمو جمع و جور میکردم.واسه همین توصیه من به شما دوست عزیزی که تو مراحل اولیه ی جدایی هستین ،اینه که عجله نکنید ،هیجانی برخورد نکنید،اگر شما خواهان جدایی هستین و خودتون آماده این، این حقو از طرف مقابلتون سلب نکنید بهش فرصت بدین تا اون هم آمادگی پیدا کنه و با این قضیه کنار بیاد.
2- هیچ نقطه مبهمی نذارین باقی بمونه تا بعد از جدایی،زودتر پرونده زندگی قبلی، توی ذهنتون بسته بشه،اگر شما خواهان جدایی هستید باید به طرف مقابل توضیح بدین که چرا؟وظیفه اخلاقی و انسانیتونه(ممکنه مطالبی رو بگین که هیچوقت تو متن زندگی بهش اشاره نمیکردین و توجیهتون هم اینه که خودش باید متوجه میشد یا خودش میدونه،ولی طرف مگه علم غیب داره یا بعضی وقتها طرف به چیزی اشاره میکنه که من نوعی اصلا فکرشم نمیکردم اگر در موردش سهل انگاری کنم تا این حد طرفمو آزرده میکنه که به سمت جدایی گام برداره، پس چه بسا با مشخص شدن دقیق و شفاف صورت مسئله و تلاش برای حلش ، دیگه کار به جدایی نرسه،یوقت هم واقعا طرف داره بهانه میگیره و شما هر جا رو درست کنی ادعا میکنه جای دیگه ای خرابه و بهانه پشت بهانه،اون وقت دیگه جدایی براتون عذاب وجدان نخواهد داشت چون کم کاری متوجه شما نیست)من دقیقا ندونستم چرا طرفم پیشنهاد جدایی داد واسه همین همش دنبال چرایی بودم ،خودم حدسایی میزنم که فقط حدسای منه نه دلایل اون و باید کوتاه نمیومدم و حتما ازش دلیل میخواستم،البته من تلاشمو کردم و دلایلش هم مطمئنا بهانه هایی بیش نبودند، ولی خب پدرش نمیدونم به چه مجوزی احتمالا مجوز پسرش،اجازه صحبت بهمون نداد و جوری برخورد کرد که انگار من دوست دختر پسرشم نه زن شرعی و قانونیش ،من هم دیدم دیگه فایده ای نداره و شخصیتمو نمیتونستم با اصرار یا التماس لگدمال کنم ،همین کارا و دخالتها ،بی مسئولیتیه پسرشو اثبات میکنه و عذاب وجدان منو برای موافقت با خاتمه ی این زندگی کمتر.
بازم از اینجور نکته ها دارم ولی چون طولانی میشه انشاالله بعدا توی یه پست دیگه میارم.
- - - Updated - - -
آدم وقتی دوز احساساتش میره بالا و یه شکست عشقی هم چاشنیش میشه مستعد گوش دادن به انواع و اقسام آهنگ های غمگین و عاشقونه میشه البته خدارو شکر من زیاد مستعدش نبودم ،ولی یه بار که دوران عقد قهر طولانی داشتیم و من دیگه خیلی ناامید شده بودم از ادامه زندگیمون، رفته بودم جایی،اونجا یه آهنگی گذاشته بودن یعنی کلمه به کلمه شعرش که خواننده میخوند من فکر میکردم از زبون و دل خودمه، اونجا چشام پراشک شد چند بیتشو حفظ کردم و اومدم خونه دانلودش کردم و هی گوش میدادم و اشک میریختم و لبخند رضایت که بزبان شعر چقدر وصف حال خودمه و حتی تو برنامم بود که این آهنگو بگوش طرف برسونم که بعد آشتیمون موفق به اینکار شدم،نمیدونم چرا این آهنگ و شعرش و صدای خواننده منشوریشو خیلی دوست دارم(همیشه که قرار نیست آدم شعر حافظ و شهریار و باباطاهر و...بشنوه و کیف کنه،یوقتایی شعر غیر فاخر هم میتونه کیفورمون کنه) بنظرم اصلا غمگین نیست،آخرین بیتش دلخوشم میکنه.
دنیا که اینجوری نمیمونه همیشه
یه روز میای میگم نمیخوام و نمیشه
خیال نکن همیشه دلم برات میمیره
یه روزی برمیگردی که دیگه خیلی دیره
.
.
.
یوقتی برمیگردی که فایده ای نداره
هر چی سرم آوردی دنیا سرت میاره
همه ی اینا رو گفتم که بگم تو این دوران به هیچ وجه آهنگ غمگین گوش ندین،اصلا منظورم این نبود که اگه اینو نشنیدید دانلود کنید و گوش کنیداااا. با آدمایی که انرژی منفی میدن،دلسوزی و ترحم بیجا میکنند،فضولی میکنند و حرف میکشن یا حرف از اون طرف میارن اگه فعلا روش برخوردو بلد نیستین،بسته به نسبت دور و نزدیکشون رابطتونو باهاشون کمتر کنین. بعضی چیزا دیگه تکرار مکرراته مثل اینکه تفریح و سرگرمی و کلاس و ورزش یادتون نره،من چون چند ساله ورزش برنامه ی روتینمه شاید خیلی اثر مثبتشو متوجه نشدم ولی حتما تاثیر داره،عکس و فیلم و یادگاریها رو از بین ببرین،بقول دکتر هلاکویی خاطرات رابطه همینجوری تو ذهنمون هست و عذابمون میده دیگه با نگهداشتن اینا خودآزاری نکنیم،البته من خودمم ضربتی اینکارو نکردم،عکسا رو راحتتر پاک کردم تا فیلما،چون فیلم حس و حال داره صدا و حرکت و...داره،چند تا فیلم باقی مونده بود که حسن اینجا نوشتنم این شد که اونا رو هم رفتم پاک کردم خدا رو شکر.
سختی این دوران بیشتر برای من توی یکی دو ماه اول بود البته بستگی به آدمش داره،روحیاتش؟اینکه اطرافیانش چجوریان؟اوقات بیکاریش چقدره؟ کم کم کنار میایین با قضیه و زندگی جدید مجردی رو دوباره شروع میکنید فقط و فقط باید بخودتون زمان بدین و خودتونو سرزنش نکنید یا نگران نباشین که چرا زودتر خوب نمیشین البته این زمان هم یه محدوده ای داره، طوری نشه تا آخر عمر بشینین سوگواری کنید و نگران نشین .
علاقه مندی ها (Bookmarks)