به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 90
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستان عزيز تاپيك خوبيه

    من هم صبح هاي بدي دارم البته فقط موقع نماز صبح فكرو خيالاي خيلي خيلي بدي سراغم مياد

    جديداً اصلا از خونه بيرون نميرم جز برا باشگاه و استخر

    واسه ازمون استخدامي اصلا حوصله ندارم بخونم هرچند ميدونم امتحانش فرماليته اس

    هنوز بهمه ميگم ازدواج كردم همسرم فلان شهر كار ميكنه هنوز نتونستم بپذيرم ك جدا شدم البته فعلا در قهر بسر ميبريم ولي اون اقا با كمال پررويي منو نميخاد و تصميم يكطرفه اس

    دارم تصميم ميگيرم ب هيچكس از همكارامو دوستام نگم جدا شم اصلا ب زندگي متاهلي دوباره فكر نميكنم

  2. 2 کاربر از پست مفید Sahar51 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 07 شهریور 94), آخیش (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آخیش نمایش پست ها
    امروز خونه دوستم بودم آرزوم شده یه خونه داشته باشم و دوست وفامیلام دعوت کنم همیشه من میرم خونه اونا ،بچه بودیم اونا هم می اومدن اما حالا بیشتر منو دعوت میکنن ، من خیلی اهل مهمونی و ددر و گردش هستم یعنی همچین مردی پیدا میشه پایه باشه؟ کلا بچه های دوستام پایه من شدن و باهام خوش میگذرونن اینقد که از بچه ها بدم اومده آخه دنگ و فنگ دارن، باز خوب شد امروز هم گذشت، حوصله ناله زاری ندارم والا میگفتم آرزوهام قهوه ای شده باید آرزوهام رو عوض کنم مثلا چه آرزویی بکنم ؟ به کدوم طرف ؟ حتی نمی تونم تصور کنم چه شوهری بهم میاد؟ ایده آل هام بهم ریخته،ولی بدون شوهر هم میشه
    آخیش عزیز
    مشخصه که شما خیلی سرزنده هستید و خیلی هم زندگی مشترک براتون مهمه.
    احساستون را درک میکنم. من هم اصلا دوست ندارم با دوستان متاهل رابطه داشته باشم به همون دلیل.
    نظر کارشناسها این هست که تا یکسال بعد از جدایی ازدواج نکنید که تقریبا خیلی هم احتمال ازدواج در این مدت زیاد نیست. بعدش هم آدم دیگه شور و شوقی نداره به ویژه بعد از این تجربه تلخ. ( البته من احساس خودمو گفتم)
    اما این خیلی خوبه که شما بهش فکر میکنید و سرزنده هستید
    به نظرم فقط عجله نکنید و تامل کنید
    حتما مردی برای شما خواهد بود که خیلی خیلی احساس خوشبختی کنید

    خانمsahar51

    پدقیقا من هم صبح ها بدترین حالتم هست و یه احساس بد و دلشوره عجیبی به آدم دست میده
    شاید چون مغز تازه بیدار شده و عنوز گرفتار افکار روزانه نشده فرصت داره به این مسایل سر بکشه

    شرایط احساسی ما رابطه مستقیم با نوع فکر کردن ما به مسایل داره. مثلا خود من چند روز پیش حالم خیلی بد بود و فکر میکردم با زندگیم بازی شده، گول خوردم و ازم سو استفاده شده و شدم یک وسیله تا دیگری را به مقصد برسونم. اینها باعث میشد وحشتناک احساس بدبختی و شکست بکنم
    اما امروز جور دیگه فکر کردم و دیدم در واقع کسی که ضرر کرده اون خانم بوده که 6سال از بهترین سالهای جوانیش که خوشگل و خوش هیکل و شاداب بود را در کنار من بود ولی در 32 سالگی با ندونم کاری (یا بقول خودش زرنگی) زندگیش را نابود کرد برای رسیدن به رویاهای واهی.
    رویاهایی که رسیدن بهشون آسون نیست و اگر نرسه میشه چوب دوسر طلا
    من هیچ رویایی نداشتم و در آینده هم با یک زن و زندگی معمول خوشبخت هستم. اگر بهتر شد که فبها.
    اما یک زن 32 ساله چقدر شانس داره که دوباره یک زندگی خوب بسازه؟ اگر بهتر از زندگی قبلیش نباشه چی؟

    حالا به نظر شما کی متضرر هست؟

    شما هم سعی کنید جنبه های مثبت را ببینید. ما همیشه فکر می کنیم وضعیت طرف مقابل بهتر خواهد بود چون اون تصمیم به جدایی گرفته در حالیکه اصلا مهم نیست که کی تصمیم گیرنده بوده.
    اتفاقا تصمیم گیرنده های جدایی اگر به زندگی بهتری نرسند خیلی داغون میشوند چون داشته های خوبشون را بخاطر توهمات پوچ از بین بردند
    خدارو شکر که آدمهای بدرد نخور خودشون از زندگیمون زود رفتن و بیشتر از این مارو گرفتار نکردند
    با انگیزه زندگی کنید و پیشرفت کنید جوری که هر کس بعدا شمارو دید متوجه بشه طرفتون چه مورد خوبی را از دست داده

    در مورد مخفی نگهداشتن جداییتون هم، پنهان کردن بیش از حد هم بار روانی اضافی رو دوشتون میذاره. البته لازم هم نیست جار بزنید برای همه

  4. 3 کاربر از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده اند .

    dooo (پنجشنبه 05 شهریور 94), یاس پاییزی (جمعه 27 شهریور 94), آخیش (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام
    سحر جان زیاد فکرشو نکن من تا 6ماه با اینکه تو مسیر جدایی بودم جلوی بقیه مخفی میکردم و بقول خودت میگفتم شوشو سرکار تویه شهر دیگه است اوضاع خوبه اما یه روز پاشدم و تصمیم گرفتم به همه بگم به همین راحتی ، کم کم درست میشه ، استخر عالیه کاش منم دوباره برم
    آقا کاوه ممنون،من بی خیال ازدواج نمیشم به این دلایل:
    من قبلا اصلا اهل ازدواج نبودم و همیشه از بابا مامانم اصرار بود و از من بی خیالی و رد تا اینکه دیگه 28_29 بودم به اصرار خواهرم (خواهرام از من کوچیک ترن و من واقعا عاشقشون بودمو هستم) یکی از خواستگارامو قبولیدمو مزدوج شدم (از اون خوشم هم اومده بود و البته گند زدم انتخاب اشتباهی کردم خواستگارایی که رد کردم تعهد زندگی دارن و متاهل شدن و موندن پای زندگیشون من یه سرطان رو انتخاب کردم ) الان میدونم که ازدواج خوبه اما یکسال دیگه دوباره من همون آدم سابق شدم که برا ازدواج تره خورد نمی کرد و با دنیای خودش خوش بود ....(همین الان هم فک می کنم بچه بزرگ کردن مزخرف ترین کاره واقعا سخته و اگه مادر بشم حتما پرستار میگیرم از همین حالا دارم پول واسه اینکارا کنار میذارم)....من هشت ماهه با یقین به عدم سازش دوتامون جدا شدم البته رسمی و محضری 45 روزی میشه، یه مشاور بهم میگه با ادم خونسرد ازدواج کنم، من از کجا بفهمم خونسرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه جور آدمی به من میاد؟؟؟؟؟؟؟ چه جور آدمی با من سازگاره؟من با پیرزن ها هم خوشم(حتی باهمه مشکلات آنمرحوم واقعا باهاش خوش میگذروندم من حوصله قهر و دعوا ندارم کلا باهم کوه و ددر و رستوران و پارک و کویر و...میرفتیم ،باورتون میشه آنمرحوم حتی یه دوست هم نداشت حتی نمی دونست فلافل چیه اینقد گدا بود که یه کفش واسه خودش نمی خرید با من میگشت یادش دادم زندگی چی هست) اما مرد باید باعرضه و با مسوولیت باشه،من نمیفهمم چطوری اینو بفهمم ، شما که مرد هستید بنظرتون چطوری میشه تشخیص داد یه مرد تعهد خانواده داره و گدا نیست و نمیخواد زنش واسش کار کنه پول در بیاره،،،،،چطوری یه خواستگار رو بشناسم؟؟؟؟؟؟؟ شاید بهم بخندید،، اما من حال عزاداری ندارم ،،،،
    من که دنبال طلاق نبودم من که به کسی بدی نکردم من که بی وفا نبودم من که واسه شوهرم کم نذاشتم من که حتی وقتی بابای پیر منو کتک زد بازم زن وشوهری رو زیر پا نذاشتم من فقط ازش خواستم یه خونه واسه ام اجاره کنه طلاقم داد انگار کلا نمی خواست مستقل باشه ،،،،،، الان دیگه بهتره فکر خودم باشم همیشه خدا، فکر بنده های خدا بودم عاشق بشریت بودم ،اما حالا به کمک خودم و بشریت نیازمندم تا این زندگیمو درست کنم،من موقع ازدواج قصدم تشکیل خانواده بود حتی به بچه دار شدن فکر کرده بودم اما خب نشد الان دلیلی نمیبینم با مسایل احساساتی بی سر وته بی خیال خانواده و امنیت و آرامش ناشی از خانواده بشم ، زمانش که بگذره سخت تر میشه، اگر متخصصی وجود داشته بشه سریع نه نمیاره و به من راه حل میده ، آره یه جوون 20 ساله 2تا 3 سال وقت میخواد تا فراموش کنه و ذهنش باز بشه و بتونه خودشو مدیریت کنه و زندگی راه بندازه، اما من باور کنید احساساتم عشق آتشین نیست ترجیح میدم به ترک دیوار بخندم تا با خاطرات آنمرحوم غصه بخورم این دوسال اینقد غصه خوردم که ظرفیت غصه تکمیله!!!!

  6. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    dooo (پنجشنبه 05 شهریور 94)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,886
    سطح
    79
    Points: 14,886, Level: 79
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 464
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 655 در 231 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام
    من گریه و زاریمو همون اویل کردم و.الان احساس میکنم طلاق عاطفی واسه من اتفاق افتاده
    به نظرم خوبه که قبل از اینکه طلاق قانونی اتفاق بیفته قبلش دونفر کاملا از هم سرد شده باشن
    تا جدایی براشون سخت نباشه

    من توی تاپیکی که دارم سوالمو مطرح کردم اما کسی نظر نداد
    از شما دوستای عزیزم میپرسم بگید بهتره چیکار کنم اابته ببخشید که اینجا مطرح میکنم اگه به تاپیکم سر بزنید ممنون میشم

    من یه توافقنامه رو امضا کردم که جدا بشیم اما اون اقا هنوز امضا نکرده نمیدونم بازی جدیدش چیه که امضا نمیکنه
    از طرفی هم بهش پیام دادم که عکسارو پاک کنه جواب نداد

    به نظرتون باید چیکار کنم؟

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    من یه توافقنامه رو امضا کردم که جدا بشیم اما اون اقا هنوز امضا نکرده نمیدونم بازی جدیدش چیه که امضا نمیکنه
    از طرفی هم بهش پیام دادم که عکسارو پاک کنه جواب نداد
    تجربه من نشون داده که آدمها حتی اونهایی که خودشون تصمیم به جدا شدن می گیرند، در هنگام جدایی لجباز و بیرحم میشوند و دشمن همونی میشوند که تا چندی قبل محرمترین کس بوده.
    به نظرم به چیزی اصرار نکنید شاید نتیجه عکس بده و طرف برای اذیت کردن لجبازی کنه

    راستی من متوجه شدم چرا صبح ها حالم خرابه. چون شبها که مغزم از افکار روزمره آسوده میشه دوباره میره سراغ افکار مخرب و حتی خواب هم میبینم. در نتیجه صبح با افکار مخرب بیدار میشم
    خانم آخیش
    من الان به این حرف قدیمیها رسیدم که ازدواج هندوانه دربسته هست. من و زن سابق بیش از یکسال دوست بودیم و من نشناختمش. در ضمن آدمها با تغییر شرایط عوض میشوند.

  9. 5 کاربر از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده اند .

    dooo (جمعه 06 شهریور 94), فدایی یار (شنبه 07 شهریور 94), گیسو کمند (شنبه 07 شهریور 94), یاس پاییزی (جمعه 27 شهریور 94), آخیش (جمعه 06 شهریور 94)

  10. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام دوستای عزیز

    منم 4 ماهه تو بلاتکلیفی بسر میبرم.اگه تاپیکامو خونده باشین و در جریان زندگیم هستین دیگه.الان بعد 4 ماه داییش اومد و سه چهار جلسه اومد واسطه بشه اخر سر گفت اینحوریش قبولش داری؟منم گفتم نه اورد یه کاغذ واسه نوشتن طلاق توافقی.اینجا بگم ک ادعای خانئمم اینه ک تحمت زدم و فحش دادم و دروغ گفتم.انچنان استاده تو زمینه حرف درست کردن ک کسی ندونه همه باور میکنن.
    دلایل اختلافاتمونم اینا بودن ک به حرفم گوش نمیداد تا یه چیزی میگفتم بهش زود میرفت به مادرشو خواهراش میگفت و حرفارو وارونه و بزرگ میکرد.
    مورد اخر ک بحث شد بینمون دیگه از این ک کج خلقی کرده بود اونقد خسته شده بودم وقتی از مهمونی میومدیم گفتم بریم خونه ما.گفت نمیام منم گفتم منم نمیبرم گفت زنگ میزنم بابام بیاد ببره .گفتم زنگ بزن دیگه خسته شدم از بس بابام مامانم گفتی بعد زنگ زد به مامانش .منم گاز ماشینو گرفتم و با سرعت 150 داشتم میرفتم ک اینم نگو ترسیده بردم گذاشتم
    دم خونشون بعدش مامانش زنگ زد ک دختر منو چرا اوردی انداختی اینجا.بزار داییش بیاد طلاقشو میگیرم.منم گفتم اشکال نداره بگیرین.از اون موقع تا الان 4 ماهم گذشته هی کش دادن واخر سر پدرم زنگ زد گفت تکلیف اینارو زود روشن کنید.

  11. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام به وقت ما شبتون بخیر

    اولا جسارت منو ببخشید چون خواستین کسانی که تجربه جدایی ندارن در این تاپیک چیزی ننویسن. اما خب حقیقتش من تجربه جدایی ندارم چون ازدواج نکردم و از انجایی که ممکنه ازدواج کنم و ممکن تر اینکه جدا بشم ( دقیقا به همون اندازه که ممکنه احتمالهای دیگه رخ بده ) پس مجوز نوشتن رو برای خودم صادر کردم .

    دوما اینکه بیان اینها دلیل بر توصیه یا نداستن شما نیست بیشتر بیان خودم هست. من واقعا نمی خوام شعار بدم تجربیات خودم هست. از هر جایی که حس میکنید "عدم همدلی " و عدم درک و شعار وجود داره میتونین نخونین. من قصد ازردن خاطر شما رو ندارم.

    و مورد اخر اینکه شاید من و امثال من جدایی به مفهومی که شما در ذهن دارین رو تجربه نکردند اما تجربه "جدایی" به مفهوم عام رو کردند:

    مثل کسانی که به هر دلیلی عزیزترین عزیزانشون رو خ ساده از دست می دهند ( جدایی از پاره تنشون )

    مثل همسرانی که در سانحه ای همدیگر رو از دست میدن.


    مثل کسانی که خ اتفاقی بیمار میشن و بهشون میگن بیماری لاعلاج دارید

    مثل کسانی که عاشق می شن و تمام وجودشون پر از عشق میشه اما نمیرسن

    و یه عده هم خیلیهاش رو با هم دارند.

    از دید من همه این ها "جدایی" محسوب میشن که البته میزان دردشون قطعا متفاوته. خیلیهاش به هیچ عنوان نمیشه جبران بشه. خیلیهاش انسان رو شدیدا زیر و رو میکنه.

    و اما هیچ کس در ابتدای امر از سقوط لذت نمی بره.


    اما متاسفانه گاهی سقوط لازمه. گاهی باید اتفاقاتی رخ بدن که میزان اگاهی افزایش پیدا کنه.

    همین مقدار که طرد شدن از جانب یک شخص انقدر روح و روان ادم رو بهم میریزه خودش اغاز یک خودشناسیه.

    واقعا چرا باید وجود انسان به وجود شخص دیگری که خودش هم مشکلات خودش رو داره انقدر وابسته بشه که در نبودش انقدر بشکنه.

    چرا انقدر باید متاثر بشه . من منکر حس خوب دوست داشتن و دوست داشته شدن و نیاز اصلی بودن این موارد اصلا نیستم . من منکر اون امید بستنها و لحظات و تجربیات و خاطرات خوب نیستم.

    ایا منطق حکم نمیکنه انقدر زندگی ما مرهون یک عامل نباشه تا در صورت از بین رفتنش انقدر حس نقصان نکنیم؟
    ایا در پیدا کردن مفهوم زندگی دچار مشکل نشدیم؟ ایا شایسه نیست دوباره مفاهیم و عمق افکار و زندگیمون رو به چالش بکشیم؟ چرا در اوج خوشبختی یک درصد احتمال باز نمیکنیم که اگر نشد چه؟

    و چون خودم درد رو زمانی حس کردم و ابتدای امر فقط انکار بود و ناله و شکایت.

    و بعد بی حسی. و بعد تر متولد شدن. واقعا به جرات عرض میکنم خدمتتون که اگر قدردان این سقوط ( ببخشید این لفظ رو استفاده میکنم. به این نوع تجربه ها بصورت عام سقوط میگن) و این درد باشین شاهد هدیه هاش خواهین بود. من به شما نوید روزهایی رو میدم که
    از شمای کنونی یک شمای اگاه تر و قویتر خواهد ساخت. نوید روزهایی رو بهتون میدم که قدردان همسر کنونیتان هستید بخاطر ویران کردن و ساخته شدن های جدید.

    و یقین بدونین اون روز چیزی هایی که بدست اوردین می ارزیده به چیزهایی که از دست دادین. هر چند امروز متمایل نباشین به انجام این کار.

    اینها رو نمیتونم به اقای تنهای نود و سه و .. بگم ( قطعا برخورد خواهند کرد اما شما به دلیل سطح کنونیتون حس میکنم حرفهای من رو درک خواهین کرد.)

    دوستانه به شما توصیه میکنم دو کتاب زیر رو بخونین. کتاب اول قابل دانلود هست در نت

    و حکایت افکار مردی است که در زندانهای هیتلر علی رغم سختی های زیاد و از دست دادن افراد خانوادش توانست تاب بیاورد

    و کتاب دوم. که من واقعا با کلمه کلمه اش پرواز میکنم.

    کتاب اول :
    انسان در جستجوی معنا .

    کتاب دوم :
    Awaking the Heroes Within
    Twelve Archetypes to Help Us Ourselves and Transform Our World.

    Carol S. Pearson


    مجددا شبتون بخیر

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  12. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (جمعه 20 شهریور 94), رنگین (یکشنبه 08 شهریور 94)

  13. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    این دعواهای زن و شوهری با هیجان زیاد ناشی از چیه؟ چرا نمیشه اینجور جاها

    خویشتن دار بود؟ من وقتی یادم میاد آنمرحوم تو خیابون چقد وحشتناک داد میزد

    آبروریزی بود واقعا ،خدا کنه کسی نصیب آدم بشه که آبرودار باشه ، دوستان چطوری

    تو روابط خویشتن دار باشیم ؟دعوا ها رو مدیریت کنیم؟ کنترل داشته باشیم رو

    حرفامون بعدا دردسر نشه؟ من خودم یاد گرفته بودم سکوت کنم تا اوضاع آروم بشه راه دیگه ای بلد نبودم

  14. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    dooo (یکشنبه 08 شهریور 94)

  15. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 شهریور 94 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1389-12-01
    نوشته ها
    190
    امتیاز
    5,807
    سطح
    49
    Points: 5,807, Level: 49
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,748

    تشکرشده 1,723 در 298 پست

    Rep Power
    33
    Array
    یادمه اوایل که جدا شده بودم توی نت ، همش دنبال آدمایی با تجارب مشابه با خودم بودم، میخواستم ببینم اونا چطور کنار اومدن و چه کارهایی برای بهبودشون کردند که متاسفانه به اونصورت مطلبی نبود،به هر حال از این نظر تاپیک خوبی میتونه باشه،مثال های عینی و ملموس از افرادی که جدایی رو تجربه کردن و نحوه برخورد صحیحشون با این قضیه در مقایسه با مقاله های تو این زمینه بیشتر میتونه به آدم کمک کنه. منم سعی میکنم کارایی که کردم،کارایی که باید میکردم وکارایی که نباید رو بگم تا بلکه شده حتی به یه نفر که درگیر جداییه، کمک کرد. درسته تاپیک برای بعد از جداییه ولی من میخواستم یکسری مطلب (تجربه خودمه) برای قبل از جدایی که اثراتی بعد از جدایی و حال و هوامون توی اون دوران دارن رو اشاره کنم:

    1-
    چون جدایی من کاملا یهویی شد(از پیشنهاد جدایی تا خود جدایی ده روز هم طول نکشید،اصلا در تصورم هم نمیگنجید که یه روزی اون بخواد جدا بشیم) واسه همون تا دوسه ماه حتی بعد جدایی هم تو حالت شوک و بهت و ناباوری بودم اگر من هم مثل اکثر دوستانی که اینجا هستن از نظر ذهنی و روانی آماده تر میشدم و نسبت به طرفم بی تفاوت و بی احساس میشدم،مسلما با توجه به شناختی که از خودم دارم،کمتر آسیب میدیدم و خیلی زودتر خودمو جمع و جور میکردم.واسه همین توصیه من به شما دوست عزیزی که تو مراحل اولیه ی جدایی هستین ،اینه که عجله نکنید ،هیجانی برخورد نکنید،اگر شما خواهان جدایی هستین و خودتون آماده این، این حقو از طرف مقابلتون سلب نکنید بهش فرصت بدین تا اون هم آمادگی پیدا کنه و با این قضیه کنار بیاد.

    2- هیچ نقطه مبهمی نذارین باقی بمونه تا بعد از جدایی،زودتر پرونده زندگی قبلی، توی ذهنتون بسته بشه،اگر شما خواهان جدایی هستید باید به طرف مقابل توضیح بدین که چرا؟وظیفه اخلاقی و انسانیتونه(ممکنه مطالبی رو بگین که هیچوقت تو متن زندگی بهش اشاره نمیکردین و توجیهتون هم اینه که خودش باید متوجه میشد یا خودش میدونه،ولی طرف مگه علم غیب داره یا بعضی وقتها طرف به چیزی اشاره میکنه که من نوعی اصلا فکرشم نمیکردم اگر در موردش سهل انگاری کنم تا این حد طرفمو آزرده میکنه که به سمت جدایی گام برداره، پس چه بسا با مشخص شدن دقیق و شفاف صورت مسئله و تلاش برای حلش ، دیگه کار به جدایی نرسه،یوقت هم واقعا طرف داره بهانه میگیره و شما هر جا رو درست کنی ادعا میکنه جای دیگه ای خرابه و بهانه پشت بهانه،اون وقت دیگه جدایی براتون عذاب وجدان نخواهد داشت چون کم کاری متوجه شما نیست)من دقیقا ندونستم چرا طرفم پیشنهاد جدایی داد واسه همین همش دنبال چرایی بودم ،خودم حدسایی میزنم که فقط حدسای منه نه دلایل اون و باید کوتاه نمیومدم و حتما ازش دلیل میخواستم،البته من تلاشمو کردم و دلایلش هم مطمئنا بهانه هایی بیش نبودند، ولی خب پدرش نمیدونم به چه مجوزی احتمالا مجوز پسرش،اجازه صحبت بهمون نداد و جوری برخورد کرد که انگار من دوست دختر پسرشم نه زن شرعی و قانونیش ،من هم دیدم دیگه فایده ای نداره و شخصیتمو نمیتونستم با اصرار یا التماس لگدمال کنم ،همین کارا و دخالتها ،بی مسئولیتیه پسرشو اثبات میکنه و عذاب وجدان منو برای موافقت با خاتمه ی این زندگی کمتر.
    بازم از اینجور نکته ها دارم ولی چون طولانی میشه انشاالله بعدا توی یه پست دیگه میارم.

    - - - Updated - - -

    آدم وقتی دوز احساساتش میره بالا و یه شکست عشقی هم چاشنیش میشه مستعد گوش دادن به انواع و اقسام آهنگ های غمگین و عاشقونه میشه البته خدارو شکر من زیاد مستعدش نبودم ،ولی یه بار که دوران عقد قهر طولانی داشتیم و من دیگه خیلی ناامید شده بودم از ادامه زندگیمون، رفته بودم جایی،اونجا یه آهنگی گذاشته بودن یعنی کلمه به کلمه شعرش که خواننده میخوند من فکر میکردم از زبون و دل خودمه، اونجا چشام پراشک شد چند بیتشو حفظ کردم و اومدم خونه دانلودش کردم و هی گوش میدادم و اشک میریختم و لبخند رضایت که بزبان شعر چقدر وصف حال خودمه و حتی تو برنامم بود که این آهنگو بگوش طرف برسونم که بعد آشتیمون موفق به اینکار شدم،نمیدونم چرا این آهنگ و شعرش و صدای خواننده منشوریشو خیلی دوست دارم(همیشه که قرار نیست آدم شعر حافظ و شهریار و باباطاهر و...بشنوه و کیف کنه،یوقتایی شعر غیر فاخر هم میتونه کیفورمون کنه) بنظرم اصلا غمگین نیست،آخرین بیتش دلخوشم میکنه.


    دنیا که اینجوری نمیمونه همیشه
    یه روز میای میگم نمیخوام و نمیشه
    خیال نکن همیشه دلم برات میمیره
    یه روزی برمیگردی که دیگه خیلی دیره
    .
    .
    .
    یوقتی برمیگردی که فایده ای نداره
    هر چی سرم آوردی دنیا سرت میاره

    همه ی اینا رو گفتم که بگم تو این دوران به هیچ وجه آهنگ غمگین گوش ندین،اصلا منظورم این نبود که اگه اینو نشنیدید دانلود کنید و گوش کنیداااا. با آدمایی که انرژی منفی میدن،دلسوزی و ترحم بیجا میکنند،فضولی میکنند و حرف میکشن یا حرف از اون طرف میارن اگه فعلا روش برخوردو بلد نیستین،بسته به نسبت دور و نزدیکشون رابطتونو باهاشون کمتر کنین. بعضی چیزا دیگه تکرار مکرراته مثل اینکه تفریح و سرگرمی و کلاس و ورزش یادتون نره،من چون چند ساله ورزش برنامه ی روتینمه شاید خیلی اثر مثبتشو متوجه نشدم ولی حتما تاثیر داره،عکس و فیلم و یادگاریها رو از بین ببرین،بقول دکتر هلاکویی خاطرات رابطه همینجوری تو ذهنمون هست و عذابمون میده دیگه با نگهداشتن اینا خودآزاری نکنیم،البته من خودمم ضربتی اینکارو نکردم،عکسا رو راحتتر پاک کردم تا فیلما،چون فیلم حس و حال داره صدا و حرکت و...داره،چند تا فیلم باقی مونده بود که حسن اینجا نوشتنم این شد که اونا رو هم رفتم پاک کردم خدا رو شکر.

    سختی این دوران بیشتر برای من توی یکی دو ماه اول بود البته بستگی به آدمش داره،روحیاتش؟اینکه اطرافیانش چجوریان؟اوقات بیکاریش چقدره؟ کم کم کنار میایین با قضیه و زندگی جدید مجردی رو دوباره شروع میکنید فقط و فقط باید بخودتون زمان بدین و خودتونو سرزنش نکنید یا نگران نباشین که چرا زودتر خوب نمیشین البته این زمان هم یه محدوده ای داره، طوری نشه تا آخر عمر بشینین سوگواری کنید و نگران نشین .
    لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
    هر کس هر آنچه داد به آیینه، پس گرفت!


    ویرایش توسط shayana : یکشنبه 08 شهریور 94 در ساعت 22:54

  16. 3 کاربر از پست مفید shayana تشکرکرده اند .

    Kaveh_r (دوشنبه 09 شهریور 94), آخیش (یکشنبه 08 شهریور 94), رنگین (یکشنبه 08 شهریور 94)

  17. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    مهرااد و shayana
    ممنون از این تجارب خوبتون

    مهرااد عزیز
    هر عدم موفقیتی بهرحال باعث ناراحتی میشود بویژه که این عدم موفقیت بموجب رفتار و تصمیم های فرد دیگری در زندگی شما اتفاق بیفتد و از دایره تصمیم و کنترل شما خارج باشد

    برای چون من که همیشه با سعی و تلاش در بیشتر مراحل زندگی موفق بودم، عدم موفقیت در یکی از مهمترین مراحل زندگی خیلی تلخ هست و تلخ تر اینکه بدون هیچ دلیلی و بنا به تصمیم دیگری اتفاق افتاد

    با اینحال چون من تمام تلاشم را انجام دادم و تصمیم نهایی از کنترل من خارج بود، مسولیت شکست هم از گردن من ساقطه.

    الان بعد از یکماه نوع ناراحتیم تغییر کرده. دیگه ناراحت جدایی اون آدم نیستم چون آدم بی لیاقتی بود، مسولیت جدایی هم گردنم نیست، الان فقط ناراحت اون روزهایی هستم که اون بی همه چیز داشت با من تو خونه من زندگی میکرد و باهام روی یه تخت میخوابید ولی تصمیمش را برای جدایی را خیلی قبل تر گرفته بود.

    همونجور که Shayana گفت این وظیفه انسانی و اخلاقی هر کسی هست که طرفش رو از تصمیمش مطلع کنه، حتی اگر دلیلش را نخواد بگه. نمیشه طرفت رو در تاریکی نگه داری و برنامه ها خودتو برای بعد از جدایی ردیف کنی.
    برای اون روزهای لجنبار نمیبخشمش. اما ازش ممنونم که رفت.

    مستون میگذره و رو سیاهی به ذغال خواهد موند.

  18. 2 کاربر از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 09 شهریور 94), گیسو کمند (دوشنبه 09 شهریور 94)


 
صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تنهایی گذروندن روزها و ماه ها و سالها
    توسط mohammad-ra در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 08 شهریور 93, 09:49
  2. راهنمایی برای کاهش استرس اولین روزهای کاری...
    توسط نوش آفرین در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 01 شهریور 93, 19:12
  3. پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 تیر 92, 19:18
  4. دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
    توسط JJ1234 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 تیر 91, 10:35
  5. برنامه غذایی روزه داران
    توسط baby در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مرداد 88, 11:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.