به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 30
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    منم یه زمانی حس شما رو داشتم.من 32 سالگی عقد کردم.تقریبا از 30 سالگی به ازدواج جدی فکر کردم و کم کم همین حس هایی که شما الان دارین برام به وجود اومدن.

    ولی بعد از مدتی طولانی درگیری با احساس غم وتنهایی و ناامیدی تصمیم گرفتم زندگی کنم.

    واقعا زندگی کنم با همون شرایط تنهایی و مجردی.

    برای خودم برنامه نوشتم.برنامه تفریح،مسافرت ، کلاسهای مختلف و بیشتر وقت گذاشتن با دوستام.ارتباطات اجتماعیم رو بیشتر کردم.

    این کارها میتونه موقعیت های ازدواج رو بیشتر کنه. ولی هدف اصلی من با این کارها گذروندن لحظات شادتر و به یادموندنی تر بود.

    الان تو زندگیم کسی هست که بودنش برام خیلی خوبیها داشته و در عین حال خیلی نگرانیها و شاید بعضی وقتها غم.

    در کل نمیتونم بگم زندگیم از این رو به اون رو شده.بازم این منم که دارم با احساسات و افکار خودم زندگی می کنم.

    احساس غم و شادی خیلی وقتها به خودم بستگی داره و به طرز فکرم.

    من نمیگم ازدواج خوب نیست.به فکرش باش.براش برنامه ریزی کن.تو جمع باش.از طریق نزدیکانت به بقیه مخصوصا افراد مورد اعتماد بگو که آمادگی ازدواج داری.

    ولی به خاطرش غصه نخور.این یه اشتباهه.

    یاد بگیر زندگی کنی.شادی و آرامشی رو که خودت نتونی به خودت بدی هیچ کس دیگه هم نمیتونه بهت بده.

  2. 9 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94), hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), ida bahrami (یکشنبه 01 شهریور 94), khaleghezey (یکشنبه 01 شهریور 94), یه دختر سرگردان (یکشنبه 01 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), آی تک (یکشنبه 01 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94), شیدا. (یکشنبه 01 شهریور 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 03 اردیبهشت 95 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-26
    نوشته ها
    103
    امتیاز
    4,880
    سطح
    44
    Points: 4,880, Level: 44
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    934

    تشکرشده 329 در 91 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام تمنا جان.. چه اسم قشنگی انتخاب کردی... من خیلی خوب درکت میکنم و با تمام وجودم میفهمم چی میگی.. تازشم من از تو بزرگترم.. من هم شکر خدا واقعا مشکلی ندارم جز بی همسری.. ولی ته دلم خیلی روشنه که اخر و عاقبت امون خیر میشه انشالله.. میدونی من خودم رو اینجوری دلداری میدم که رنج ها از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشن ولی هرگز از بین نمیره مگرفقط و فقط به لطف و عنایت صاحب شادی که اونم خداست.. من هم این قد دلم غش میره برای بچه کوچیک ، وقتی هر جا میبینم توی خیابون و بچه های فامیل و بچه های دوستای متاهلم این قد ذوق میکنم کلا عاشق بچه هستم ولی خوب باباش معلوم نیست کجا هست ، اصلا هست ، کی هست و ....تمنا جونم من میگم این مشکلی نیست که تنهایی بتونم حلش کنم. ازدواج هم مسولیت هست و هم انتخاب و هم کاملا دو طرفه.. پس باید بتونیم خودمون به خودمون کمک کنیم و لااقل بیشتر از این خودمون رو ازار ندیم.. منم گاهی این قد کم میارم که واقعا نمیدونم چی کار کنم ولی خوب این حال بدم زودی خوب میشه..منم اعتقاد دارم که تنهایی برازنده خدا هست و هر دوره ای از دوره های زندگی قشنگی های خودش رو داره همون طور که سختی های خودشم داره ولی الهی دوره مجردی خیلی طولانی نشه که ادم درمانده بشه.. منم همش میگم خدا داره از این ناحیه من رو امتحان میکنه.. و این که خدا وقتی کسی رو دوست داره یه جورایی به یه طریقی تحت سختی و مشقت میزارتش حالا برای هر کسی به فراخور ظرفیت اش و علمی که بهش داره به یه طریقی.. پس اینجا ما هستیم که باید عکس العمل درست نشون بدیم.. میدونی من این جمله بتهوون رو خیلی دوست دارم"میخواهم نشان دهم هر کس خوب و نجیبانه زندگی کند میتواند از این راه حتی بر بدبختی هم پیروز شود"... حالا اگه همه چی اوکی و ایده ال باشه توی این دنیا .. اونوقت ما دیگه هنر نکردیم که... دوست گلم ببخشید که پر حرفی کردم اخه منم دقیقا همین مشکل تو رو دارم و اینجا تایپک هم زدم .. امیدوارم خدای مهربون به همه ما ادم ها خودش کمک کنه .. ارزو میکنم به زودی یه ازدواج مناسب و خوب قسمتت بشه.. برای منم دعا کن دوست گلم..

  4. 8 کاربر از پست مفید یه دختر سرگردان تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (یکشنبه 01 شهریور 94), فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), آی تک (یکشنبه 01 شهریور 94), اعجاز عشق (دوشنبه 02 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94), شیدا. (یکشنبه 01 شهریور 94)

  5. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خاله قزی ببخشید نظر دادم تو این پست ایشالا عنوانشو درست میکنه!
    واااااااااا مگه من ناظم هستم اینجوری میگی خوب چون در مغازه وقتم آزاده فقط به مدیرهای سایت کمک میکنم البته کمک که نه وظیفست چون کاری که میکنن نتیجه ای که دارم میبینم مقایسه با مشاورهای بیرون یا مشاورهای تلویزیونی و ماهواره ای بنظرم تاثیگذاری بیشتری داره.

    بانو شیدا پسرها تفکرات عجیب و غریبی دارند خوب شاید چون اطلاعاتی ندارند و مهمتر تجربه ای در این موارد ندارند برعکس دختر خانوم ها که تجربه زیادی دارند در مورد مراسم خواستگاری.بشخصه نظرم اینه خانوم ها با اینکه محجبه و چادر یهم باشند بهتره با مانتو و یا لباسی باشه که حداقل ظاهرشان مشخص باشه.
    البته اینم قبول دارم واقعا حس بدیه مادر و یا خانوم های فامیل طرف آقا پسر وقتی می آیند خواستگاری به آدم خیره میشن یکجورهایی مثل خریدار نگاه می اندازند واقعا حس بدیه.
    اینکه مثلا دختر خانوم بی حجاب وارد بشوند یا بقول یکی از دوستان خوش خیال(محمد93) روسری شان را شل کنند و از این قبیل کارها بنظرم اصلا و ابدا درست نیست بی اخلاقیه جلسات باید طوری برگزار باشه که دوطرف آرامش داشته باشند که بتوانند نظرات و سوالای که دارند را خیلی خوب بیان بکنند.دوست دارید همدیگر را ببینید خوب ایرادی نداره جلسات دونفری بروید بیرون خیلی هم خوبه اینجوری خیلی بهتر و بیشتر هم دختر خانوم و آقا پسر همدیگر را میبینند و هم بیشتر با هم اشنا میشوند.
    دوستی قبل ازدواج و خواستگاری اینجوری شناخت درست نمیاره خواستگاری های کاملا سنتی هم نه بهتره اعتدال داشته باشیم تلفیقی از این دو حداقل 3جلسه + رفتن پیش مشاور لازم باشه+یک جلسه بیرون رفتن+رفت و امد بین دوخانواده به منزل همدیگر حداقل هرکدام یکبار +تحقیقات محلی

    پست بانو آنیتا123 خیلی خوب بود تقریبا مثل همیشه
    بخوام بعنوان یه مرد متاهل بگم ازدواج تصوری که داردی کامل نیست هدف از ازدواج فقط لباس عروس پوشیدن و دور دورهای نامزدی نیست خیلی تفاوت داره اینکه دوستانتان ازدواج کردن خیلی خوبه ایشالله خشوبخت بشن ولی نهایت این اتفاق برای 30% میوفته بهترین حالت را در نظر گرفتم تازه اونم باید قبلش خودتان امادگی کسب کرده باشید کلی مهارت بدست آورده باشید و از تجربه های دوستان استفاده کردیه باشید تایپیک هایی که دوستان زدن و مشکل داشتن و مقالات سایت را بخوانید.زندگی متاهلی گل و بلبل نیست همش خوبی و خوشی و خنده و عشق ورزیدن نیست.
    کلی بخواهم بگویم قبلش آمادگی کافی نداشته باشی مطمئنا با مشکلات زیادی مواجه میشوید.مجرد هستی خوب از دوران خوش مجردی استفاده کن از زندگی لذت ببر کارها و مهارت های جدید یاد بگیر شاد باش بخند تفریح کن گردش برو آزادانه زندگی کن از هر زاویه ای نگاه میکنم میبینم حیفه عمر گرانباهای شما دوران خوب جوانی سپری بشه و شما با این افکار منفی ازدواج بخواهید هدر بدهید.

    در مورد صبر کردن و راز و نیاز با خدا خود منم یادمه وقتی روزه میگرفتم قبلا مجرد بودم سر سفره افطار دعا میکردم خدا یه همسر خوب و با اخلاق و باایمان و هماهنگ با خودم بهم نصیب کنه که خدارو شکری اینجوری شد عجول نباشید بموقعش نصیب شما هم میشه فقط قبلش مطالعه کنید و آماده باشید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : یکشنبه 01 شهریور 94 در ساعت 10:11

  6. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), آنیتا123 (یکشنبه 01 شهریور 94), اعجاز عشق (دوشنبه 02 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94), شیدا. (یکشنبه 01 شهریور 94)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام. چه قدر این حس ها برام آشناست. من هم داشتم. یه دوره است طی میشه و میگذره. من همه کاری کردم. غصه خوردم. غر زدم. سر خودم و خدا و خانواده ام. قهر کردم با خودم و زندگی. بیخیالی طی کردم. دعای طولانی مدت کردم. ترک دعا کردم. تغییر تیپ و ظاهر دادم. تغییر مدل ابرو و لباس و آرایش و مو و حجاب و ... یه روز سعی کردم با پسرها گرم تر بگیرم. یه روز خودمو گرفتم. یه روز آشپزی میکردم با بقیه به اشتراک میزاشتم و از خودم تعریف میکردم که ببینین چه هنرمندام. یه روز یه هنر دیگه. مستقیم و غیر مستقیم میسپاردم به کسانی که باهاشون راحت بودم که دلم ازدواج میخواد. یه روز به دوستام که ازدواج کردن حسودی میکردم و روز بعد برام بی اهمیت ترین چیز میشد. اما میدونی چیش جالب بود؟
    این که من تو اون دوران همه ی این کارها رو برای ازدواج کردن انجام میدادم اما نتیجه اش این شد که این کارها به من زندگی کردن و کارهای متفاوت کردن رو یاد داد. من وقتی ارایش و رقص و ناز اومدن رو تمرین میکردم یا وقتی هی مدل حجاب و لباس عوض میکردم یا وقتی شیرینی میپختم یا برای یه ادم از تجربیات موفقیتم تو تحصیلم میگفتم هر چند تو خودم میدونستم هدفم ازدواجه اما اون لحظه داشتم با لذت زندگی کردن رو یاد میگرفتم.
    دیدم تو همدردی میگن که وقتی از یه رابطه میای بیرون یه دوره ی سوگواری هست. منم اون دوره داشتم باری این به چشم نیومدنم سوگواری میکردم با مارهای مختلف. خوب که سوگواریم رو انجام دادم بعد یهو دیدم وااای میشه همین کارها و خیلی کارهای دیگه رو برای دل خودم انجام بدم و لذت ببرم. از اون موقع زندگی کرد یاد گرفتم.
    من فکر میکنم برام این دوره لازم بود. چون تا قبلش همش سرم تو درس و کتاب بود و اصن اداها و قر و فر دخترونه بلد نبودم. من خیلی یهو هم تنها شدم. شما الان دوستات نیستن اما من خانواده ام هم داشتم جدا میشدم و شدم. این دوره بهم کلی چیز یاد داد.
    از اون به بعد خیلی کارها کردم. کارهای لذت بخش. یه جورایی به خودم گفتم این همه اعصاب خوردی برای کی و چی؟
    کسی که معلوم نیست کی بیاد یا اصن بیاد یانه؟ و کسی که معلوم نیست لیاقت این اعصاب خوردی من رو داشته باشه؟ مخصوصا همدردی و مشکلات زن و شوهرها رو که میخوندم بیش تر به خودم میومدم. مگه کیه که بشینم تا بیاد عقدم کنه تا بعد احساس خوشحالی کنم؟ واقعن مگه کی میتونه باشه؟ یه ادمه دیگه. یه ادم که با خودش حتی میتونه ناراحتی و جر و بحث و خنده و گریه و ... همه رو با هم میاره. بعد از اون کیفورتر درس خوندم. خودم رو بیش تر باور کردم. موفقیت هام رو با خودم از ته دل جشن گرفتم. بین همه جار زدم (نه به معنای بد) یعنی خوشحالیم رو به بقیه اطلاع دادم/ گذاشتم اون ها هم از حال خوبم فیض ببرن یا از چیزایی که یاد گرفتم . فکر کردم به دردشون میخوره. بیش تر تیپ زدم. گشتم. با آدم ها بیش تر دوست شدم. بیش تر حرف زدم و ... در یک کلام خودم رو دست بالا گرفتم و خودم برای خودم ارزش قائل شدم.
    ضمن این که دوستام که تو من استرس بالا رفتن سن و آینده رو به وجود میاوردن گذاشتم کنار. این رو راست میگم. آدم هایی که باعث میشن حالت بد بشه رو بزار کنار. من دوست 10 ساله ام رو گذاشتم کنار به خاطر این که ازدواج کرده بود و مدام لحظه های عاشقونه اش رو با آب و تاب برام تعریف میکرد و هی میپرسید تا کی میمونی؟ وای ازدواج سن داره چی کار میکنی پس و ...
    و هم این که هدف هام رو دیدم. ببین هدف الان من اینه که از فرصتی که دارم نهایت استفاده رو کنم. دکترام رو بگیرم. پیشرفت کنم تو کار و درسم. اسم ایران رو بیش تر مطرح کنم. بیش ترکار کنم و سرمایه جور کنم و دستم بره تو جیب خودم و بشم مسبب خیر برای بقیه. این رو الان میبینم در صورتی که قبلا واقعا کور بودم. با این که اون موقع هم هدفم بهم نزدیک بود اما من نادیده اش گرفته بودم و داشتم روحم رو برای چیزی که دست من نیست ازار میدادم.
    الان خدا رو شکر خواستگار دارم. خواستگار خوب هم دارم اما دیگه برام مهم نیست. دلم میخواد با عشق ازدواج کنم. اون موقع میگفتم فقط یه کی من رو ببینه با همه چیش کنار میام. الان میگم اصلا نمیتونم. باید کسی باشه که بتونه اول عاشقم کنه بعد بهش فکر میکنم. شاید بگین این غروره و بده. شایدم واقعا بد باشه. اما تو این دنیا من تنها کسی هستم که فقط اولویت اول برای خودم هستم و برای خودم حداکثر ارزش رو باید قائل باشم. واگرنه از کسی نباید انتظاری داشت.
    یه نکته دیگه هم میخوام بگم. نمیدونم درسته یا نه. شاید برای شما مناسب نباشه اما برای من که هست. من خیلی احساساتی ام. این رو همه میگن. وقتی هم تنها زندگی کردن رو شروع کردم و حس های دخترونه ام توم بیدار شد احساساتی تر شدم. من نیاز داشتم که به کسی تکیه کنم. به یه جنس مخالف. با یه پسر خوب که ازم کوچکتره تو دانشگاه اشنا شدم و یه دوستی ساده برقرار کردیم. با هم درس میخونیم و کار میکنیم و بیرون گردش میریم اما همه این ها با رعایت حد و حدود هست. باهاش اگه بخوام درد و دل میکنم چیزی بشه پیشش گریه میکنم بهم امید میده و اینجا مواظبم هست. این خیلی حس خوبیه اما میگم با رعایت حد و حدود شرعی. البته اینجا محیطش و جنس ادم ها فرق داره. رابطه ی دختر و پسر اون معنی رابطه ی بد توی ایران رو نمیده. من نمیدونم اینده چی میشه. کی و با کی هر ادمی قراره ازدواج کنه اما میگم حال رو دریاب. این تجربه ی منه.
    ممنون از حوصله ات

  8. 4 کاربر از پست مفید shivaram تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94), hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), آنیتا123 (یکشنبه 01 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    شما سنتون رو نگفتین نمیدونم چطور بعضی از دوستان میگن من از شما بزرگترم .. شاید خیلی بزرگن!!!!
    ولی نظراتشون خیلی خوب بود !!!! منم استفاده کردم .

    فقط میخواستم یه چیزیو هر چند تکراری بازم بگم فک میکنم بیشتر حسی که شما دارین به خاطر فشار اطرافیانه و نگاه جامعه .... فردا اگر خدای نکرده به مشکل بر بخورید باز هم همه یه حرفی واسه گفتن دارن ... به قول معروف یه گوشتون در باشه یکی دیگه دروازه ....
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  10. 6 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (دوشنبه 02 شهریور 94), فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), آی تک (یکشنبه 01 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94)

  11. #16
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tamanna12 نمایش پست ها
    شیدای عزیز
    بله درسته..ازاطرافیان شنیدم که از ترس جواب منفی بوده اما توی خواستگاری سنتی معمولا فرد مقابل رو از قبل ندیدی و نمیشناسی که بخوای غیرمستقیم چیزی رو بفهمونی. ..هرچند فکر نکنم بلد باشم...چرا که یکی از اساتیدمون بود که فکر کنم به همین غیرمستقیم فهموندنه نیاز داشت ولی من خیلی معمولی رفتار میکردم
    متاسفانه یا خوشبختانه اطرافم خیلی آقا وجود نداره...راستش واقعا نمیتونم تصمیم بگیرم ازدواج سنتی بهتره یا مدرن...هرکدوم یه سری مزایا دارن...البته ازدواج های ما غالبا سنتیه. ..ولی توی شهرمون نه..
    ممنونم از نظراتتون...
    اگه جو غالب خانواده و فامیلتون سنتی هست بیشتر انرژیت را بذار روی همون. ولی از نیمه سنتی هم غافل نشو.
    منظورم اینه که جایی پسر مناسبی دیدی، به همون شکلی که گفتم سیگنالهای مثبت بفرست. نه این که خودت را بگیر یا در برو یا اخم کن یا ...

    برای ازدواج سنتی فکر کنم کارت راحت تر هم باشه در جذب خواستگار. چون با خانمها طرفی.
    باید در محیطهایی که خانمها هستند خودت را نشون بدی که دیگه مساله شرم و حیا، پیش قدم شدن دختر و ... کمتر توش هست.

    هر محیط زنانه ای که مناسب شرایطت هست برو و با انرژی برو.
    آسته نیا آسته برو
    یه جوری برو که اومدن رفتنت مشخص باشه.
    مثلا اگه می ری دعا یا دورهمیهای مذهبی زنانه بی صدا نرو یه گوشه بشین و برگرد
    از در که می ری با صدای بلند به چند نفری سلام کن، اومدنت را مشخص کن. لبخند و چند تا تعارف و خوشرویی خیلی موثره.
    برای رفتن هم باز خداحافظی مشخصی بکن. طوری که خانمهای جلسه حضورت را کامل متوجه بشن.

    استخر و کلاس و ... خلاصه هر جایی که می تونی. یه کم شاید لازمه پر سرو صدا تر باشی که دیده بشی. پر انرژی تر.

    از خواهرشوهرهای بالقوه هم غافل نشو. می تونی بالفعلشون کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (یکشنبه 01 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), آی تک (یکشنبه 01 شهریور 94), افسونگر (یکشنبه 01 شهریور 94), اعجاز عشق (دوشنبه 02 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 31 اردیبهشت 95 [ 12:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    73
    سطح
    1
    Points: 73, Level: 1
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    1
    تشکرشده 4 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم انشالله که خوب و خوش باشید،شما خیلی نکات مثبت دارید و من از این لحاظ شمارو تحسین میکنم( ولی به قول یکی از دوستان که گفتن دچار غرور نشید هم طرفداری میکنم)
    اینکه میگید اطرافیان میترسن که پیش قدم بشن از ترس نه شنیدن...شاید شما خودتون رو خیلی براشون دست نیافتنی کردید..این قضاوتیه که خودتون باید درباره خودتون بکنید و بررسیش کنید که اگر درست بود رفعش کنید
    و دیگه اینکه سعی کنید کارهایی که دوست دارید هدف هایی که دارید رو دنبال کنید و نذارید این حس های منفی اذیتتون کنه
    و یک مسئله دیگه اینکه شما پیش خدای خودتون سرافرازید چون نه کار خطایی کردید و نه خواستگاری رو با دلیل های واهی رد کردید پس خوشحال باشید که این عذاب وجدان رو ندارید
    سعی کنید بیشتر توی محافل اجتماعی مهمونی ها دوره های زنانه عروسی ها حاظر بشید و به نحو اجسن هم حاظر بشید بقولی سنگین و رنگین
    برای رسیدن به هر خواسته ایی دو نکته تلاش و توکل رو فراموش نکنید
    تلاش دختر خانم ها در این مورد میشه حضور پر رنگ توی جامعه و دوستان و فامیل و در کنارش توکل به خدا و دعا کردن و خواستن از خداوند و.
    .
    .
    .
    .ناامید نشدن که گناه بزرگیه! به رحمت خدا همیشه امید داشته باش
    یک جمله ایی از بزگی هست که میگه خداوند با بنده اش مطابق ظن و گمانی که بنده به خدای خودش داره رفتار میکنه(عین جمله یادم نیست) ظن و گمانت رو به خدا خوب کن و همیشه مثبت فکر کن
    انشالله اولین خواستگارت عشق حقیقی ات باشه



  14. 4 کاربر از پست مفید m.gh تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (دوشنبه 02 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), سرشار (دوشنبه 02 شهریور 94)

  15. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 شهریور 94 [ 22:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 51.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 34 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آنیتای عزیز. .اینکه یه زمانی حس من رو داشتید یعنی خیلی خوب درکم میکنید و این برام خیلی ارزشمنده. .
    باورکنید منم تصمیم دارم زندگی کنم. ..اگر بذارن. ..اگرازخونه بیرون نرم. .اگر باکسی ارتباط نداشته باشم..از جهاتی بهتره...حداقل افکارم بهم نمیریزه. ..حداقل میتونم خودم باشم. ..اما نه دلم میخواد اینطور رفتار کنم و نه ممکنه
    متاسفانه من بخاطر شرایط خانوادگیم نمیتونم مث شما برنامه ریزی کنم..دوست مجرد زیادی هم ندارم..وگرنه خیلی خیلی دلم ميخواست برنامه ای مث شما واسه زندگیم پیاده کنم. .
    غصه نمیخورم. .فقط دلم میخواد یه راهی پیدا کنم که صبور باشم و در عین حال آروم. ..
    با جمله آخرتون بینهایت موافقم. ."شادی و آرامشی که خودت متونی به خودت بدی هیچکس دیگه نميتونه بهت بده"
    متشکرم


    دختر سرگردان. ..چرا سرگردانی خانومی؟ ؟
    آره اسم انتخابیم قشنگه ...ممنون. .نمیدونم بگم خوشحالم از اینکه باتمام وجود درکم میکنید یا نه...ولی سپاسگزارم
    بله ما مشکلی نداریم ولی یه عده به ظاهر دلسوز. ..دارن دیوونم میکنن. .میگم به ظاهر چون اگر واقعا خوبی منو میخواستن میتونستن معرف باشن یا نه حداقل در خفا دعا میکردن. .نه اینکه اینطوری رفتار کنن. .نگاه پر از ترحمشون. ..لحن کلامشون. ..حالم رو بهم میزنه. .
    ان شا الله همینطور میشه که شما فرمودید. ..آخر عاقبتمون رو میگم. .منم به روش شما خودم رو دلداری میدم اما قبول داری گاهی آدم کم میاره؟ مثل من...اون عصر جمعه...ولی وقتی میان اینجا حرف میزنم و پیام های دوستان رو میخونم خیلی بهترم. ..
    آخ گفتی بچه کوچیک. ..دلم آتیش گرفت اصلا. ..یه نفر هست که از من کوچکتره و الان بچه داره. ..باورت میشه اصلا دلم نمیخواد جایی که اون هست برم؟ خصوصا از وقتی بهم تیکه انداخت. .
    بله متاسفانه مشکلی نیست که به دست منو شما حل بشه و ما فقط یه طرف قضیه هستیم..
    جمله تون حرف دلم بود" منم گاهی انقدر کم میارم که واقعا نمیدونم چکار کنم"
    بله امتحان خداست ولی از اون سخت هاش. ..
    منم برای شما آرزوی بهترین ها رو دارم دوست خوبم..و بسیار بسیار تشکر میکنم از همدردیتون. .

  16. 4 کاربر از پست مفید Tamanna12 تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (دوشنبه 02 شهریور 94), آی تک (دوشنبه 02 شهریور 94), شیدا. (دوشنبه 02 شهریور 94)

  17. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سپاس از همه بانوان همدردی به نکات خیلی ریز و خوبی اشاره کردید خیلی برام جالب بود تجربه و نظرات شما دوستان همدردی
    یک خوبی خیلی بزرگی که سایت همدردی داره یکجورایی بسیاری از مشکلات همدردی برایشان وجود داره توی سایت حداقل جایی هست که باشند کسانی که احساسی که درای را درک کنند این خیلی خوبه و کمک میکنه به انسان آرامش بیشتری داشته باشه.

    من خواستگار ندارم

    سلام
    کسب تحصيلات، داشتن شغل، بالا بودن اعتماد به نفس، داشتن آداب اجتماعي فعال،
    داشتن مهارتهاي ارتباطي قوي، تناسب رفتار و گفتار و با هنجارهاي فرهنگي منطقه اي،
    عدم ارتباطهاي احساسي و سطحي با جنس مخالف، رفت و آمد با فاميل ، اقوام ،آشنايان، همسايگان و شرکت در مراسمات،
    جشنها و ....، شرکت در کانون ها ، انجمن ها ، باشگاه ها و ... همه اينها گوشه اي از فعال بودن و منفعل نبودن است.

    اما از همه اينها مهمتر اينست ازدواج را با زندگي مساوي نگيريد،
    ازدواج مي تواند يک مرحله مهم در مسير زندگي باشد. يعني اگر اضطراب ازدواج به هر قيمت را داشته باشيد
    احتمال پشيماني در آينده بالا مي رود، لذا همه اين فعاليتها بايد با خونسردي و طبق علائق و توانايي هاي شما صورت بگيرد
    و محصول فرعي آن مي تواند دستييابي قويتر به يک انتخاب هم باشد.
    نوشته جناب مدیر برای دخترخانومی مشابه مسئله شما
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  18. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), اعجاز عشق (دوشنبه 02 شهریور 94), شیدا. (دوشنبه 02 شهریور 94)

  19. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام تمنای عزیز
    چه اسم زیبایی...
    چقدر این تاپیکت جمع خوبی شده ها!نه؟
    منم میام!
    منم ازدواج نکردم... فرقی نداره چه جوری... ولی به هرحال منم قسمتم نشده ازدواج کنم! (اتفاقا شاید این دوران به من یه جورایی خیلی سخت تر برام به دلایلی گذشته)
    سخته... گفتی امتحان خداست... راست گفتی...
    گفتی امتحان سختیه... راست گفتی...
    ولی به نظرم از خیلی از امتحانات آسون تره...

    من میگم برخی از امتحانات قابل جبران تره... اگر توش رفوزه بشی می تونی دوباره قبول بشی... فرصت هست...
    ولی بعضی امتحانات جبرانش بی نهایت سخته اگر توش اشتباه کنی اون وقت دیگه به راحتی به حالت قبل برنمی گردی...

    تمنا ما مجردیم می تونیم همیشه امید داشته باشیم متاهل بشیم ولی اگر متاهل شدیم چی؟ می تونیم مجرد بشیم؟

    من می گم ما هم به نوعی با موضوع همسر داریم امتحان می شیم. اون خانومی هم که شوهرش خوب نیست همین طور...
    همسر ما نیامده و به قول دختر سرگردان معلوم نیست کجاست و پیداش نیست و اعصاب ما را خورد کرده ولی همسر اون خانم اومده و اعصابش را خورد کرده...
    من به شخصه فکر می کنم خدا همه را امتحان می کنه. خدا ما را تو ازدواج هم امتحان می کنه. ولی من امتحان با همسر نیامده را ترجیح می دم تا همسر آمده... خیلی هم ترجیح می دم... البته نه اینکه این امتحان لذت بخش باشه ها!ولی خب راحت تر نیست آیا؟

    تمنا اینکه دوستانت چی می گن برای منم قابل درکه. من دوستان دبیرستانم همه ازدواج کردند. دیگه نمی رم جمعهای مدرسمون... دیگه نمی رم مسجد... چون هم سن و سالها و دوستان محلمون همشون ازدواج کردند و از این حرفا و دلسوزی ها می کنند! منم از دلسوزی متنفرم!!!
    ولی راستش دیگه نمی دونم چم شده بی حس شدم! نسبت به این حرفها کاملا بی حس شدم...
    به نظرم خیلی آدمای بیچاره ای هستند که فکر می کنند خوشبختی به ازدواج کردنه فقط... سطح فکریشون به نظرم پایین میاد...

    اتفاقا من شب قدر امسال رفتم مسجد... یکی از دوستان دبیرستانم را دیدم... یعنی اون منو دید! من دیگه به آدمها توجه نمی کنم. اولش هم نشناختمش...
    خلاصه می دونی تو اولین برخورد با چه لحنی با من حرف زد؟
    چی کار می کنی ازدواج کردی؟ گفتم نه. گفت پس چی کار می کنی؟ گفتم درس می خونم... در حالی که بدنش را به چپ و راست می چرخوند گفت عیب نداره خوب کاری می کنی.آفرین آفرین درس بخون.... گفتم شما چی کار می کنی؟

    باز هم داشت با یه حالتی دستانش را تکون می داد.گفت من ازدواج کردم 5 ساله و یه بچه هم داااارم.. (اینها را با یه لحنی می گفت که باورم نمیشه یکی بخواد با این لحن صحبت کنه. یعنی یه لحن اینکه ... دیگه خودت بهتر می دونی...)گفتم خوشبخت باشی و خوشحال شدم...

    در اصل باید ناراحت می شدم ولی اصلا ناراحت نشدم... احتمالا مثلا اون داره دلش برام می سوزه ولی من به جاش دلم براش سوخت و برام قابل ترحم بود... خیلی هم قابل ترحم...
    اینکه هنوز شعور صحبت کردن و لحن صحبت کردنش با دبیرستانش یه ذره هم فرق نکرده بود... دیگه ما که بچه نیستیم... ناسلامتی مادر شده بود ولی هنوز ... استغفرالله...

    ولی می دونی من خودم فکر کردم این جور آدما خودشون یه سری کمبود دارند! می دونی چرا؟
    چون من اصلا همچین لحن هایی را تو بعضی از آدمها اصلا ندیدم..... اصلا... اصلا جو خاله زنک بازی و این حرفا... با دوستان دانشگاهم (اتفاقا دوست متاهل هم دارم) این قدر خوبیم! یه ذره هم از این تیپ صحبتها نداریم... اتفاقا بحث ازدواج هم میشه ها!ولی کی با چنین لحن هایی مواجه شدم؟!! هیچ وقت... واقعا هیچ وقت...

    ولی مثلا این دوستم خودش کمبودهایی داره احتمالا... مثلا ایشون پدرشون از اون مذهبی هایی هستند که دین را منحصر می بینند در این جور مسائل که دختر زود شوهر کنه و فلان و بیسار... چه می دونم دختر نباید تو محیط اجتماع باشه و از این حرفها... همون تیپ آدمهای "مثلا" مذهبی که ته ذهنشون اینه زن را خدا برای مرد آفریده!!! حواسشون به تکامل نیست.حواسشون به خواسته "شخصی" زن نیست ...

    بعد خب این دوستم همین جوری یه رشته ای لیسانس گرفته و بعد هم ازدواج کرده دیگه... یه لحظه گفتم خب فرض من می خواستم زود ازدواج کنم ارزشش را داشت جای اون دختر باشم؟ یعنی مثلا جای من و او عوض بشه؟ولی عوضش من ازدواج می کردم...

    دیدم اصلا و ابدا!!! یه ذره هم حسرت موقعیتش را نمی خورم... حتی یه ذره... چون اون چیزی که تو همین مجردی بدست آوردم را خیلی خیلی دوست دارم و اصلا دوست نداشتم مثلا من دانشگاه نمی رفتم ولی به جاش زود ازدواج می کردم! البته می دونم خیلی ها می رن دانشگاه ازدواج کنند!ولی من طرز فکرم این نبود و نیست و اتفاقا این برام تو ازدواجم گاهی برعکس هم عمل کرده (با توجه به سنتی بودن و مذهبی بودن تم خانوادمون).اگر می خواستم سیستم فکری او را داشته باشم یا مثلا خانوادمون سیستم فکریشون مثل او بود راستش شاید ازدواج می کردم ولی ولی ولی الان یه شخصیت دیگه می داشتم! الان می شدم همون آدم... ولی من خود الانم را دوست دارم و به خاطرش خدا را هم خیلی خیلی شاکرم... اصلا دوست ندارم جای او می بودم... اصلا... حسرت چی را بکشم؟ حسرت اینکه بشم او؟

    این همه زحمت کشیدم شدم این... یه جوری هم به من نگاه می کرد خب حالا که چی...

    خب او هم داره متقابلا همچین فکری راجع به من می کنه!!! او هم می گه حالا هدی ازدواج نکرده می خواد چی کار کنه؟ خب او هم حسرت جایگاه منو نمی کشه به نوعی و او هم خودش را دوست داره.. یعنی میشه این طور گفت هرکس تو جایگاه خودش منحصر به فرده و نمی خواد جای کس دیگری باشه و هرکسی خودش را دوست داره. می دونی منظورم این نبود که من خوبم یا او خوب نیست. منظورم اینه هرکس تو "جای خودش" خوبه!

    تو هم اگر دقت کنی می بینی همین مجموعه ای که هستی را بیشتر می پسندی... ممکنه از همین مجموعه حاضر نباشی یه چیزی بدی تا یه چیزی را زودتر بگیری...
    امتحانش سخت هست ولی خوبیش اینه مطابق با خودته... می تونی بالاخره حلش کنی... اگر هم اشتباه بشه جبران داره...
    تازه تو مجردی آدم می تونه کارهایی بکنه که تو متاهلی ممکنه وقت نکنه...حتی تو زمینه معنویات... پس فعلا که حالا مجردیم کارای خودمون را بکنیم هنوز برای متاهلی وقت هست... تازه شما هم سنی به اون صورت مثل اینکه نداری...

    نظرات شیدا خیلی خوب بود. از نظراتش خوشم میاد چون چکیده صحبت می کنه و این یه توانایی خیلی خوبیه.برعکس من:)

    نظر m.gh هم قشنگ بود.در ادامه حرفاش بگم خوبه ما این جوری هم دلمون شکسته.عوضش حواسمون هست بعدا مثلا اگر ازدواج کردیم یا یه موفقیتی بدست آوردیم ناخواسته با لحنمون موجب آزار کسی نشیم! شاید اگر خودمون از این تجربه ها نداشتیم و مثلا ما هم مثل همون دوستامون زود ازدواج می کردیم حواسمون نمی شد و اون جوری حرف می زدیم... شاید... وای خدا نکنه!

    .ولی تاپیک دختر سرگردان و گلاب را هم بخونی خیلی خوبه. بچه ها نظرات خیلی خوبی توش داشتند.راجع به برخی مهارت ها.

    ببخشید طولانی شد. آخه فقط برای خودت نوشتم. ان شاالله همه این روزها برای ما هم تموم میشه. مهم خوب تموم شدنه! وگرنه تموم شدن که کاری نداره!
    موفق باشی
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : دوشنبه 02 شهریور 94 در ساعت 21:10

  20. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    hiva73 (پنجشنبه 12 شهریور 94), khaleghezey (چهارشنبه 04 شهریور 94), فدایی یار (سه شنبه 03 شهریور 94), آی تک (دوشنبه 02 شهریور 94), اعجاز عشق (دوشنبه 02 شهریور 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایا برای تامیین اینده ام…"""…… بیمه عمر ……"" تصمیم و گزینه درستی هست؟؟؟
    توسط عروس خوشبخت در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 اسفند 95, 21:30
  2. توصیه نوروزی یک روانپزشک: نه "چاقی" خانمها را به روی شان بیاورید، نه "کچلی" مردها را
    توسط khaleghezey در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 13:16
  3. ریشه همه مشکلاتمو پیدا کردم "دوستش ندارم"
    توسط mahtisa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: جمعه 18 بهمن 92, 06:02
  4. دوستان این "غرور مردونه" که می گن دقیقاً میشه بگید چی هست؟!!!
    توسط مهرانا9 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 مرداد 92, 16:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.