به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    من با شیدا موافقم دلت گیره .... یا همون قضیه به دل نشستنو ایناست ....
    این حسو منم دارم چون قبلا تجربه دوستی داری اینجوری میشی .... یکی که به عنوان خواستگار میاد سریع عقب میکشی ... دلت میخواد اول حس دوستیو تجربه کنی یه مدت بعد ازدواج کنی

    ولی به تجربه میگم دوستی همیشه باعث شناخت طرف مقابل نمیشه یا اگرم بشه احساسات مانع میشه این بدیهارو در نظر داشته باش...
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  2. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    shivaram (یکشنبه 01 شهریور 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 شهریور 94 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1394-5-31
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    76
    سطح
    1
    Points: 76, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم...........نگران نباش...... هرچی خدابخاد همون میشه

  4. کاربر روبرو از پست مفید بم میگفت سولمازجووونم تشکرکرده است .

    shivaram (یکشنبه 01 شهریور 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام شیدا و انیسا. ممنون از نظراتون
    آخه خیلی وقت ها شده که از رفتاراش یا حرف هاش خوشم نیاد. مثل دوست خیلی خوبیم با هم اما ازدواج دلم یه آدم خیلی بهتر میخواد. اما اره دلم اول عاشق شدن و بعد ازدواج میخواد. شده که غیر مستقیم یه چیزایی بگه اما من حرف رو عوض کردم. وقتی چیزی میگه حس دافعه ندارم مثل برای بقیه اما حس اطمینان برای این که خوبه رو هم ندارم. یعنی تو جایگاه دوست عالیه ها چون خیلی از رفتارها و نظرهاش به خودش مربوطه . اما همسر رو فکر نکنم مناسب باشیم چون اون موقع اون رفتارها و نظرها به من هم ربط پیدا میکنه. اما چیزی که درموردش دوست دارم حس مواظبم بودنش هست.

    -----------------------------------------------------------------------------

    یه سوال از شیدا:
    خیلی نکته سنجی و ریزنگری شما رو دوست دارم. برای همین میخوام بدونم این که گفتی بقیه احساساتت هم تغییر کرده از کجا فهمیدی؟ و دقیقا چه احساساتی؟

    بازم ممنون

    -----------------------------------------------------------------------------

    یه چیز دیگه:
    آقای مدیر چرا پستی که دو روز پیش من گذاشتم و نظرم رو درباره خواستگاری سنتی گفته بودم و درددل کرده بودم حذف کردین؟ من حرف هام رو میگم که بهتر کمک بگیرم. برا چی حذفش کردین؟ (شکلک اخم)
    ویرایش توسط shivaram : یکشنبه 01 شهریور 94 در ساعت 12:11

  6. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاملا مشخصه... اوایل که اومدی تو این سایت تنها بودی، شدیدا ازدواجی بودی! الان دوست پیدا کردی، پس نیازهای احساسیتو (مثلا همین نیاز به حمایت و مواظبت بودن) بر طرف می کنه، همین مانع آشنایی با افراد جدید میشه...

    وقتی مدیر میگه عشق رو اول کار بذار کنار، برای همینه دیگه...

    این روشی که الان پیش گرفتی تنها و تنها ترت می کنه... جلوی بررسی دقیقتو میگیره... جلوی وقت گذاشتن برای کیس های دیگه رو میگیره...

    سومین پستی که تو این سایت گذاشتم برای تو بود شیوا... در جواب یه پستی در دفاع از دوستی... اون موقع گفتم این روش درست نیست، فرشته مهربان گفت، مدیر گفت، بچه ها گفتن ... اما تو کار خودتو میکنی...

    قبل از اینکه دیر بشه، از اون دوستت فاصله بگیر... بعد معیارهای ازدواجت رو با دلیل روی یه کاغذ بنویس، اهدافت از زندگی رو بنویس، بعد هم به خواستگارهات فرصت شناخت بده... از اول بهشون بگو این مدتی که با هم هستیم فقط برای شناخته که اونا هم وابسته نشن...

    توی تاپیک قبلیت هم گفتم اگه کسی رو پیدا کنی که معیارهات رو داره، مطمئن باش علاقه هم بوجود میاد... اگه توی مدت شناخت علاقه بوجود نیومد، حتما یه جای کار اشکال داره! حتما طرفت یه بخشی از معیارهاتو نداره، به هر حال اگه علاقه بوجود نیومد، خب بهش جواب منفی میدی، به همین راحتی.

    مطمئنا اگه کسی رو بشناسیم بعد اون بیاد خواستگاری، کار خیلی راحت تره، حتی تو تاپیک دختر سرگردان یه پست یه صفحه ای برای این مسئله نوشتم، اما آخرش هم گفتم که این دلیل نمیشه که خواستگار سنتی را بررسی نکرده رد کنیم... حالا در شرایط تو، توی یه کشور دیگه که هر کسی هر کاری میتونه راحت انجام بده، در شرایطی که حتی خودتم پیشنهاد دوستی رو راحت تر قبول می کنی، وقتی کسی با پیشنهاد ازدواج میاد جلو، باید رو چشمات بذاریش!!!

    تو تاپیک قبلیت که دو دل بودی بمونی یا برگردی بهت گفتم الان زوده، یکم صبر کن شاید یکسال دیگه نظرت این نباشه...

    در مورد این تاپیک بهت میگم: همیشه زودتر از اونچه که فکرشو میکنی دیر میشه...

    در نهایت شیوا خانمی که منتظری یه نفر عاشقت کنه، اگه عاشقت کرد و گذاشتت کنار و رفت با یکی دیگه چکار می کنی؟ اگه نفر دوم هم همین کار رو کرد چکار می کنی؟ فکر می کنی تا کی این دوستت از تو حمایت می کنه؟ اگه اون تصمیم گرفت ازدواج کنه و بره چکار می کنی؟ یه دوست دیگه؟ فکر میکنی جسم و روحت چقدر توان سوگواری داره؟ فکر میکنی چند بار میتونی کمر خم شده رو راست کنی؟

  8. 3 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    shivaram (دوشنبه 02 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94), اعجاز عشق (یکشنبه 01 شهریور 94)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام خانمی
    اینکه از حضور خواستگار میترسی حسیه که من عینا تو زندگیم تجربه کردم.
    یادم میاد قبل تر ها وقتی کسی به خواستگاریم میومد دوست داشتم زودتر تموم بشه.از ازدواج و انتخاب هراس داشتم.اما اون قدر هم منطقی بودم که بدون بررسی هیچ کس رو رد نمی کردم،و دوست داشتم خواستگاری خودش یه جوری به هم بخوره.
    حتی وقتی همسرم به خواستگاریم اومد(تو شیوه ی آشنایی سنتی) و بهم گفت من هفته ی آینده تماس میگیرم ک نظرتون رو در مورد ادامه آشنایی بدونم دوست داشتم اومدن این هفته آینده چند هفته طول بکشه.
    مشکلی ک من توی خودم میدیدم یکیش تصورات ایده آلی بود ک نسبت به انتخاب همسر داشتم و ب ندرت کسی از همه نظر ب دلم مینشست و مورد دوم هم علاقه م ب حفظ وضعیت اون زمانم و هراس و اضطراب از مسوولیت های زندگی مشترک بود
    شاد باشی و خوشبخت عزیزم

  10. کاربر روبرو از پست مفید hanie_66 تشکرکرده است .

    shivaram (دوشنبه 02 شهریور 94)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه حل نمایش پست ها
    کاملا مشخصه... اوایل که اومدی تو این سایت تنها بودی، شدیدا ازدواجی بودی! الان دوست پیدا کردی، پس نیازهای احساسیتو (مثلا همین نیاز به حمایت و مواظبت بودن) بر طرف می کنه، همین مانع آشنایی با افراد جدید میشه...

    وقتی مدیر میگه عشق رو اول کار بذار کنار، برای همینه دیگه...

    این روشی که الان پیش گرفتی تنها و تنها ترت می کنه... جلوی بررسی دقیقتو میگیره... جلوی وقت گذاشتن برای کیس های دیگه رو میگیره...

    سومین پستی که تو این سایت گذاشتم برای تو بود شیوا... در جواب یه پستی در دفاع از دوستی... اون موقع گفتم این روش درست نیست، فرشته مهربان گفت، مدیر گفت، بچه ها گفتن ... اما تو کار خودتو میکنی...

    قبل از اینکه دیر بشه، از اون دوستت فاصله بگیر... بعد معیارهای ازدواجت رو با دلیل روی یه کاغذ بنویس، اهدافت از زندگی رو بنویس، بعد هم به خواستگارهات فرصت شناخت بده... از اول بهشون بگو این مدتی که با هم هستیم فقط برای شناخته که اونا هم وابسته نشن...

    توی تاپیک قبلیت هم گفتم اگه کسی رو پیدا کنی که معیارهات رو داره، مطمئن باش علاقه هم بوجود میاد... اگه توی مدت شناخت علاقه بوجود نیومد، حتما یه جای کار اشکال داره! حتما طرفت یه بخشی از معیارهاتو نداره، به هر حال اگه علاقه بوجود نیومد، خب بهش جواب منفی میدی، به همین راحتی.

    مطمئنا اگه کسی رو بشناسیم بعد اون بیاد خواستگاری، کار خیلی راحت تره، حتی تو تاپیک دختر سرگردان یه پست یه صفحه ای برای این مسئله نوشتم، اما آخرش هم گفتم که این دلیل نمیشه که خواستگار سنتی را بررسی نکرده رد کنیم... حالا در شرایط تو، توی یه کشور دیگه که هر کسی هر کاری میتونه راحت انجام بده، در شرایطی که حتی خودتم پیشنهاد دوستی رو راحت تر قبول می کنی، وقتی کسی با پیشنهاد ازدواج میاد جلو، باید رو چشمات بذاریش!!!

    تو تاپیک قبلیت که دو دل بودی بمونی یا برگردی بهت گفتم الان زوده، یکم صبر کن شاید یکسال دیگه نظرت این نباشه...

    در مورد این تاپیک بهت میگم: همیشه زودتر از اونچه که فکرشو میکنی دیر میشه...

    در نهایت شیوا خانمی که منتظری یه نفر عاشقت کنه، اگه عاشقت کرد و گذاشتت کنار و رفت با یکی دیگه چکار می کنی؟ اگه نفر دوم هم همین کار رو کرد چکار می کنی؟ فکر می کنی تا کی این دوستت از تو حمایت می کنه؟ اگه اون تصمیم گرفت ازدواج کنه و بره چکار می کنی؟ یه دوست دیگه؟ فکر میکنی جسم و روحت چقدر توان سوگواری داره؟ فکر میکنی چند بار میتونی کمر خم شده رو راست کنی؟
    -------------------------------------------------------------------

    درباره پستت خیلی فکر کردم و خیلی چیزها دارم بگم. نمیدونم از کجا شروع کنم.

    اول به روی چشم گذاشتن خواستگار که گفتی. اتفاقا به نظر من کاملا برعکسه. من تا جایی که بتونم چه در مورد خواستگارها و چه در مورد دوستم هوشیارم و حواسم هست کی چه جوریه. این خواستگارهایی که میگی روی چشمت بزار دقیقا بعد وقتی پیداشون شده که من تو دانشگاه ترکوندم. حتی تو مرکز فرهنگی به عنوان رتبه ی برتر بین دانشجوهای ایرانی ازم تقدیر شده. بورسیه ی پروژه تابستونی گرفتم و خلاصه خدا رو شکر وضعیت کار و درسم عالی شده. همه اش به خاطر همون شب ها و روزهایی که تنها بودم و چسبیده بودم به درس و کار. اون موقع که من به یکی واقعا برای حمایت روحی و عاطفی نیاز داشتم کجا بودن که حالا که همه چی مرتب شده اومدن جلو؟ من میخوام بدونم معیارشون اخلاقه یا موفقیت کاری و تحصیلی؟ این چیزها معیار تصمیم گیریم نیستا اما وقتی میگی بزارشون رو چشمت میخوام بگم نه تنها از این خبرها نیست بلکه خیلی ذره بینی هم بررسی باید بشن. دچار غرور نشدما اما خب من تنها کسی هستم که واقعا باید از هر لحاظ نگران خودم باشم. این یه نکته.

    بعد این که این دوستم تنها کسی هست که همون موقع ها دورادور کنارم بود. اون موقع ها که حس تنهایی داشتم و هنوز خبری نبود از همون وقت ها دورادور مراقبم بود. من نادیده اش میگرفتم تحت اثر همین حرف های همدردی که میگین دوستی خطرناکه اما بعد فکر کردم که من الان حس حمایت احتیاج دارم. الان نیاز دارم یه نفر کنارم باشه و کم کم دوست شدیم. البته که دوستی که من میگم منظورم صرفا دوستی عاطفیه با رعایت حد و حدود شرعی. هی میگن روحت رو پاک نگهدار برای همسرت. کی بخواد بیاد این همسر؟ وقتی روبه راه شدم؟ که چی بشه اون موقع؟ اصن از کجا معلوم ارزش این همه سختی من رو داشته باشه؟ این همه تاپیک هایی که میگن که قبل ازدواج با هیچ کی ارتباط نداشتن منتظر همسرشون شدن و بعدش الان دارن بی محلی میبینن یا هزار مشکل دیگه دارن. میدونی چیه؟ اگه دوستم رو نداشتم چه بسا به اولین خواستگارم به خاطر احساساتم جواب مثبت میدادم. یا چه بسا اینقدر موفق نبودم. وقتهایی که دلم گرفته بود یا بریده بودم درست قبل همه ی این اتفاق ها پشتیبانم بود. حالا که اوضاع ام خوب شده این ادم به این ارزشمندی رو بزارم کنار به خاطر یه عده که معلوم نیست معیار پا پیش گذاشتنشون چیه. من نمیگم میخوام باهاش ازدواج کنم چون از لحاظ عقیده خیلی باهام متفاوته. این رو قشنگ حس میکنم و حتی باعث شده که یه وقت هایی که غیر مستقیم یه اشاره هایی میکنه من حرف رو عوض کنم. چون به عنوان یه دوست خیلی ارزشمنده اما همسر چون عقایدش به منم ربط پیدا میکنه برام ازار دهنده است. اینم یه نکته.

    یه نکته دیگه این که من چند چیز رو حس میکنم. اول این که وقتی به ازدواج فکر میکنم میترسم. حالا با هر کی. یه دلیلش همونیه که هانیه گفته. یه دلیلش اینه که حس میکنم هنوز زوده برام (چون حمایت دوستم رو دارم این طوری فکر میکنم اگه نبود عجله هم داشتم) و خیلی مسیر پیشرفت جلومه که باید طی شه . مطمئن نیستم ازدواج سد راهم نشه اگه ازدواج کردم و به سرنوشت کسایی که تو همدردی تاپیک گذاشتن دچار شدم چی؟ کی بعد ازدواج و عوض نشدن ادم ها و زیر قولشون نزدن رو تضمین میکنه؟ ببین من خودم چه قدر عوض شدم. من از کجا ندونم این ادم رو به روی من داره خودش رو نشون میده یا یه روی دیگه هم داره که گذاشته برای بعد عقد؟ یا من خودم از پس چندتا مسئولیت و کار بر میام؟ در حالی که حس میکنم تو دوستی این بحث ها نیست. احترامت حفظ میشه و اگه ناراحتت کنه طرف میزاریش کنار بدون مسئولیت یا مهر طلاق. بعد این که هر چی بگذره خیلی کیس های بهتر بعد از این میان جلو. میدونی مشکل اصلیم اینه که احساسات نیاز دارم اما از ازدواج میترسم. دوستی ترس نداره اما ازدواج داره.

    بعد در مورد خواستگارها. اولی دانشجو دکترا به نظر مهربون بود اما جلوی سرش کچل بود و سنش هم بالای 30. یکی دیگه بود که لیسانسه کارش داره اینجا میگیره هم رشته ایم اما حس کردم طرز فکرش سنتیه چون میگفت برگردیم ایران چادر میزارین گفتم ابدا و قیافه اش هم چیز خاصی نیست. آخری سطح تحصیلش فوقه اما خیلی تو کارش موقعیت عالی داره. نکته منفیش اینه که دو تا برادر دیگه داره که بهش وابسته ی مالی هستن چون میگفت به برادرهاش که اینجا دانشجو هستن کمک مالی میکنه و خیلی مامان جون جونیه. هر سال مامانش میاد این جا پیشش و 2 ماه میمونه. ضمن این که مامان جونش پسندیده و بهش معرفی کرده. 31 ساله هست که قیافتا نه اما سنی پیره دیگه. چند سال کشور دیگه بوده که از کجا بفهم گذشتش تو اون کشور چه جوری بوده؟ بعد من بیام بدون دوست بمونم و معلوم نیست اقا چی کاره بوده. حرف هاش و طرز حرف زدن و لباس پوشیدنش و حجاب مادرش نشون میده مذهبی هستن اما مگه خودت نخوندی تاپیک کسایی که همسرشون مذهبی بوده بعد معلوم شده دوست دختر و روابط داشته. اونم پسری با این سطح مالی و مجرد و تنها تو کشور اروپایی با 31 سال سن. ضمن این که این همه دختر اروپایی جلوش بودن از کجا معلوم من رو بعدا با هیکل و خوشگلیه اون ها مقایسه نکنه؟ مگه همین الان تاپیک نداریم که اقا تو ایران از هیکل خانومش ناراضیه به خاطر دخترانی که تو خیابون میبینه؟ چطور باید اون دختر قبل عقد میفهمید؟

    اما درست میگی اگه دوستم ازدواج کنه ناراحت میشم نه به خاطر این که چرا با من ازدواج نکرد. چون همه این ترس ها برای ایشون هم صادقه. بلکه برای این که حمایت کننده ام رو از دست میدم.
    این که میگی معیارهاتو بنویس و بشناس و ... باور کن به همین راحتی نیست. اگه کسی باشه که بتونم باهاش حس امنیت داشته باشم و بهش اعتماد کنم و کنارش اروم باشم و ازش خوشم بیاد بتونه اینقدر محبت از ته دل و بی چشم داشت کنه که دلم رو بدست بیاره و لیاقت دوست داشتنم رو داشته باشه و عقایدش بهم بخوره و اونی که میخوام باشه دیگه برای عشق و عاشقی وای نمیستم که. ازدواج میاد اولویتم اما درست میگی که الان که به خاطر دوستم حس نیاز نمیکنم خیلی سخت گیرانه تر فکر میکنم.
    من اومدم اینجا که اگه اشتباه دارم فکر میکنم بهم بگی.
    ممنون از توجهت

  12. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    راه حل (دوشنبه 02 شهریور 94)

  13. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام شیوا
    راستش من خودم یه حس بدی نسبت به موضوع خواستگاری پیدا کردم (البته دلایل من خیلی فرق داره با تو) و شاید گزینه خوبی نباشم بیام بهت مشورت بدم درحالی که خودم این جوریم.( رطب خورده منع رطب نتواند کرد)

    راستش را بخوای امروز منم می خواستم تاپیکی بزنم ولی اومدم با عنوان تاپیکت و به خصوص پست آخرت امروز منصرف شدم.می دونی چرا؟
    چون یه جورایی محتوای تاپیکت می تونست در مورد منم صادق باشه. اشتباه نشه اصلا موضوعاتمون شبیه نیست! اصلا...
    احساسمون شبیهه.... احساس ناشکری.....
    دقیقا پست آخرت را که برای راه حل خوندم احساس ناشکری را کاملا حس کردم و دیدم منم انگار دارم مثل تو ناشکر می شم... ولی حواسم نیست!!!

    شیوا جان تاپیک اولت را بخون و خودت را بذار جای شیوای اون موقع. بعد فکر کن این تاپیک فعلیت را یه نفر دیگه نوشته و بیا دوباره بخونش... اون وقت می فهمی چقدر ناشکر شدی...
    دوستم از دست من ناراحت نشو ولی گاهی وقتی آدم تو یه چیزایی غرق میشه متوجه بعضی مسائل نیست...

    در آخر ممنونم... چون من حالم امروز خوب نبود وقتی پست آخرت را خوندم فهمیدم آدما وقتی مشکلشون حل میشه این خودشون هستند که نمی خوان باور کنند مشکلشون حل شده! می خوان دوباره از اون وضع یه مشکل جدید بسازند!!! مثل الان من. مثل الان تو...
    یادته وقتی راجع به قانون پایستگی مشکل بهت گفتم؟ الان دارم فکر می کنم شاید دلیل این قانون خود ماییم...

    این ها هیچ دخلی به خدا و سرنوشت نداره... بیا خدا یه کاری کرد و تو این همه دیده شدی و خواستگار خوب پیدا کردی...
    خب عزیز خواستگار که از آسمون نمیفته زمین... باید دیده بشی تا پیدات کنند دیگه... تو هم دیده شدی و پیدا شدی... توقع داری اون آقایون قبلش چشم برزخی(!) می داشتند و پیدات می کردند؟

    اینم بگم اینکه تو درست خوب شده و داری عالی پیش می ری این جزء شخصیت خودت هست. درواقع این قسمتی از وجود توهه... (که خدا هم کمکت کرده!)
    یکی بیاد خواستگاریت بگه من فقط خودت را می خوام بدون اینکه پیشرفت کنی و بدون تحصیلات قبول می کنی؟ نه! چرا؟ چون می گی آقای محترم اگر منو می خوای اینها هم تو وجودمه... حالا اگر کسی تو را خواست و این قسمت از وجودت را هم خیلی دوست داشت و نیروی اولیه بود چه اشکالی داره؟
    (من خواستگارایی داشتم که با این قسمت از وجود من مشکل داشتند و مثلا دوست نداشتند خانومشون درس بخونه.نکنه از همین خواستگارا می خوای؟!!! هان؟)

    این که خدا بهت کمک کرده و این همه موفق شدی و پیشرفت کردی! خواستگارای خوب تو اون ور دنیا با کمی هم وطن پیدا کردی! ولی الان داری ناشکری می کنی... داری با یه آقایی دوستی می کنی...؟!!!!!!!....!!!

    این همه صبر کرده بودی قلبت را برای همسرت حفظ کنی و پاک باشی خدا هم داشت مشکلت را حل می کرد و دقیقا همون موقع که خدا داشته مشکلت را حل می کرده تو صبر نکردی و رفتی و ... (خدای نکرده مثل گاو نه من شیر ده و یک لگد نباش و همه زحماتت را به باد نده! : گاوي كه نه من شير مي‌دهد!)

    اون شب آرزوها بودا! یادته؟ که بهم گفتی دعات کنم. یادته؟
    به خدا اون شب که تو تاپیکم نوشته بودی این قدر به یادت بودم و این قدر از ته دل برات دعا و آرزو کردم و گفتم خدایا این شیوا خواستگار نداره و دلش ازدواج می خواد ازت خواهش می کنم اون سر دنیا که دستش به هیچ جا نمی رسه.کسی هم معرفیش نمی کنه خودت براش خواستگارای خوب بفرست... خدایا اگر تو بخوای میشه...

    بیا این همه دعا.خودت، بچه های همدردی و... چند ماه هم بیشتر از اون موقع نگذشته... همین ماه رمضون این همه همو دعا کردیم...
    دعا می خواست براورده بشه.و خدا برات خواستگار خوب فرستاد... تو نمی ذاری دعا براورده بشه و رد می کنی...
    یادت باشه بعدا به خدا گله نکن! خودت نخواستی... خودت... همین...

    به راستی که عاقبت بخیری بهترین دعاست!
    دعا می کنم عاقبت بخیر بشی و پاکی و درستیت را در لحظات آخر هدر ندهی!
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  14. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    shivaram (دوشنبه 02 شهریور 94), اعجاز عشق (دوشنبه 02 شهریور 94), راه حل (دوشنبه 02 شهریور 94)

  15. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام شیوا
    راستش من خودم یه حس بدی نسبت به موضوع خواستگاری پیدا کردم (البته دلایل من خیلی فرق داره با تو) و شاید گزینه خوبی نباشم بیام بهت مشورت بدم درحالی که خودم این جوریم.( رطب خورده منع رطب نتواند کرد)

    راستش را بخوای امروز منم می خواستم تاپیکی بزنم ولی اومدم با عنوان تاپیکت و به خصوص پست آخرت امروز منصرف شدم.می دونی چرا؟
    چون یه جورایی محتوای تاپیکت می تونست در مورد منم صادق باشه. اشتباه نشه اصلا موضوعاتمون شبیه نیست! اصلا...
    احساسمون شبیهه.... احساس ناشکری.....
    دقیقا پست آخرت را که برای راه حل خوندم احساس ناشکری را کاملا حس کردم و دیدم منم انگار دارم مثل تو ناشکر می شم... ولی حواسم نیست!!!

    شیوا جان تاپیک اولت را بخون و خودت را بذار جای شیوای اون موقع. بعد فکر کن این تاپیک فعلیت را یه نفر دیگه نوشته و بیا دوباره بخونش... اون وقت می فهمی چقدر ناشکر شدی...
    دوستم از دست من ناراحت نشو ولی گاهی وقتی آدم تو یه چیزایی غرق میشه متوجه بعضی مسائل نیست...

    در آخر ممنونم... چون من حالم امروز خوب نبود وقتی پست آخرت را خوندم فهمیدم آدما وقتی مشکلشون حل میشه این خودشون هستند که نمی خوان باور کنند مشکلشون حل شده! می خوان دوباره از اون وضع یه مشکل جدید بسازند!!! مثل الان من. مثل الان تو...
    یادته وقتی راجع به قانون پایستگی مشکل بهت گفتم؟ الان دارم فکر می کنم شاید دلیل این قانون خود ماییم...

    این ها هیچ دخلی به خدا و سرنوشت نداره... بیا خدا یه کاری کرد و تو این همه دیده شدی و خواستگار خوب پیدا کردی...
    خب عزیز خواستگار که از آسمون نمیفته زمین... باید دیده بشی تا پیدات کنند دیگه... تو هم دیده شدی و پیدا شدی... توقع داری اون آقایون قبلش چشم برزخی(!) می داشتند و پیدات می کردند؟

    اینم بگم اینکه تو درست خوب شده و داری عالی پیش می ری این جزء شخصیت خودت هست. درواقع این قسمتی از وجود توهه... (که خدا هم کمکت کرده!)
    یکی بیاد خواستگاریت بگه من فقط خودت را می خوام بدون اینکه پیشرفت کنی و بدون تحصیلات قبول می کنی؟ نه! چرا؟ چون می گی آقای محترم اگر منو می خوای اینها هم تو وجودمه... حالا اگر کسی تو را خواست و این قسمت از وجودت را هم خیلی دوست داشت و نیروی اولیه بود چه اشکالی داره؟
    (من خواستگارایی داشتم که با این قسمت از وجود من مشکل داشتند و مثلا دوست نداشتند خانومشون درس بخونه.نکنه از همین خواستگارا می خوای؟!!! هان؟)

    این که خدا بهت کمک کرده و این همه موفق شدی و پیشرفت کردی! خواستگارای خوب تو اون ور دنیا با کمی هم وطن پیدا کردی! ولی الان داری ناشکری می کنی... داری با یه آقایی دوستی می کنی...؟!!!!!!!....!!!

    این همه صبر کرده بودی قلبت را برای همسرت حفظ کنی و پاک باشی خدا هم داشت مشکلت را حل می کرد و دقیقا همون موقع که خدا داشته مشکلت را حل می کرده تو صبر نکردی و رفتی و ... (خدای نکرده مثل گاو نه من شیر ده و یک لگد نباش و همه زحماتت را به باد نده! : گاوي كه نه من شير مي‌دهد!)

    اون شب آرزوها بودا! یادته؟ که بهم گفتی دعات کنم. یادته؟
    به خدا اون شب که تو تاپیکم نوشته بودی این قدر به یادت بودم و این قدر از ته دل برات دعا و آرزو کردم و گفتم خدایا این شیوا خواستگار نداره و دلش ازدواج می خواد ازت خواهش می کنم اون سر دنیا که دستش به هیچ جا نمی رسه.کسی هم معرفیش نمی کنه خودت براش خواستگارای خوب بفرست... خدایا اگر تو بخوای میشه...

    بیا این همه دعا.خودت، بچه های همدردی و... چند ماه هم بیشتر از اون موقع نگذشته... همین ماه رمضون این همه همو دعا کردیم...
    دعا می خواست براورده بشه.و خدا برات خواستگار خوب فرستاد... تو نمی ذاری دعا براورده بشه و رد می کنی...
    یادت باشه بعدا به خدا گله نکن! خودت نخواستی... خودت... همین...

    به راستی که عاقبت بخیری بهترین دعاست!
    دعا می کنم عاقبت بخیر بشی و پاکی و درستیت را در لحظات آخر هدر ندهی!
    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    مصباح من اصن نمیخوام جهت تاپیکم به سمت دوستم بره. این خواستگارایی که میگی رو شرایطشون و ایراداشون رو براتون بالا نوشتم. اصن مشکل من همون فکرها و ترس هاییه که بالا گفتم. بابا تو خودت میدونی خواستگار لزوما به معنای همسر دلخواه نیست که. به من میگی ناشکری میکنی انگار که یه آدم با ایده آل های من اومده و من دارم بی دلیل ردش میکنم. چرا فکر میکنی خواستگارها خوبن؟ اصن چرا درباره ی حس من حرف نمیزنین؟ این که چه جوری منطقی باید فکر کنم؟ من الان فکر میکنم که منطقی ام اگه نیستم شما بگو به این دلایل نیستی. باید این چیزهاتو عوض کنی. من چرا نباید در نظر نگیرم و به چشمم نیاد این ادم ها کی پا پیش گذاشتن؟ لابد فردا مثلا یه چیزی بشه نتونم اندازه الانم تو کارم موفق باشم همشون در باید برن؟
    من خیلی خیلی شاکر هستم به خاطر فرصت و کمکی که خدا بهم داد که خودم رو بتونم به خودم ثابت کنم. نه به خاطر خواستگارهای امروز. یادمه یه بار برای دختر سرگردان نوشتم سعی کن کار خوب بگیری با حقوق خوب اون موقع خواستگار به سمتت سرازیر میشه که دوستامون بعد بهم تذکر درستی دادن که خواستگارایی که به خاطر حقوق و موقعیت بیان جلو همون بهتر نیان.

    من هر از گاهی تاپیک اون موقع هام رو میخونم و میخندم به خودم که اینقدر کور بودم. اون موقع کر بودم نمیشنیدم بچه میگفتن خود منم که میتونم خودم رو خوشبخت کنم الان میفهمن چی میگفتن. باورت میشه اصن نمیدونستم دنبال چی هستم. خودم خودم رو گم کرده بود. شایدم لازم بود حال اون موقع ام چون خیلی چیزها یاد گرفتم.

    به خدا اعتماد دارم میدونم تا خدا نخواد یه برگ هم نمی افته ازدواج هم دست خداست. اما نمیخوام با همین 2 3 نفری که معلوم نیست به خاطر چی پا پیش گذاشتن هول شم فکر کنم خدا فرستاده و موقعیتم رو خراب کنم. نگرانی های من بیجاست؟ این همه تاپیک تو همدردی نیست مگه؟ چرا نباید سخت گیری کنم؟ چرا نباید دلم برای خودم بسوزه؟

    راستش دوستم هم دقیقا به موقع پیداش شد. از کجا معلوم که من به خاطر احساساتم جواب مثبت سرسری نمیدادم و بعدش پشیمونی. مصباح من یهو هیچ کسی رو نداشتم. مادر و پدر و خواهر و برادر و دوست همه شده بودن صداها و نوشته های مجازی. نمیشد هر وقت دلم میخواست و تنگ میشد باشن. خیلی سخت بود.

    در اخر ممنون از توجهت و دعای قشنگت. منم عاقبت به خیری میخوام.

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shivaram نمایش پست ها
    -------------------------------------------------------------------

    درباره پستت خیلی فکر کردم و خیلی چیزها دارم بگم. نمیدونم از کجا شروع کنم.

    اول به روی چشم گذاشتن خواستگار که گفتی. اتفاقا به نظر من کاملا برعکسه. من تا جایی که بتونم چه در مورد خواستگارها و چه در مورد دوستم هوشیارم و حواسم هست کی چه جوریه. این خواستگارهایی که میگی روی چشمت بزار دقیقا بعد وقتی پیداشون شده که من تو دانشگاه ترکوندم. حتی تو مرکز فرهنگی به عنوان رتبه ی برتر بین دانشجوهای ایرانی ازم تقدیر شده. بورسیه ی پروژه تابستونی گرفتم و خلاصه خدا رو شکر وضعیت کار و درسم عالی شده. همه اش به خاطر همون شب ها و روزهایی که تنها بودم و چسبیده بودم به درس و کار. اون موقع که من به یکی واقعا برای حمایت روحی و عاطفی نیاز داشتم کجا بودن که حالا که همه چی مرتب شده اومدن جلو؟ من میخوام بدونم معیارشون اخلاقه یا موفقیت کاری و تحصیلی؟ این چیزها معیار تصمیم گیریم نیستا اما وقتی میگی بزارشون رو چشمت میخوام بگم نه تنها از این خبرها نیست بلکه خیلی ذره بینی هم بررسی باید بشن. دچار غرور نشدما اما خب من تنها کسی هستم که واقعا باید از هر لحاظ نگران خودم باشم. این یه نکته.

    بعد این که این دوستم تنها کسی هست که همون موقع ها دورادور کنارم بود. اون موقع ها که حس تنهایی داشتم و هنوز خبری نبود از همون وقت ها دورادور مراقبم بود. من نادیده اش میگرفتم تحت اثر همین حرف های همدردی که میگین دوستی خطرناکه اما بعد فکر کردم که من الان حس حمایت احتیاج دارم. الان نیاز دارم یه نفر کنارم باشه و کم کم دوست شدیم. البته که دوستی که من میگم منظورم صرفا دوستی عاطفیه با رعایت حد و حدود شرعی. هی میگن روحت رو پاک نگهدار برای همسرت. کی بخواد بیاد این همسر؟ وقتی روبه راه شدم؟ که چی بشه اون موقع؟ اصن از کجا معلوم ارزش این همه سختی من رو داشته باشه؟ این همه تاپیک هایی که میگن که قبل ازدواج با هیچ کی ارتباط نداشتن منتظر همسرشون شدن و بعدش الان دارن بی محلی میبینن یا هزار مشکل دیگه دارن. میدونی چیه؟ اگه دوستم رو نداشتم چه بسا به اولین خواستگارم به خاطر احساساتم جواب مثبت میدادم. یا چه بسا اینقدر موفق نبودم. وقتهایی که دلم گرفته بود یا بریده بودم درست قبل همه ی این اتفاق ها پشتیبانم بود. حالا که اوضاع ام خوب شده این ادم به این ارزشمندی رو بزارم کنار به خاطر یه عده که معلوم نیست معیار پا پیش گذاشتنشون چیه. من نمیگم میخوام باهاش ازدواج کنم چون از لحاظ عقیده خیلی باهام متفاوته. این رو قشنگ حس میکنم و حتی باعث شده که یه وقت هایی که غیر مستقیم یه اشاره هایی میکنه من حرف رو عوض کنم. چون به عنوان یه دوست خیلی ارزشمنده اما همسر چون عقایدش به منم ربط پیدا میکنه برام ازار دهنده است. اینم یه نکته.

    یه نکته دیگه این که من چند چیز رو حس میکنم. اول این که وقتی به ازدواج فکر میکنم میترسم. حالا با هر کی. یه دلیلش همونیه که هانیه گفته. یه دلیلش اینه که حس میکنم هنوز زوده برام (چون حمایت دوستم رو دارم این طوری فکر میکنم اگه نبود عجله هم داشتم) و خیلی مسیر پیشرفت جلومه که باید طی شه . مطمئن نیستم ازدواج سد راهم نشه اگه ازدواج کردم و به سرنوشت کسایی که تو همدردی تاپیک گذاشتن دچار شدم چی؟ کی بعد ازدواج و عوض نشدن ادم ها و زیر قولشون نزدن رو تضمین میکنه؟ ببین من خودم چه قدر عوض شدم. من از کجا ندونم این ادم رو به روی من داره خودش رو نشون میده یا یه روی دیگه هم داره که گذاشته برای بعد عقد؟ یا من خودم از پس چندتا مسئولیت و کار بر میام؟ در حالی که حس میکنم تو دوستی این بحث ها نیست. احترامت حفظ میشه و اگه ناراحتت کنه طرف میزاریش کنار بدون مسئولیت یا مهر طلاق. بعد این که هر چی بگذره خیلی کیس های بهتر بعد از این میان جلو. میدونی مشکل اصلیم اینه که احساسات نیاز دارم اما از ازدواج میترسم. دوستی ترس نداره اما ازدواج داره.

    بعد در مورد خواستگارها. اولی دانشجو دکترا به نظر مهربون بود اما جلوی سرش کچل بود و سنش هم بالای 30. یکی دیگه بود که لیسانسه کارش داره اینجا میگیره هم رشته ایم اما حس کردم طرز فکرش سنتیه چون میگفت برگردیم ایران چادر میزارین گفتم ابدا و قیافه اش هم چیز خاصی نیست. آخری سطح تحصیلش فوقه اما خیلی تو کارش موقعیت عالی داره. نکته منفیش اینه که دو تا برادر دیگه داره که بهش وابسته ی مالی هستن چون میگفت به برادرهاش که اینجا دانشجو هستن کمک مالی میکنه و خیلی مامان جون جونیه. هر سال مامانش میاد این جا پیشش و 2 ماه میمونه. ضمن این که مامان جونش پسندیده و بهش معرفی کرده. 31 ساله هست که قیافتا نه اما سنی پیره دیگه. چند سال کشور دیگه بوده که از کجا بفهم گذشتش تو اون کشور چه جوری بوده؟ بعد من بیام بدون دوست بمونم و معلوم نیست اقا چی کاره بوده. حرف هاش و طرز حرف زدن و لباس پوشیدنش و حجاب مادرش نشون میده مذهبی هستن اما مگه خودت نخوندی تاپیک کسایی که همسرشون مذهبی بوده بعد معلوم شده دوست دختر و روابط داشته. اونم پسری با این سطح مالی و مجرد و تنها تو کشور اروپایی با 31 سال سن. ضمن این که این همه دختر اروپایی جلوش بودن از کجا معلوم من رو بعدا با هیکل و خوشگلیه اون ها مقایسه نکنه؟ مگه همین الان تاپیک نداریم که اقا تو ایران از هیکل خانومش ناراضیه به خاطر دخترانی که تو خیابون میبینه؟ چطور باید اون دختر قبل عقد میفهمید؟

    اما درست میگی اگه دوستم ازدواج کنه ناراحت میشم نه به خاطر این که چرا با من ازدواج نکرد. چون همه این ترس ها برای ایشون هم صادقه. بلکه برای این که حمایت کننده ام رو از دست میدم.
    این که میگی معیارهاتو بنویس و بشناس و ... باور کن به همین راحتی نیست. اگه کسی باشه که بتونم باهاش حس امنیت داشته باشم و بهش اعتماد کنم و کنارش اروم باشم و ازش خوشم بیاد بتونه اینقدر محبت از ته دل و بی چشم داشت کنه که دلم رو بدست بیاره و لیاقت دوست داشتنم رو داشته باشه و عقایدش بهم بخوره و اونی که میخوام باشه دیگه برای عشق و عاشقی وای نمیستم که. ازدواج میاد اولویتم اما درست میگی که الان که به خاطر دوستم حس نیاز نمیکنم خیلی سخت گیرانه تر فکر میکنم.
    من اومدم اینجا که اگه اشتباه دارم فکر میکنم بهم بگی.
    ممنون از توجهت
    نگرانی هات قابل درکه، شاید خیلی از افراد دیگه هم با این نگرانی ها رو به رو باشن، اما بدون راه حل نیستن، چند موردش رو با هم بررسی کنیم:

    1. روی چشم گذاشتن منظور این نیست که سریع جواب مثبت بهشون بدی، منظور اینه که به عنوان خواستگار بپذیریشون، اونطوری که توی پست اولت گفتی کلا انگار کاری به خواستگارها نداشتی و نمیخواستی بهشون فکر کنی، اما این صحبت ها نشون میده که به خواستگارها فکر کردی، هرچند معیارهای روی کاغذ نداری، اما این خواستگارها به هر حال معیارهای ذهنیتو کامل نداشتن...

    2. اینکه در مورد موقعیتت نگرانی، کاملا درسته، همونطور که کسی که مثلا زیبایی خیره کننده ای داره و خواستگار زیاد داره باید نگران باشه، همونطور که کسی که پول زیاد داره باید نگران باشه، اما این نگرانی ها همیشه هست، همونطور که وقتی خواستگار نیست هم نگرانی هست دیگه! اما این به هر حال یه موقعیتیه که برات پیش اومده (موقعیتی که قبلا خواستارش بودی و به قول مصباح خیلی هم جای شکر داره و این ابراز نگرانی در این حد دقیقا یعنی ناشکری)، خواستگارها ظاهرا به هر دلیلی که اومده باشن الان هستن، پس باید به دقت بررسی بشن، چون ممکنه در آینده حتی به همین دلایل هم دیگه نباشن...

    3. اما باید بدونی که تا معیارهاتو کامل ننویسی، مزایای ازدواج برای خودت و معایبش رو ننویسی، نمیتونی راحت تصمیم بگیری، کسی نمیتونه بهت بگه حتما ازدواج کن یا نکن، اما باید خودت تصمیم بگیری و برای تصمیم گیری درست اول باید بخوای، اما چرا فکر می کنی کسی نصیبت میشه که جلوی راهت رو میگیره؟ چرا فکر نمیکنی در کنار یه نفر دیگه میتونی همین گام های موفقیت تحصیلی رو هم بهتر و راحت تر برداری؟ اومدن توی این سایت باید به انتخاب بهتر کمک کنه اما نه اینکه باعث آفت و بدبینی بشه، ببین چند تا تاپیک باز شده که مرد پشیمون شده؟ مگه همه اینطوری هستن آخه؟ اون هم که داره میگه فقط یه جلسه ، اون هم نشسته، تازه با چادر دیدمش!! که با مسئله تو خیلی فرق داره... مادر خود من بعد از ازدواج و با بچه هم پیشرفت تحصیلی و کاری قابل ملاحظه ای داشت، دختر عمه ام همینطور، حتما خودت هم مثال های زیادی داری، اما ویژگی آدم ها اینه که تا وقتی خوشحالن، کاری به کسی ندارن، حتی خدا رو بنده نیستن! وقتی یه نگرانی اومد سراغشون، زمین و زمان رو به هم میدوزن...

    4. این مسئله که قبلا چکار می کرده لزوما به کشور ربط داده نمیشه، همونطور که تاپیک هایی که اینجا خوندی همشون توی ایران بودن دیگه... پس با این حرف ها نباید از ازدواج ترسید، بلکه باید منابع تحقیقتو گسترش بدی و اگه آشنای قابل اعتماد داری ازشون کمک بگیری، حتی اگه لازم شد و معیارهای ظاهری و معمولی که از دست خودت بر میومد حل شد، پدرت هم بیاد و برای تحقیق بیشتر کمک کنه، از مشاوره میتونی کمک بگیری، یه مدتی طرف رو نامحسوس کنترل کنی ببینی الان چکار می کنه کجا میره با کی میپره...

    5. این صحبتی که میکنی که معلوم نیست چکاره بوده قبلا درسته، اما برای خودت هم الان صادقه! ممکنه توی ایران بگن معلوم نیست این دختره اونجا چکار کرده... حتی همین اطرافیان ممکنه بگن این پسره که دور و برش هست صرفا پست حمایتی نداره!! پس وقتی دید خودت این هست، لزوم کنار گذاشتن دوستت بیشتر میشه... و البته خوبه که بدبین نباشیم اما تحقیق هم کنیم که یه موقع خلافش ثابت نشه.


    6. اینکه از همسرت توقع داری گذشته تو رو هم باهات حساب کنه یکم توقع زیادیه! خب گذشته تلاش کردی نفعش برای خودت، بزرگترین نفعش همین که الان کلی خواستگار پیدا شده! دستت برای انتخاب بازه، خب یکی رو انتخاب کن که هم سطح خودت باشه، حالا اگه تو اول شدی و دیگه کسی نمیتونه اول باشه، اون دوم سوم باشه... الان دیگه نمره هم نمیدن ها! همین که همه خیلی خوب باشن کافیه، نیازی نیست حتما 20 باشن، اختلاف آماری 17 با 20 در سطح 95 درصد معنی دار نبوده حتما دیگه... و البته یادت باشه این خیلی خوب بودن برای برایند همه ویژگی ها باشه، نه فقط اول شدن بین چند نفر توی یه مورد خاص... وقتی بررسی کنی هدفت از ازدواج چیه، شاید به جای خیلی خوب، خوب رو هم قبول کنی، دقت کن خوب کلی نه فقط خوب در یکی دو ویژگی ... البته خودت و شرایطت را هم باید توی معیارها در نظر بگیری.

    7. نوشتن معیار میدونم راحت نیست، اما تا روی کاغذ نیاد، نمیشه فکر رو جمع و جور کرد، همینجا هم تاپیک هایی هست که معیارها رو برای بررسی گذاشتن مثل تاپیک دختر بیخیال که میتونی یه نگاهی بهش بندازی... مثلا الان مشخصه که معیار ظاهری رو داری که خب هر کسی داره، معیار سنیت مشخصه که فاصله سنی کمتر از 6 سال مد نظرت هست، که این هم سلیقه ایه اما میشه یکم انعطاف پذیرتر هم بود... اینکه پسر مامانی نباشه اتفاقا خیلی مسئله مهمیه! من هم در این مورد سختگیرم! بخصوص وقتی تو شخصیت مستقلی داری به این مسئله حتما باید توجه کنی، تو که دختری مامانت نمیاد پیشت، پس احتمالا با همچین پسری نمیتونی راحت زندگی کنی، اما بالاخره انتخاب مامانش بودی، شاید بهتر باشه مامانه رو بیشتر بررسی کنی... اینکه عقاید به هم بخوره مسلما خیلی مهمه اما این عقاید را باید ریز تر بنویسی، خیلی خوبه که از الان مطرح کرده ایران بری چادر میذاری یا نه، خب اینو الان دیگه خودت باید بنویسی که از دیگران هم بپرسی، مثلا اینجا دیدم یه آقایی میگفت حتی تو خونه هم دوست دارم خانمم روسری سرش کنه! خب این مسائل را زیر بخش حجاب باید مد نظرت باشه، حالا برعکس اگه مثلا حجاب داری و یکی بگه بردار هم باید بررسی کنی، و البته باید توجه کنی که این مطلبی که اینجا من خوندم نباید موجب ترسم بشه که نکنه از این شوهرا گیر من بیاد! بلکه باید بگم خدا رو شکر که الان یه همچین مسئله ای رو هم فهمیدم که بررسی کنم... پس اول معیارهای کلی را بنویس بعد هم جزئیات رو... وقتی معیارهات رو بنویسی، متوجه میشی که فقط حمایت نیاز نداری، اصلا حمایت فقط یه بخش کوچکشه...اگه دقیق بررسی کنی و با یقین جواب رد بدی مطمئنا خیلی بهتر از اینه که فقط بگی این کچله اون سنش زیاده اون هم مامانیه، ازدواج خوب نیست! خوبی های این افراد را هم نگاه کن، خوبی و بدیشون رو کنار هم ببین و با معیارهای خودت مقایسه کن تا بتونی تصمیم بگیری.


    8. اما اینکه توقع محبت از ته دل و بی چشمداشت داشته باشی یکم ثقیله! اینجا دوباره داری وارد بحث عشق میشی! اون هم یک طرفه!! خودت حاضری نسبت به یک نفر از ته دل و بدون چشمداشت محبت داشته باشی؟؟؟ هر کاری واسش بکنی و هیچ انتظاری نداشته باشی؟؟؟ باور کن عشق فقط تو قصه هاست، تازه نتایج اون قصه ها هم هیچکدوم مثبت نبوده، فرصت کردی دانلود کن این ویس و رامین، خسرو شیرین، شیرین و فرهاد ... همه رو بخون ببین هیچکدوم عاقبت به خیر نشدن... حتی از همین دوستت هم داری استفاده حمایتی میبری، یعنی بدون چشمداشت سمتش نرفتی، اون هم داره از تو استفاده عاطفی میبره، یه سوء پیشینه کمرنگ هم برات بوجود میاره (همین نگاه دیگران) و ... یعنی حتی شاید بیشتر از اینکه چیزی بهت بده داره ازت یه چیزایی میگیره، اما خودت بیخبری انگار...

    9. تو به دوستی از این نظر نگاه می کنی که پایان دادن بهش آسونه، بله درسته، اما این نفع نیست، اتفاقا این عیبه، رابطه ای خوبه که دوام داشته باشه و به این راحتی ها گسسته نشه...

    10. باور کن تو یک نفر نیستی که به احساسات نیاز داری، ربطی هم به کنار پدر مادر نبودن نداره، حتی این دور شدن تو میتونه از این نظر که با یه جای جدید رو به رو شدی یه پوئن مثبت هم باشه، مقایسه کن با دختری که 27-28 ساله همه اش توی یه شهر کوچک زندگی می کنه و راه دورش تا سر میدون شهرشون هست و دیگه چیزی ندیده، باور کن اون خیلی شدیدتر تنهایی رو حس می کنه، اما این مدل برطرف کردن احساسات دردسرش خیلی بیشتر هست، البته نباید موجب بشه که عجولانه و هیجانی هم برای ازدواج تصمیم بگیری، یه بحثی داریم به اسم خویشتن داری، به هر حال باید یه سختی رو تحمل کنی تا بتونی به آسونی برسی...

    11. اگه خواستی میتونی شرایط خواستگارها رو بهتر و ریزتر، بعد از بررسی بیشتر تاپیک کنی تا بقیه هم توی انتخاب درست کمکت کنن... کنار هم نچینشون که بخوای با هم مقایسه اشون کنی، هر کدوم را جداگانه با معیارهای خودت مقایسه کن. اصلا این هم جزئی از مسیره دیگه، قبلا خواستگار نبود، الان راهش را یاد گرفتی، خب حالا وقت اینه که راه بررسی خواستگار را یاد بگیری.

  17. 2 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    shivaram (سه شنبه 03 شهریور 94), مصباح الهدی (دوشنبه 02 شهریور 94)

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه حل نمایش پست ها
    نگرانی هات قابل درکه، شاید خیلی از افراد دیگه هم با این نگرانی ها رو به رو باشن، اما بدون راه حل نیستن، چند موردش رو با هم بررسی کنیم:

    1. روی چشم گذاشتن منظور این نیست که سریع جواب مثبت بهشون بدی، منظور اینه که به عنوان خواستگار بپذیریشون، اونطوری که توی پست اولت گفتی کلا انگار کاری به خواستگارها نداشتی و نمیخواستی بهشون فکر کنی، اما این صحبت ها نشون میده که به خواستگارها فکر کردی، هرچند معیارهای روی کاغذ نداری، اما این خواستگارها به هر حال معیارهای ذهنیتو کامل نداشتن...

    2. اینکه در مورد موقعیتت نگرانی، کاملا درسته، همونطور که کسی که مثلا زیبایی خیره کننده ای داره و خواستگار زیاد داره باید نگران باشه، همونطور که کسی که پول زیاد داره باید نگران باشه، اما این نگرانی ها همیشه هست، همونطور که وقتی خواستگار نیست هم نگرانی هست دیگه! اما این به هر حال یه موقعیتیه که برات پیش اومده (موقعیتی که قبلا خواستارش بودی و به قول مصباح خیلی هم جای شکر داره و این ابراز نگرانی در این حد دقیقا یعنی ناشکری)، خواستگارها ظاهرا به هر دلیلی که اومده باشن الان هستن، پس باید به دقت بررسی بشن، چون ممکنه در آینده حتی به همین دلایل هم دیگه نباشن...

    3. اما باید بدونی که تا معیارهاتو کامل ننویسی، مزایای ازدواج برای خودت و معایبش رو ننویسی، نمیتونی راحت تصمیم بگیری، کسی نمیتونه بهت بگه حتما ازدواج کن یا نکن، اما باید خودت تصمیم بگیری و برای تصمیم گیری درست اول باید بخوای، اما چرا فکر می کنی کسی نصیبت میشه که جلوی راهت رو میگیره؟ چرا فکر نمیکنی در کنار یه نفر دیگه میتونی همین گام های موفقیت تحصیلی رو هم بهتر و راحت تر برداری؟ اومدن توی این سایت باید به انتخاب بهتر کمک کنه اما نه اینکه باعث آفت و بدبینی بشه، ببین چند تا تاپیک باز شده که مرد پشیمون شده؟ مگه همه اینطوری هستن آخه؟ اون هم که داره میگه فقط یه جلسه ، اون هم نشسته، تازه با چادر دیدمش!! که با مسئله تو خیلی فرق داره... مادر خود من بعد از ازدواج و با بچه هم پیشرفت تحصیلی و کاری قابل ملاحظه ای داشت، دختر عمه ام همینطور، حتما خودت هم مثال های زیادی داری، اما ویژگی آدم ها اینه که تا وقتی خوشحالن، کاری به کسی ندارن، حتی خدا رو بنده نیستن! وقتی یه نگرانی اومد سراغشون، زمین و زمان رو به هم میدوزن...

    4. این مسئله که قبلا چکار می کرده لزوما به کشور ربط داده نمیشه، همونطور که تاپیک هایی که اینجا خوندی همشون توی ایران بودن دیگه... پس با این حرف ها نباید از ازدواج ترسید، بلکه باید منابع تحقیقتو گسترش بدی و اگه آشنای قابل اعتماد داری ازشون کمک بگیری، حتی اگه لازم شد و معیارهای ظاهری و معمولی که از دست خودت بر میومد حل شد، پدرت هم بیاد و برای تحقیق بیشتر کمک کنه، از مشاوره میتونی کمک بگیری، یه مدتی طرف رو نامحسوس کنترل کنی ببینی الان چکار می کنه کجا میره با کی میپره...

    5. این صحبتی که میکنی که معلوم نیست چکاره بوده قبلا درسته، اما برای خودت هم الان صادقه! ممکنه توی ایران بگن معلوم نیست این دختره اونجا چکار کرده... حتی همین اطرافیان ممکنه بگن این پسره که دور و برش هست صرفا پست حمایتی نداره!! پس وقتی دید خودت این هست، لزوم کنار گذاشتن دوستت بیشتر میشه... و البته خوبه که بدبین نباشیم اما تحقیق هم کنیم که یه موقع خلافش ثابت نشه.


    6. اینکه از همسرت توقع داری گذشته تو رو هم باهات حساب کنه یکم توقع زیادیه! خب گذشته تلاش کردی نفعش برای خودت، بزرگترین نفعش همین که الان کلی خواستگار پیدا شده! دستت برای انتخاب بازه، خب یکی رو انتخاب کن که هم سطح خودت باشه، حالا اگه تو اول شدی و دیگه کسی نمیتونه اول باشه، اون دوم سوم باشه... الان دیگه نمره هم نمیدن ها! همین که همه خیلی خوب باشن کافیه، نیازی نیست حتما 20 باشن، اختلاف آماری 17 با 20 در سطح 95 درصد معنی دار نبوده حتما دیگه... و البته یادت باشه این خیلی خوب بودن برای برایند همه ویژگی ها باشه، نه فقط اول شدن بین چند نفر توی یه مورد خاص... وقتی بررسی کنی هدفت از ازدواج چیه، شاید به جای خیلی خوب، خوب رو هم قبول کنی، دقت کن خوب کلی نه فقط خوب در یکی دو ویژگی ... البته خودت و شرایطت را هم باید توی معیارها در نظر بگیری.

    7. نوشتن معیار میدونم راحت نیست، اما تا روی کاغذ نیاد، نمیشه فکر رو جمع و جور کرد، همینجا هم تاپیک هایی هست که معیارها رو برای بررسی گذاشتن مثل تاپیک دختر بیخیال که میتونی یه نگاهی بهش بندازی... مثلا الان مشخصه که معیار ظاهری رو داری که خب هر کسی داره، معیار سنیت مشخصه که فاصله سنی کمتر از 6 سال مد نظرت هست، که این هم سلیقه ایه اما میشه یکم انعطاف پذیرتر هم بود... اینکه پسر مامانی نباشه اتفاقا خیلی مسئله مهمیه! من هم در این مورد سختگیرم! بخصوص وقتی تو شخصیت مستقلی داری به این مسئله حتما باید توجه کنی، تو که دختری مامانت نمیاد پیشت، پس احتمالا با همچین پسری نمیتونی راحت زندگی کنی، اما بالاخره انتخاب مامانش بودی، شاید بهتر باشه مامانه رو بیشتر بررسی کنی... اینکه عقاید به هم بخوره مسلما خیلی مهمه اما این عقاید را باید ریز تر بنویسی، خیلی خوبه که از الان مطرح کرده ایران بری چادر میذاری یا نه، خب اینو الان دیگه خودت باید بنویسی که از دیگران هم بپرسی، مثلا اینجا دیدم یه آقایی میگفت حتی تو خونه هم دوست دارم خانمم روسری سرش کنه! خب این مسائل را زیر بخش حجاب باید مد نظرت باشه، حالا برعکس اگه مثلا حجاب داری و یکی بگه بردار هم باید بررسی کنی، و البته باید توجه کنی که این مطلبی که اینجا من خوندم نباید موجب ترسم بشه که نکنه از این شوهرا گیر من بیاد! بلکه باید بگم خدا رو شکر که الان یه همچین مسئله ای رو هم فهمیدم که بررسی کنم... پس اول معیارهای کلی را بنویس بعد هم جزئیات رو... وقتی معیارهات رو بنویسی، متوجه میشی که فقط حمایت نیاز نداری، اصلا حمایت فقط یه بخش کوچکشه...اگه دقیق بررسی کنی و با یقین جواب رد بدی مطمئنا خیلی بهتر از اینه که فقط بگی این کچله اون سنش زیاده اون هم مامانیه، ازدواج خوب نیست! خوبی های این افراد را هم نگاه کن، خوبی و بدیشون رو کنار هم ببین و با معیارهای خودت مقایسه کن تا بتونی تصمیم بگیری.


    8. اما اینکه توقع محبت از ته دل و بی چشمداشت داشته باشی یکم ثقیله! اینجا دوباره داری وارد بحث عشق میشی! اون هم یک طرفه!! خودت حاضری نسبت به یک نفر از ته دل و بدون چشمداشت محبت داشته باشی؟؟؟ هر کاری واسش بکنی و هیچ انتظاری نداشته باشی؟؟؟ باور کن عشق فقط تو قصه هاست، تازه نتایج اون قصه ها هم هیچکدوم مثبت نبوده، فرصت کردی دانلود کن این ویس و رامین، خسرو شیرین، شیرین و فرهاد ... همه رو بخون ببین هیچکدوم عاقبت به خیر نشدن... حتی از همین دوستت هم داری استفاده حمایتی میبری، یعنی بدون چشمداشت سمتش نرفتی، اون هم داره از تو استفاده عاطفی میبره، یه سوء پیشینه کمرنگ هم برات بوجود میاره (همین نگاه دیگران) و ... یعنی حتی شاید بیشتر از اینکه چیزی بهت بده داره ازت یه چیزایی میگیره، اما خودت بیخبری انگار...

    9. تو به دوستی از این نظر نگاه می کنی که پایان دادن بهش آسونه، بله درسته، اما این نفع نیست، اتفاقا این عیبه، رابطه ای خوبه که دوام داشته باشه و به این راحتی ها گسسته نشه...

    10. باور کن تو یک نفر نیستی که به احساسات نیاز داری، ربطی هم به کنار پدر مادر نبودن نداره، حتی این دور شدن تو میتونه از این نظر که با یه جای جدید رو به رو شدی یه پوئن مثبت هم باشه، مقایسه کن با دختری که 27-28 ساله همه اش توی یه شهر کوچک زندگی می کنه و راه دورش تا سر میدون شهرشون هست و دیگه چیزی ندیده، باور کن اون خیلی شدیدتر تنهایی رو حس می کنه، اما این مدل برطرف کردن احساسات دردسرش خیلی بیشتر هست، البته نباید موجب بشه که عجولانه و هیجانی هم برای ازدواج تصمیم بگیری، یه بحثی داریم به اسم خویشتن داری، به هر حال باید یه سختی رو تحمل کنی تا بتونی به آسونی برسی...

    11. اگه خواستی میتونی شرایط خواستگارها رو بهتر و ریزتر، بعد از بررسی بیشتر تاپیک کنی تا بقیه هم توی انتخاب درست کمکت کنن... کنار هم نچینشون که بخوای با هم مقایسه اشون کنی، هر کدوم را جداگانه با معیارهای خودت مقایسه کن. اصلا این هم جزئی از مسیره دیگه، قبلا خواستگار نبود، الان راهش را یاد گرفتی، خب حالا وقت اینه که راه بررسی خواستگار را یاد بگیری.
    ---------------------------------------------------------------------------------------------

    راه حل عزیزم خیلی خیلی ممنون از وقت و توجه و راهنمایی مفیدت

    حرف هات به من خیلی کمک کرد. این تصمیم هام هست و جواب هام:

    اول همه این که سعی میکنم ارتباطم رو با دوستم کمرنگ تر کنم. ما دوست به معنی چیزی که تو ذهن ها هست نیستیم. ما مثل دو تا همکلاسیم کمی صمیمی تر. که این ارتباط بین بچه های این جا که حتی خانوم متاهل باپسر همکلاسش شوخی و خنده داره اصن به چشم نمیاد. اما من کمرنگ ترش میکنم چون ادم باید به حرف عاقل ها گوش کنه. دلیل این که کامل قطع نمیکنم اینه که دائم هم رو میبینیم و خیلی بی معرفتی هست که الان که بهتر شدم بی محلی کنم بر میخوره بهش و حق داره. بالاخره دوستمه کمک بخواد باید کمکش کنم.

    دوم این که یه وقت خوب میزارم معیارهام رو با جزئیاتش لیست میکنم و میام تاپیک جدید میزارم که نظر بدین. اما فکر کنم بهم میگین خیلی سخت گیرم. راستش من فقط برای کسی که علاقه بهش داشته باشم حاضرم از بعضی هاشون کوتاه بیام. واگرنه برای غریبه اصن کوتاه بیا نیستم. باشه؟

    این که گفتی که حمایت میشه جزیی از ازدواج نه اصلش. راستش برای من میتونم بگم شاید 70 درصد حمایت میخوام از طرفم حس مواظب بودن. حمایت عاطفی و تکیه گاه داشتن میخوام و 30 درصد چیزهای دیگه. دوست دارم همسرم حواسش خیلی بهم باشه و مثل یه پدر مراقبم باشه. حالا نمیدونم انتظارم درسته یا نه (تاپیک هایی هستن که بهشون راهنمایی میشه نباید زیاد از همسر انتظار توجه و محبت داشته باشن). اما فکر کنم بدونم از کجا میاد این حس. من یه چیزی رو هیچ وقت عنوان نکردم چون نمیخواستم راهنمایی هایی که میگیرم به این موضوع وابسته بشه چون اصن دیگه اهمیتش رو هم از دست داده. مثل این قضیه دوستم که نمیخواستم تاثیر بزاره رو تاپیکم چون اصن برام حساب نبود. اما فکر کنم بگم بهتره. پدرم که خیلی مرد خوبیه و من خیلی دوستش دارم ناپدریم هست چون پدر خودم جدا شد و زندگی خودش و بچه هاش رو داره. من ارتباطی باهاش ندارم اما همیشه خیلی هم خوب بودم. بابام ناپدریم هست و خیلی هم شریفه. اما دورادور مراقبم بوده راستش مثل پدر دخترهای دیگه نیستیم به دو دلیل یکی مامانم که اصل تربیت و اجازه های من با ایشون بود اگه چیز خاصی میشد از بابام خواهش میکردم باهاش صحبت کنه و راضیش کنه. مثل پشتیبانی و راضی کردنش برای اینجا اومدنم و حالا اینجا موندنم و یکی خانواده ی (مادر و خواهر و بچه ها) بابام که هیچ وقت بینشون جا نیافتاده ام و حس مزاحم بودن رو بهم القا میکردن. برای من زیاد مهم نبود چون ارتباط کمی هم داشتیم. تصمیم هم دارم عنوانش نکنم هم برام دیگه اهمیتش رو از دست داده و هم باعث دید بد میشه.

    راستی اینقدرها هم دستم برای انتخاب باز نیستا. همش 3 تا بودن که تموم شدن . راستی فکر نمیکنی کمی زوده و هر چی جلوتر برم کیس های بهتری پیش میاد؟

    ممنون


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  2. دانشجو هستم،رشتم رو هم دوست دارم ولی حوصله وانگیزه تلاش ندارم
    توسط خطا پوش در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 24 مهر 95, 22:49
  3. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 فروردین 92, 13:37
  4. پسرم خیلی قلدر و خرابکار و شیطون شده زودم میزنه زیر گریه
    توسط مادر در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 تیر 90, 16:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.