سلام دوباره
من دیگه بعد از اون جریان دیگه اقدامی نکردم. اما نتونستم هنوز با این قضیه کنار بیام. ما خیلی با هم نبودیم. حتی یکبار هم همو با اسم کوچیک صدا نزدیم.
این مدت که به ظاهر این قضیه تموم شده نه تنها ایشون از یاد من نرفته، بلکه علاقه بیشتر هم شده.
هر روز صبح به یادشم. هر موقع از سر کار برمیگردم بی اختیار میرم دم خونشون. پریروز بعد شش ماه دیدمش. میرفت خرید. مثل عقب مونده ها دنبالش راه افتادم و تعقیبش کردم. از کارای خودم بدم میاد.
با اینکه کلی کار سرم ریخته و چندتا پروژه سنگین دارم به محض اینکه فکرم از کار آزاد میشه به یادش میوفتم. خودم از این وضعیت خسته شدم.
مشاور هم رفتم. چیزی توش در نیومد. موندم چیکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)