به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 61
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    من جزو کسانی بودم که تو تاپیک های قبلی ، همیشه به شما توصیه می کردم تا لحظه آخر تلاش بکنید
    چون روزهایی که می خواهی برگردی به عقب همیشه اولین چیزی که عذابت می ده اینه اگه تلاش کرده بودی شاید به جدایی نمی رسید .
    شما همه تلاشتو انجام دادی

    حداقل ته دلت اینجوری خالی نمی شه
    هیچ کس اندازه خودت نمی تونه به خودت کمک کنه
    سعی کن این اتفاق رو پله کنی برای خودت ، برای قویتر کردن خودت .

    واقعا خیلی سخته ، قبول دارم .
    ولی قوی باش ، اگه ضعیف باشی اگه قرار باشه این موضوع هم درست بشه ، دیگه هیچ وقت درست نمی شه .

    خیلی جاها تو زندگیت ضعف نشون دادی ، این ضعف رو درست کن ، حداقل تو زندگی آیندت این اتفاقات نیوفته .

    آدم تو سختی هاست که رشد می کنه ، عزاداریت رو هم بکن ، تو خودت نریز

    این رفتارت هم عادیه ، فکر نکن بقیه هم اینجور نیستن ، بعضی ها به روشون می یارن ، بعضی ها تو چهرشون مشخص نیست .

    بابت کارهات هم ، حتما بدون مشاوره وکیلت هیچ قدمی برندار ، به هیچ عنوان ! یادت باشه ضعف نشون بدی بیشتر زخم می خوری

  2. 4 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 30 مرداد 94), یاس پاییزی (شنبه 31 مرداد 94), رنگین (جمعه 30 مرداد 94), شیدا. (جمعه 30 مرداد 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    از همتون ممنونم. نظراتتون آرومم می کنه. من الان 7-8 ماهه دارم تلاش می کنم ولی هیچ وقت نخواست تلاشم رو ببینه تو این مدت.
    الان هم تو ظاهر خیلی محکم وایستادم و اصلا بهش باج نمی دم و خودش هم می دونه که هر چی با شکایت و دادگاه جلو می رفت، اوضاع بدتر می شد و الان مجبور شد به قول خودش مهریه رو ببخشه. نه اینکه من مجبورش کرده باشم خدا شاهده نه، خودش اصرار به جدایی داره و واقعا دلم به حالش می سوزه چون احساس می کنم بیماره. نمی دونه چه کار می کنه. خانواده عاقلی هم نداره که سر به راهش کنن و از طرفی خانومم غیر از باباش حرف هیچ کسی رو اصلا قبول نداره که باباش هم وارد معرکه شد و همه چیز رو خراب تر کرد.
    ....................
    دلم واسه خودم می سوزه که چرا این باید سرنوشت زندگی من بشه؟ آخه چرا؟ جرم من این بوده که قبل از ازدواج سعی کردم سالم زندگی کنم و تجربه دوستی با جنس مخالف و راه و روش ارتباط با یک زن رو از نزدیک نداشتم؟ به نظر شما این جرمه؟ یعنی پیش خودم می گم یا من راه رو اشتباه رفتم یا اینکه باید مثل خیلی از معذرت می خوام جوونا دنبال کسب تجربه از راه نادرست می رفتم؟
    .................
    بازم خواهش می کنم افرادی که تجربه جدایی تو چنین شرایط سختی داشتن نظر بدن.

    خیلی سخته حاضر بشی همه چیزت رو واسه زندگیت بدی ولی کارت به اینجا برسه؟ بازم خواهش میکنم سرزنشم نکنید چون اصلا حالم خوب نیست؟ از طرفی این خانوم این همه بدی در حق من کرده و 8 ماهه نفقش رو دادم و تمکینی از من نداشته ولی بازم دلم رضایت به جدایی نمی ده؟ پیش خودم می گم لعنت به این دل لعنتیت که چشماش کور شده و واقعیت رو نمی بینیه. ولی چه کار کنم که هیچ کاریش نمی شه کرد..........

    امروز یا فردا قراره بریم دادگاه و هیچ وقت تو عمرم چنین روزی رو تصور نمی کردم. من اتفاقا آدم مغروری هستم ولی مگه آدم مغرور دل نداره؟ مگه احساس نداره؟

    پیش خودم و خدا عهد کردم راضی باشم به رضای خدا. پس خدایا راضیم به رضای تو.......
    ویرایش توسط tanhaye93 : شنبه 31 مرداد 94 در ساعت 00:25

  4. 2 کاربر از پست مفید tanhaye93 تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94), غزاله 91 (شنبه 31 مرداد 94)

  5. #23
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گناه تو این بود که زیادی منفعل بودی.
    نمیدونم. شاید میخواد جدا شه با کسی دیگه ازدواج کنه. شاید مثلا از اون مردایی هستی که به تیپ و قیافشون نمیرسن و زده شده ازت. شایدکسی از فک فامیل زیر پاش نشسته.
    ولی اینا مهم نیست. مهم اینه هرچی دلیلش باشه, نهایتا منتهی شده به این که دوست نداشته باشه و الان هم فقط جدایی میخواد. خوبه که محکم بودی و باج ندادی. یک ریال نباید بدی چون اونی که زندگی رو خراب کرد اونه.

    پیشنهاد میکنم بعد از جداییت یه تاپیک جدید باز کن و درد و دل کن تا سبک شی. ماها هم بهت علاقه داریم و دوس داریم در جریان حال روحیت باشیم.
    ضمن این که سرنوشت تو و تجربه تلخت ممکنه به بقیه کمکهایی بکنه.

    امیدوارم فردا همه چیز تموم شه و از این عذاب و زجر کشیدن خلاص شی.

    و بدون زنت لیاقت تورو نداشت.
    بدرود

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    این نوع جدایی خانمم رو اصلا نمی تونم هضم کنم. خیلی واسم عجیبه. من بهش اعتماد کامل داشتم ولی اینکه تصور کنم دلش با کس دیگری باشه، عذابم می ده. شایدم اشتباه کنم.

    اینکه انقدر اصرار به طلاق داره و آخرش هم راضی شد مهریش رو ببخشه واقعا برام جای سوال هستش.

    به نظرتون چطوری متوجه بشم که قصد ازدواج با کس دیگری داره یا نه؟ بهش غیر مستقیم بگم بد می شه؟

    ما دادگاهمون افتاد آخر هفته. اونم مصمم به جدایی هستش. یکی از دوستانم می گفت تیر آخر رو بنداز و یه ریش سفید رو مجددا واسطه کن تا با خانومت صحبت کنه تا تلاشت رو تکمیل کرده باشی. من مخالفت کردم و گفتم دیگه فایده نداره. گفتم اگرم برگرده از کجا معلوم فردا با یک بچه همین بساط رو نداشته باشیم و اعتمادها از بین رفته.
    ولی این موضوع تو ذهنم مونده و نمی دونم حرفش درست بود یا نه؟ نظر دوستان چیه؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید tanhaye93 تشکرکرده است .

    رنگین (شنبه 31 مرداد 94)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    tanhaye93 عزیز
    اسمت هم نمیدونم
    نمیدونم تاپیک من را خواندی یا نه؟ اما شرایط من و شما خیلی مشترک هست. فقط اگر فکر کردی الان شرایطت خیلی سخته بهتره یه نگاه به تاپیک من بکنی تا بفهمی شرایط تو آنچنان هم سخت نیست.

    پست همه دوستان را خواندم.مشکل تو نه مشکلات ارتباطی و جنسی هست نه چیز دیگر. اینها فقط بهانه هست. خانم من هم بهانه اش خانواده من بودن! خودتو سرزنش نکن.
    بزار راحت بهت بگم مشکل امثال من و تو چیه.
    مشکل ما محبت بیش از حد هست. مشکل توجه زیاد هست. مشکل اینه که زن من و شما هیچ مشکلی تو زندگیش نداشته و از بی مشکلی در ذهن خودشون مشکل تراشی میکنند. همین
    تو تا حالا سر زنت داد زدی/؟ تا حالا گیر دادی چرا خط اتو شلوارت دوتا شده؟ تا حالا غر زدی چرا مادرش فلان رفتار کرده؟ تا حالا از عصبانیت یه لیوان رو کوبیدی تو دیوار؟ تا حالا گفتی من نمیتونم باهات بیام خونه خواهر یا برادرت چون امشب با رفیقام قرار دارم؟ تا حالا شده در حالیکه زنت خیلی خیلی به ماشین احتیاج داره بهش بگی نه من با تاکسی نمیتونم برم سر کار ، تا حالا شده از ته دلت فکر کنی اگر با دختر دیگه ی ازدواج کرده بودی خوشبخت تر بودی؟ .... و هزار تا رفتار دیگه که زنت حس نکنه پرنسس رویاها هستش.
    عزیزم من و تو مثل گلابی بودیم و فقط خوب بودیم و بی حساب محبت کردیم تا جایی که زنمون فکر کرد خیلی سرتره و تو این رابطه حروم شده.
    اینها علل این اتفاقی هست که برامون افتاده.

    تو هرچقدر بیشتر برای موندن زنت تلاش کنی اون بیشتر دلش میخواد بره. من اینو با تمام وجود در مورد خودم حس کردم.
    میدونم الان فکر میکنی زنت دیوانه شده و مشکل روانی پیدا کرده که بی هیچ دلیلی با این شدت میخواد جدا بشه.

    اگر کسی گفت زنت یکیرو پیدا کرده، یا گفت تو بهش بدی کردی یا فکر کردی بهانه زنت در مورد عدم رفتار صحیح جنسی واقعیت داره، من با اطمینان بهت میگم هیچکدام از اینها نیست.

    اما حالا چیکار باید کرد؟! هیچی. هیچ راهی نداره. دو صفحه قبل گفتم اگر زنت صد بار دیگه برگرده وضع بدترم میشه. من جلوی زنم گریه کردم که نرهو نگهش داشتم اما سه ماه بعد باز رفت. فهمیدم که اصلا مشکل کار جای دیگه هست
    راهی نداری جز جدایی. بذار بره و خودتو رها کن. دلسوزی و محبت هم بریز دور. فکر نکن با این کارها زنت بعدا میگه چه آدم خوبی بود. با این کارا فقط بیشتر حالش ازت بد میشه
    برو تاپیک منو بخون
    من تو غربت، الان دقیقا 21 روزه که با هیچ آدم همزبونی حرف نزدم. تو شرایطت اینقدر سخت نیست.

    در ضمن من یه تاپیک جامع باز میکنم که شاید کمک کنه به همه آدمهایی که در این شرایط سخت و بد قرار میگیریند که تنها نباشن ، اونجا مرحمی براشون باشه
    اسمش هم میذارم "حال و هوای این روزهای ما ، جدایی!"

  9. کاربر روبرو از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده است .

    اثر راشومون (پنجشنبه 05 شهریور 94)

  10. #26
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین رفیق
    من اگه یادت باشه از همون اولین تاپیکهایی که زدی و گفتی زنم اینجوری میکنه, بعد گفتم یه درصد احتمال بده دوس پسر پیدا کرده و داره برایی رهایی از دست تو و رسیدن به معشوقه ش اینطوری فیلم بازی میکنه که طلاقش بدی.
    بهت گفتم برای اطمینان بیشتر وقتایی که میره بیرون یواشکی تعقیبش کن و یا موبایلشو وقتی خوابه چک کن.
    اما تو گفتی این کارا لازم نیس چون بهش اعتماد دارم.

    این که الان فکرت مشغوله چیز غیر منطقی هست. اون موقع که بآید جستجو میکردی خودتو کول زدی گفتی اعتماد دارم, بجای پیدا کردن درد و ریشه, هی الکی خودتو گول زدی گفتی محبت میکنم درست میشه, که دیدی نشد. حالا مه همه چیز تموم شده میگی شاید کسی دیکه رو میخواد? خب بخواد. دیکه از اینجا به بعدش به خودش مربوطه. این فکر و حس خیانت رو اون‌موقع که بآید بهش بها میدادی خودتو زدی به نفهمیدن, الان که دیکه بآید بیخیال باشی, داری بهش بها میدی?

    در ضمن حتی اگه بهت خیانت کرده باشه و برای ازدواج با دیگری از تو طلاق خواسته باشه, شک نکن خوشبخت نمیشه. چون دو فردا دیکه تو زندکی جدیدش کافیه کوچکترین دعوایی پیش بیاد. شوهر جدیدش میگه تو اگه آدم بودی به شوهر قبلیت خیانت نمیکردی. اونجاست که دنیا دور سرش میگرده و تازه قدر تورو میدونه که خیلی دیگه دیر شده.



    .......




    راستی گفتی این که فکر میکنی کسی دیکه رو میخواد رو از خودش بپرسی? نه نپرس. اینطور لج میکنه حالت یا بخاطر وجدان درد یا هرچیز دیکه پرخاش میکنه یهو میگه اصلا مهریمو بده. حماقت نکن بزار بی دردسر این یه هفته هم تموم شه بره. ایشالا تو زندگی بعدیت همسر خوب و لایقی گیرت بیاد داداشم. موفق باشی

    راستی . در مورد حرف دوستت و ریش سفید این حرفا هم نه داداش این کار نکن. خودتم خوب میدونی زنت زندگی بکن نبست. با این کارا فقط وقتتو تلف میکنی. دندون.لق رو بزار کنده شه تموم شه بره. به اندازه کافی سر دلتو شیره مالیدی. بزار بره داداش انقد عذاب نده خودتو
    ویرایش توسط سوشیانت : یکشنبه 01 شهریور 94 در ساعت 05:52

  11. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 118 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب سوشیانت شما زرتشتی هستی؟؟؟؟؟؟؟

  12. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دیروز رفتم پیش مشاور خانواده که 7-8 ماهی هستش ازش مشاوره می گیرم و در جریان کامل مسائل ما هست. حتی خانومم چند بار پیشش رفته و ازش شناخت داره. مشاور بهم گفت:
    تو تمام تلاشت رو تو این چند ماه کردی و شش دانگ زحمت کشیدی تا این خانوم رو برگردونی و اصلا منفعل عمل نکردی.
    گفت رفتارهات کاملا منطقی و هوشیارانه بوده و از این بابت تحسینم کرد.
    گفت خانومت دچار حس قربانی بودن داره و الان هر چی به سمتش بری این حس در اون بیشتر می شه. اون الان فکر می کنه حقش بیشتر از این ها بوده ولی مطمئنا پشیمون می شه.
    بهم گفت احساسات الانت طبیعی هست و سعی کن در خلوت خودت رو تخلیه روانی بکنی با گریه ولی گفت عجز و ناله ممنوع.
    بهم گفت باید رهاش کنی و امیدی هم به بازگشتش نداشته باشی.
    بهم گفت اشتباهات تو آنقدر فاحش نبوده که این خانم این بازی ها رو در آورد. در ضمن تو سعی کردی جبران کنی.
    گفت لیاقت تو خیلی بیشتر از این هاست و به خدا توکل کن.
    بهم گفت تحسینت می کنم که جسارت خوب تموم کردن این رابطه را داشتی.
    گفت رهاش کن بره و با اطمینان و خیال راحت رضایت به جدایی بده.
    ..................
    دو نکته پایانی مشاور این بود:
    1-این خانم حقی از شما طلب کار نیست ولی برای دلت و آروم شدن خودت هم که شده 4-5 میلیون تومان جور کن بهش بده. نه به خاطر خانمت بلکه به خاطر خاطر جمعی دل خودت.

    2-گفت دقیقه آخر بازم بهش بگو من به اجبار تو قبول کردم توافقی جدا شیم و اگر الان هم روزنه ای واسه درست شدن زندگی می بینی و یا شرط خاصی داری، بهم بگو روشون فکر می کنم جواب می دم. گفت با این حرفت آخرین تلاشت رو هم انجام دادی تا بعدا پیش وجدان خودت خیالت راحت باشه هر چند الان هم اون باید وجدانش اذیت بشه نه تو.

    3-اول بهم گفت اگر می شد یک فرد بی طرفی با وساطت خودش به خانومت زنگ می زد نه از طرف من. تا پادرمیانی کنه خوبه. بعدش خود مشاور هم مردد شد و گفت بعید می دونم فایده داشته باشه.
    ..................
    از دوستان خواهش می کنم نظر بدن که نظرشون چیه؟ من مطمئنم اون دیگه به درد این زندگی نمی خوره و این تلاش ها هم بی فایده است. ولی تو دلم آشوبه. همش منتظر بودم تلاش های شبانه روزیم و صبرم نتیجه بده. ولی عاقبت به جدایی راضی شدم تا بعدا اتفاق بدی نیفته. به خدا جدایی سخته.
    ویرایش توسط tanhaye93 : یکشنبه 01 شهریور 94 در ساعت 12:32

  13. 3 کاربر از پست مفید tanhaye93 تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94), رنگین (یکشنبه 01 شهریور 94), غزاله 91 (یکشنبه 01 شهریور 94)

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    تو دیگه کی هستی بابا.از رو نمیری؟؟!!!!!
    برو ریش سفیدارو جمع کن.
    طرف برنامه هاشو هم چیده تو هنوز تو خواب خرگوشی هستی.
    همون اوایل تاپیک گفتم زنا از مردایی که مثل زن رفتار میکنن فرارین.اولش شاید خوششون بیاد و به به و چه چه کنن ولی بعد چند سال در میرن.
    حالا به این فکر افتادی که شاید کسی تو زندگیش باشه.مطمین باش اگه کسی هم باشه خانوما چنان با سیاست هستن که عمرا بفهمی.
    ولی با کاوه موافقم .حرفای کاوه رو 3 بار خوندم.کل حرفاش انگار برا منم تکرار شد.الان که مردونه رفتار میکنم میبینم که من چقدر تفاوت کردم.و رفتار خانوما چقدر باهام متفاوت شده.
    کلن یه طوری نباید با خانوما تا کنی که فک کنن فقط ایشونن و شما هیچ جا نمیتونی بری.باید همیشه احساس خطر کنن.
    یه چیز جالبی هم که دیدم تو این تالار اکثر آقایونی که حضور دارن رفتارایی شبیه هم تو زندگی داشتن و روششون هم درست نبوده.تو بیرون هم کسانی رو که با این رفتار دیدم تهش عاقبت خوشی نداشتن...

  15. کاربر روبرو از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده است .

    اثر راشومون (پنجشنبه 05 شهریور 94)

  16. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=Kaveh_r;392685]tanhaye93 عزیز
    اسمت هم نمیدونم
    نمیدونم تاپیک من را خواندی یا نه؟ اما شرایط من و شما خیلی مشترک هست. فقط اگر فکر کردی الان شرایطت خیلی سخته بهتره یه نگاه به تاپیک من بکنی تا بفهمی شرایط تو آنچنان هم سخت نیست.

    پست همه دوستان را خواندم.مشکل تو نه مشکلات ارتباطی و جنسی هست نه چیز دیگر. اینها فقط بهانه هست. خانم من هم بهانه اش خانواده من بودن! خودتو سرزنش نکن.
    بزار راحت بهت بگم مشکل امثال من و تو چیه.
    مشکل ما محبت بیش از حد هست. مشکل توجه زیاد هست. مشکل اینه که زن من و شما هیچ مشکلی تو زندگیش نداشته و از بی مشکلی در ذهن خودشون مشکل تراشی میکنند. همین
    تو تا حالا سر زنت داد زدی/؟ تا حالا گیر دادی چرا خط اتو شلوارت دوتا شده؟ تا حالا غر زدی چرا مادرش فلان رفتار کرده؟ تا حالا از عصبانیت یه لیوان رو کوبیدی تو دیوار؟ تا حالا گفتی من نمیتونم باهات بیام خونه خواهر یا برادرت چون امشب با رفیقام قرار دارم؟ تا حالا شده در حالیکه زنت خیلی خیلی به ماشین احتیاج داره بهش بگی نه من با تاکسی نمیتونم برم سر کار ، تا حالا شده از ته دلت فکر کنی اگر با دختر دیگه ی ازدواج کرده بودی خوشبخت تر بودی؟ .... و هزار تا رفتار دیگه که زنت حس نکنه پرنسس رویاها هستش.
    عزیزم من و تو مثل گلابی بودیم و فقط خوب بودیم و بی حساب محبت کردیم تا جایی که زنمون فکر کرد خیلی سرتره و تو این رابطه حروم شده.
    اینها علل این اتفاقی هست که برامون افتاده.

    تو هرچقدر بیشتر برای موندن زنت تلاش کنی اون بیشتر دلش میخواد بره. من اینو با تمام وجود در مورد خودم حس کردم.
    میدونم الان فکر میکنی زنت دیوانه شده و مشکل روانی پیدا کرده که بی هیچ دلیلی با این شدت میخواد جدا بشه.

    اگر کسی گفت زنت یکیرو پیدا کرده، یا گفت تو بهش بدی کردی یا فکر کردی بهانه زنت در مورد عدم رفتار صحیح جنسی واقعیت داره، من با اطمینان بهت میگم هیچکدام از اینها نیست.

    اما حالا چیکار باید کرد؟! هیچی. هیچ راهی نداره. دو صفحه قبل گفتم اگر زنت صد بار دیگه برگرده وضع بدترم میشه. من جلوی زنم گریه کردم که نرهو نگهش داشتم اما سه ماه بعد باز رفت. فهمیدم که اصلا مشکل کار جای دیگه هست
    راهی نداری جز جدایی. بذار بره و خودتو رها کن. دلسوزی و محبت هم بریز دور. فکر نکن با این کارها زنت بعدا میگه چه آدم خوبی بود. با این کارا فقط بیشتر حالش ازت بد میشه
    برو تاپیک منو بخون
    من تو غربت، الان دقیقا 21 روزه که با هیچ آدم همزبونی حرف نزدم. تو شرایطت اینقدر سخت نیست.

    در ضمن من یه تاپیک جامع باز میکنم که شاید کمک کنه به همه آدمهایی که در این شرایط سخت و بد قرار میگیریند که تنها نباشن ، اونجا مرحمی براشون باشه
    اسمش هم میذارم "حال و هوای این روزهای ما ، جدایی!"[/QUO
    من بعد از اقای کاوه و اقای تنها ....نفر سومی هستم که دقیقا همین شرایط رو دارممممممم خدا شاهده 4 سال هست برای زندگیم تلاش میکنم و نمیدونم چرا خانمم با من این کار رو کرد و من هنوز طلاقش ندادم اون خونه پدرش هستمن دارم سکه میدم ..ولی طلاقش ندادمممممممممم اقای کاوه اقای تنها تو تنها نیستی منم همین شرایط رو دارم خودم لباسامو میشورم خودم غذا درست میکنم خودم همه کار رو میکنم دقیقا 4 ساله خدا شاهده فقط دارم مبارز میکنم اون روز برادر زنم اومد بعد 4 سال خونه من گفت بیا طلاق بده منم گفتم طلاق نمیدم من زنمو دوست دارم اقای کاوه اقای تنها تو تنهانیستییییییییییییییییی یییی منم همینطورم واقعا نمیدونم دلیلش چیه این زن ایا از من بهترون رو پیدا کرد یا .............

    - - - Updated - - -

    من بعد از اقای کاوه و اقای تنها ....نفر سومی هستم که دقیقا همین شرایط رو دارممممممم خدا شاهده 4 سال هست برای زندگیم تلاش میکنم و نمیدونم چرا خانمم با من این کار رو کرد و من هنوز طلاقش ندادم اون خونه پدرش هستمن دارم سکه میدم ..ولی طلاقش ندادمممممممممم اقای کاوه اقای تنها تو تنها نیستی منم همین شرایط رو دارم خودم لباسامو میشورم خودم غذا درست میکنم خودم همه کار رو میکنم دقیقا 4 ساله خدا شاهده فقط دارم مبارز میکنم اون روز برادر زنم اومد بعد 4 سال خونه من گفت بیا طلاق بده منم گفتم طلاق نمیدم من زنمو دوست دارم اقای کاوه اقای تنها تو تنهانیستییییییییییییییییی یییی منم همینطورم واقعا نمیدونم دلیلش چیه این زن ایا از من بهترون رو پیدا کرد یا ..


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.