به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 86
  1. #51
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    - - - Updated - - -


    سلام عزیزم تازه متوجه شدم که برای مشکلت تایپیک باز کردی. راستش یکمی جا خوردم ، چون به نطرم خیلی ساده انگارانه و منفعلانه پیش رفتی. مثلا دلایلی که برای رفتن به خونه ی اون آقا آوردی به نظرم خیلی بچه گانه ست. یکیش اونجا که گفتی با خواهرام دعوام شد ماه رمضون بود ، حوصله م سر رفت ، اس دادم ، زنگ زد منم رفتم.

    یا اولین بار که بهت دست زد واقعا نمیفهمم چرا از خودت واکنش درستی نشون ندادی.
    اون فقط مردیه که تو پیشش کار میکردی چرا باید این اجازه رو میدادی که بهت دست بزنه ؟
    حالا بار اول گفتی به بهونه معاینه ، دفعه ی دوم چی؟

    من خودم یه مدت یه کتابفروشی رفتم برای کار. مشتری اومد یه کتابی میخواست من نمیدونستم کجاست از مغازه دار پرسیدم ، دیدم دست منو کشید برد بهم نشون بده ، خیلی بدم اومد. یه بارم با پشت دست آروم رو سینه م زد و گفت من نشد بشینم با تو حرف بزنم بیشتر با هم آشنا بشیم . این کارو که کرد سریع اخم کردم که حتی گفت منظوری نداشتم. چقدر بداخلاقی.

    اما من دو روز بعدش دیگه مغازه ش نرفتم. چون برام مشخص شد اون آقا دنبال چیه؟ بعضی مردا وقتی برای کار پیششون میری فکر میکنن مالک جسم و تنت هم هستن.
    خوبی رفتار این آدما اینه که با دست زدن یا ابراز علاقه اونم بعد از یه مدت کوتاه سریع هدفشون و نشون میدن. آدم هوشیار میشه زود کنار میکشه. من تعجب میکنم که تو چرا متوجه نشدی و عکس العمل مناسبی نداشتی.

    ببین عزیزم اینطور که از نوشته هات خوندم اون آقا از دریچه ی احساساتت وارد نشده. منظورم احساسات عاطفیه . بیشتر سعی کرده با تحریک عواطف جنسیت تو رو تو مسیری که میخواد بکشونه. میخوام بگم اگه عواطفت رو درگیر کرده بود ، اگه بهت ابراز علاقه کرده بود ، وانمود میکرد تو براش مهمی ، ادعای عشق و دوست داشتن میکرد کارت سخت تر بود تا الان.

    اون این احساساتت و بیدار کرده ولی این به اون معنا نیست که نتونی دوباره مثه قبل باشی ، خوابشون کنی. من از تجربه ی خودم برات میگم ، هرچند ارتباط من ابتدا با وابستگی عاطفی شروع شد و بعد به این مرحله رسید. من بعد از اینکه تصمیم قاطع به جدایی گرفتم این احساساتم آروم آروم فروکش کرد. حس دوست داشتنم تغییر زیادی نکرد اما این احساسات کنترل کردم.

    ببین عزیزم تو ممکنه وقتی میری اونجا از اینکه بهت دست بزنه یا حتی نزدیکت بشه حس بدی داشته باشی یا فکر کنی هیچ احساسی نداری اما وقتایی که پیشش نیستی به این کارش فکر کنی و این فکر همراه با لذت باشه. جوری که دلت بخواد بازم بری اونجا.

    برای من همینطور بود اون لحظه که باهاش اونجوری که میخواست چت میکردم ، کمتر پیش میومد احساس لذت کنم ، حتی به خودمم اکثر اوقات دست نمیزدم اما احساس خوبی داشت چون با اون آدم حس صمیمیت و نزدیکی بیشتری میکردم. چون دوستش داشتم این حس برام ارزشمند بود.

    اما وقتی جدا میشدیم توی خلوتم بهش فکر میکردم و برام احساس لذت داشت. اگه احساس تو هم اینجوریه کاری که باید بکنی اینه که جلوی اون تفکراتت و بگیر. تا فرصتی پیش میاد که فکر کنی بهش سریع به خودت بیا و به یه چیز دیگه فکر کن.

    اینو برای کنترل این احساساتت میگم. برای نیازت به حرف زدن که بخشیش و اون آقا تامین میکنه یه جایگزین پیدا کن. یه دوست خوب ، یه آدم مطمئن. یا حتی تو همین تالار احساساتت و بنویس که البته این کارو میکنی. وقتت و صرف مطالعه کن کتاب بخون. نه کتابای درسی کلا کتاب خوندن خیلی خوبه. از نظر من یکی از بهترین لذت هاست.

    کارای خونه رو انجام بده. وقتت و پرکن ، فرصت فکر کردن و از خودت بگیر. خودت میدونی من تو شرایط تو بودم یه جورایی. برای همین میدونم چطور میتونی ازش بیرون بیای. حرفام و ساده ازش نگذر. من با کار خونه کم کم برای خودم مشغولیت ایجاد کردم. دیگه کمتر وقت میشد بشینم پای کامپیوتر با اون آقا حرف بزنم یا مدام تو فیسبوک پنهونی فعالیت هاش و چک کنم.

    حتی یه جورایی شرایط رابطه ی من سخت تر از تو بود. من برای اینکه باهاش حرف بزنم کافی بود کامپیوترم و روشن کنم ، براش آنلاین بشم . دسترسیم بهش آسون بود اما رابطه ی تو اینجوری نیست. اگه بخوای تاکید میکنم خودت بخوای .خودت با خودت صادقانه احساست بررسی کنی. ببینی دنبال چی هستی؟ قراره به چی برسی ، واقعا دلتنگ خانومش و بچه هاش میشی میری اونجا یا خود اون مرد برات مهمه ، فضای اون خونه رو دوست داری؟ احساس خلا عاطفی میکنی؟

    بشین به این چیزها فکر کن ، دیگران و برای موندن تو این رابطه بهونه نکن. بابام اینو گفت ، خواهرم فلان کرد ، یه نفر بهم راهنمایی غلط کرد.
    یعنی چی آخه عزیزم. یعنی تو تا خونه به یه مشکلی برخوردی یا یکی گفت بالای چشمت ابروئه باید پناه ببری به این آدم. آدمی که بدتر از هر احساس و هر کسیه که تو از اون ها بهش پناه میبری. آسیبی که به زندگیت ، جسمت ، روح و روانت میزنه بدتر از هر ناراحتی ای که الان داری و فکر میکنی خیلی بزرگه.

    راه حل و یاس پائیزی درست میگن برای موندن توی اشتباهت بهونه نتراش.
    مسئولیت اشتباه خودت و به گردن بگیر تا بتونی یه تصمیم درست بگیری. تا وقتی سهم خودت و از این اشتباه نادیده میگیری و وابسته به این و اون میکنی نمیتونی از این رابطه بیرون بیای.

    یه هشدار جدی جدی بهت میدم نذار عمق این ارتباط از این که هست بیشتربشه. کار خودت و سخت تر نکن. الان خیلی راحت تر میتونی فراموشش کنی ، زندگیت و بکنی.

    اما هر بار که اون زنگ میزنه باهاش حرف میزنی ، میری خونه ش ، هر چی صمیمیت و ارتباطتت باهاش بیشتر میشه ، بیشتر و بیشتر تو منجلابش فرو میری. اونوقت حتی اگه بتونی خودتم بیرون بکشی مثه قبل نیستی و نخواهی شد. آدمی که تو طوفان بره دیگه هیچوقت همون آدم قبل از طوفان نمیشه. زخم ها و آسیب هایی از این رابطه میخوردی که در مقابل دردها و ناراحتی های الانت هیچه.

    یه نکته ی که دیگه که خیلیا هم گفتن تو ارتباطت با پسرها و مردها بیشتر دقت کن. دلیلی نداره شما هر وقت میری بیرون با اون پسر مغازه دار حرف بزنی. اون پسر از این جهت حرف خوبی زده. این کارت تصور بدی ازت تو نگاه دیگران ایجاد میکنه. اینجوری به آینده ت و موقعیت های خوبی که ممکنه برای ازدواج پیدا کنی آسیب میزنی. خرابشون میکنی. فقط به خاطر یه صحبت ساده انگ خیلی چیزهارو تحمل میکنی و اصلا ممکنه زمینه ای بشه واسه روابط نادرست و بی سرانجام مثه همین ارتباط یا رابطه ت با اون پسر هفت سال پیش.

    عاقل باش. به خودت فکر کن.
    ویرایش توسط maryam240 : دوشنبه 26 مرداد 94 در ساعت 10:02

  2. 3 کاربر از پست مفید maryam240 تشکرکرده اند .

    parvaaz (دوشنبه 26 مرداد 94), یاس پاییزی (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (دوشنبه 26 مرداد 94)

  3. #52
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام مریم جان

    مریم جان یکم عاطفه نشون میدادن مثلا خودش یا خانومش خودشون با ماشینشون منو خونه می رسوندن یا با

    اینکه دکترن و پولدار هیچ وقت خودشونو نمیگرفتن فاصله هارو حس نمیکردم ارزش و احترامی میدیدم که تاحالا

    ندیده بودم البته این ارزش و احترام طبیعی بود هرکس دیگه ای هم می اومد باید احترامو ارزش قائل میشدن

    ولی منی که تا حالا ندیده بودم برا من جذاب بود. شده بود من رایگان ویندوز عوض کرده بودم برا بقیه رایگان

    مشکل کامپیوترشونو حل کرده بودم ولی یه چایی هم نمی اوردن انگار من وظیفمه!!!تو فامیلمون (فامیل

    نزدیک)در حد اونا پولدار داریم ولی همیشه خودشونو میگیرن من راحت نبودم در حالی شاید اگه با دکتر اینا

    فامیل بودیم باز مثل اون فامیلمون فاصله رو حس میکردم چون وقتی فامیلی انتظارات پیش میاد ولی تو این مورد

    رابطه دو طرفه نیست که مشخص بشه من میرم خونشون ایا اونام میان؟
    مریم عزیز دکتر از همون اول من رو

    تو خطاب میکرد یا با اسم کوچیک صدام میکرد چون ازم بزرگتر بود بهم برنمیخورد میذاشتم بحساب اینکه همسن

    بابامه در حالی که اشتباه کردم قرار نیست هرکسی همسن بابام باشه راحت بتونه بهم تو بگه یا وقتی من اون

    رو مثل بابام میدونم اونم منو مثل دخترش بدونه اونم مثل مردای دیگه هست باید مواظب بود

    اون اولا خودشو زنش سعی کردن طرز پوشش منو عوض کنن عوض هم کردن من اونجا میرفتم خیلی رسمی

    لباس می پوشیدم ولی اینا میخواسن عوض کنن چرا مریم جان دکتر ابراز علاقه هم کرده گفته دوسم داره ولی

    من باور نکردم و توجهی نکردم یا همش میشینه ازم تعریف میکنه از لباسام از خودم - تازه خودشم فکر میکنه من

    عاشقشم دیونه اشم

    اره درسته وقتی پیششم احساسی ندارم حس بدی بهم دس میده ولی تا تنها میشم به کاراش فکر میکنم

    دوس دارم پیشش برم(ولی دیگه حسی ندارم بهش از وقتی پیشرفتشو دیدم بی احساس شدم بدم اومده)این راه حلی که گفتی چند روزی میشه شروع کردم تا میخوام فکر کنم میرم فوری یه

    کاری انجام میدم مشغول میشم حتی میخوام برای طول روزم برنامه بریزم وقتی برنامه ریزی داشته باشم خود

    بخود هم نه میگم بهش الانم زنگ زدم چن تا کلاس ورزشی پرسیدم میخوام برم کلاس - دوسمم پیشنهاد داده

    بود یه گروه علمی عضو شیم زنگ زدم با دوسم قرار گذاشتم فردا برم عضو شم

    من دکتر رو یه روش خودکشی انتخاب کرده بودم یه روشی که باعث شه خودکشی کنم نمیدونم!!!!!

  4. کاربر روبرو از پست مفید parvaaz تشکرکرده است .

    saeeded (دوشنبه 26 مرداد 94)

  5. #53
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام الان بچه ها دوسه باری زنگ زدن جواب ندادم اس دادن بعداز ظهر میتونی بیای بازم ج ندادم گوشیمو

    گذاشتم حالت پرواز - ولی سخته دلم نمیاد به بچه نه بگم من کلی تلاش کرده بودم برا اون بچه ها رابطه منو

    بچه ها تازه خوب شده بود.

  6. کاربر روبرو از پست مفید parvaaz تشکرکرده است .

    maryam240 (دوشنبه 26 مرداد 94)

  7. #54
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    84
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط parvaaz نمایش پست ها
    سلام الان بچه ها دوسه باری زنگ زدن جواب ندادم اس دادن بعداز ظهر میتونی بیای بازم ج ندادم گوشیمو

    گذاشتم حالت پرواز - ولی سخته دلم نمیاد به بچه نه بگم من کلی تلاش کرده بودم برا اون بچه ها رابطه منو

    بچه ها تازه خوب شده بود.
    به همین دلیله که بچه ها میگن اون سیمکارتو بزن بشکن ...!!!
    راستی چند سالته پرواز؟
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  8. #55
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مریم جان

    مریم جان یکم عاطفه نشون میدادن مثلا خودش یا خانومش خودشون با ماشینشون منو خونه می رسوندن یا با

    اینکه دکترن و پولدار هیچ وقت خودشونو نمیگرفتن فاصله هارو حس نمیکردم ارزش و احترامی میدیدم که تاحالا ندیده بودم البته این ارزش و احترام طبیعی بود هرکس دیگه ای هم می اومد باید احترامو ارزش قائل میشدن


    این یکی از دلایلیه که دوست داری بری اونجا. خوبه که دلایل وابستگی به اون آدم و احساسات خودت و بشناسی. اینم بهت کمک میکنه. بازم فکر کن دلایل دیگه رو برای خودت پیدا کن و ببین راه مقابله باهاشون چیه. این جمله ای که با رنگ قرمز نوشتی خوبه.

    هر کسی ارزش و احترام داره توو هر خانواده و با هر وضعیت مالی که هست. احترام این آقا و خانومش از این نظر باعث جذب تو به اون خونه شده اما فراموش نکن اینکه اون آقا اون اوایل به خودش اجازه داد بدون خواست و رضایت تو بهت دست بزنه اون احترام و زیر سوال برده. بعدم با تکرارش و سکوت و رفتار منفعلانه ی تو فکر میکنه راضی هستی و همینجور هم که جلو بره توی این دست درازیش بیشتر و بیشتر پیشرفت میکنه.

    کاری میکنه شدیدا احساساتت تحریک شه . به قول خودت تشنه شی و بعد دیگه رهات میکنه. یعنی دیگه اون نیست که واسه رفتن به خونه ش واسه ت بهونه میاره یا بهت اصرار میکنه همونطور که خودت نوشتی. این رفتارهاش و اینقدر ادامه میده که تو بعد از یه مدت با پای خودت و بعدها که اون ازت حسابی سوء استفاده کرد و به خواسته هاش رسید با خواهش و تمنا میخوای که پیشش باشی ، باهاش حرف بزنی اما مشکل اینجاست که دیگه برای اون مهره ی سوخته شدی.

    اون بلافاصله بعد از رسیدن به خواسته ش و مدتی سوء استفاده برای حفظ زندگیش به هر صورتی که میشه پای تورو از اون خونه ، از زندگیش می بره. ممکنه بهت تهمت دزدی بزنه یا حتی جوری وانمود کنه که تو دنبال اونی ، تو این ارتباط و شروع کردی. خانومشم با خودش همراه میکنه. اون آقا ممکنه خیلی هم مواظب باشه توی این سوء استفاده ش ،کاری هم نکنه که براش دردسر ساز بشه ولی به روش های دیگه اون خواسته ش و آروم کنه. ( البته این احتمال و هم در نظر بگیر که شایدم بدون ترس تا هر جایی که میخواد تو این ارتباط جلو بره و باکره گیت و هم از دست بدی)

    بعد که رهات کرد و به خاطر وابستگیت برای بودن باهاش ، دیدنش ، حتی یکم حرف زدن باهاش مجبور شدی بهش التماس کنی اونوقته که تازه معنی وابستگی و آسیب و به معنای واقعی درک میکنی. اونوقته که از این خواب خرگوشی که توشی یهو بیدار میشی. اونم بدجوری و با یه شوک خیلی وحشتناک. هم عزت نفست خدشه دار میشه ، هم جسمت بازیچه شده ، هم روح و روان و احساساتت به هم ریخته. دستت هم به جایی بند نیست ، هیچ کاری هم نمیتونی بکنی تازه فکر کن ماجرا اونقدر پیش بره که خانواده تم بفهمن چه اتفاقی افتاده.

    همین الانش تو خونه میگی مشکل داری ، با جلو رفتن این رابطه و ظاهر شدن آسیب هاش مشکلات خانوادگیت از اینم که هست بیشتر و بیشتر میشه. ممکنه یک عمر مجبور بشی تاوان این رابطه ی اشتباه و بدی. اعتماد خونواده ت و به خودت خراب میکنی. محدودت میکنن. با نشوندنت تو خونه شانس ازدواج خوب و از دست میدی. تازه اگه این رابطه به گوش در و همسایه نرسه که اگه برسه بازم مشکلاتت بیشتر میشه.

    دیدی اون پسر که بهت اون حرفارو زد چقد ناراحت شدی ، اینجوری جلو بری حرفای زیادی از این آدما باید بشنوی ، قضاوت ها و تهمت ، انگ های زیادی و باید تحمل کنی. به خدا اون مرد هوس باز لعنتی ارزش اینو نداره تو تا این حد به خودت ظلم کنی. همه ی آینده و زندگیت و تباه کنی.

    قرار نیست هرکسی همسن بابام باشه راحت بتونه بهم تو بگه یا وقتی من اون
    رو مثل بابام میدونم اونم منو مثل دخترش بدونه اونم مثل مردای دیگه هست باید مواظب بود

    آفرین هیچ مردی نمیتونه واقعا مثه پدر یا برادر دختری باشه. اون آقا هم با برچسب آبجی به رابطه ش با من و صمیمیت اضافیش مشروعیت داد. همیشه مواظب باش و با این برچسب ها به هیچکس اجازه ی صمیمت و نزدیکی بیش از حد نده.


    چرا مریم جان دکتر ابراز علاقه هم کرده گفته دوسم داره ولی
    من باور نکردم و توجهی نکردم یا همش میشینه ازم تعریف میکنه از لباسام از خودم - تازه خودشم فکر میکنه من عاشقشم دیونه شم


    خوبه که باور نمیکنی ولی فکر کن حتی اگه عاشقتم باشه واقعا که نیست این رابطه سرانجام خوبی اصلا نداره. با وجود خانومش ، بچه هاش حتی اگه دیوونه تم باشه این رابطه محکوم به شکسته. البته که اون نه عاشقه و نه هیچ چیز دیگه ای اون فقط یه نیت و از این رفتارها و این حرف ها تو رابطه ش باتو دنبال میکنه.


    اره درسته وقتی پیششم احساسی ندارم حس بدی بهم دس میده ولی تا تنها میشم به کاراش فکر میکنم

    دوس دارم پیشش برم(ولی دیگه حسی ندارم بهش از وقتی پیشرفتشو دیدم بی احساس شدم بدم اومده)


    بدت اومده اما اگه ادامه بدی ، بازم بری پیشش. این پیشرفتش هم برات عادی میشه ، دیگه حساسیت قبل و نداری مثه دست زدن. بری پیشش کم کم فکرت بیشتر درگیر این کارهاش میشه. حتی با خودت فکر میکنی این دفعه که برم چطوریه ؟ چطوری بهم نزدیک میشه ؟ تا کجا میخواد باهام جلو بره ؟

    البته این فکرا اولش حس بدی بهت میدن بعدش یه جور حس لذت و سرخوشی کاذب برات دارن که خیلی بده. میدونی اینکه میگی دست میزنه بهت شوکه میشی. همین شوکه شدن یه جورایی حس خوبی شاید برات داره که خودت متوجهش نیستی. یه جور احساس غافل گیری ، لمس و تجربه ی رفتاری با خودت که قبلا تجربه نکردی ، نداشتی.

    اون آقایی که من باهاش بودم گاهی اوقات یه اصطلاحاتی در مورد من به کار میبرد یا با یه کلماتی منو خطاب میکرد که میشه گفت یه جور تحریک عاطفه ی جنسی بود. من متوجه میشدم و متعجب. شوکه میشدم اما سکوت میکردم چون شاید حس خوبی داشت . البته اون اوایل نه ها بعد از چند ماه رفته رفته صمیمیتش و باهام بیشتر میکرد. خیلی آروم پیش میرفت که باعث شد من منفعل باشم و نتونم درست جلوش بایستم.سکوت من خیلی کار اشتباهی بود تو سکوت نکن. این اجازه رو بهش نده.

    این راه حلی که گفتی چند روزی میشه شروع کردم تا میخوام فکر کنم میرم فوری یه کاری انجام میدم مشغول میشم حتی میخوام برای طول روزم برنامه بریزم وقتی برنامه ریزی داشته باشم خود بخود هم نه میگم بهش الانم زنگ زدم چن تا کلاس ورزشی پرسیدم میخوام برم کلاس - دوسمم پیشنهاد داده

    آفرین . امیدوارم خوب فکر کنی و از ته قلبت به باوری که من رسیدم برسی ، از این رابطه خودت و نجات بدی. تا الان هر اشتباهی کردی فراموش کن. در این حد خودت و سرزنش کن که انگیزه ای بشه واسه ترک رابطه ت. از اون رابطه بیرون بیا و سعی کن دیگه اونقدر غرق در احساس گناه و سرزنش خودت نشی . چون این خودش دوباره یه راهی میشه واسه شروع و برگشتت به سمت به اون آدم.

    چون فکر میکنی آدم بدی هستی ، لیاقت یه زندگی سالم ، یه رابطه ی خوب و نداری. رو رفتارت کنترل داشته باش. تو خونه اگه ناراحتی داری ، دلخوری از خانواده برات پیش میاد سریع فکر نکن بری پیش اون آدم. فکر نکن با اون حالت خوب میشه.
    دنبال یه چیز دیگه باش ، یه جورد دیگه حالت و خوب کن. خودت و آروم کم .اون آدم و حرفاش برای تو فقط یه مسکن موقته اما کم کم خودش تبدیل میشه به بزرگترین مشکل و درد زندگیت.

    هر بار وسوسه میشی به اتفاقاتی که اگه این رابطه رو ادامه بدی برات میفته فکر کن ، سعی کن با منطق خودت مانع از تماست باهاش بشی.
    ولی در کل سعی کن زیاد به اون آدم ، خانواده ش ، بچه هاش فکر نکنی.( نه فکر منفی نه فکر مثبت) هر چی کمتر بهش فکر کنی ، سرت و به کارای خودت مشغول کنی بیشتر کمکت میکنه دیگه نری سمتش.



    به بچه هاش فکر نکن عزیزم. نگو دلم نمیاد ، این فکرارو نکن. اینجوری فکر کن که با ارتباطت با پدرشون داری هم خودت و هم زندگی اونارو دچار مشکل میکنی. مطمئنا بچه ها دوست ندارن بدونن تو با وجود مادرشون با پدرشون این ارتباط و داری. پس اگه دلسوزی میخوای بکنی ، درست دلسوزی کن. بگو من با این کارم دارم به مادر اون دوتا صدمه میزنم. اگه اون خانوم بفهمه ممکنه زندگیشون از هم بپاشه. زندگیشون که خراب بشه دودش تو چشم اون دوتا طفل معصوم بیشتر از هر کسی میره. اینجوری به مسائل نگاه کن ، عمیق نه سطحی
    ویرایش توسط maryam240 : دوشنبه 26 مرداد 94 در ساعت 14:49

  9. 2 کاربر از پست مفید maryam240 تشکرکرده اند .

    voroujak (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (دوشنبه 26 مرداد 94)

  10. #56
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 دی 94 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-24
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    1,608
    سطح
    23
    Points: 1,608, Level: 23
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    83

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی چی این حرفا؟ اون بچه ها اوولا پدر مادر دارن دوما شما هم نری یک نفر دیگه براشون پیدا میکنن
    یه دونه مسج بفرست که من سرم به کاری مشغول شده ودیگه نمیتونم بیام موفق باشد و خططت رو بشکن بنداز دور .اگه اعتباریه که به درک! اگه دائمی هم هست فوقش یکی دوسال دیگه میری مخابرات دوباره میگیریش

    یه جوری حرف میزنی پرواز عزیز که انگار اصلا حرفای بچه ها این همه که برات نوتن و گفتن رو نخوندی .خب شما الان بری اش همون و کاسه همون. تو که نمیتونی رفتار و دیدگاه و شخصیت یه مرد رو عوض کنی. که بخوای رفتاراشو باهات تغییر بدی .درضمن قضیه شما دیگه مثل اب ریخته شده ست
    مواظب خودت باش

  11. 2 کاربر از پست مفید voroujak تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (دوشنبه 26 مرداد 94)

  12. #57
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    25 سالمه

    به بچه ها اس دادم شرمنده نمیتونم بیام اونام ج دادن چرا؟؟وای چقد سخته نه گفتن یا اینکه مث بی احساسا و

    بی رحما برخورد کردن

    - - - Updated - - -

    منم گفتم بهشون یه سری کار و برنامه پیش اومده نمیتونم فرصت کنم - خب وروجک من قدرت نه گفتن ندارم

    بخوام به یکی نه بگم باید کلی دلیلای الکی بیارم توجیه کنم

  13. #58
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط parvaaz نمایش پست ها
    25 سالمه

    به بچه ها اس دادم شرمنده نمیتونم بیام اونام ج دادن چرا؟؟وای چقد سخته نه گفتن یا اینکه مث بی احساسا و

    بی رحما برخورد کردن

    - - - Updated - - -

    منم گفتم بهشون یه سری کار و برنامه پیش اومده نمیتونم فرصت کنم - خب وروجک من قدرت نه گفتن ندارم

    بخوام به یکی نه بگم باید کلی دلیلای الکی بیارم توجیه کنم
    برخوردت اشتباهه.

    جدی و متین برخورد کن. اونام باید از برنامه زندگیشون مطلع باشن.
    یعنی چی که تماس می گیرن کی می آیی و شما هم هی سر می دونی؟
    چرا شده بچه بازی؟
    بچه ها چرا اس ام اس می دن؟

    یک متن کوتاه و تمیز به دکتر یا خانمش ( با هر کدوم که تماسهای کاری داشتی ) می نویسی.

    به خاطر تغییر برنامه هام از این هفته ( یا روز ...) دیگه نمی تونم برای تدریس خدمتتون برسم.
    ببخشید که دیر اطلاع دادم.

    اگه قرار دادی با هم دارید برای کنسل کردنش باهاشون قرار بذار
    اگر حقوقی ازت پیششون مونده بگو که پرداخت کنند و تمام.

    باید بهشون اطلاع بدی که دیگه نمی ری.
    همین.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 26 مرداد 94), saeeded (دوشنبه 26 مرداد 94)

  15. #59
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام به نظر من شما که قدرت نه گفتن ندارید بهتره از زبون یکی دیگه حرف بزنیدحرف هایی که دوستان میگن رو کپی کن و برای بچه ها بفرستیه پیام بده که یه شغل جدید پیدا کردم و دیگه نمیتونم بیام شمارو درس بدماگه آقای دکتر هم تماس گرفت به هیچ عنوان جوابشو ندهفقط از طریق پیام جوابشو بدهبهتره هرچه زودتر خطت رو عوض کنی تا قبل از اینکه نظرت رو عوض کنن

  16. کاربر روبرو از پست مفید alireza198 تشکرکرده است .

    اعجاز عشق (دوشنبه 26 مرداد 94)

  17. #60
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    برخوردت اشتباهه.

    جدی و متین برخورد کن. اونام باید از برنامه زندگیشون مطلع باشن.
    یعنی چی که تماس می گیرن کی می آیی و شما هم هی سر می دونی؟
    چرا شده بچه بازی؟
    بچه ها چرا اس ام اس می دن؟

    یک متن کوتاه و تمیز به دکتر یا خانمش ( با هر کدوم که تماسهای کاری داشتی ) می نویسی.

    به خاطر تغییر برنامه هام از این هفته ( یا روز ...) دیگه نمی تونم برای تدریس خدمتتون برسم.
    ببخشید که دیر اطلاع دادم.

    اگه قرار دادی با هم دارید برای کنسل کردنش باهاشون قرار بذار
    اگر حقوقی ازت پیششون مونده بگو که پرداخت کنند و تمام.

    باید بهشون اطلاع بدی که دیگه نمی ری.
    همین.

    گوشی دکتره دست بچه هاست الان نفر بعدی که زنگ میزنه دکتره چون مطمئنا بچه ها خبر میدن وای حوصله

    توجیه کردناشو ندارم من اون اوایل هم نمیخواسم برم اون موقع دکتر کاری نکرده بود ولی بچه ها خیلی پرو

    بودن انقد اذیتم میکردن کلی تلاش کردم تا کامپیوتر یاد بگیرن بعضی وقتا هرچی از دهنشون در می اومد

    میگفتن منم به دکتر میگفتم دیگه نمیتونم بیام بچه ها دوسم ندارن دکتر هم کلی برام صحبت میکرد با بچه ها

    هم حرف میزد اینجوری منو نگه داشت تا خودش نفوذ کرد ولی من بدبخت تشنه توجه و محبت یه بچه هم

    هستم

    قراردادی ندارم

    - - - Updated - - -

    خب همین جوابایی که دادم با راهنمایی یکی از دوستان دادم وگرنه من که جرات ندارم

    - - - Updated - - -

    اخه دکتر گذاشته در اختیار خود بچه ها هروقت بچه ها سوالی داشته باشن خودشون زنگ میزنن


 
صفحه 6 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سوشیال فوبیا شدید (دیگه خسته شدم)
    توسط hhhh. در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 شهریور 95, 11:51
  2. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 14:10
  3. خواستگاری و سوال در مورد گذشته
    توسط hanie_66 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 00:16
  4. جلوگیری از سوء استفاده از چک ضمانت حسن انجام کار
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 مرداد 91, 19:09
  5. سوالات مطرح شده د رجلسه خواستگاري
    توسط ELECTRONIC84 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 مرداد 87, 11:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.