به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 70
  1. #41
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    من نمیخوام سرزنشت کنم چون : هر کس دیگری را برای انجام کاری سرزنش کند نمیرد تا خود به آن درد مبتلا شود.

    این حدیث واسه اون آدمیه که پشیمونه ، از اشتباهش اما شما هنوز اشتباهتو قبول نداری

    اون مرد هر موجود کثیفی هست حالا اینجا نیست اما شما،

    شما با یک مرد متاهل دوست شدی و انقدر ادامه دادی تا عاشقش شدی باهاش خصوصی ترین حرفای ممکن رو زدی ،

    بعد گفتی من که از اول عاشقش نبودم و بعد گفتی من انقدر عاشقش بودم که دست خودم نبود...

    اگه به ایشون دسترسی داشتی باهاش هر کار دیگه ای هم میکردی ،

    حالا اصلا به حق و حقوق اون زن کاری نداری و واسه آرامش خودت میخوای نری توی فیس بوک و.. همونطور که واسه آرامش خودت ادامه میدادی و واسه آرامش خودت تا هر مرزی پیش میرفتی

    مریم خانوم فکر نمیکنم تاپیک دوستانی مثل زندگی موفق، عاشق خانواده و .. که خیانت دیدند رو خونده باشی همون زنهایی که شب تا صبح صدبرابر تو درد کشیدن.

    هیچ کس خدا نیست که بگه وای به حالت و.. اما شما که هنوز متوجه اشتباه اصلیت نشدی

    اگه میومد میبردتت بیرون و یه شاسی بلند مینداخت زیر پات واسش چه کار میکردی؟ واسه آرامش بیشتر خودت؟

    یکم فکر کن ببین اون مرد چون بهت محل نداد حالا پشیمونی، اگه اونی بود که تو میخواستی چی میشد؟

    آرامش خیلی ها صدبرابر تو صلب شده و زجر کشیدن فکر نمیکنی هنوز خیلی زوده تا ......
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : شنبه 24 مرداد 94 در ساعت 16:23

  2. #42
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیروز بالاخره پیداش شد. برام پیام داده بود که رفته یه جای دیگه. این مدتم درگیر جابه جایی و این حرف ها بوده. نوشته بود اونجا اینترنت نداره تا راه بندازه تش یه مدت طول میکشه.
    نوشته بود فکر کردم الان که بیام کلی پیام و فحش و بد و بیراه برام نوشتی ( با شکلک خنده)

    تعجب کرده از سکوتم ، چون من عادتم بود همیشه تو یاهو براش پیام بذارم.
    هنوز بهش جوابی ندادم. ترجیح میدم اصلا چیزی ننویسم.
    حتی از اینکه اکانتمو بستم بهش حرفی نمیزنم. کم کم میفهمه. فکر نمیکنم وقتی از رفتنم مطمئن بشه برای برگردوندنم حرفی بزنه یا کاری بکنه. خودش میدونه که دیگه نمیشه این رابطه رو ادامه داد. بگذریم........

    ************************************************** *****
    دیگه بریدم
    مرسی عزیزم که به تایپک من سر زدی و ممنون به خاطر نظرت. احساس میکنم تو هم تو شرایطی شبیه من بودی. از تایپیکت حس کردم درکم میکنی.

    ************************************************** *****
    گیسو کمند ممنون از حرفات. اما عزیزم من با اون آقا دوست نشدم. ایشون به بهانه ی همکاری به من پیام میدادن ، بعد رفته رفته زمان صحبت هامون بیشتر شد و با رفتارهای اشتباه ایشون من بهش وابستگی پیدا کردم. البته خودمم مقصر بودم. شما تو این رابطه نبودی که بدونی چه جوری شکل گرفت بنابراین من به تو و آدمای دیگه ای مثل تو حق میدم که هر قضاوتی دوست دارین در موردم داشته باشین و دیگه وقتم و برای توضیح دادن به شما و دیگران تلف نمیکنم.

    حق و حقوق اون خانوم و بیشتر از هر کسی شوهرش باید رعایت میکرد. قبلا خیلی توضیح دادم فقط امیدوارم شرایطی که من توش بودم و هیچوقت تجربه نکنی.

    اگه میومد میبردتت بیرون و یه شاسی بلند مینداخت زیر پات واسش چه کار میکردی؟ واسه آرامش بیشتر خودت؟

    از این جمله ای که نوشتی فهمیدم هیچ کدوم از حرفایی که من اینجا نوشتم و درست نخوندی ، فهمیدم چه قضاوتی در موردم پیش خودت کردی.

    من نه چهره این آقارو دوست داشتم ، نه از وضعیت مالیش چیزی میدونستم وقتی بهش احساس پیدا کردم. من فقط یه رفتار ایشون و دیده بودم و ایشون با مهربونی و ابراز علاقه و برخوردش منو وابسته ی خودش کرد. نمیدونم شاید فهمیدنش برای شما سخت باشه ،
    چون تا حالا با مردای اینجوری برخورد نداشتی. اینکه چقدر زبون بازن و چقدر خوب بلدن با رفتارهاشون احساسات دخترارو نسبت به خودشون تحریک کنند.

    هر قدر من بنویسم شما تا خودت تو اون شرایط قرار نگیری درکی ازش نداری ، پس دیگه توضیحی نمیدم اما عزیز من ، من با اینکه از نظر مالی خانواده م شرایط خوبی ندارن هیچوقت پول هیچ مردی به چشمم نیومده که به خاطرش احساسی بهش پیدا کنم. من دنبال یه ثروت خیلی ارزشمندتر از پول ، ماشین و اینجور چیزا تو ارتباطم با آدم ها هستم. اگه غیر از این بود ارتباطم و با پسرخاله م به خاطر خواست مادرم قطع نمیکردم.

    چون اون اونقدر ثروتمند بود که ریختن این پول ها به پای من براش کاری نداشت. حتی بدون اینکه رابطه ی صمیمی و خاصی باهاش داشته باشم بهم میگفت هر دانشگاهی قبول بشی حتی دانشگاه آزاد همه ی مخارجش و قبول میکنم و هر ماه هم برای احتیاجاتت به حسابت پول میریزم. این در شرایطی بود که هیچ ارتباط عاطفی ای بین من و ایشون شکل نگرفته بود. البته من دوستش داشتم ولی اون چیزی نمیدونست.

    بعدم این آقا اصلا ثروتمند نبود و یه زندگی معمولی داشت.
    من معتقدم هر کس از دریچه نگاه خودش به دیگران نگاه میکنه. کسی که فکر میکنه دختری به دنبال پول ، ماشین و اینجور چیزها با یه مرد متأهل ارتباط میگیره تو فکر خودش همچین دیدگاهی وجود داره و اهمیت روابط و از منظر مادیات می بینه.

    یکم فکر کن ببین اون مرد چون بهت محل نداد حالا پشیمونی، اگه اونی بود که تو میخواستی چی میشد؟

    اتفاقا اون همون آدمی بود که من میخواستم. از نظر اخلاق و روحیات دقیقا مردیه که من آرزو دارم تو سرنوشتم پیدا میشد. اما اول اینکه متاهل بود و آینده ای برای ارتباطمون وجود نداشت، دومم اینکه به احساساتش به خودم همیشه شک داشتم و به خاطر صمیمیتش با خانوم ها بهش بی اعتماد بودم مخصوصا که با وجود تأهل با من این رابطه رو داشت. اون از نظر من همه چیش خوب بود به غیر از همین عدم تعهد و وفاداریش.

    اگه من میخواستم باهاش ادامه بدم اون مشکلی نداشت ولی رابطه مون بعد از دو سال ( سه ساله میشناسمش ولی دو سال بود که اینجوری با هم بودیم) دیگه براش عادی شده بود به خصوص که نمیتونستیم همدیگه رو ببینیم. باهام خوب بود ولی توجهش مثه روزای اول نبود. اینم خیلی عادیه. حتی زن و شوهرها هم بعد از یه مدت احساساتشون به اون شدت روزای اول نیست. من به خاطر تاهلش از همون روزای اول تا به امروز فکر جداییمون و میکردم. نمیخواستم تو زندگیش باشم ولی حسی که بهش پیدا کرده بودم نمیذاشت عاقلانه عمل کنم. خب وقتی رفتار اونم بعد از یه مدت عادی تر شد ، احساسات منم آروم تر شدن. اینجا بود که دیگه میتونستم منطقی تر رفتار کنم. دلیل جداییمون هر چی باشه به نفع اون خانومم هست. من نمیدونم یعنی شما اگه خدایی نکرده همسرت به زنی علاقه مند بشه یا قبل از شما دختری بوده که دوستش داشته به احساسات اونا بیشتر نگاه میکنی یا احساسات خودت. حاضری از زندگی شوهرت بیرون بری تا اون دختری که قبلا دوستش داشته یا الآن دوسش داره بتونه باهاش باشه ؟ اگه شما تا اینقدر خوبی خوش به حالت چون من واقعا اینطور نیستم. نسبت به اون خانوم احساس گناه میکنم اما نمیتونم ادعا کنم به خاطر این احساسه که از اون آقا جدا شدم. چرا صداقت من اینقدر شماهارو آزرده میکنه یعنی باید به دروغ حرفی بزنم تا همه خوششون بیاد ؟؟؟!!!!!!
    ویرایش توسط maryam240 : یکشنبه 25 مرداد 94 در ساعت 19:13

  3. #43
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam240 نمایش پست ها
    من نمیدونم یعنی شما اگه خدایی نکرده همسرت به زنی علاقه مند بشه یا قبل از شما دختری بوده که دوستش داشته به احساسات اونا بیشتر نگاه میکنی یا احساسات خودت. حاضری از زندگی شوهرت بیرون بری تا اون دختری که قبلا دوستش داشته یا الآن دوسش داره بتونه باهاش باشه ؟ اگه شما تا اینقدر خوبی خوش به حالت چون من واقعا اینطور نیستم.
    سلام

    احساسات صرف به رابطه مشروعيت نمي بخشه . خطبه اي هست كه با رضايت و تمايل دختر و پسر بين آنها خونده ميشه كه بسياري از آدمها هم اين را قبول دارند حتي همسراني كه روزي مرتكب خيانت مي شوند. ( اين از اكتشافات عجيب اينجانب در تاپيكهاي همدردي مي باشد كه بارها اتفاق افتاده و صميمانه و بي چشمداشت در اختيارتون قرار ميدم.)


    دوست عزيز خيلي خوشحالم كه تصميم گرفتيد از اين رابطه بي سرانجام بيرون بياييد .......... انشاءالله خدا پشت و پناهتون باشه .

    كاش با دوست عزيزمون پرواز بيشتر از مواردي كه باعث جذب شما به اين رابطه شده به احساساتي كه باعث رهايي شما از بند اون شخص كمك كرده بيشتر مي پرداختيد .

    به هر حال مهم اينه كه شما براي خودتون ارزش قائل هستيد و تصميم خوبي گرفتيد .

    ديگه دست از سرزنش خودتون برداريد ......... مي تونيد پرواز كنيد از همين لحظه ي زندگي كه آزاديد .

    موفق باشيد
    ویرایش توسط اعجاز عشق : یکشنبه 25 مرداد 94 در ساعت 22:13

  4. کاربر روبرو از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده است .

    maryam240 (دوشنبه 26 مرداد 94)

  5. #44
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اعجاز عشق عزیز مرسی از راهنمایی خوبت. من به پرواز عزیز گفتم برای مشکلش یه تایپیک باز کنه. اگه این کارو میکرد منم تا جایی که میتونستم بهش کمک میکردم ولی فکر نمیکنم تو تایپیک خودم از نظر مدیران همدردی درست باشه.

    اینکه چطور به این نقطه رسیدم که تمومش کنم دلایل متعددی داشت. من فکر میکنم پرواز عزیز تو مرحله ایه که دلش نمیخواد ارتباطش و با اون آقا تموم کنه برای همینم فعلا تایپیکی در این خصوص نمیزنه. چون خود منم با اینکه از مدت ها قبل عضو همدردی شدم اما به همین دلیل مشکلم و عنوان نمیکردم. چون میدونستم در شرایطیم که نمیتونم اون رابطه رو قطع کنم و میترسیدم با پست ها و نظرات دوستان دیگه از نظر روحی وضعیت بدتری پیدا کنم.

    چون سرزنش کردن کسی که به این جور روابط وارد میشه شاید تلنگری باشه برای تصمیم به جدایی اما متاسفانه نتیجه ش پایدار نیست. من قبل تر ها گاهی که مشکلم و با برخی افراد مطرح میکردم. با شدت دادن به حس عذاب وجدان و احساس گناهم این تلنگر بهم زده میشد. جدا میشدم اما مدت زیادی نمیگذشت که برمیگشتم.

    برای همین فکر میکنم به جای تحریک احساسات اینچنینی در این افراد باید بهشون کمک کنیم که بتونن از دیدگاه منطقی به رابطه شون نگاه کنند و همه ی جوانب رابطه رو بررسی و بعد تصمیم درست و بگیرن. تصمیمی که چون براساس منطق گرفته شده احتمال بازگشتش خیلی کمتره.

  6. 2 کاربر از پست مفید maryam240 تشکرکرده اند .

    parvaaz (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (دوشنبه 26 مرداد 94)

  7. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید الان دیدم که پرواز بالاخره برای مشکلش تایپیک باز کرده و من بی خبر بودم

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryam240 تشکرکرده است .

    اعجاز عشق (دوشنبه 26 مرداد 94)

  9. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. من میخوام یه گزارشی از عملکرد و حال خودم در رابطه با اون آقا اینجا بنویسم.
    ایشون چندروزه نتشون وصل شده و دیگه برگشتن. من چندبار وسوسه شدم که حالش و بپرسم و براش پیام بذارم اما خودم و کنترل کردم. البته بازم تاکید میکنم که هدفم از صحبت با ایشون به هیچ وجه شروع دوباره ی این ارتباط نیست. ولی نمیدونم چمه ؟ چرا هنوز بهش توجه میکنم؟ ! چرا برام اهمیت داره اونم بعد از سی روز که صحبتی باهاش نداشتم.

    انگار هر بار با شرایطی جدیدی مواجه میشم کنترلم و روی احساسات و رفتارم از دست میدم.
    اون از مدتی که ازش بی خبر بودم و نزدیک بود باهاش تماس بگیرم . اینم از الان که برگشته و وسوسه میشم حتی شده نیم ساعت باهاش حرف بزنم. خودم فکر میکنم علت این رفتارم اینه که میترسم فراموشم کنه ، میترسم براش بی اهمیت بشم. اونم در حالی که هیچوقت واقعا احساس نکردم اهمیتی تو زندگیش دارم.

    آخه من چمه ؟ من که میدونم اون واقعا دوسم نداشت، یه سرگرمی براش بودم فقط . من که میدونم سه سال تموم عمرم و تلف کرد و چقدر واسه اینکه بیخودی منو درگیر خودش کرد اذیت شدم. من که حالم از فکرایی که راجع بهش میکنم به هم میخوره. از اینکه همه ش فکر میکنم بی بند و باره و الانم سرگرم یه دختر دیگه ست. من چه مرگمه آخه. چرا باید هنوزم برام مهم باشه؟ چرا نمیتونم تحمل کنم که دیگه دوستم نداشته باشه. چرا میخوام جلو چشماش باشم؟

    تورو خدا دوباره چوب قضاوت و سرزنشتون و رو سرم نگیرید. من اینارو اینجا مینویسم فقط واسه اینکه آروم بشم دوباره سمت اون آدم نرم. وگرنه اصلا اینجا چیزی نمینوشتم کار خودم و میکردم. من میخوام شما دلم و قرص کنید. میدونم یه مدت دوباره تحمل کنم این وسوسه مم از بین میره. کمکم کنید بدون تحقیر .......



    کاش هیچوقت برنمیگشت. من نمیتونم بلاکش کنم چون پیش ایشون چندتا ترانه دارم که میخوام در جریان سرنوشتشون باشم. چون نمیخوام باهاش حرف بزنم فقط از این طریق میتونم از کارام اطلاع پیدا کنم. ولی اکانت ارتباطیم و با ایشون پاک کردم و تو صفحه ی خودمم تو لیست دوستانم نیست.
    ویرایش توسط maryam240 : جمعه 30 مرداد 94 در ساعت 02:29

  10. 2 کاربر از پست مفید maryam240 تشکرکرده اند .

    اعجاز عشق (جمعه 30 مرداد 94), شیدا. (جمعه 30 مرداد 94)

  11. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام مريم عزيز

    مي دانم شرايط سختي داري اما اين وسوسه ها و دلتنگي ها طبيعي و گذراست.


    شما سخت ترين قسمت را پشت سر گذاشتيد اون هم اينه كه تصميم گرفتيد اين آدم را از فكر و قلب و زندگيتون بيرون كنيد .

    ترك وابستگي اون هم براي يك دختر سختيهايي دارد ....... سه سال به اون شخص بها دادي دلتنگش شدي ارتباط برقرار كردي ......... وسوسه شدي باهاش صحبت كني ...... اما الان براي اون سه سال افسوس مي خوري كه چرا به پاي كسي كه برايت ماندني نبوده ماندي.

    بالاخره بايد اين عذاب را تحمل كني و دندان خراب را بيرون بيندازي........... تحمل كني اين حالتت زودتر از بين مي رود.

    مريم عزيز به خودت فرصت بده تا بتواني از كابوس اين سه سال بيرون بيايي ........اشكالي ندارد اگر گاهي دلتنگ ميشي اما مهم اهميت قائل نشدن به اين وسوسه هاست.

    اگر هنوز به او فكر مي كني نيازي به سرزنش نيست اما بايد مواظب افكارت باشي.

    هزار بار وسوسه شدي با او صحبت كني مهم نيست مهم اين است كه بر تصميمت پافشاري كني.

    در كل به خاطر افكار و وسوسه ها نگران نباش اگر به اينها بي اعتنايي كني زودتر دست از سر شما برمي دارند.

    بگذار ذهنت فرصت آرام شدن داشته باشد .......... دلايلي كه براي قطع ارتباط داري را در ذهنت مرور كن ....... خصوصيات منفي آن آدم را به ياد بياور .

    امروز خودت را با هر چه مي تواني سرگرم كن ...... نگران فردا هم نباش كه گذشت زمان احساساتت را كمرنگ مي كند ...... شايد او به فراموشي سپرده نشود اما برايت بي اهميت مي شود .

    صبوري كن ............... صبوري كن ........... به خدا مي گذرد ........ و دلت هرگز اينطور نمي ماند كمي بيشتر از اين سي روز زمان لازم است .......... كم كم آرام مي شوي .......... زندگيت به روال عادي برمي گردد.

    اگر مي توانستي كلا راه هاي ارتباطي را از بين ببري به گونه اي كه در جريان هيچ موضوعي مربوط به او نباشي خيلي زودتر به نتيجه مي رسيدي و راحت تر بودي ......... سرنوشت شما كه مهم تر از ترانه هاست .

    مريم عزيز دوست داشتي بگو : چه هدفي در زندگي داري؟ ............علايقت چيست ؟.......... مي تواني برنامه اي در راستاي هدف و بر اساس علايقت تنظيم كني ؟

    وقتي ناآرامي چه چيزي به آرامشت كمك مي كند؟


    در صورت تمايل بيشتر از خودت بگو و هر چه ميخواهي بگو.
    ویرایش توسط اعجاز عشق : جمعه 30 مرداد 94 در ساعت 06:53

  12. 2 کاربر از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 30 مرداد 94), شیدا. (جمعه 30 مرداد 94)

  13. #48
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    مریم من بهت میگفتم درکت میکنم میدونی تو دیگه دوسش نداری مطمین باش چشیدم که میگم ازش هم متنفری اینم مطمین باش به بددلی وذات کثیفش هم ایمان داری اینم مطمین باش
    اماااا میترسی رابطه رو قطع قطع قطع کنی از تنهایی میترسی الانم تنهایی ها,اما وقتی خودت کلمه تنهایی میگی اینکه دیگه تا ابد سمتش نری ته دلت خالی میکنه
    من خودم متاسفانه مدتی با یه پسری مثل تو فقط تلفنی دوست بودم اون سال اول که عالی بود اما سال دوم یعنی اگه من خودم شبا اس نمیدادم عمرا اون اس میداد اگه قهر میکردم شاید یه هفته هم میگذشت اما,اون هیچی نمیگفت منم خیلی تنها بودم شاید دوسه روز میشد خبری نداشتم حتی باورکن دلم براش تنگ نمیشد اما از همین که بگم دیگه تموم شد وتا ابد از دست بره میترسیدم همیشه میخواستم یه روزنه برگشت بزارم همیشه میگفتم قهر میکنم یه ماه دیگه برمیگردم فقط واسه اینکه میترسیدم بگم برای همیشه تمام ومن تنها بمونم

    دختر بد مارو یاد خاطراتمون انداختی اشکمونو دراوودیا مگه من نگفتم من زن تناردیه ام بیام بکشمت؟بیام برات؟
    اگه یبار دیگه فکرشو بکنی میبافمتا
    برو اهنگ (زندگیه تازه ,از black cat)بگیر هی گوش کن هی گوش کن به نظرم اهنگ خوبی باشه

    و یه توصیه مهم مریم تو این زمان نفست به انواع مدلا وسوسه ات میکنه حتی شاید بگی الان بهش میگم از زندگیم برو یا مثلا با سردی بهش بگم برام مهم نیست یا.....
    تو الان عین یه معتاد ترک کرده هستی که فقط فقط با یه سیگار همه رشته هاش پنبه میشه حواست جمع کن اصلا خودت ببند به تخت :)

  14. 4 کاربر از پست مفید دختر جوان تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 30 مرداد 94), parvaaz (جمعه 30 مرداد 94), اعجاز عشق (جمعه 30 مرداد 94), شیدا. (جمعه 30 مرداد 94)

  15. #49
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مریم جان،

    خیلی از حرفهایی که ما می زنیم در مقابل توجیهات و مقاومتهای تو (ناخودآگاه) برای برگشتن و ارتباط بی فایده است. ما هر چی بگیم شما یه توجیه پیدا می کنی.
    پس خیلی دنبال دلیل نباش که چرا؟

    فقط مطمئن باش این همه آدم با هم اشتباه نمی کنند
    این همه مطالب روانشناسی که در مورد ارتباطهای ناسالم هست اشتباه نیست
    پس هر دلیلی و توجیهی هم که برای خودت می آری، آخرش بگو به هر حال من فقط "نباید" تماسی بگیرم.

    اینقدر تماس نگیر و این فاصله را ادامه بده تا به نقطه ای برسی که خودت جواب چراهات را پیدا می کنی.
    حتی ممکنه یه جواب به خودت بدی، بعد که بیایی تاپیکت را بخونی، بگی این را که فلانی و فلانی هم می گفتن چرا من متوجه نمی شدم.
    یه چیزایی را فقط باید به خودت زمان بدی تا متوجه بشی. اگر الان نمی فهمی اصلا مهم نیست. فقط تماس نگیر.

    مریم این رابطه هیچی برات نداره جز این که تضعیفت می کنه.
    هر چی بیشتر تضعیف بشی بیرون اومدن از اون شرایط سخت تر می شه.
    اینقدر تحقیر می شی و خورد و شکسته می شی که دیگه حال بیرون اومدن هم نداری.
    پس مقاومت کن و فقط تماس نگیر.

    اگر به من باشه که می گم قید اون ترانه های و سرنوشتشون را هم بزن.
    دیگه برای چک کردن سرنوشت اونا هم نرو تو پیجش.
    ولی چون نمی دونم از چی حرف می زنی و اهمیت این ترانه ها چی هست و با سرزدن چطور سرنوشتشون معلوم می شه، درست نمی دونم باید چی بگم.
    شاید ارزششون را درک نمی کنم که می گم از خیرشون بگذر.

    هیچ چیزی ارزش این را نداره که تو و سرمایه زندگیت و هستیت از دست بره یا زیر دست و پای نااهلها حروم بشه. مواظب عمرت باش. مواظب روانت باش. مواظب سلامتیت باش. این فشارهایی که تحمل می کنی، این وقتهایی که می ذاره، این آویزون شدن و تحقیر شدن و التماس کردنها برای توجه (قبلا را می گم که ساعتها وقتت را می ذاشتی ) داره سرمایه های گرانبهایی را ازت می گیره. شخصیت و روح و روانت را تخریب می کنه. اگر می شه ترانه هات را پس بگیر. اگر نمی شه از خیرش بگذر. مواظب باش دوباره نلغزی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 30 مرداد 94), parvaaz (جمعه 30 مرداد 94), اعجاز عشق (جمعه 30 مرداد 94)

  17. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مرسی از همه تون به خاطر حرف های خوبی که نوشتین. خیلی به حرف هاتون فکر کردم ، حتی همین الان وسوسه شده بودم برم باهاش حرف بزنم این دفعه میخواستم همون ترانه هارو بهونه کنم ، اما قبلش گفتم بیام حرف های شمارو بخونم. اومدم اینجا حرف هاتون و که خوندم ، فکر کردم باید چیکار کنم. اون ترانه ها برای من مهمن. میخواستم از طریق صفحه ش ببینم که ازشون استفاده میشه یا نه چون هر کار تازه ای و روی صفحه ش میذاره.

    اما دیدم واقعا اینجوری دارم خودم و نابود میکنم ، چون همین چک کردن صفحه ش این وسوسه هارو توو من ایجاد میکنه. شاید اگه ازشون استفاده کنه خودش تماس بگیره. چون پولی بابت اون ترانه ها به من پرداخت نکرده و گفت اگه کارو به خواننده ای سپردم بهت خبر میدم. اون ترانه هارو هم روی ملودی نوشتم. بنابراین تقریبا آماده هستن و اگه خواننده ای اونارو بخواد خیلی زود سرنوشتشون معلوم میشه. الان فکر میکنم بذارم برم و حتی به خاطر اون ترانه ها دیگه تماسی باهاش نداشته باشم تا بفهمه اونقدر ازش بیزارم که حتی از حق و حقوقم هم گذشتم.

    فکر میکنم بهترین کار همین باشه که بلاکش کنم و هفته ای یه بار از بلاک درش بیارم و یه نگاهی به صفحه ش بندازم. اینجوری یه مزیت دیگه هم داره. چون نهایت وسوسه م این میشه که تو صفحه ی خودم از بلاک درش بیارم نه اینکه باهاش حرف بزنم.
    نظر شما چیه ؟

    اعجاز عشق خیلی حرف های خوبی برام نوشتی واقعا ممنونم ازت

    دختر جوان دقیقا همون احساسی که من دارم و نوشتی. من شاید دیگه دلتنگشم نباشم ولی انگار یه جورایی میخوام یادش بیارم که منم هستم. به خاطر تنهایی نیست یا اینکه فکر کنم که رابطه کلا قطع نشه که یه روزی برگردم. این حس و دفعه های قبل که جدا میشدیم خیلی داشتم ولی الان نه ، نمیدونم چه جوری بگم چون اصلا دیگه از حرف هایی که میدونم بینمون رد و بدل میشه حالم به هم میخوره. چون میدونم اون دوباره شروع میکنه . من خودم و از اون فکرا کشیدم بیرون اصلا دلم نمیخواد دوباره فکرم و درگیر کنه.

    آره همینطوره مثلا به خودم میگم برو فقط حالش و بپرس و سریع هم خدافظی کن. تو که نمیخوای بشینی باهاش حرف بزنی یا شروع کنی باهاش باشی که. ولی خیلی خیلی دلم میخواد مثه یه تیکه آشغال از زندگی و فکر و دلم بیرونش کنم. اصلا دیگه سمتش نرم و هیچ تماسی باهاش نداشته باشم . چون احساس میکنم به اندازه ی کافی تو این رابطه تحقیر شدم. میخوام بهش نشون بدم منی که اینقدر بهش اهمیت میدادم دیگه اصلا برام مهم نیستش.

    دیشب واقعا میخواستم اینجا بنویسم یکی منو زنجیرم کنه . ببندتم به تخت یا اصلا بگیره بکشتم که نخوام با اون حرف بزنم که الان دیدم تو هم تخت و نوشتی. :)


    شیدا جان ممنون عزیزم که به تایپیکم سر زدی. خیلی خوشحالم کردی. چون راهنمایی های تورو که برای بچه های دیگه تا به حال خوندم میدونم خیلی درکت زیاده و اکثرا بهترین راهنمایی ها رو برای بچه ها مینویسی. به حرف های تو هم خیلی فکر کردم. واقعا هیچ چیز مهم تر از خودم و عزت نفسم نیست. نظرتون در مورد اینکه بلاکش کنم و هر از گاهی از بلاک درش بیارم تا از سرنوشت ترانه هامم خبر بگیرم چیه ؟
    ویرایش توسط maryam240 : جمعه 30 مرداد 94 در ساعت 17:49


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.