به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 70
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچه ها!


    - - - Updated - - -


    سلام بچه ها!
    من اکانت فیسبوکی که اونجا باهاش در تماس بودم و برای همیشه بستم.
    هنوزم خبری ازش نیست ولی برای من دیگه اهمیتی نداره.
    یه چیزی میخوام بگم شاید حرفم به مذاق خیلیا خوش نیاد.
    ولی من نه به خاطر ناراحتی برای اون خانومش برای ارتباطم با شوهرش و
    نه به خاطر دوستانی که اینجا سرزنشم کردن و به قول ستاره خواستن بهم
    سیلی بزنن تصمیم قطعی به جدایی از اون آقا گرفتم ، بلکه این کارو فقط و فقط
    به خاطر خودم و آرامش زندگیم و نجات آینده م انجام دادم.

    دوستان میگن من باید به خانومش و زندگیش فکر میکردم و پام و کنار میکشیدم.
    آره درسته ولی بیشتر از من ، همون آقا باید به فکر زندگی و خانومش می بود و
    یه دختر ساده و بی تجربه رو به خاطر تفریح یا سرگرمی یا هرچیز دیگه ای
    درگیر نمیکرد.

    وقتی این آقا کوچکترین عذاب وجدانی به خاطر خیانت به خانومش و
    ارتباطش با من نداشت و یه جورایی این و حق خودش میدونست به خاطر
    ناراحتی هایی که تو زندگی از طرف خانومش کشیده بود ، من چرا باید ناراحتش
    میشدم و غصه ی زندگیشون و میخوردم.
    خودم کم درد نداشتم ، کم عذاب روحی و رنج این رابطه رو تحمل نمی کردم ؟
    من که دلم نمیخواست زندگیم اینجوری بشه. نمیخواستم تو مسیرم همچین آدمی سبز بشه و روحم و نابود کنه. ازم یه دختر عصبی و پرخاشگر بسازه که دیگه نه علاقه نه اعتماد نه توانی برای عشق ورزیدن به هیچ مردی که تو زندگی
    سر راهش قرار میگیره رو نداشته باشه.

    نمیخواستم سه سال تموم درگیر یه رابطه پوچ و پر از تنش روحی بشم و جسمی و روحی داغونم کنه. دیگه به هیچ مردی تو زندگیم اعتماد نمیکنم.
    به هیچکس اجازه نمیدم پاش و توی زندگیم بذاره تا اینجوری شکنجه م کنه و از خودم و زندگی بیزار.

    اون آقا هیچ حد و مرزی تو روابطش با آدما قائل نمیشد. زن و مرد براش فرقی نداشت. راحت به همکارای خانومشم ابراز علاقه میکرد. حتی یکی از خانومای همکارم اون اوایل که من هنوز رابطه م با ایشون صمیمی نشده بود و بهش حرفی از احساسم نزده بودم. بهم گفت که فلانی بهم گفت عاشقتم ، منم جواب دادم عشق تو به چه دردم میخوره ، اونی که باید عاشقم باشه ،
    عاشقم نیست.

    البته این خانوم مدت کمتری بود که با این آقا از لحاظ کاری در ارتباط بود و من
    هفت هشت ماه زودتر با اون آقا آشنا شده بودم و خود اون خانوم پسری و دوست داشت به خاطر همینم حرفای اون آقارو جدی نمیگرفت و رو حساب مهربونی و احترام میذاشت.

    منم این حرفش و زیاد جدی نگرفتم و برام مهم نبود. چون بارها به خود منم از این حرف ها زده بود و حتی به من میگفت هر کی به من پیام میده (حتی همون خانومی هم که بهش گفته بود عاشقتم) اونقدر جواب نمیدم که خسته میشه میره ولی تا تو پیام میدی سریع جواب میدم و دوست دارم باهات حرف بزنم چون خیلی معصوم و لطبف و مودبی.

    گناه من چی بود. من که همیشه فاصله م و با آدما نگه داشتم. همیشه اگه کسی هم بهم پیام داده در کمال احترام و ادب و با حفظ حریم ها صحبت کردم.
    این آقا هم به خاطر برخورد من اون اوایل خیلی با رعایت حریم صحبت میکرد.
    جوری که اعتماد من و جلب کرد . کم کم لابه لای حرفا شروع کرد به ابراز علاقه و تو خیلی برای من مهمی ، باهام حرف نزنی حالم بد میشه ، دلم تنگ شده بود چند روز حرف نزدیم و ......... .

    از سنگ که نبودم که توی ده دوازده ماه ارتباط تحت تاثیر این حرفاش قرار نگیرم و فکرم و سمت خودش نبره.

    اگه از همون اول میخواست اینجوری برخورد کنه مطمئنا هوشیار میشدم و بهش اجازه نمیدادم ولی اینا روند خیلی آرومی داشت. جوری که باورش میکردم. به دلم مینشست.

    خیلی بهش گفتم رفتارش و با دخترا عوض کنه. فرق بذاره بین زن و مرد.
    گفتم حتی اگه خودتم منظور نداشته باشی اون دختر یا خانوم ممکنه یه برداشت دیگه بکنه ، بهت وابسته بشه.

    میگفت آره تو راست میگی دو سه نفرم قبل از تو بهم علاقه مند شده بودن. بعد که بهم گفتن برخورد بدی باهاشون کردم. یکیشون حتی کلی چیز برام نوشت و نفرینم کرد.

    گفتم پس چرا با من اینجوری نکردی. چرا وقتی احساسم و بهت گفتم رابطه تو باهام قطع نکردی حتی گفتی خودمم همیشه یه احساسی بهت داشتم
    گفت چون تو فرق میکردی. خیلی معصوم و پاک بودی. اونا از همون اول زدن تو جاده خاکی.

    من به خانومش فکر میکردم. تا جایی که میشد مواطب بودم که ارتباطمون روی زندگیش و روابطش با خانومش تاثیر بدی نذاره. وقتی اصرار میکرد باهاش چت اونجوری داشته باشم ، بهش میگفتم یه وقت این چتا روی رابطه ت با خانومت اثر بدی بذاره ، میگفت نه اتفاقا ارتباطم با خانومم بهتر شده.

    تو این سه سال هیچوقت به موبایلش زنگ یا اس ام اس نزدم حتی وقتایی که بی خبر میرفتن مسافرت و من هر روز منتظر میشدم تا برگرده.

    به فیسبوکش پیام نمیدادم. هیچوقت کاری نکردم که خانومش بهش شک کنه یا
    رابطشون خراب بشه. خانومش تا جایی که میدونم هیچی از این ارتباط نمیدونه.
    حتی پیش خودش فکر میکنه شوهر خیلی خوبی داره.

    البته از خیلی جهات خیلی مرد خوبیه. خیلی به حرف خانومشه. خیلی زبونی و
    عملی به خانومش محبت میکنه. هیچوقت عصبانیتش و ندیدم. همیشه آروم و صبور و مهربون برخورد میکنه. حتی خود من خیلی وقتایی که عصبانی بودم به محل کارش زنگ زدم اونقدر آروم و مهربون باهام برخورد میکرد که سریع آروم میشدم.

    بد خانومش و پیش من نگفته تا حالا فقط چندبار سربسته تو صحبتاش گفت که اوایل زندگی خانومش خیلی اذیتش میکرده ولی به مرور بهتر شده

    هر وقت خانومش زنگ زده تو خونه مشکلی پیش اومده ، یا مریض بوده فوری رفته پیشش. همیشه. یه لحظه هم تعلل نمیکنه هر وقت خانومش بهش احتیاج داره سریع کنارشه. یه جورایی مثل برخوردش با من که تا تو فیسبوک میدید آنلاینم سریع میومد یاهو پیشم.

    بگذریم اونی که تو این رابطه بیشتر از هر کسی آسیب دید و سه سال از عمرشم بیهوده تلف شد من بودم. منی که بعید میدونم دیگه بتونم به هیچ مردی احساس پیدا کنم. اعتماد کنم. خانومش وضعش خوبه من داغون شدم . دیگه هیچ مردی و لایق اینکه عشق و محبتم و براش خرج کنم نمیبینم.
    به همه شون بدبین شدم.

    اون از پدرم ، اینم از این.

    - - - Updated - - -


    ستاره من فقط اکانت فیسبوکی که اونجا آنلاین میشدم میومد پیشم و بستم.
    به یاهو و مسنجر و فیسبوک خودم کاری ندارم. من قبلا از این کارا زیاد کردم که
    آیدی مسنجرش و پاک کنم یا بلاکش کنم و این چیزها.
    ولی همیشه برگشتم و از بلاک درش آوردم. اونقدر که دیگه همه چیش و حفظ شدم. نه این کارا فقط ظاهریه و کمکی به من نمیکنه

    اون وقتا ته قلبم باهاش بود و میخواستم رابطه مون هر جور شده ادامه داشته باشه. ولی الان یه چیزی فرق کرده. من اون آدم سابق نیستم.
    دیگه به احساس اون نگاه نمیکنم. منو دوست داره یا نه ؟ دنبالم میاد یا نه ، دلش برام تنگ میشه ، ناراحت میشه دیگه نیستم.

    نه من به اینا نگاه نمیکنم . من فقط احساس خودم و میبینم و اینکه تو این رابطه چی شد و به من چی گذشت. فکر میکنی آسونه کسی و دوست داشته باشی که میدونی هر شب توو آغوش یه زن دیگه میخوابه. درسته اون زنشه ، انتخاب اولشه ، من نباید تو زندگیش میومدم. ولی این اتفاق افتاد و من بدون اینکه بخوام درگیر این رابطه شدم. ضربه هاشم خوردم . اذیت شدم ولی دیگه نمیذارم صدماتش برام بیشتر از این باشه. برای همینم آخرین بار که حرف زدیم اونقدر عصبانی شدم که میخوام کوچکترین ارتباطی باهاش نداشته باشم.

    اگه دنبال این بودم زندگیش و خراب کنم. اعتماد خانومش بهش و خراب کنم کار سختی نبود. میتونستم وقتایی که میره مسافرت و خانومش بیشتر حواسش پیششه بهش زنگ بزنم یا پیامک بدم. یا حتی یه بار اومد بهم گفت موبایلم دو سه روز پیشه خانوممه یه وقت زنگ نزنی. ( در حالی که من هیچوقت به موبایلش زنگ نمیزدم ) ولی میخواست خیالش راحت باشه.
    من اگه میخواستم میتونستم تو همون دو سه روز بهش زنگ بزنم. خانومش و غیر مستقیم متوجه رابطه مون بکنم. من حتی صداش و وقتی بهم ابراز علاقه میکرد دارم. میتونستم از اینا استفاده کنم ولی نکردم و نمیکنم.

    فقط میخوام به آرامشی که لایق خودمه برسم. برای همینم جدا شدم و
    مطمئنم دیگه برنمیگردم و نیازی هم به بلاک کردن و پاک کردن یاهو و این چیزا ندارم ، چون دلم دیگه با این رابطه نیست حتی با اینکه احساسم بهش هنوز سر جاشه.
    ویرایش توسط maryam240 : دوشنبه 19 مرداد 94 در ساعت 15:12

  2. کاربر روبرو از پست مفید maryam240 تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خوشحالم که تونستی با خودت و احساست کنار بیای و تصمیم درستو بگیری

    تمام حس هایی که الان داری طبیعیه و به مرور باید سعی کنی کمرنگش کنی

    همونطور که گفتم مرد متاهل خیلی خوب میدونه چطور روی مغز یه زن اثر بذاره و در کنارشم خوب میدونه چکار کنه که یه زن قلبش تندتر بزنه

    پس اگرچه خودتم بی تقصیر نبودی اما اکثرا هرجا احساس یه زن کم تجربه با تجربه مرد روبروی هم قرار میگیره مرد با تجربه احتمال پیروزیش بهتره

    این داستان فقط یه تجربه و یه پند باید برات بشه که براحتی اعتماد نکنی و دل نبندی

    اینکه بفهمی مردای اینجوریم هستن

    همین دیگم بهش فکر نکن و احساس گناهو از خودت دور کن فکر کن اصلا این اتفاقات نیفتاد

    افرین که به خودت و احساست فکر میکنی و به خودت اهمیت میدی و نمیذاری با احساساتت بازی کنه
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 19 مرداد 94 در ساعت 15:58

  4. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام خانم مریم
    امیدوارم حالتون بهتر از دیروز باشه


    پست هاتون و خوندم ، حالا اتفاقیست که افتاده ، گذشته ها گذشته دیگه هم نمیشه برگشت و تغییرش داد.
    بفکر آینده حودتون باشید.خودتون بفکر خودتون باشید. درست مثه همون آقای متاهل ، ایشون تو این روابط به دو نفر اسیب رسوند خانمشون و شما، و یا شاید خیلی دخترهای دیگری که با احساساتشون بازی کردند و ما شما و خانمشون بی خبر هستیم.

    مطمعنا وقتی میگید اینقدر با خانم ها صمیمی هستند و زن و مرد براشون فرقی نداره ، خانمشو ن هم خبر دارند شایدم خبر ندارند، و ایشون خیلی بازیگر خوبی هستند شایدم خبر دارند و براشون مهم نیست که اگر مهم نبوده و نیست و پس در خیانت هایی که بهشون میشه ایشون، خودشون هم مقصرند.

    شما راست میگید حرف درستی زدید وقتی همسر آدم به فکر همسرش که نزدیکترین و تنهاترین کسی هست که تا آخر عمر در خوشی و نا خوشی کنارش هست رحم نمیکنه براحتی فریبش میده و از اعتمادش سواستفاده میکنه دیگه یک غریبه که هیچ نسبتی باهاش نداره نمیشه انتظار همچین لطفی داشت.

    ولی تجربه خوبی براتون شد که بدونید یک مرد متاهل هدفش فقط و فقط از داشتن رابطه صمیمانه با سایر دختران پر کردن نقایص همسرشون و وقت گذرونیست و تو این راه شما و همسرشون بیشترین آسیب و مبینید. هیچوقت به یک مرد متاهل اعتماد نکنید و وارد یکسری روابط صمیمانه غیر ضروری نشید. چون براتون نه تنها آرامش ساز نیست تازه آرامش سوز هست.

    همیشه در یک رابطه خصوصا مسله دوست داشتن و ازدواج به این دقت کنید که آیا این رابطه برای شما آرامش ساز هست، آیا آرامشی که بشما میده موقتیست یا میتونه دائمی هم باشه. روابطی که با افراد متاهل بوجود می آید حتی وقتی به ازدواج هم ختم میشه هیچوقت اون آرامشی که یک دختر با ازدواجش نیاز داره و نمیتونه کسب کنه، حاشیه های زیادی و درگیریهای فراوانی داره که اونا هم باید تحمل کنه. تشکیل خانواده و ازدواج خودش پر از موانع هست و سخت ، دیگه چه برسه که یک دختر بخواد با درگیریها و سختی های ازدواج قبلی آقا هم بسازه .

    تو این رابطه شما هم اشتباهاتی داشتید ، نباید فقط اون مرد و مقصر بدونید ، شما هم با علم اینکه ایشون متاهل هستند وارد رابطه احساسی شدید.
    حتی اینو میدونستید که هیچوقت به ازدواج ختم نخواهد شد ، اما بازم بخاطر لذت های موقتی و زودگذری که از ارتباط داشتن با اون کسب میکردید این ارتباط و ادامه دادید.
    پس در آسیبی که میبینید نقش خودتون هم پررنگ خواهد بود.
    اون آقا هم مقصرند بخاطر اذیت هایی که خانمشون داشتند همچین راه مخربی و برای جبران ، انتقام یا هر چیزی دیگری انتخاب کردند.

    راستی از صحبت هایی که کردید بنظرم این آقا برخلاف ادعایی که داشتن کاملا و خیلی خوب با روحیات خانم ها آشنایی داشتند، اینکه میگید خوب بلدند ابراز علاقه کنند و با وجود روابطشون بازم خانمشون و راضی نگه دارند و همینطور تا حالا چند خانم عاشقشون شدند یعنی ایشون با علم به اینکه رفتارشون باعث جذب خانم ها و وابستگیشون میشه این رفتار و دارند . و با آگاهی کامل به داشتن این رفتار ادامه میدادند.

    شما و نمیدونم ولی من اگر بودم از آدمی که به راحتی از احساساتم سواستفاده میکرد متنفر میشدم بجاییکه عاشقش بشم و نگرانش بشم.
    بنظرم این آدم لیاقت لحظه ای نگرانی شما و ذهن مشغولی شما در رابطه با خودشون اصلا ندارند.
    برای خودتون و شخصیتتون ارزش بیشتری قائل باشید و عشق و علاقه اتون و احساساتتون و برای آدمی بذارین که لایقش باشه.

    امیدوارم ازدواج خوبی داشته باشید و همسری نصیبتون بشه که هیچوقت حتی در ذهنش هم مانند این آقا بهتون خیانت نکنه و اینقدر برای شما و شخصیتتون ارزش قائل باشه که حتی زمانی هم که حضور فیزیکی ندارید سراغ این دست روابط نره و از اعتمادی که بهشون دارید سو استفاده نکنه.


    ********************************
    راستی یک علامت سوال بزرگ ذهن منو مشغول کرده ، همچین مردی که به همسر خودش رحم نمیکنه اونم همسری که بطور واضح میگند یک زمانی خیلی عاشقشون بوده، چطور انتظار داشتید به احساسات شما رحم کنن؟؟؟، شما که براشون یک غریبه هم بودید. بنظرم واقعا این مرد اصلا لیاقت شما رو ندارند یعنی لیاقت هیچ خانومی و ندارند، من دلم برای خانمشون سوخت که قراره یک عمر به خاطر بچه و نفهمیدن خیانتی که در قبالشون میشه این مرد و خیانتاشو تحمل کنند، شما که خوشبختانه زودتر شناختینشون و بعد گذر یک دوره به حالت قبلتون برمیگردید و میتونید مرد خیلی خیلی خیلی بهتری از ایشون انتخاب کنید و زندگی خوبی هم داشته باشید. ولی خانمشون همچنان باید به این زندگی با یک شوهر نمایشی ادامه بدهند. بنظرم خدارو صد هزارمرتبه شکر کنید که چهره واقعی این مرد براتون نمایان شد .
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 19 مرداد 94 در ساعت 18:45

  6. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), یاس پاییزی (دوشنبه 19 مرداد 94)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی سحر عزیز

    من زیاد احساس دلتنگی و وسوسه برای تماس با اون آقارو ندارم.
    رابطه ی ما بیش از چهار ماه بود که تموم شده بود و این مدتم فقط یه سلام و احوالپرسی
    ساده داشتیم هر از گاهی. و هیچ قرار و علاقه ای برای شروع دوباره وجود نداشت
    لااقل من از طرف خودم مطمئن بودم.
    بیشتر احساساتم و تحت کنترل داشتم و خب اون آقا هم بعد از جدایی زیاد ابراز علاقه و دلتنگی نداشت و اینم توی کنترل احساساتم خیلی بهم کمک میکرد ولی میخواست و
    تلاش میکرد دوباره بحث و به سمت مسائل جنسی بکشونه و منو که بعد از جداییمون
    این میل و تو خودم خاموش کرده بودم دوباره درگیر کنه. من واقعا دیدم که داره کم کم
    روی منم تاثیر میذاره و برای همینم خیلی عصبانی شدم.

    چون برای من که یه دختر جوون و مجردم این قضیه خیلی اذیتم میکرد و میکنه. من راحت میتونم این میلم و سرکوب کنم ولی در صورتی که کسی نباشه مدام قصد تحریکم و داشته باشه. اونم کسی که خیلی دوستش دارم.
    این کارشم از روی خودخواهی میدونم چون اون متاهل بود و فشاری روش نبود ولی من
    خیلی اذیت میشدم.
    جدا شدم چون با این رفتارهاش دیگه برام جای تردید باقی نذاشته بود که علاقه ای در کار نیست و فقط یه سرگرمی و تفریح واسه تازه کردن احساسات جنسیش بودم.

    من هیچوقت تو زندگیم آدمایی که باهام بد برخورد میکنن و آزارم میدن تحمل نمیکنم.
    حتی اگه عزیزترین کسم باشه. علاقه م به این آقا خیلی زیاد بود که سه سال بدترین
    روزارو از نظر روحی باهاش گذروندم ولی بازم میخواستم کنارم باشه. اما دیگه بیشتر از این
    نمیتونم. وقتش رسیده برای خودم ارزش قائل بشم و بشم همون دختر مغروری که
    کمترین توجهی هم به مردایی که سعی میکردن بهش نزدیک بشن نداشت.

    سحر جان ممنون که اینقدر خوب شرایط رابطه ی مارو درک کردی. من ده سال از اون
    آقا کوچیکتر بودم و کم تجربه. معلومه که میدونست چه جوری احساسات منو نسبت به
    خودش تحریک کنه. تازه اون آدمیه با روابط اجتماعی بالا و قوی و قبل از ازدواجشم با
    دخترای دیگه هم در ارتباط بوده و حتی همین حالا هم من مطمئن نیستم غیر از من
    و خانومش با کس دیگه ای نباشه.

    اون کاملا با احساسات زن ها و خانوما آشناست ولی من تازه تو این رابطه بود که خیلی
    چیزارو در مورد مردا یاد گرفتم و تجربه کردم.
    از این جهت شاید بد نبود هر چند تاوان سنگینی داشت.

    - - - Updated - - -

    امیدوارم حالتون بهتر از دیروز باشه

    دختر بی خیال عزیز مرسی عزیزم خیلی بهترم


    تو این رابطه شما هم اشتباهاتی داشتید ، نباید فقط اون مرد و مقصر بدونید ، شما هم با علم اینکه ایشون متاهل هستند وارد رابطه احساسی شدید.
    حتی اینو میدونستید که هیچوقت به ازدواج ختم نخواهد شد ، اما بازم بخاطر لذت های موقتی و زودگذری که از ارتباط داشتن با اون کسب میکردید این ارتباط و ادامه دادید.
    پس در آسیبی که میبینید نقش خودتون هم پررنگ خواهد بود.


    درسته عزیزم منم مقصر بودم ولی تا چند ماه اول نمیدونستم ایشون متاهله. بعدم که فهمیدم به دلیل همین تاهلش و همچنین اینکه از نظر چهره برام جذابتی نداشتن اصلا تصور نمیکردم احساس خاصی بعدها بهشون پیدا میکنم. برای من این آقا به خاطر رفتار خوب و توام با احترام و مهربانی ، احترام خاصی داشت و به همین خاطر در مواجه با ابراز علاقه های ظریف و محترمانه شون از خودم عکس العمل تندی نشون نمیدادم. اصلا فکر نمیکردم تاثیری تو روحیه ی من بذاره اما کم کم چشم باز کردم دیدم که درگیرش شدم. اونم سخت و به راحتی نمیتونستم از فکرشون خلاص شم.

    اما قبول دارم که باید هوشیارتر برخورد میکردم. باید زودتر متوجه میشدم و جلوی این صمیمیت و این رفتارهارو میگرفتم.به هر حال منم تو این اشتباه و صدماتی که دیدم سهم زیادی داشتم.


    راستی از صحبت هایی که کردید بنظرم این آقا برخلاف ادعایی که داشتن کاملا و خیلی خوب با روحیات خانم ها آشنایی داشتند، اینکه میگید خوب بلدند ابراز علاقه کنند و با وجود روابطشون بازم خانمشون و راضی نگه دارند و همینطور تا حالا چند خانم عاشقشون شدند یعنی ایشون با علم به اینکه رفتارشون باعث جذب خانم ها و وابستگیشون میشه این رفتار و دارند . و با آگاهی کامل به داشتن این رفتار ادامه میدادند


    دقیقا عزیزم همینطور بود ولی ادعا میکرد که از روی نا آگاهی و به خاطر اخلاق خوبشه که این خانوم ها و من بهش علاقه مند شدیم. من بارها به این مسئله فکر کردم و زمانی هم ازش متنفر شدم ولی این تنفر بیشتر داشت بهم صدمه میزد حتی به ذهنم رسیده بود که با گفتن همه چی به همسرش ازش انتقام بگیرم تا براش درس عبرت بشه که با احساسات هیچ دختری مثل من دیگه بازی نکنه. اما دلم برای خانومش سوخت. هر چی باشه زندگی خوبی دارن اگه این آقا دوباره کاری نکنه که یالاخره یه روز دستش برای خانومش رو بشه.
    خوش اخلاق و مهربون و صبوره ، عصبانی نمیشه. هر موقع خانومش بهش نیاز داره کنارشه. اینا خصوصیات خیلی خوبیه برای یه زندگی اگه دست از این شیطنت های گاه و بیگاهش برداره. به نظر من خانومش میتونه خیلی خوشبخت باشه.


    امیدوارم ازدواج خوبی داشته باشید و همسری نصیبتون بشه که هیچوقت حتی در ذهنش هم مانند این آقا بهتون خیانت نکنه و اینقدر برای شما و شخصیتتون ارزش قائل باشه که حتی زمانی هم که حضور فیزیکی ندارید سراغ این دست روابط نره و از اعتمادی که بهشون دارید سو استفاده نکنه.

    ********************************

    مرسی عزیزم. هر چند از مردا بیزار شدم ولی انشالله اگه یه روز این رابطه از ذهنم
    پاک شد و با مردی آشنا شدم دعا میکنم همین خصوصیاتی و که گفتی داشته باشه.


    راستی یک علامت سوال بزرگ ذهن منو مشغول کرده ، همچین مردی که به همسر خودش رحم نمیکنه اونم همسری که بطور واضح میگند یک زمانی خیلی عاشقشون بوده، چطور انتظار داشتید به احساسات شما رحم کنن؟؟؟، شما که براشون یک غریبه هم بودید. بنظرم واقعا این مرد اصلا لیاقت شما رو ندارند یعنی لیاقت هیچ خانومی و ندارند، من دلم برای خانمشون سوخت که قراره یک عمر به خاطر بچه و نفهمیدن خیانتی که در قبالشون میشه این مرد و خیانتاشو تحمل کنند، شما که خوشبختانه زودتر شناختینشون و بعد گذر یک دوره به حالت قبلتون برمیگردید و میتونید مرد خیلی خیلی خیلی بهتری از ایشون انتخاب کنید و زندگی خوبی هم داشته باشید. ولی خانمشون همچنان باید به این زندگی با یک شوهر نمایشی ادامه بدهند. بنظرم خدارو صد هزارمرتبه شکر کنید که چهره واقعی این مرد براتون نمایان شد .[/QUOTE]


    من به این موضوع هم بارها فکر کردم ولی درگیرش شده بودم. با وجود دیدن همه ی این ایرادها و بدبینی ای که همیشه بهش داشتم ولی احساساتم ناتوانم کرده بود. توان دل کندن ازش نداشتم ولی هر چی بود تموم شد. آره حق با توئه بیچاره خانومش اگه بازم بخواد به این کاراش ادامه بده.

    یه بار با یه نفر زیر یه پستی دعواش شده بود. اون مرد حرفایی در مورد همین روابطش زد ولی خیلی از دوستانش به دفاع ازش اومدن حتی چندتا خانوم و گفتن ایشون خیلی آدم محترم و درستیه.
    ولی اون آقا گفت که من سر حرفام هستم و حتی مدرکم برای اثباتش دارم اما به خاطر اینکه دوستی ازم خواست چون ایشون متاهله سکوت کنم دیگه حرفی نمیزنم.

    حالا میفهمم که اون آقا هم درست میگفته و واقعا باید به حال خانومش تأسف خورد. امیدوارم دیگه سمت این چیزا نره و خانومشم هیچوقت متوجه این روابطی که تا الان داشته نشه.
    ویرایش توسط maryam240 : دوشنبه 19 مرداد 94 در ساعت 19:43

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryam240 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (دوشنبه 19 مرداد 94)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    من به این موضوع هم بارها فکر کردم ولی درگیرش شده بودم. با وجود دیدن همه ی این ایرادها و بدبینی ای که همیشه بهش داشتم ولی احساساتم ناتوانم کرده بود. توان دل کندن ازش نداشتم ولی هر چی بود تموم شد. آره حق با توئه بیچاره خانومش اگه بازم به این کاراش بخواد ادامه بده.

    یه بار با یه نفر توی پستی دعواش شده بود. اون مرد حرفایی در مورد همین روابطش زد ولی خیلی از دوستانش به دفاع ازش اومدن حتی چندتا خانوم و گفتن ایشون خیلی آدم محترم و درستیه.
    ولی اون آقا گفت که من سر حرفام هستم و حتی مدرکم برای اثباتش دارم اما به خاطر اینکه دوستی ازم خواست چون ایشون متاهله سکوت کنم دیگه حرفی نمیزنم.

    حالا میفهمم که اون آقا هم درست میگفته و واقعا باید به حال خانومش تأسف خورد. امیدوارم دیگه سمت این چیزا نره و خانومشم هیچوقت متوجه این روابطی که تا الان داشته نشه.
    اینکه برخی آقایون و خانم ها از این آقا و رفتارهاش حمایت کردند، بخاطر اینه که از نظر برخی خانم ها و آقایون این دست صمیمت و روابط درست تلقی میشه .
    درصورتی که بنظر من اگر آقایون و خانم ها مراقب رفتارهاشون باشند و از این دست روابط دوری کنند اونم روابط و صمیمیت کاملا غیر ضروری اونوقت دیگه هیچوقت از این مشکلات نخواهیم داشت.

    (این آقا اگر رفتارشون درست بود که دخترانی چون شما رو وابسته اشون نمیکردند بعدم رهاشون کنند،

    اگر واقعا رفتارشون درست و محترمانه بود که :

    اول از همه به شخصیت همسرشون احترام میذاشتند
    بعد به شخصیت و احساسات دختران جامعه اشون
    بعدشم به شخصیت خودشون به عنوان یک نماینده از جامعه مردان! )

    جاذبه ای که بین صحبت بین دو جنس مخالف وجود داره و هیچکس نمیتونه انکار کنه، اگر خانم ها و آقایون خصوصا متاهل ها در نحوه برخوردشون با نامحرم دقت بیشتری داشته باشند دیگه از این وابستگی ها و روابط اشتباه نخواهیم داشت ولی خیلی ها داشتن این دست روابط و روشنفکری میدونند و حتی برخی میگویند لازمه شغلشون داشتن روابط صمیمی با همکاران یا مراجعه کنندگان ، اطرافیانشون هست. و دوست ندارند انسان خشکی باشند، درصورتی که آدم باید در برخورد با جنس مخالف فرقی با هم جنساش بذاره.

    حتی اگر خود آدم وابسته نشه باید این امکان و بده که بخاطر جاذبه طبیعی ای که بین زن و مرد هست ممکنه طرف مقابل وابسته بشه پس بهتره در نحوه برخورد تجدید نظر کرد.


    برای همین من به داشتن حریم ها و این تفاوت ها بین زن و مرد خیلی توجه میکنم حتی دقت میکنم خواستگارم این حریم ها و رعایت کنه، اتفاقا چند وقت پیش خواستگاری داشتم که استاد دانشگاه بود خیلی واضح میگفتن از نظرشون داشتن شوخی و بگو بخند لازمه اداره کلاسشون هست، اکثر دانشجویانشون هم دختر و خانم بودند.
    حتی میگفتن دوستی دارند که خانمشون به این دست روابط حساس هستند و دوستشون راحت به همسرشون دروغ میگویند که رعایت حریم ها و میکنند و شوخی و بگو بخند با خانمشون ندارند و به من میگفتن بنظرتون خب اگر این مرد که همسرش حساس هم هست همکار من به خانمش بگه آره شوخی و بگو بخند هم دارم کار درستیه؟ خب وقتی همکارم میدونه لغزشی نداره پس بهتره برای از بین نرفتن آرامش خانمشون هیچی نگویند. (این جواب و مثال زندگی همکارشون در مقابل سوال من در خصوص دروغ و روراستی بود آخه من خیلی به این دو مورد اهمیت میدم)

    در صورتی که فرض کنید همین فرد در جلسه قبلی در خصوص سوالم که ارتباطشون با نامحرم چطور هست کاملا پاسخ و مثالهای قانع کننده ای به من دادند اما در جلسه بعد این مثال و که زدند حتی با وجودیکه در پاسخ به سوال دیگری بود اما نظر من کاملا در موردشون برگشت. و فهمیدم سوال جلسه قبل منو درست پس متوجه نشده بودند یا خواستن پاسخی دهند که خودشون جدای از اون چیزی که هستند نشون دهند.


    مطمعن باشید پسران خوب همینطور که دختران خوب وجود دارند ، در جامعه کم نیستند فقط کافیه در انتخاب همسر دقت کنید. بهتون حق میدهم که نسبت به آقایون بی اعتماد بشید ، اما اینم در نظر بگیرید که همونطور که همه ی دختران عین هم نیستند آقایون هم باهمدیگه فرق دارند. همه ی آقایون با احساسات خانم ها بازی نمیکنند و اینطوری از اعتماد همسرشون سو استفاده نخواهند کرد. برخی آقایون هم مانند برخی خانم ها دارای وجدان بیدار هستند.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 19 مرداد 94 در ساعت 20:06

  10. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    :)لبخند (سه شنبه 20 مرداد 94), khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94), maryam240 (دوشنبه 19 مرداد 94), یاس پاییزی (دوشنبه 19 مرداد 94)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [اینکه برخی آقایون و خانم ها از این آقا و رفتارهاش حمایت کردند، بخاطر اینه که از نظر برخی خانم ها و آقایون این دست صمیمت و روابط درست تلقی میشه .
    درصورتی که بنظر من اگر آقایون و خانم ها مراقب رفتارهاشون باشند و از این دست روابط دوری کنند اونم روابط و صمیمیت کاملا غیر ضروری اونوقت دیگه هیچوقت از این مشکلات نخواهیم داشت.


    عزیزم منظور اون آقا فقط روابط صمیمی و بدون حریم با هم جنس و غیر هم جنس نبود.
    اون آقا از روابط نامشروعی حرف میزد که ایشون با دخترای کم سن و سال توی محل کارشون
    داشتن و میگفت به بهونه ی معرفی مثلا اون دختر به فلان خواننده دختران کم سن و سال و
    فریب میدن و با سوء استفاده از احساسشون مورد سوء استفاده ی جنسی قرار میدن.
    البته راست و دروغش با خداست ولی با شناختی که من از این آقا پیدا کردم چندان هم بعید و دور از ذهن نیست.
    من اون زمان اصلا نمیتونستم به خودم اجازه بدم این حرفارو باور کنم ، چون زمانی بود که من از نظر احساسی درگیرش شده بودم و ذهنم فقط دنبال خوبی های ایشون بود و بدی هارو سعی میکرد نبینه و باور نکنه ، البته پنهانی و هنوز به خودش حرفی نزده بودم.


    جاذبه ای که بین صحبت بین دو جنس مخالف وجود داره و هیچکس نمیتونه انکار کنه، اگر خانم ها و آقایون خصوصا متاهل ها در نحوه برخوردشون با نامحرم دقت بیشتری داشته باشند دیگه از این وابستگی ها و روابط اشتباه نخواهیم داشت ولی خیلی ها داشتن این دست روابط و روشنفکری میدونند و حتی برخی میگویند لازمه شغلشون داشتن روابط صمیمی با همکاران یا مراجعه کنندگان ، اطرافیانشون هست. و دوست ندارند انسان خشکی باشند، درصورتی که آدم باید در برخورد با جنس مخالف فرقی با هم جنساش بذاره.

    حتی اگر خود آدم وابسته نشه باید این امکان و بده که بخاطر جاذبه طبیعی ای که بین زن و مرد هست ممکنه طرف مقابل وابسته بشه پس بهتره در نحوه برخورد تجدید نظر کرد.


    برای همین من خیلی باهاش بحث میکردم که رفتارش و تغییر بده. اونم میگفت که از وقتی تو گفتی حواسم هست و مواظبم ولی اگه این رفتارش از روی آگاهی و با علم به جذب جنس مخالف بوده باشه مسلمه که دروغ گفته و رعایت نمیکنه و اصلا برای به دام انداختن طعمه های بعدی و البته کسانی که بتونه باهاشون واقعا رابطه ی نزدیک داشته باشه ( نه ما که رابطه مون مجازی بود) همچنان روی این رفتارش میمونه و شاید فقط در صورتی که واقعا زندگیش و در معرض خطر ببینه یکم به خودش بیاد و تجدیدنظر کنه.

    خود من دختری هستم و بودم که این حریم هارو همیشه رعایت کردم.
    چند نفری هم بودن از میون آقایون که منو به خاطر این طرز برخوردم همیشه تحسین کردن.
    حتی خود این آقا این ویژگی منو خیلی پر رنگ میدید و تحسین میکرد.
    منو با صفت پاکم همیشه خطاب میکرد ، هر چند الان میدونم که اینم یکی از ترفندهاش برای
    تحت تاثیر قرار دادن من و درگیر کردنم بوده.


    برای همین من به داشتن حریم ها و این تفاوت ها بین زن و مرد خیلی توجه میکنم حتی دقت میکنم خواستگارم این حریم ها و رعایت کنه، اتفاقا چند وقت پیش خواستگاری داشتم که استاد دانشگاه بود خیلی واضح میگفتن از نظرشون داشتن شوخی و بگو بخند لازمه اداره کلاسشون هست، اکثر دانشجویانشون هم دختر و خانم بودند.
    حتی میگفتن دوستی دارند که خانمشون به این دست روابط حساس هستند و دوستشون راحت به همسرشون دروغ میگویند که رعایت حریم ها و میکنند و شوخی و بگو بخند با خانمشون ندارند و به من میگفتن بنظرتون خب اگر این مرد که همسرش حساس هم هست همکار من به خانمش بگه آره شوخی و بگو بخند هم دارم کار درستیه؟ خب وقتی همکارم میدونه لغزشی نداره پس بهتره برای از بین نرفتن آرامش خانمشون هیچی نگویند. (این جواب و مثال زندگی همکارشون در مقابل سوال من در خصوص دروغ و روراستی بود آخه من خیلی به این دو مورد اهمیت میدم)


    متاسفانه همینطوره و خیلی از مردها با روابط اینچنینی سعی در ظاهر سازی و پنهان کاری
    این رفتارها و روابطشون در مقابل خانومشون دارند و هیچ دلیلی رو هم برای تغییر رفتار نمیپذیرند. هر چقدر هم توضیح بدی که اگه خودت برات مهم نباشه ممکنه اون طرف درگیر بشه قبول نمیکنند. من از اینجور مردها همیشه دوری میکردم.

    یه زمانی پسر خاله مو خیلی دوست داشتم اما به محض اینکه رابطه ی صمیمی و آزادش با زن ها و دخترای دیگه دیدم ازش سرد شدم.

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام مریم جان خوشبحالت که تموم شده کاش منم به این نقطه می رسیدم یه ماه نری فیس و... خودت ب خود عادت میکنی

    خیلی از حرفاتو خوندم دیگه این اخراشو نشد

    اره ضرراش بیشتر از یه لحظه توجه هست
    1- اینکه وابسته میشه ادم - 2- پیش خودش از خودش بدش میاد 3- عذاب وجدان میگیره انگار دارن از خدا جدا میکنن 4- حس میکنه یه عروسکه و............

    ولی در مورد خانومش بگم چرا ما هم مقصریم وقتی می بینیم زن داره و ما هم داریم وابسته اش میشیم نباید بریم سراغش میدونی بخاطر احساس خودمونه که میریم یه نوع خودخواهی - ولی اینم بگما من میگم مرد متاهلی که میره سراغ دختر خانومش تاج سرشه دوسش داره ولی دختره عروسکش

    از حرفام ناراحت نشو چون خودمم درگیر همچین رابطه ای هستم کاش یکی هم به من سیلی میزد

  13. 2 کاربر از پست مفید parvaaz تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 20 مرداد 94), maryam240 (سه شنبه 20 مرداد 94)

  14. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    - - - Updated - - -

    سلام عزیزم
    نمیدونم دیگه چی درسته چی غلط.
    میدونی گاهی وقتا فکر میکنم این آقا کلا برای زن ها هیچ ارزشی قائل نیست و فقط
    اونارو وسیله ای برای ارضاء خواسته هاش میدونه حتی همون خانومش.
    این حس حتی از اینکه فکر کنم حداقل برای خانومش ارزش قائله و به قول تو اون و
    تاج سرش میدونه خیلی آزار دهنده تره ولی آخرین بار همین احساس باعث شد من به
    خودم بیام.
    همین حس که فکر کردم اون کلا برای زن ها هیچ اهمیتی قائل نمیشه و اصلا آدمی
    نیست که ارزش محبت پاک و خالصانه ی هیچ زن و دختری و داشته باشه و درک کنه.
    اون برای خانومش ارزش قائل نیست اگه بود بهش وفادار میموند.
    اون برای زندگی خودش و منافع و آرامش خودشه که به زنش اهمیت میده. میدونی
    میخواد تفریح کنه ولی عاقله. میخواد هم یه زندگی خوب داشته باشه هم خارج از این
    زندگی به خواسته های نامشروع و غیر موجهش پاسخ بده.
    مردهایی مثل پدر من هم شبیه این آقا هوسباز هستن اما پدر من مثل این آقا عاقل نبوده
    و نیست. پدرم زن هایی که باهاشون رابطه داشت وارد زندگی خودش میکرد یعنی هوس باز بود ولی اون زن هارو تو خونه و زندگی و مادیاتش شریک میکرد. باهاشون حتما ازدواج میکرد
    در حالی که میتونست مثل این آقا خوش گذرونی های خودش و داشته باشه و تمام زندگیش و فقط برای خانوادش بذاره.
    اون زن ها و دخترای دیگه رو تو زندگی اصلیش نیاره که بخواد نیازهای مادی و معنوی و روحی همشون و برای تمام عمر جوابگو باشه.
    اون مرد عاقلیه میخواد تمام ثروت های مادی و معنویش و برای خانواده ی اصلیش بذاره و با دخترا و زنای دیگه گذری خوش باشه. اونم نه به خاطر خانومش بلکه به خاطر خودش.

    حتی یه بار من در مورد پدرم باهاش حرف میزدم صحبت هایی کرد که همین معنایی رو که من توضیح دادم در خودش داشت.

    برای اینکه هیچ مردی مخصوصا با شرایط الان توان اداره چندتا زن و زندگی و نداره پس عاقلانه تر اینه فقط با یه زن باشه و زندگی کنه ولی برای مردی که هوسبازه و نیازهاش با یه زن
    سیرآب نمیشه اینجور فریب دادن و بازی کردن با احساسات دخترها بهترین روش برای پاسخ دادن به اون نیازهاست.

    من به خانومش میتونستم در این حد فکر کنم که اون یه زن و زندگی داره ، بنابراین خوبی های من ، محبت های من هر چقدر هم که زیاد باشه و براش از خود گذشتگی داشته باشم به چشمش نخواهد اومد و فقط این وسط بازنده ی اصلی این ارتباط من خواهم بود.

    خانومش توی این ارتباط برای من یه جور رقیب بود ، اعتراف میکنم که یه وقتایی بهش حسادت میکردم ، مخصوصا وقتایی که بهم یاد آوری میکرد کاری انجام ندم که خانومش به رابطمون
    بویی ببره. اون با رفتارهاش کم کم منو از خانومش بیزار کرد. اوایل در موردش احساس گناه داشتم ولی اونقدر به خاطر خانومش بهم تذکر میداد و ناراحتم میکرد که کم کم این حس گناه جاش و به یه حس حسادت یا نفرت خفیف داد.

    شاید الان یه عده ای دوباره بیان و به خاطر این حرفم بهم سیلی بزنن
    ولی من صادقانه احساس واقعیم و بیان کردم و خود این دوستان هم اگه جای من بودن
    و با خودشون صادق و نه اهل تزویر و خوب جلوه کردن همین احساس منو پیدا میکردن.

    همونطور که اون خانوم اگه به وجود من پی ببره ازم بیزار میشه و همین احساساتی و داره
    که من بهش دارم و حتی میخواد سر به تنم نباشه منم گاهی وقتا تو قلبم تا این حد از بیزاری نسبت بهش پیش میرفتم. البته اکثرا رفتار اون آقا این احساسات در من شعله ور میکرد
    وقتایی که به خاطر خانومش بهم گیر میداد.

    مطمئنا خانومش نمیاد بگه این دختری که شوهرم با ابراز علاقه های الکی به خودش وابسته ش کرده گناه داره ، بیشتر از حتی شوهرش منو مقصر می بینه. حتی اگه به رفتارهای شوهرشم آگاه بوده باشه و بدونه که خودش مقصره اصلیه.
    اون خانوم به تنها چیزی که فکر میکنه اینه که شوهرش سریعا این ارتباط و قطع کنه و به هر راهی هم بتونه متوسل میشه و البته حقم داره. اما فکر نمیکنه که چه بلایی سر اون دختری میاد که حالا به اشتباه یا از روی سادگی توی دام ابراز احساسات شوهرش گرفتار شده و حداقل برای بیرون کشیدن خودش از این رابطه جوری که براش صدمه ی جدی به همراه نداشته باشه به زمان نیاز داره.

    من اینجور مواقع به خانومش احساس بدی پیدا میکردم ولی از خود اون آقا بیزارتر میشدم
    چون مقصر اصلی این احساسات و این رابطه اون بود. خانومشم مثه من قربانی خودخواهی و هوسبازی های این آدمه و اگه یه روز دست این آقا براش رو بشه زندگیش تباهه.

    من که رفتم ولی گمون نمیکنم آخرین دختری باشم که تو زندگی این خانوم اومده.
    این آقا خیلی کار کشته ست و روابط دیگه ای هم بعد این خواهد داشت اما اونقدر زرنگه
    که تا جایی که امکانش باشه نمیذاره ذره ای خانومش از این روابط چیزی دستگیرش بشه.

    من سه سال باهاش بودم و به خاطر سختگیری ها و مراقبتاش خانومش امکان نداره تصور کنه این سه سال شوهرش بهش خیانت میکرده ، پس بازم کار خودش و میکنه و مواظبه خانومش چیزی نفهمه.

    عزیزم من نمیتونم حرفی بزنم یا راهنمایی ای بهت بکنم. من اونقدر جلو رفتم که ته این ماجرا برام معلوم شد ، برای همینم بیدار شدم و خودم و کنار کشیدم. ولی چون دور بودم صدمات این رابطه خیلی کمتر از یه ارتباط واقعی بود. مسلما اون موقع اوضاع یه شکل دیگه میشد.

    کاش فقط تو بتونی سریعتر از من خودت و بیرون بکشی و اونقدر جلو نری که برگشتنت
    سخت بشه.ً
    ویرایش توسط maryam240 : سه شنبه 20 مرداد 94 در ساعت 02:43

  15. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    من توی همون پیام هم گفتم که نمیخوام ناراحتت کنم اما به نظرم هر حرفی با قربونت برم وعزیزم معنیشو ادا نمیکنه شاید پست هام رو توی تاپیک های دیگه دیده باشی که خیلی ادمی نیستم که به همه بپرم بجز توی این مسایل
    میدونی یبار زنی به یه وکیل میگه کافیه تا کی میخواید به مردها این حقو بدین که زن دوم بگیرن گفت تا روزی که زنا یاد بگیرن زن دوم هیچ مردی نشن
    اون همجنست بود مثل تو احساسات داشت مثل تو وابسته بود مثل تو یدختر جوون ساده بوده وقتی با اون مرد ازدواج کرده وهنوز توی سادگیش مونده
    خوشحالم که تونستی خودت رو نجات بدی اما دلیل نمیشه که رفتار بدت رو هم نگم وبگم گذشته ها گذشته حالا فقط اینده رو ببین این حرفا من این وسط کاره ای نیستم اونی که باید ببخشه خداست وفقط اونه که از دل تو خبر داره
    انشاالله که زندگیت به خیر بگذره

    منم به خودم مغرور نیستم بگم وای من هرگز درگیر این روابط نمیشم نه اما یسریعش فقط توجیه که داری میگی اینکه ساده بودم جوون بودم اروم اروم بود خبر نداشتم نه اینا توجیه
    اگر عاشق یه پسر مجرد بودی میگفت اره دختری رویاهای دخترانه داریم حق داشتی حالا دیدی اشتباه گرفتی ماشاالله به غیرتت که برگشتی

    اما اون زن داشت واینا ربطی به سادگی نداره فقط کافی بود بگی زن داره یعنی حریم ممنوعه
    همین قبول کن فهمیدی داره یواش یواش پیش میره فهمیدی دلبسته میشی فهمیدی زن داره اما چشمات بستی وگفتی نمیبینم نمیشنوم تو اینو توی خانودت دیده بودی زخمشو چشیده بودی

    تو حتی الانم زنش برات الویتی نداره نمیدونم انگار برات خیلی عادیه زن داشته دیگه !چرا فکر میکنی لطف کردی یا شاهکار کردی یا از خانومیت بوده که نزاشتی زنش چیزی بفهمه یا مثلا نگران بودی نکنه رابطه جنسی چتیت با اون روی زندگیش تاثیر مخرب بزاره از مهر وعطوفت ودرک بالات بوده نه اینا نیست فقط خواستی روی عذاب وجدانت سرپوش بزاری بگی من منصفانه خیانت کردم

    نیازی نیست تیکه بندازی من اگه هم سیلی بهت زدم با حرفام نخواستم که بخودت بیارمت
    این کارو خودت انجام دادی وبقیه دوستان راهنماییت کردن اگر حرفی زدم چون باید میزدم چون کار کمی نکردی والکی برای خودت عادی نشونش میدی چون شاید حقت بود

    اصلا دوست ندارم دلت بشکنه ازم چون دختری چون جنست با من یکیه چون قشنگ دردتو میفهمم واسه همینه که بیشتر از بقیه دارم جلز ولز میکنم نمیگم همچین کاری کردم که اگه یروز کردم خدا یکی مثل تورو سرراهم بزاره تا تو سیلی تو گوشم بزنی اما متوجه ام همین الان که مینویسم چقدر برات گریه کردم واسه تمام دخترا
    میدونم محکوم بودن سخته نابود کردن زندگی خودت ودیگران سخته وسخت تر تحمل برچسب ویرانگر از دست دادن عمری که برنمیگرده روحیه ای که داغون گناهی که انجام شده و شخصیتی که شکسته میدونم تنهایی چیه مبارزه با قلب وعشق چیه

    مطمین باش مریم بیشتر از تمام ادمای توی تاپیکت حالتو درک میکنم

    اینجا تو همدردی زنایی میبینی که بهشون خیانت شده زنایی که زار میزنن نمیتونن ببخشن
    یا برن ودخترایی مثل تو که زخم خوردن وپشیمونن وبدتر از همه میدونی چیه؟

    اینکه از ماست که بر ماست
    ویرایش توسط دختر جوان : سه شنبه 20 مرداد 94 در ساعت 03:31

  16. 2 کاربر از پست مفید دختر جوان تشکرکرده اند .

    :)لبخند (سه شنبه 20 مرداد 94), maryam240 (سه شنبه 20 مرداد 94)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میدونی یبار زنی به یه وکیل میگه کافیه تا کی میخواید به مردها این حقو بدین که زن دوم بگیرن گفت تا روزی که زنا یاد بگیرن زن دوم هیچ مردی نشن.

    اون همجنست بود مثل تو احساسات داشت مثل تو وابسته بود مثل تو یدختر جوون ساده بوده وقتی با اون مرد ازدواج کرده وهنوز توی سادگیش مونده
    خوشحالم که تونستی خودت رو نجات بدی اما دلیل نمیشه که رفتار بدت رو هم نگم وبگم گذشته ها گذشته حالا فقط اینده رو ببین این حرفا من این وسط کاره ای نیستم اونی که باید ببخشه خداست وفقط اونه که از دل تو خبر داره
    انشاالله که زندگیت به خیر بگذره


    اینو منم دیده بودم. میدونی چیش جالبه اینکه این جمله رو دقیقا همون آقا توی فیسبوک
    لایک کرده بود که تو تایم لاین منم اومده بود و خوندم.
    ولی میدونی نظر من در مورد این جمله چیه؟
    تا وقتی که ما زن ها گناه مردارو بازم به پای خودمون مینویسیم باید هم مردا هر کاری دوست دارن انجام بدن و آخرشم کاسه کوزه هارو رو سر خودمون خراب کنن.
    این جمله ها فقط این کار مردارو توجیه میکنه که حتی تو خیانت اونها هم ما زن ها هستیم که مقصریم.

    من شناختی ازت ندارم ، هیچی ازت نمیدونم ولی نمیدونم چرا حس میکنم با یه جور احساس تنفر برام مینویسی.

    اولا عزیزم من نه زن اون آقا شدم و نه میخواستم بشم. شما یه دید منفی ای به من داری و علتش و نمیدونم اما هر چی بگم فکر نمیکنم شمارو قانع کنه که من این رابطه رو برای خودم نمیخواستم و تا حد زیادی ناخواسته بود. اصلا هم من برای قانع کردن کسی اینجا تایپیک باز نکردم.

    دوما بر طبق همین مثالی که شما زدی مردای زیادی هم هستن که به هم جنس خودشون خیانت میکنن و با خانوم های متاهل رابطه برقرار میکنن ، منتها دین و قانون و عرف ما برای رابطه ی اونها صورت شرعی و قانونی قائل نشده. وگرنه اینجور روابط برای مردها هم وجود داره و کم هم نیست.

    منتها مردها هیچوقت به خاطر اشتباهات خودشون همجنس هاشون مقصر نمیکنن و برعکس
    زن هارو بد و گناهکار جلوه میدن. ولی ما زن ها فقط به همدیگه میتازیم. گناه مردارو هم پای خودمون ثبت میکنیم.

    این شرع و قانون و دین ماست که به مردها حق اختیار همسر دوم و سوم میده نه گناه ما زن ها. منم توی این تالار تایپیک های زیادی خوندم از زنایی که شوهرشون بهشون خیانت میکرد
    بهشون ظلم شده بود ، عذاب میکشیدن و من واقعا دردشون و احساس میکردم.
    حتی گاهی پابه پای پست هاشون اشک ریختم.

    نه من به خانومش لطف نکردم که نذاشتم رابطه مون و بفهمه. من فقط اینو در جواب اون دوستی نوشتم که نوشته بود توی رابطه تون ، اظهار علاقه هاتون و غیره و غیره ، شد حتی یه لحظه هم به خانومش فکر کنی.

    مگه میشه فکر نکنم؟! چرا شماها فکر میکنید فقط خودتون انسانیت حالیتونه و یکی که پاش بلغزه یا یه اشتباهی کنه آدم نیست. درک نداره. برای من عادی نبود که اون آقا زن داره و من بهش دلبستم. تمام مدت بهش فکر میکردم. هر بار که از هم خدافظی میکردیم و میرفت خونه.
    به خانومش فکر میکردم ، به خودم فکر میکردم . من تو این سه سال کارم فقط شده بود فکر کردن به این رابطه و همه ی مسائلی که بهش مربوط بود. آره من لطفی نکردم به خانومش. من فکر خودم بودم که اگه خانومش متوجه بشه و من تو بدترین شرایط روحیم مجبور به جدایی از اون آقا بشم چی به سرم میاد. ولی بعدش که از هم جدا شدیم اگه میخواستم میتونستم این کارو بکنم. من اگه این کارو هم میکردم بیشتر به خاطر تنفرم از این آقا بود تا دشمنی با اون خانوم. من اصلا نمیخوام اینجا نقش آدمای مقدس و بی گناه و بازی کنم.
    چرا که اگه اینطور بود این چیزهارو نمینوشتم که شماها تو دلتون نسبت به من حس تنفر پیدا کنی. من واقعیت احساسات یه دختری که درگیر این روابط میشه و اینجا مینویسم.
    اینکه احساسات اون دختر اجازه نمیده چیز دیگه ای و ببینه ، نه خانومش و ، نه هوسباز بودن اون مردو نه سوء استفاده ای که داره از احساساتش میشه ، نه حتی اینکه این رابطه ی لعنتی داره چه بلایی سر روح و روان خودش میاره. نه اون دختر اون لحظه این چیزارو نمی بینه
    درک نمیکنه ، چون دیوونه شده. احساساتش قبلا مجال درست فکر کردن و ازش گرفته.
    اگه غیر از این بود این همه روابط اینجوری تو جامعه وجود نداشت. همه عاقلانه فکر میکردن و مملکتم که گل و بلبل میشد.

    منم به خودم مغرور نیستم بگم وای من هرگز درگیر این روابط نمیشم نه اما یسریعش فقط توجیه که داری میگی اینکه ساده بودم جوون بودم اروم اروم بود خبر نداشتم نه اینا توجیه
    اگر عاشق یه پسر مجرد بودی میگفت اره دختری رویاهای دخترانه داریم حق داشتی حالا دیدی اشتباه گرفتی ماشاالله به غیرتت که برگشتی

    آره اگه با یه پسر مجرد بودم شاید میتونستی درک کنی. ولی آخه احساس با احساس چه فرقی میکنه؟ چه منی که عاشق یه مرد متاهل شدم چه اون دختری که به یه پسر مجرد دل میبنده احساساتشون چه فرقی با هم میکنه ؟ به جز اینکه اون دختر بیچاره علاوه بر نوسانات روحی و عاطفی ای که مثل اون یکی تجربه میکنه ، فکر اینکه طرفش یه مرد متأهله بیشتر عذابش میده ؟ فکر قضاوت و نگاه آدمایی مثل شما . اون صد برابر اون دختر درگیر شده ، عذاب میکشه. خودشم میدونه برای رابطه ش آینده ای نیست مگر به قیمت نابودی یه زندگی دیگه ؟ خودت بگو درد کدومشون بیشتره ؟


    اما اون زن داشت واینا ربطی به سادگی نداره فقط کافی بود بگی زن داره یعنی حریم ممنوعه
    همین قبول کن فهمیدی داره یواش یواش پیش میره فهمیدی دلبسته میشی فهمیدی زن داره اما چشمات بستی وگفتی نمیبینم نمیشنوم تو اینو توی خانودت دیده بودی زخمشو چشیده بودی

    تو حتی الانم زنش برات الویتی نداره نمیدونم انگار برات خیلی عادیه زن داشته دیگه !چرا فکر میکنی لطف کردی یا شاهکار کردی یا از خانومیت بوده که نزاشتی زنش چیزی بفهمه یا مثلا نگران بودی نکنه رابطه جنسی چتیت با اون روی زندگیش تاثیر مخرب بزاره از مهر وعطوفت ودرک بالات بوده نه اینا نیست فقط خواستی روی عذاب وجدانت سرپوش بزاری بگی من منصفانه خیانت کردم

    نیازی نیست تیکه بندازی من اگه هم سیلی بهت زدم با حرفام نخواستم که بخودت بیارمت
    این کارو خودت انجام دادی وبقیه دوستان راهنماییت کردن اگر حرفی زدم چون باید میزدم چون کار کمی نکردی والکی برای خودت عادی نشونش میدی چون شاید حقت بود



    من حرفامو زدم عزیزم ، شما فکر کن من بدترین دختر روی زمینم اصلا. دیگه بحثی ندارم


    اصلا دوست ندارم دلت بشکنه ازم چون دختری چون جنست با من یکیه چون قشنگ دردتو میفهمم واسه همینه که بیشتر از بقیه دارم جلز ولز میکنم نمیگم همچین کاری کردم که اگه یروز کردم خدا یکی مثل تورو سرراهم بزاره تا تو سیلی تو گوشم بزنی اما متوجه ام همین الان که مینویسم چقدر برات گریه کردم واسه تمام دخترا
    میدونم محکوم بودن سخته نابود کردن زندگی خودت ودیگران سخته وسخت تر تحمل برچسب ویرانگر از دست دادن عمری که برنمیگرده روحیه ای که داغون گناهی که انجام شده و شخصیتی که شکسته میدونم تنهایی چیه مبارزه با قلب وعشق چیه
    مطمین باش مریم بیشتر از تمام ادمای توی تاپیکت حالتو درک میکنم


    اتفاقا عزیزم من فکر میکنم درک نمیکنی. توو شرایط من نبودی. اون آقارو نمیشناسی، منو نمیشناسی. من مثه شما شعاری حرف نمیزنم بگم فلانی چون همجنسمه درکش میکنم یا با بودن با شوهرش بهش خیانت نمیکنم. اون خانوم برای من یه غریبه بود ولی اون آقا همسرش بود ، عاشقش بود ، چند سال باهاش زندگی کرده بود. اون باید فکر خانومش و میکرد نه منی که بواسطه ی همین آقا حتی با اون خانوم یه جورایی بدتر از دو تا غریبه می شدیم و مقابل هم قرار گرفتیم
    بگذریم........

    آره من گناه کردم ، من اصلا اون آقارو فریب دادم. اون آقا هوس باز نبود. گناه خیانت اونم به خانومش ، به نزدیکترین کس زندگیش هم پای من....
    ویرایش توسط maryam240 : سه شنبه 20 مرداد 94 در ساعت 05:47

  18. کاربر روبرو از پست مفید maryam240 تشکرکرده است .

    :)لبخند (سه شنبه 20 مرداد 94)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.