به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 70
  1. #11
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array



    مقاله 9











    برای اینکه بتوانیم یک الگو غلط را از بین ببریم باید از 6 مرحله استفاده کنیم

    که ان شالله آنها را بیان می کنیم :





    مرحله ی اول :



    اول ،
    خواستن هست ( سئوال کردن از خود )

    ما باید آنچه را که واقعا می خوایم ، و آنچه ما را از آن محروم می کند را مشخص کنیم .

    تمرکز به چیزی = رسیدن به آن

    اگر بر چیزی هایی که نمی خوایم تمرکز کنیم ، بیشتر در معرض آن قرار می گیریم .

    اولین مرحله برای ایجاد هر گونه تغییر آن است که خواسته هایمان را مشخص کنیم و برای رسیدن به آن فعالیت کنیم .( هدف داشته باشیم )

    سپس تعهد کنیم ،،،مثلا نگران هستیم ،،،به خودمان بگوییم من به جای نگرانی چی می خوام ؟

    آیا شادی می خوام ؟

    سپس باید تعهد کنیم در این راستا فعالیت کنیم .

    ما باید تعهد داشته باشیم که می خواهیم تغییر کنیم،،زیرا مسئولیت هر کاری با خود انسانه !

    هر چه خواسته هایمان مشخص تر باشد – قدرت بیشتری می گیریم برای فعالیت.

    از طرفی باید ببینیم چه چیزی مانع از تغییر ماست :

    مثلا فردی که معتاد به سیگار هست ، میگه من می ترسم تغییر کنم ، برای این که رنج خواهم برد ،،، برای اینکه می ترسم درد داشته باشه !

    این فرد ، شاید یکی از دلایلش همین باشد . یعنی می ترسه از تغییر ،،،

    میگه : اگر من تغییر کنم چه اتفاقی می افتد ؟

    در واقع ترس مانع اون میشه .





    بیشتر موقع ها ، برای بهای تغییر که باید بپردازیم ، ناراحت هستیم ،،،

    اما عدم تغییر به نظرم بهایی بیشتری دارد ،،،

    درسته که اگر فردی که می خواهد سیگار را ترک کند باید بهایی بپردازد ،،،ولی آیا اگر ترک نکند ، بهایی بیشتری ندارد ؟

    آیا ضرر بیشتری ندارد ؟





    .......................



    پس در مرحله اول ما باید خودمان را قدرتمند کنیم ،،

    چطوری ؟

    با سئوال و درخواست کردن از خود ( خواسته ها و هدف ) + تعهد که به خودمون می دیم .





    ان شالله ادامه می دهیم .



    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 00:38 دلیل: افزودن عکس

  2. 5 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    hhhhhhhani (سه شنبه 27 مرداد 94), یاس پاییزی (جمعه 23 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (شنبه 24 مرداد 94), بانوي مهر (جمعه 23 مرداد 94)

  3. #12
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array



    مقاله 10






    مرحله ی دوم :







    مرحله دوم ، انگیزه هست .

    بیشتر ماها واقعا دوست داریم عوض بشیم – اما نمی توانیم خودمان را وادار به تغییر کنیم .

    تغییر به انگیزه نیاز دارد .

    مثلا اگر کسی اسلحه روی سر من بگذرد و بگوید – بهتر هست افسردگی را رها کنی و از همین حالا شاد باشی مگرنه شلیک می کنم ،،،مطمن باشید براش پشتک هم می زنم – چه برسه به خنده :)

    اما مشکل اینجاست که تغییر اغلب یک ضرورت نیست .

    ما باید حس ضرورت را در خودمان بسیار شدید کنیم و خود را مجبور سازیم تغییر کنیم .




    دو قدرت در زندگی ما وجود داره : ( دو تا انگیزه )

    قدرت درد – قدرت لذت

    مثلا :

    از یک طرف ، می خواهیم تغییر کنیم ،،،نمی خواهیم به خاطر سیگار کشیدن سرطان بگیریم ،، نمی خواهیم به خاطر عدم کنترل رفتارمان،،رابطه مان را از دست بدهیم ،،

    نمی خواهیم به خاطر چیزی که در گذشته مان رخ داده است در بقیه عمرمان احساس افسردگی داشته باشیم ،،،از طرف دیگر ،، از تغییر می ترسیم و با خود می گوییم :

    اگر سیگار کشیدن را ترک کنم ، چه اتفاقی می افتد ؟

    اگر سیگار را ترک کنم لذت آن را از دست می دهم !!

    هنگامی که همچنین سوالاتی از خودمان می پرسیم – یعنی سئوالاتی تو ام با درد و لذت ،،، در واقع مغز خودمان را لای منگنه می گذاریم - این کار ما باعث میشه مغز مطمئن نباشه !




    راه حل چیست ؟

    یکی از کارهایی که افراد را تغییر می دهد ، رسیدن به آستانه ی درد است

    یعنی تجربه ی درد ، به اندازه ای که بدانیم اکنون باید تغییر کنیم .

    یعنی باید به نقطه ای برسیم که مغز ما بگوید :

    " آن را تحمل کردم – دیگه بسه - نمی توانم این گونه زندگی کنم و .......""

    اما ما این چنین شرایطی را تحمل کردیم ،،،، چرا ؟

    شاید به خودمان بگوییم که شرایط بهتر می شود - شاید اتفاق خاصی بیافتد ،،

    اما ...

    کاری برای بهتر شدن آن انجام ندادیم .




    اگر آن قدر رنج کشیده ایم ، پس چرا آن شرایط را ترک نکرده ایم ؟

    با وجود آنکه شاد نبوده ایم .

    مثلا طرف میگه :

    "" آره من الان خوشحال نیستم ، اما اگر اکنون این فرد را ترک کنم و هرگز کسی را پیدا نکنم ، آن وقت چه می شود ؟

    حداقل الان می دونم چگونه به رنجی که می کشم بپردازم ! ""

    این نوع تفکر مانع بروز تغییرات در افراد می گردد .






    ان شالله "مرحله دوم " را در مقاله بعدی ادامه می دهیم .










    ویرایش توسط باغبان : شنبه 19 اسفند 02 در ساعت 16:24 دلیل: تصحیح تایپی

  4. 5 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), یاس پاییزی (جمعه 23 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (شنبه 24 مرداد 94), بانوي مهر (جمعه 23 مرداد 94)

  5. #13
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array




    مبحث قبل را ادامه می دهیم :


    در مرحله دوم همان طور که بیان شد ، باید ما خودمان را به آستانه درد برسانیم ،، به طوری که به خودمان بگوییم دیگه بسه – من باید تغییر کنم .

    یکی از اقوام دور ما که حدود الان 60 سال داره چند وقت پیش دیدم ،، داشتم باهاش صحبت می کردم بهم گفتم باغبان دیگه سیگار نمی کشم ،

    بهش گفتم – چطور ؟

    گفت : دیگه خسته شدم – دیگه بسه !

    به ایشون گفتم کسی چیزی گفته ؟

    گفت : خسته شدم وقتی با کسی صحبت می کنم ،،، با چشم هایشان بهم میگن دهنت بوی سیگار میده ،،

    مردم از من خوششان نمی یاد – بچه ها ازم دور میشن - همسرم خسته شده ،،،

    همیشه بی حال هستم ورزش نمی تونم بکنم و .....



    ببینید ، ایشون برای خودش یه انگیزه ای درست کرده و به خودش گفته :

    "" من دارم خودم را ویران می کنم""

    در واقع خودش را به آستانه درد رسانده با سئوالاتی که از خودش کرد .

    در واقع وقتی دیگران آن را داشتند طرد می کردند ،،،به خودش آمد و گفت باید تغییر کنم ،،،دیگه بسه – دیگه سیگار نمی کشم .





    ما در صورتی نغییر می کنیم که ، تغییر را ضرورت بدانیم .

    وقتی ما خودمان را می خواهیم آزاد کنیم ، از مشکلاتی مانند :افسردگی – نگرانی – ترس و ......باید عمیقا حس کنیم که نیاز به تغییر داریم ،،،

    اگر چند بار کوشیده ایم تغییری ایجاد کنیم – اما هر بار شکست خورده ایم باید بدانیم که درد ناشی از شکست به حد کافی قوی نبوده است،،، و ما هنوز به آستانه ی درد نهایی نرسیده ایم .





    سئوال : به نظر شما کدام یک از عامل های زیر باعث میشه ما در آستان ی درد ( هدفی برای تغییر ) قرار بگیریم :

    1) استاندارهای زندگی خودمان ( عامل درونی)

    2) عامل بیرونی مثلا : خانواده – دوست - کشور – و ......



    بزرگ ترین اهرمی که می تونیم برای خودمان درست کنیم درد و رنج درونمان هست – نه بیرون ار وجودمان ،،

    دانستن اینکه تا کنون نتوانسته ایم مطابق استاندارها یمان زندگی کنیم ، خود بزرگ ترین رنج است ،، چون فرد ار درون کاملا تحت فشار هست .

    اگر عامل و فشار بیرونی ( مثل خانواده و دوست و .... ) را فرد اعمال کنیم – باعث میشه که فرد مقاوت کنه ،،، ولی عامل درونی قدرت بیشتری دارد .

    مثلا : طرف دوس نداره درس بخونه – سر کار بره و .....اگر بهش بگی به خطر باغبان یا ... درس بخون ....، قبول نمی کنه و امکان داره مقاومت کنه،،

    ولی اگر بهش بگی : تو حیف هستی - چرا استاندارد خوبی برای خودت ایجاد نمی کنی ،،،تفکرش تحریک میشه !

    شاید :

    اون جَوون وقتی این حرف را بهش بزنی ، به فکر فرو بره ، ولی چرا تغییر نمی کنه ؟

    چون تغییر را درد می دونه ،،نه لذت،،در حالی که تغییر لذت بخش هست .





    باید دو جور سئوال پرسیده بشه که انگیره ایجاد کنه :



    سئوال دردی
    به عنوان مثال :
    اگر تغییر نکنم چه بهایی را باید بدهم ؟
    اگر تغییر نکنم به چه گرفتاریهایی دچار میشوم ؟





    سئوال لذت بخش
    به عنوان مثال :

    اگر تغییر کنم چه احساسی نسبت به خودم خواهم داشت ؟
    اگر واقعا تغییر کنم چقدر شاد تر خواهم بود ؟




    باید هر دو سئوال را از خود بکنیم و پاسخ خوب براش پیدا کنیم . .





    .............................



    مثال :
    ما الگوی نگرانی داریم – اگر بخوایم از این دو مرحله استفاده کنیم :


    مرحله اول : باید به خودمان بگوییم ،،به جای نگرانی چه چیزی می خواهم ؟ ( خواستن )
    سپس باید در این زمینه تعهدی برای خودمون ایجاد کنیم .



    مرحله دوم : باید نگرانی را به آستانه درد برای خودمان برسانیم مثلا بگوییم که:
    نگرانی زندگیمان را ویران می کند ،،
    این سئوال ، احساس درد را در ما بوجود می آورد


    حالا با سئوال لذت بخش :
    اگر نگران نباشم و به جاش شاد باشم چه چیزی بدست می آوریم ؟
    جواب : مثلا اگر شاد باشم پوست صورتم زیباتر می شود و ......




    با این سئوالات و جواب ها ،،متوجه میشیم که نگرانی ، ما را به جای خطرناکی می رسانه ،،،و می دانیم که اگر نگران باشیم باید چه بهایی بپردازیم .
    و اگه به جای نکرانی شادباشم ،،چه چیزهایی به دست می آورم .




    قانون (80 و 20 ) در این جا هم کاربرد داره – یعنی :
    بیست در صد در هر تغییر ، دانستن نحوه ی انجام آن است ، اما 80 درصد آن دانستن دلیل انجام آن هست
    اگر ما دلیل کافی و خوب داشته باشیم برای تغببر یک الگو منفی ،،،،می توانیم معجزه کنیم .





    انشا الله در مقاله بعدی ادامه می دهیم


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 00:48 دلیل: املایی

  6. 8 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 مرداد 94), miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), یاس پاییزی (جمعه 23 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), آخیش (شنبه 24 مرداد 94), اعجاز عشق (شنبه 24 مرداد 94), بانوي مهر (شنبه 24 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)

  7. #14
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array



    مقاله 11











    مرحله ی سوم


    افسردگی و نگرانی عامل هایی هستند که آرامش ذهن را می گیرند ،،، افسردگی تمرکز بر رویدادهای گذشته است، که آرزو می کنید می توانستید آنها را تغییر دهید،،،،

    و نگرانی تمرکز بر رویدادهای آینده است که کنترلی بر آنها ندارید .

    مرحله سوم ، قطع الگو افکار ( توقف فکر ) هست .

    ما باید الگو نادرست را قطع کنیم .




    برای کسب نتایج جدید در زندگی مان ، نمی تونیم فقط خواسته هایمان را تشخیص بدیم – این فقط مهم نیست !

    می توانیم برای ایجاد تغییر ، انگیزه ی زیادی به دست آوریم ،، اما اگر همان کارهای قبلی را انجام دهیم و همان الگو های نامناسب ،را دنبال کنیم – زندگیمان تغببر نمی کنه .




    **اگر به الگوی رفتاری یه مگس در اتاقی که پنجره آن بسته توجه کنیم :

    می بینیم که این مگسه مثلا - داره با کله هی میره تو شیشه .

    مگس دنبال نوره - به سوی پنجره پرواز میکنه و بارها و بارها خودش را به شیشه می کوبد،،

    حتی ممکن هست ساعت ها این کار را کنه ،،


    اگر بخواهیم حرکت مگس را به برخی از الگوها ی خودمان تشبیه کنیم ،،،اینکه ما نمی توانیم از پنجره بسته بیرون برویم !

    حتی اگر ما قدرت ( مشخص بودن خواسته + تعهد ) و انگیزه داشته باشیم . ( مرحله 1 و 2)

    ما باید روش خودمان را عوض کنیم ( در واقع الگوی غلط را قطع کنیم )

    مثلا اون مگسه دیگه با کلمه هی نره تو پنجره ! ( روش منفی و غلط خودش را ادامه نده )

    این خودش یه قطع الگو هست .

    خداوند پدیده های آفرینش را خلق کرده برای انسان،، که ما با دیدن آنها تفکر کنیم ،،زیرا همه چیز برای انسان آفریده شده است ،،و ما باید نهایت استفاده را بکنیم .




    ....................




    هنگامی که مغز خود را برای توقف الگویی ( هر فکر یا رفتاری ) تمرین می دهید، تکنیک نوشتن یکی از ارزشمندترین گزینه ها محسوب می شود.

    اگر در تمام طول شب مغز شما درباره موضوعی فکر می کند و شما را بیدار نگه می دارد،،،، آن را روی کاغذ بنویسید.

    این کار به مغز اجازه نفس کشیدن می دهد و دیگر نیازی نیست برای به خاطر سپردن جزئیات انرژی مصرف کنید.

    برای این که توجه مغز را به سوی یک موضوع جلب کنید، نوشتن یکی از بهترین گزینه ها است ،، زیرا به مغز می گویید این موضوع به اندازه ای مهم بوده است که آن را یادداشت کرده اید،،،

    با این روش مغز به جای این که نگران شود یا مجبور به یادآوری چیز مهمی برای نگران شدن باشد،،،اکنون در وضعیت هشدار قرار می گیرد تا منابع را برای حل کردن این مشکل گرد هم آورد،،،،




    *** بر روی یک برگه ی سفید افکار غیر منطقی، استرس آمیز و بی فایده ی را که به عادت تبدیل شده و توقف آنها برای شما سخت است، را بنویسید.

    در مورد هریک از این افکار استرس آمیزی که نوشته اید این سوال ها را از خود بپرسید:

    آیا این افکار غیر واقعی هستند؟

    آیا این افکار مانع پیشرفت و موفقیت من شده اند؟

    آیا افکارم باعث نا امیدی من شده است؟

    آیا این افکار برای من غیر قابل کنترل هستند؟

    آیا این افکار با تمرکزم و آنچه که خواهان انجام آن هستم، تداخل ایجاد می کند؟

    آیا این افکار باعث ناراحتی من شده اند؟

    آیا من بدون این افکار شادتر و آسوده تر خواهم بود؟

    اگر پاسخ های شما به این سوالات بله باشد، نشان دهنده این است که شما انگیزه لازم را برای توقف نگرانی فکر دارید،،،

    یعنی مرحله 1 و 2 را به خوبی گذرانده اید و آمادگی خوبی برای قطع الگو دارید .


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 00:59 دلیل: افزودن عکس

  8. 7 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), یاس پاییزی (شنبه 24 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), آخیش (شنبه 24 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 25 مرداد 94), بانوي مهر (شنبه 24 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)

  9. #15
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array




    ادامه مبحث قطع الگو :

    مثلا ما داریم با چند نفر صحبت می کنیم – و بحث داغ هست - یدفعه یکی از دوستان از راه می رسه و سلام میده ،،،

    ما باهاش سلام علیک میکنیم ،،،

    وقتی که می خواییم وارد بحثی که داشتیم انجام میدادیم بشیم ،، میگیم ببخشید : " کجای بحث بودیم ؟ "

    این نمونه کلاسیک یک الگوی قطع هست.




    ما باید برای خودمان – برای رفتارمان – برای احساسمان هم همین کار را کنیم !

    ما باید اون الگوی احساس منفی را از خود قطع کنیم .

    مثلا تو مهمانی هستیم - یکی از اقوام سر ما داد میزنه و یه توهینی به ما میکنه ،، در واقع احساس نفرت به اون شخص پیدا می کنیم .

    بعد که میریم خونه – یا حتی چند روز بعدش – این اتفاق را در ذهنمان تکرار می کنیم .

    بعضی موقع انگار ما دوست داریم این را تکرار کنیم در ذهنمان ،،،

    شاید لذت می بریم !

    خب راه حل چیه ؟

    اولین کار اینکه اون شخص مرحله ی 1و 2 ،، که در مقاله های قبلی بیان شد را انجام بده ،،،سپس اون فکر منفی را ادامه ندیم ( قطع الگو )

    یعنی به اون اتفاق ها فکر نکنیم و یا تصویر سازی منفی برا خودمون درست نکنیم .

    سپس باید روی تصویر ذهنی اون اتفاق کار کنیم ،،،یعنی تصاویر منفی را از ذهن عوض کنیم .

    چرا ؟

    چون ، احساسات ما ناشی از تصاویری ست که در ذهنمان بر آنها تمرکز می کنیم- و احساساتی که نسبت به این تصاویر خاص نشان میدهیم .

    وقتی این تصاویر و صداها را تغییر دهیم – در واقع به نوعی ، احساسمان را عوض می کنیم.


    حالا یه تمرین انجام بدیم برا تصویر سازی مثبت : ( با توجه به مثال بالا )

    *** اون شخص باید روی صندلی صاف بشیند - نفس عمیقی بکشد و یک لبخند زیبا هم بزند:)

    باید در ذهنش صحنه ای که در آنجا بود را تجسم کند ( همان صحنه ای که به او توهین شد و ناراحت شده در مثال بالا )

    در واقع اتفاقی که افتاده بود دوباره در ذهنش بیارد ( مثل یه فیلم سینمایی ) ،،،

    وقتی این خاطره را در ذهنش می آورد ،،نباید از این صحنه ناراحت بشه اون شخص !! – فقط اون صحنه را درذهنش ببیند .

    فیلم اتفاق افتاده را سریع جلو و عقب ببرد

    منظور چیه ؟

    یعنی :

    اول اتفاق...............وسط اتفاق .......................انتهای اتفاق،،،را مثل یه فیلم در ذهنش ببیند و سریع عقب و جلو ببرد ( خاطره ای که در مهمانی بوده و براش حس منفی داشته )

    سپس یه گل رز بین خودتان و اون شخص که به شما توهین کرده در نظر بگیرید ،،،

    حالا هر شخصی که شما را ناراحت کرده سعی کنید گوشش را دراز کنید :)

    و بهش بخندید! ،،،مثل میکی موس :)

    یه موسیقی آرام که دوست دارید در آن اتفاق، در ذهنتان تجسم کنید ،،،

    به نظرتان احساس شما تغییر نکرد ؟






    یک راه شکستن الگو این است که ، ما کاری نکنیم و آرام باشیم

    اما اگر الگویی را دیگر تکرار نکنیم – مسیر عصبی آن به تدریج از بین می رود،،

    هنگامی که بک ارتباط عصبی به وجود آمد – مغز همیشه یک مسیر برای آن دارد و اگر از آن مسیر زیاد استفاده شود گسترش می یابد

    هر چی کمتر استفاده کینم مسیر عصبی کم رنگ تر میشود ،،،

    و هر چی کم رنگ تر شود بی اهمیت تر میشود برای ما .



    یه تمرین :
    فرض کنید در کوهستانی هستید
    از اون لذت ببرید ،،در ذهن ماجراجویی کنید
    و از کوه ها و آسمان لذت ببرید





    ان شالله ادامه می دهیم


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 01:11 دلیل: افزودن عکس

  10. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 مرداد 94), یاس پاییزی (شنبه 24 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 25 مرداد 94), بانوي مهر (شنبه 24 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها

    احساسات ما ناشی از تصاویری ست که در ذهنمان بر آنها تمرکز می کنیم
    و احساساتی که نسبت به این تصاویر خاص نشان میدهیم .
    وقتی این تصاویر و صداها را تغییر دهیم – در واقع به نوعی ، احساسمان را عوض می کنیم.


    یک راه شکستن الگو این است که ، ما کاری نکنیم و آرام باشیم
    اما اگر الگویی را دیگر تکرار نکنیم – مسیر عصبی آن به تدریج از بین می رود
    هنگامی که بک ارتباط عصبی به وجود آمد – مغز همیشه یک مسیر برای آن دارد و اگر از آن مسیر زیاد استفاده شود گسترش می یابد
    مثل هر چیز دیگر اگر از آن استفاده نکنیم آن را از دست می دهیم .

    هر سئوالی دارید بپرسید !


    ان شالله ادامه می دهیم
    با اینکه درباره موضوع خوندم قبلا اما این روش بیان شما رو بسیار میپسندم برام تازگی داره و تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و وقتی میخونمشون متوجه گذر زمان نمیشم و استرس هیچ کاری رو ندارم ...منظم بودن و شیوایی تایپیک شما واقعا جای تشکر داره
    یک راه شکستن الگو این است که ، ما کاری نکنیم و آرام باشیم .

    اینکه کاری نکنیم میشه با یه مثال بگید؟!

  12. 4 کاربر از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 مرداد 94), miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), باغبان (شنبه 24 مرداد 94)

  13. #17
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array





    نقل قول نوشته اصلی توسط یاس پاییزی نمایش پست ها
    با اینکه درباره موضوع خوندم قبلا اما این روش بیان شما رو بسیار میپسندم برام تازگی داره و تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و وقتی میخونمشون متوجه گذر زمان نمیشم و استرس هیچ کاری رو ندارم ...منظم بودن و شیوایی تایپیک شما واقعا جای تشکر داره
    یک راه شکستن الگو این است که ، ما کاری نکنیم و آرام باشیم .

    اینکه کاری نکنیم میشه با یه مثال بگید؟!


    ممنون - شما لطف دارید


    در واقع همه چی به ارتباطات عصبی در مغز بر می گرده .

    وقتی ما یه فکر منفی را در ذهن می آوریم - داریم این ارتباطات عصبی را تقویت می کنیم -

    آسان ترین کار اینکه ،، با اومدن این فکر ، سریع ردش کنیم ، و این ارتباطات را قوی تر نکنیم و بزاریم سر فرصت و از تکنیک هایی که بالا عرض شد از بین بریم .

    چون هر دفعه این افکار را زنده کنیم - اون ها قوی تر میشند . ( عصب )

    مثلا تو خیابان داریم می ریم یه ماشین جلوی ما ترمز میکنه و میگه ......بوق... حواست کجاست .

    بعد وقتی که قضیه حل میشه - به راهمان ادامه می دهیم - امکان داره در مسیر راه این حادثه در ذهن ما تداعی بشه ،،،

    بهترین کار اینکه این رشته ها را تقویت نکنیم و از قدم زدن خودمان لذت ببریم !


    من خودم داشتم می رفتم یدفعه دیدم یه ماشین با 150 سرعت از کوچه زد بیرون ،،

    هر چی دوست داشت گفت ،،

    نگاهشت کردم - بهش گفتم ببخشید ،،

    بنده خدا تعجب کرد - بعد رفتم - البته اونم مغذرت خواست .

    تو مسیر راه یهو آمد تو فکرم حرف های آن - یعنی داشتم رشته های عصبی را فعال می کردم

    بعد تصمیم گرفتم کاری نکنم ( فکر ) و به آرامش به قدم زدنم ادامه دهم - 50 تا قدم که رقتم دیگه یادم رفت .


    در واقه منظور این بود که الگو را تکرار نکنیم

    شاید اولش باور نکنیم ،،

    ولی حقیقت اینه که وقتی این رشته های عصبی کم تر استفاده بشن ( بهش فکر نکنیم ) ،،، خود به خود یادمان میره .


    نظر شما ؟


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 01:14 دلیل: تصحیح املایی

  14. 7 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 مرداد 94), miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), یاس پاییزی (یکشنبه 25 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 25 مرداد 94), بانوي مهر (شنبه 24 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها













    بعد تصمیم گرفتم کاری نکنم ( فکر ) و به آرامش به قدم زدنم ادامه دهم - 50 تا قدم که رقتم دیگه یادم رفت .

    در واقه منظور این بود که الگو را تکرار نکنیم

    حقیقت اینه که وقتی این رشته های عصبی کم تر استفاده بشن ( بهش فکر نکنیم )

    خود به خود یادمان میره .


    نظر شما ؟

    من برداشت دیگه ای کردم .

    با توضیح خوب شما متوجه شدم ...(همون کاری نکنیم یعنی فکر نکنیم دربارش...)




    ولی گاهی فکر میکنم دربارش اما با جایگزین های مثبت... وقتی هم جای دیگه زمان دیگه یادم میاد فکر منفی تو ذهنم ندارم دربارش و آگاهی بیشتری دارم درموردش-باعث میشه تکرار نشه (حذف آگاهانه الگو ) ... این درباره بعضی الگوهاست البته.


    نظر شما اینه که همه الگوها راهش فکر نکردن هست ؟ تا خودبخود بدست فراموشی سپرده شن ؟!

  16. 5 کاربر از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده اند .

    hhhhhhhani (چهارشنبه 28 مرداد 94), miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), باغبان (یکشنبه 25 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)

  17. #19
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط یاس پاییزی نمایش پست ها




    ولی گاهی فکر میکنم دربارش اما با جایگزین های مثبت... وقتی هم جای دیگه زمان دیگه یادم میاد فکر منفی تو ذهنم ندارم دربارش و آگاهی بیشتری دارم درموردش-باعث میشه تکرار نشه (حذف آگاهانه الگو ) ... این درباره بعضی الگوهاست البته.


    در مرحله ی چهارم از تکنیک جایگزینی استفاده می کنیم
    ممنون .



    نظر شما اینه که همه الگوها راهش فکر نکردن هست ؟ تا خودبخود بدست فراموشی سپرده شن ؟!


    راه های زیادی داره - حتی می تونه ابتکاری هم باشه برای هر شخص،،،

    مثلا یکی ، یه الگوی منفی می ره تو ذهنش - به فکرش میرسه که :

    با دستش نوک دماغش را بگیره و بگه :عجب هوای خوبی :)



    یا مثلا یکی از دست دوستش ناراحت هست - یکی از راه ها اینه که :

    دوستش را در ذهنش تجسم کنه - سپس گوش های او دراز کنه - و یه شاخ بزاره تو سرش - بعد اگر خواست یه دم بهش اضاقه کنه :)

    بعد بهش بخنده ( تو ذهنش )

    یا میتونه : یه کش ببنده به دستش ،،هر موقع فکرها هجوم آوردند ،،کش را بکشه !




    یکیش می تونه فکر نکردن باشه ( یعنی به فکر منفی اش کش نده - خود به خود فراموش می شه )

    برای خودش برنامه ریزی کاری و آموزشی داشته باشه !،،،،به عبارتی خودش را سرگرم کنه .





    ما در واقع در صورتی ناراحت میشم که تصویر و صدا الگوی منفی را در ذهنمان هی تکرار کنیم،،،

    این کار باعث میشه سیستم عصبی ما گسترش پیدا کنه و پایدار بشه،،ما نباید اجازه بدین این جوری بشه .

    مثلا اگر ما گیتار بلد باشیم بزنیم - اگر 1 ماه نزیم سیستم عصبی برای این قسمت ضعیف میشه،،،

    اگر دوماه - اگر یه سال و....... این باز ضعیف تر میشه .

    با الگوی منفی هم باید همین کار را کرد .




    ممنون .










    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 01:17 دلیل: افزودن عکس - نگارش راست چین

  18. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    hhhhhhhani (چهارشنبه 28 مرداد 94), miss seven (دوشنبه 13 مرداد 99), یاس پاییزی (یکشنبه 25 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 25 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)

  19. #20
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array


    مقاله 12





    مرحله ی 4 :



    ما وقتی الگوی منفی خودمان را قطع کردیم – باید یه جایگزینی هم پیدا کنیم ،،

    بسیاری از ماها به نقطه ای می رسیم که باید تغییر کنیم - یعنی تغییر در ما ، یه ضرورت میشه ،،چون الگوهای قبلی مان برای ما رنج آور بود.

    ما حتی بعضی موقع ها ، الگوهای خود را قطع می کنیم و دیگر به کار نمی بریم ،، اما پس از این کار ، چیزی نداریم که جایگزین الگوی قدیمی خود کنیم .

    اگر الگوهای قدیمی مان را به درستی بشکنیم ، ذهنمان به صورت اتوماتیک به دنبال جایگزینی می گردد تا احساسات مورد نظرمان را به ما ارائه دهد .





    به عنوان مثال فردی که سیگار میکشه – و قصد داره این الگو را ترک کنه باید وقتی مرحله 1و2و3 را انجام داد ( مقاله های قبل ) - باید یه جایگزینی برای سیگار پیدا کنه

    مثلا بره یه چند تا بسته شکلات تلخ بگیره و همیشه مقداری همراهش باشه ،،

    وقتی فکر سیگار در ذهنش می ره باید به خودش بگه :

    سیگار= بیماری های مختلف – بوی بد دهان – طرد شدن از دیگران ،،

    حالا باید الگو قطع کنه : مثلا سریع فکر را از خودش دور کنه و یه گل فکر کنه - یا سیگار را در ذهنش یه مار افعی تصور کنه !
    حقیقت اینکه اگر اون شخص سیگار را نون خامه ای فرض کنه،، معلمومه نمی تونه فراموش کنه :)

    حالا جایگزین خوب آن می تونه شکلات تلخ باشه ( باید خیلی تلخ باشه مثل زهر ماهر )

    هر دفعه هوس سیگار میکنه یدونه از اینا بندازه بالا !

    :)

    *****باید یه جوری این ارتباط عصبی ضعیف بشه - تا کامل از بین بره *****





    هنگامی که یک ارتباط عصبی به وجود آمد ، مغز همیشه یک مسیر برای آن دارد ،، و اگر از آن مسیر زیاد استفاده شود این رشته های شبکه های عصبی گسترش می یابند و قوی تر میشند ،،

    اگر ما این ارتباط را کم کنیم – این شبکه ضعیف تر میشند.

    مثلا شخصی الگوی افسردگی داره ،،،

    این شخص باید یه برگه بر داره و کاری که می تواند به جای افسردگی انجام دهد را یادداشت کنه

    می تونه این باشه که :

    کمک به افراد نیازمند - ورزش کردن و .........

    باید به خودش بگه : با توکل به خدا همه چی را جبرا ن می کنم .

    اگر به یه عشقی نرسید – به خودش بگه :

    حتما از او بهتر نصیبم می شود ،،

    اگر به اون عشق نرسید – می تونه عشق بهتری پیدا کنه و جایگزین کنه ،،، و اون عشق می تونه خدا باشه .

    وقتی ما همه چی زندگیمان را به خداوند بسپاریم ،،به نظرم اون موقع دیگه آزادیم ،،،و چیزهایی بدست می آوریم که فکرش هم به ذهنمان نمی رسه ، در همه ی زمینه ها مثل :( ازدواج – کار – علم و .....)

    مشکل این جاست که ما ، باور نداریم !




    -----------------------------------------



    مثال مگس را یه بار دیگه می زنم ،،و این 4 مرحله را براش پیادسازی می کنیم :

    ""اگر به الگوی رفتاری یه مگس در اتاقی که پنجره آن بسته هست توجه کنیم ،،می بینیم که این مگسه مثلا : داره با کله هی میره تو شیشه . :))
    مگس دنبال نوره - به سوی پنجره پرواز میکنه و بارها و بارها خودش را به شیشه می کوبه،، حتی ممکن هست ساعت ها این کار را کنه ،،
    اون مگسه نمی تونه از پنجره بسته بیرون بره حتی اگه اون مگسه قدرت( خواسته + تعهد) و انگیزه داشته باشه .( مرحله 1 و 2)
    اون مگس باید روش خودش را عوض کنه و کار قبل را انجام نده - در واقع الگو اشتباه را قطع کنه ( مرحله سوم )
    سپس دنبال یه جایگزین و یه راه جدید باشه ( مرحله چهارم ) ، مثلا بیاد عقب و راه دیگه را انتخاب کنه و یا راه جدید و مورد نظر را پیدا کنه ،،
    خداوند پدیده های آفرینش را خلق کرده برای انسان،، که ما با دیدن آنها تفکر کنیم ،، زیرا همه چیز برای انسان آفریده شده است ،،و ما باید نهایت استفاده را بکنیم . """




    مثال دیگه :
    برا خیلی از کارها مانند رژیم غذایی هم همین هست ،،
    اول خواسته و هدف خودمون را مشخص کنیم و براش هدف داشته باشیم ( مرحله 1 و2)
    بعدش بیایم موقع ناهار ، قبلا که مثلا یک بشقاب کامل می خوردیم ،،روشمون را عوض کنیم و دیگه یه بشقاب کامل نخوریم ( قطع الگو مرحله سوم )
    و مثلا بجاش ،، دو سوم بشقاب غذا میل کنیم ( مرحله 4 - جایگزینی )





    انشا الله ادامه می دهیم


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 17 مرداد 99 در ساعت 01:27 دلیل: اضافه کردن مثال های آخر پست

  20. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 مرداد 94), hhhhhhhani (چهارشنبه 28 مرداد 94), یاس پاییزی (یکشنبه 25 مرداد 94), من می دونم (دوشنبه 26 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 25 مرداد 94), سرشار (یکشنبه 25 مرداد 94)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.