به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 47
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    از دیروز دارم به این فکر میکنم واقعا اگه شما همسرتون از خونه واده شما ( مثلا خواهرتون) بخاطر طرفداری از برادرش کینه به دل داشته باشه و مراوده نکنه و قهر باشه و اونوقت شما تنهایی رفتید به اونا سرزدید دوباره دلتون باز میشه به همسرتون محبت کنید؟ منظورم اینه میتونید با خودتون کنار بیایید و همسرتون و دوست داشته باشید؟ یعنی با دست خودم خونه وادمونو دو شقه کنم یه طرف خانمم و یه طرف خواهرم؟این یعنی اینکه من کوتاه اومدم و میزارم هر کاری دلش خواست بکنه اینطور نیست یا من دارم بد تعبیر میکنم؟
    مورد بعد حافظه بلند مدت خانم منه که من از 20 بهش 100 میدم . بابا شما دلتون نمیخواد راحت باشید و راحت زندگی کنید یا همیشه باید مراقب باشد حرفتون به کسی بر نخوره؟
    خودتون محیط کار و همکارها رو میشناسید به همین راحتی ها هم که میگید نیست . ما با حرف مردم بزرگ شدیم و با حرف مردم هم می میریم فقط وانمود می کنیم مهم نیستن. فقط شدت و ضعف داره .اما از خدا میخوام بهم قوت و توان بده . دیگه بیشتر از این امتحانم نکنه . برام دعا کنید حال و روز خوبی ندارم ...

  2. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reza.6012 نمایش پست ها
    از دیروز دارم به این فکر میکنم واقعا اگه شما همسرتون از خونه واده شما ( مثلا خواهرتون) بخاطر طرفداری از برادرش کینه به دل داشته باشه و مراوده نکنه و قهر باشه و اونوقت شما تنهایی رفتید به اونا سرزدید دوباره دلتون باز میشه به همسرتون محبت کنید؟ منظورم اینه میتونید با خودتون کنار بیایید و همسرتون و دوست داشته باشید؟ یعنی با دست خودم خونه وادمونو دو شقه کنم یه طرف خانمم و یه طرف خواهرم؟این یعنی اینکه من کوتاه اومدم و میزارم هر کاری دلش خواست بکنه اینطور نیست یا من دارم بد تعبیر میکنم؟
    مورد بعد حافظه بلند مدت خانم منه که من از 20 بهش 100 میدم . بابا شما دلتون نمیخواد راحت باشید و راحت زندگی کنید یا همیشه باید مراقب باشد حرفتون به کسی بر نخوره؟
    خودتون محیط کار و همکارها رو میشناسید به همین راحتی ها هم که میگید نیست . ما با حرف مردم بزرگ شدیم و با حرف مردم هم می میریم فقط وانمود می کنیم مهم نیستن. فقط شدت و ضعف داره .اما از خدا میخوام بهم قوت و توان بده . دیگه بیشتر از این امتحانم نکنه . برام دعا کنید حال و روز خوبی ندارم ...
    پیشنهاد من اینه که یه مدت بد باش ، طبق خواسته های خودت رفتار کن . دوست داری خانواده ات بیان خونتون بگو بیان دوست داری بری دیدن خواهرت با زنت برو اگه نیومد بگو نیای من هم دیگه خونه خانواده تو نمیام خونه خواهرت و فک و فامیل ات نمیام یا اصلا بگو تو هم دیگه حق نداری بری ، نا سلامتی شوهرشی ها ، قرار نیست نه تو برای اون تصمیم بگیری نه اون برای تو ...
    ولی وقتی میبینی اون باب میل خودش دوست داره رفتار کنه و شما رو نادید میگیره پس لازمه که تو هم مثل خودش رفتار کنی و بد بشی تا بفهمه چه زجری میکشی از دوری خانواده ات و خواهرت .
    گذشت هم حدی داره آخه ؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید mahsa21 تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 23 شهریور 94)

  4. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    دوست عزیز منکه متوجه نشدم دقیقا مشکل شما چیه یعنی بنظرم نمیشه اسمشو گذاشت مشکل
    اول اینکه هرکدوم از دوستان هر راهی رو به شما گفتن شما میگید اینکه کار من نیست.مگه من فرشته ام.کسی تو کره خاکی نمیتونه این کارو انجام بده.خسته شدم.بریدم.از چی بریدین؟بالاخره میخواین مشکلتون حل شه و زندگیتونو حفظ کنین یا میخواین یکی برای جدایی و ندادن مهریه راهنماییتون کنه؟اگه میخواین به زندگی ادامه بدین پس نمتونم وجود نداره باید برای زندگیت بجنگی اگرم میخواین جدا شین باید بگم ایرادایی که از خانمتون میگیرین واقعا نه ایرادن نه حاد.اشتباه از خودتونه که به خانواده تون سر نمیزنید خب برید ببینیدشون اگر خانم شماهم کاری با خانواده خودشون نداشتن و به دیدنشون نمیرفتن جای اعتراض بود اما حالاکه ایشون با خانواده شون رابطه دارن پس شما هم داشته باش.شاید خانتون حساسن و از رفتار خواهرتون تو بحثی که داشتن دلخور بودن نباید خانمتون رو با خودتون مقایسه کنید شما با یه فرهنگ و یه خانواده بزرگ شدین ایشونم همینطور.زندگی مشترک که این نیست که دوتا گل بی عیب باهم عین فیلمای هندی فقط خوش بگذرونن و عشق بازی کنن زندگی و تفاهم یعنی کنار اومدن و ساختن با مشکلات طرفتون بخاطر عشقی که به هم دارین.معنی تفاهم این نیست که شما عین هم بپوشین بپسندین و رفتار کنین.شما دارین فقط ایرادای ریز خانمتون رو بزرگ میکنید یکم به ارزشای زندگی فکر کنین الان شدین عین بچه های ایراد گیر.ببخشید من رک حرفامو میزنما.بخدا مشکلی ندارین شما فقط سیاست ندارین سیاست قدرت به موقع.ابراز احساس به موقع.نیمه پر لیوانو ببینید ویژگی های خوب خانمتونو ببینید بخدا کلی از اعضای همین تالار هستن که مشکلات خیلی بزرگ رو تحمل میکنن فقط به عشق همسرشون که بلکه یه روزنه پیدا کنن برای ادامه زندگی.چرا میترسین بچه دار شین؟چون خانمتون از خواهرتون ناراحته و نمیبخشه؟چون رفتار دیگران تو حافظه ش میمونه؟خب هرکی یسری اخلاق خوب و بد داره.خودتون باعث شدین این قهرشون طولانی شه باید تمومش میکردین.حالا چرا اینقدر مسرین که خواهرتونو ببینید؟یعنی میتونید جدایی از همسرتونو تحمل کنین اما دوری از خواهرتونو نه؟هرچیزی راهی داره اما راه حل شما به هیچ وجه جدایی نیست.یکمی زوم کنید رو خوبیهای خانمتونو تعادل رو در رفتار خودتون برقرار کنین.اگه متوجه شدین همسرتون ظرفیت منت کشی رو نداشتن خب چرا به این کار عادتشون دادین؟.با همسرتون منطقی صحبت کنید که یا با خواهرتون اشتی کنن یا شما برید خواهرتونو ببینید.دیگه هم نه به جدایی فکر کنید نه حرفشو بزنید.اگرم میشه دقیقا تیتر وار بفرمائین مشکلتون با خانمتون چیه.
    ویرایش توسط ZENDEGIBEHTAR : یکشنبه 22 شهریور 94 در ساعت 13:28

  5. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    با سلام و تشکر . خودم دارم به راهکارهای خانم mahsa21 فکر میکنم شاید به صلاح باشه و جواب بده . اما از چی بریدم : از اینکه شریک زندگیم به همه چی مثل یه معامله سود و زیانی نگاه میکنه . حتی در ریزترین مسایل زندگی. این شده سوهان روح من. حتی اگه صمیمی ترین دوست شما هم اینطوری بود، از یه جایی دیگه صبرتون تموم میشد و جلوش وایمیستادید.
    نمیخوام یه چیزی بگم که فقط جواب شما رو داده باشم اما باور کنید از همون ابتدا که اختلاف پیش میومد من فقط به قول شما زوم میکردم رو خوبیهای اون . اما عاقبتش شد وا دادن زندگیم . خیلی دلم میخواد بدونم متعادل بودن یعنی چی ؟ آدمای متعادل چیکار میکنن ؟ قبول دارم که هنر و سیاست لازمه رو ندارم .
    دلیل اینکه مسرم ایشون خواهرمو ببینه وابستگی شدید ما به همه از همون دوران بچگی مون جوری که ما رو همیشه مثال میزدن دارم میشنوم که چه زجری میکشه به همین خاطر از تمام فامیل بریده و افسرده شده. خیلی دلم میخواد دوباره رفت و آمدها شروع بشه . قبل اینکه بچه دار بشم این کینه رفع بشه نه اینکه با بچه دار شدن مجبور بشم حسابی به خونه واده همسرم سواری بدم ببخشید اینجوری میگم اما دارم تصور میکنم بچه با دایی و خاله ش صمیمیه اما عمه و عموهاش و نه ؟ من از اینا میترسم.
    اما مشکل من 1- از خانواده همسرم نه تنها بدم میاد الان میتونم بگم متنفرم . بگذریم قبلا چی بوده و چی شده اما الان این حس رهام نمیکنه.
    2- با رفتار تلافی جویانه همسرم دیگه به هیچ وجه نمیتونم کنار بیام . اگه تو زندگی ما بودید متوجه میشدید که چه مشکل بزرگیه
    "تحمل مشکلات بزرگتر فقط به عشق همسر" مشکل همین نکته آخره که با این رفتارها عشقی هم باقی مونده یا می مونه؟
    امیدوارم تصورش براتون ممکن باشه و تونسته باشم منظورمو بگم

  6. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام اقا رضا
    بنظرم تنها مشکلت با زنت رفت وامد نکردنشه یعنی اگه این مشکل حل شه حله؟؟؟؟؟؟؟
    ببین بشین خیلی رک و رو راست فقط من میگماین رکیت بااحترام و ارامش باشه همین!!!!!
    بخانومت بگو چقدر دوست داری زندگیارومی داشته باشی بگو همه چیزت خوبه ولی میخام بدونی که زندگی رفت امد هم داره بگو همونطورکه تو دوست داری من با خانوادت رفت امدداشته باشم بهشون حتی ظاهری احترام بذار م منم دوست دارم شما حتی اگه از خونوادم خوشت نمیاد به ظاهر احترام بذاری و یکم رفت امد کنیم « هیچ وقت اصرار نکنتو تمام جمعهاتون خانومت هم باشه یا تمام روزرو بذار ازاد باشه مثلا یکی دو ساعت تو جمعتون باشه اینجوری دیگه ارتباط باخونوادتبراش سنگین نمیاد»اگه شما بخای رفت امد مون رو قطع کنی من هم همینکار رو میکنم بهش بگو الان نمیخام جواب بدی هروقت به نتیجه رسیدی بهم جواب بده
    تحت هیچ شرایطی داد و بیداد نکن حتی اگه اون کرد شما سکوت میکنی و میگی بحرفی که زدم فکر کن همین ایجوری حرفت ابهت پیدا میکنه وقتی داد وبیداد و دعوا کنی اصلا به نتیجه نمیرسی میشه قهر و قهر کشی پس اول خونسردیت رو حفظ کن بعد سرایطترو خیلی منطقی و محترمانه بگو اینجوری خانومت متوجه میشه ازین به بعد چطور باهات حرف بزنه اگه فحش داد سکوت میکنی و بلند میشی ازون جا میری مثلا برو قدم بزن بگو ازین به بعد درست صحبت کن یادت باشه ممکنه خانومت پرخاش کنه ولی کم کم وقتی بی محلیهای شما یعنی سکوت شما و حرف نزدن باهاش رو ببینه میفهمه این راهش نیست فقط بدون زمان میبره یادت باشه تو لحظات بحث جراتمندانه حرف بزن منظورمپررویی و بی احترامی نیست رک تمام خاستهات رو بگو و اجازه بده اونم بعد تمام شدن حرف شما خاستهاشو بگه
    بگو اگه ازین به بعد بی احترامی بکنه حرفزشت بزنه اصلا باهاش حرف نمیزنی تا رفتارش رو درست کنه یادت باشه خودت هرگز بیاحترامی نکنی چون اونوقت دیگهحرفت بی ارزشه و ممکنه تو عصبانیت چیزی بگی که باز باید بری منت کشی
    من مطمینم این روش جراتمندانه رد خور نداره ولیزمانو مهارت شما رو میطلبه
    تو سایتمقاله رفتار جراتمندانه رو بخون
    بدون سکوتشما دربرابر بددهنی همسرت بهترین جوابه ودر دراز مدت این عادتش ترک میشه
    بذار یکم فکرکنه تا منطقی تر بگه
    راه حل mahsa$1خوبه ولی توش تنش و دعوا ایجاد میشه شما مگه دنبالارامش نیستی مگه نمیخای زندگی کنی پس قاطعانه ولی محترمانه و ارم این اصل کاره
    ویرایش توسط ستاره زیبا : دوشنبه 23 شهریور 94 در ساعت 08:21

  7. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    فدایی یار (یکشنبه 25 بهمن 94)

  8. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reza.6012 نمایش پست ها
    با سلام و تشکر . خودم دارم به راهکارهای خانم mahsa21 فکر میکنم شاید به صلاح باشه و جواب بده . اما از چی بریدم : از اینکه شریک زندگیم به همه چی مثل یه معامله سود و زیانی نگاه میکنه . حتی در ریزترین مسایل زندگی. این شده سوهان روح من. حتی اگه صمیمی ترین دوست شما هم اینطوری بود، از یه جایی دیگه صبرتون تموم میشد و جلوش وایمیستادید.
    نمیخوام یه چیزی بگم که فقط جواب شما رو داده باشم اما باور کنید از همون ابتدا که اختلاف پیش میومد من فقط به قول شما زوم میکردم رو خوبیهای اون . اما عاقبتش شد وا دادن زندگیم . خیلی دلم میخواد بدونم متعادل بودن یعنی چی ؟ آدمای متعادل چیکار میکنن ؟ قبول دارم که هنر و سیاست لازمه رو ندارم .
    دلیل اینکه مسرم ایشون خواهرمو ببینه وابستگی شدید ما به همه از همون دوران بچگی مون جوری که ما رو همیشه مثال میزدن دارم میشنوم که چه زجری میکشه به همین خاطر از تمام فامیل بریده و افسرده شده. خیلی دلم میخواد دوباره رفت و آمدها شروع بشه . قبل اینکه بچه دار بشم این کینه رفع بشه نه اینکه با بچه دار شدن مجبور بشم حسابی به خونه واده همسرم سواری بدم ببخشید اینجوری میگم اما دارم تصور میکنم بچه با دایی و خاله ش صمیمیه اما عمه و عموهاش و نه ؟ من از اینا میترسم.
    اما مشکل من 1- از خانواده همسرم نه تنها بدم میاد الان میتونم بگم متنفرم . بگذریم قبلا چی بوده و چی شده اما الان این حس رهام نمیکنه.
    2- با رفتار تلافی جویانه همسرم دیگه به هیچ وجه نمیتونم کنار بیام . اگه تو زندگی ما بودید متوجه میشدید که چه مشکل بزرگیه
    "تحمل مشکلات بزرگتر فقط به عشق همسر" مشکل همین نکته آخره که با این رفتارها عشقی هم باقی مونده یا می مونه؟
    امیدوارم تصورش براتون ممکن باشه و تونسته باشم منظورمو بگم
    من کاملا شمارو درک میکنم و تمام حرفم اینه که به جدایی فکر نکنین

  9. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 23 شهریور 94)

  10. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    من کاملا شمارو درک میکنم و تمام حرفم اینه که به جدایی فکر نکنین
    من میدونم که صمیمیت و وابستگی به یه نفر یعنی چی.اما نباید میذاشتین این اخلاف قدیمی شه اما خب حالا دیگه شده و دنبال مقصر نمیگردم
    منظورم از اعتدال اینکه جایی که میبینید لازمه از قدرتتون استفاده کنید اونجاست که شما به خانمتون میگین من نمیتونم با خانواده م قطع رابطه کنم چون دلیلی براش وجود نداره و شما و خواهرم مشکلتونو رو باهم حل کنید.خیلی محترمانه اما قاطع و جایی باید از عشقتون استفاده کنید که لازمه از خانمتون قدردانی شه بخاطر خوبیهاشون.
    ببینین زندگی مشترکه یعنی این نیست که حرف حرف خانمتون باشه یا فقط حرف شما.یبار شما با دلشون راه میاین یبار ایشون منم به شخصه با این قهرا مخالفم و اسمشو میذارم ببخشیدا خاله زنک بازی.منم الان تو دوران عقدم و اصلا از خانواده همسرم راضی نیستم یعنی اگر بگم چه رفتارایی بامن داشتن به حالم گریه میکنید اما قطع رابطه نمیکنم و حتی یبار جوابشونو ندادم.رفت و امدمو کم کردم و دیگه باهاشون صمیمی نمیشم.فقط بخاطر همسرم .پس اسن نیست که خانم شما خودشون نخوان با خانواده تون رابطه داشته باشن و نذارن شما به تنهاییم باهاشون رابطه داشته باشین.این حق طبیعی شماست اون مادر پدر یه عمر زحمت بچه شونو کشیدن اصلا این خواسته ایشون خیلی خودخواهانه ست.شما باید از قدرتتون استفاده کنید و به خانمتون بگین زودر مشکلتون رو حل کنید وگرنه برای شما هم کاری نداره اجازه ندین ایشون پاشونو از در بیرون بذارن.البته نه با لحن من بلکه محترمانه و با ارامش و نرم اما کاملا جدی.
    این که میگین رفتارشون مثل معادله شت خب دیگه اینو نمیشه یک شبه تغییر داد ایشون از بچگی با این اخلاق بزرگ شدن و البته تغییر دادن رفتار دیگران خیلی سختو نشدنیه مخصوصا که خودشونم نخوان تغییر کنن شما میتونید در این مورد رفتار خودتونو تغییر بدین که.مثلا اگر قضیه گذشته رو وسط کشیدنو خواستن بروتون بیارن شما نه بحث کنید نه عصبانی بشین خیلی خونسرد و سرد بگین گذشته ها گذشته و برید و خودتونو با یه چیز دیگه سرگرم کنید یا برید تو یه اتاق دیگه
    و اینکه میگین تلافی میکنن عین کاری رو که شما انجام دادین.این رفتارشون دقیقا مثل بچه هاست.اول اینکه گفتین اگر اشتباها کاری کرده باشین ایشون همونو تلافی میکنن پس قدم اول اینه سطح رفتارای اشتباه خودتونو هم بیارید پایین چون ایشونم همونقدر ناراحت میشن که شما ناراحت شدین.اما باید در رابطه با لجبازیو تلافی کردنای خانموتون چندتا نکته رو بگم
    اول از همه یادتون باشه که در برابر لجبازی ‌های همسرتون شما لجبازی نکنید، چرا که اگر روی این دور بیفتید روزبه‌ روز روابط‌تون بدتر و بدتر می ‌شه و بازگشت به عقب غیرممکن میشه.


    دوم این ‌که وقتی همسرتون عصبانی هستن جواب ایشونو ندید و باهاشون بحث نکنید بلکه تو اون لحظه خانمتونو به آرامش دعوت کنید و همیشه خواسته ‌هاتونو در آرامش بهشون بگید. وقتی هم که خودتون عصبانی هستین جر و بحث نکنید


    سومین نکته اینکه کسی که لجبازی می‌ کند معمولا خودش می ‌دونه که حق با اون نیست اما هیچ وقت نمی ‌خواد این رو به زبان بیاره، پس شما هم اصرار نکنید و بحث را ادامه ندید.


    چهارم این‌ که همیشه اشتباهات همسرتون رو با احتیاط و مهربانی با ایشون در میان بذارید چرا که اگر خانمتون احساس کنن که دارین تحقیرش می ‌کنید یا انتقادتون رو توهین ‌آمیز بهشون منتقل می‌ کنید ممکنه با شما لجبازی کنه و ایرادش را نپذیرد و رویه ‌اش را تغییر نده.


    نکته آخر این ‌که تا آنجایی که میشه همسرتون را عصبانی نکنید و حداقل، کارهایی که می ‌دونید دوست ندارن رو انجام ندید. به یاد داشته باشید که محبت و مهربانی همیشه کارسازه و لجبازی رو از بین می‌ برد.
    من میفهمم مشکلتون چیه و سخته اما ارزششو داره بخاطرش سختی بکشین.منم خیلی تو زندگیم مشکل دارم اما با همشون میجنگم حتی شاید منم از خانواده همسرم متنفر باشم اما نه به همسرم اینو میگم نه باهاشون قطع رابطه میکنم چون میدونم که غرور همسرمو خورد میکنم

  11. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (سه شنبه 24 شهریور 94)

  12. #38
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    صحبتهای شما نشون می ده که در مقابل همسرتون و خانواده اش منفعل بودید
    کارهایی را کردید که از ته دلتون نبوده (رفت و آمد باهاشون، محبت و ...)
    ناراحتی شما دائما سرکوب و پنهان شده
    حالا تبدیل شده به تنفر از اونها

    رفتار درست این نیست که برای ساکت و راضی نگه داشتن دیگری، هر چی گفت ما بگیم چشم !!

    تاپیک رفتار جراتمندانه را بخونید، شاید کمکتون کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    fahimeh.a (سه شنبه 08 تیر 95)

  14. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    با سلام ، یک دنیا ممنون از راهنمایی شما خانم شیدا و miss golegandom.
    دقیقاً این مطلب واقعیت زندگی منه : ((((
    صحبتهای شما نشون می ده که در مقابل همسرتون و خانواده اش منفعل بودید
    کارهایی را کردید که از ته دلتون نبوده (رفت و آمد باهاشون، محبت و ...)

    ناراحتی شما دائما سرکوب و پنهان شده
    حالا تبدیل شده به تنفر از اونها)))

  15. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    امروز بعد از 3 هفته روی صحبت باز شد که ایکاش نمیشد . باز هم هر کی حرف خودشو میزد . من سعی کردم آروم باشم و آروم هم بودم اما وقتی ریختم به هم که شنیدم گفت تازه خیلی رفتارهای خونه وادت هست که از اونها ناراحتم و به روی تو نمیارم. با شنیدنش همه خونه داره سرم خراب میشه . میدونید اونا چی بودن و از چی ناراحته؟ - من داشتم ظرفا رو میشستم خواهرت گفت اینجا که کاری نیست شما برو استراحت کن یا اینکه فلان موقع مامانت بهم فلان چیزو گفت .... و ... فقط چیزای الکی که هیچ کسی جز ایشونو ناراحت نمیکنه . جالبه چقدر خوب یادش مونده!!!!!!!!!!!!!!! کلا برو :ناراحت شد. بیا: ناراحت شد و ..... من فکر میکنم اینا برا خودش دست آویز کرده. آخه مگه میشه؟
    منم بهش یه پیشنهاد دادم که یه دفتر برداره و مبادا چیزی از رفتارهای ما از قلم بیفته و بشینه همه رو یادداشت کنه که یه وقت چیزی از دستش در نره!!!!!! اونوقت شما میگید با مهربونی اینا رو بهش یواش یواش بگم . کسی که خودشو ذی حق میدونه مگه میشه چیزی بهش گفت؟ خاک تو سر بی عرضه خودم با این ازدواجم. البته من از کجا باید میدونستم.


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.