به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 شهریور 94 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1391-6-12
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,367
    سطح
    29
    Points: 2,367, Level: 29
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    9

    تشکرشده 11 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دیروز همسرم اومد دنبالم که بچه رو ببرم دکتر براش چایی بردم تو ماشین ولی بهم گفت من نمیخوام بریزش تو کوچه
    واقعا دیگه خیلی نسبت بهم سرد و بی تفاوت شده
    بهم بگید چکار کنم؟

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    خانم 48 سلام

    خیلی متاسفم برای اتفاقاتی که افتاده ،

    گذشته تموم شده و نمیشه سرزنشتون کرد ، همین که میدونید اشتباه کردید کافیه ، و مهمتر اینکه دیگه تکرارشون نکنید و درس بگیرید.

    اما عزیزم چرا داری بعد از اشتباه برای جلوگیری از ضرر اشتباهات بزرگتر میکنی ؟

    نباید اجازه میدادی خواهرشوهرت پدرت رو وارد این ماجرا کنه و دوباره خودت با پدرت تماس میگفتی پدر جان اینجا موضوعی نیست که نفر سوم بخواد حلش کنه نگران نباشید، بعد هم سکوت میکردی تا خواهر شوهرت

    هرچی دلش خواست بگه و بعد بره(وقتی حرفی بهش میزنی شوهرت اینقدر خشن برخورد میکنه نباید دیگه با اون درگیر شی) بعدش در فرصت های بعدی با همسرت صحبت میکردی و از درد زایمان و شرایط روحیت میگفتی و ازش

    کمک میخواستی ، کمک نه متقاعد کردن.

    حالا که اون خانواده اینقدر با نادانی و وقاحت تمام در شرایطی که یک زن تازه زایمان کرده و خودکشی کرده اینقدر اذیتش میکنن ، و براشون مهم نیست یک زندگی متلاشی بشه ، یعنی شرایط خیلی سخت تره.

    پدرت وارد بازی شد که نباید میشد ،

    اونها دست پیش رو گرفتند، یعنی اصلابه این فکرنکردند که جواب پدرمادر این دختر رو چی بدیم، این دختر که در منزل پدر دست به چنین اقداماتی نزده ، اصلا نگران نشدند، چرا؟

    خواهرت شوهرت میخواست در حموم رو باز کنه و زن تاره زایمان کرده رو جلوی چشم پدرش و همسرش بزنه،چرا ؟ به خاطر طرز برخورد تو و خانوادت نیست؟

    حالا هم پدرت و هم تو را محکوم کردند.

    الان هم که داری باج میدی ، یعنی من خیلی مقصرم پس بیشتر توی سرم بزنید.

    خیلی اشتباهه که یک زن از خونه خودش قهر کنه و از اون بدتر اینکه اجازه بده در خونه خودش پدرش یا خودش توسط دیگری مواخذه بشه یا به خودش توهین بشه .

    بیشتر از این باج نده بسته ، تو احتیاج به دکتر داری به مراقبت داری ، بچه را خواهر شوهرت برده بود ، نمیخواستن که بکشنش که میگی زجه میزدم!!! ،

    واقعا فکر کن آب از سرت گذشته فرقی میکنه 1سانت گذشته باشه یا 10 سانت ؟ در هر صورت انسان در آب خفه خواهد شد، باید توی بیمارستان شکایت میکردی تا حداقل یه مامور بیاد و گزارش بنویسه و حتما هم میگفتی که خواهرشوهرت میخواسته بهت حمله کنه،

    وقتی هم بچه ات رو بردند باید تماس میگرفتی و تا گزارش دوم ازجدا کردن تو از نوزاد 15 روزت صادر شه ، حتی به این شماره 123 که اورژانس اجتماعی هست تماس میگرفتی .

    با توجه به زورگویی خانواده همسرت و همسرت ، با توجه به حاد بودن اتفاق و با توجه به اینکه خیلی واضح بود بعدش چه رفتاری خواهند داشت ، چون هر کسی میتونست بفهمه همسرت و خانوادش بعد از این موضوع چهطور رفتار میکنند.

    باید با همسرت مهربون باشی توی هر شرایطی ، عشق یا نفرت فرقی نمیکنه اما در این سایت چقدر تاپیک بوده از دوستانی که به مظلومیت ادامه دادند و هرچه منفعلتر رفتار کردن به زورگویی های طرف مقابل مجوز دادن

    خانم she یک نمونه بارز از دوستی هست که یک همسر زورگو و خانواده همسر زورگو دارن بعد از 5سال میخواهند جدا شوند ،خانم 48 شمابا توجه به اینکه یک نوزاد دارید وضعیتشون با شی خیلی فرق میکنه نمیتونید بشینید و دست روی دست بزارید ببینید تا کی میتونید ادامه بدید وبعد با وجود یک بچه به این راحتی تصمیم به جدایی بگیرید ،

    باید بتونید با این همسر و خانوادش زندگی کنید یانه؟ زندگی ای که با انفعال غیر ممکنه و با انفعال 5سال دیگه وضعیت خرابتر هم خواهد شد

    وقتی اونها متوجه شرایطتون نبودند ، شما شرایط خودت رو بیشتر درمیافتی ، وقتی حالا متوجه اون عکس العمل نشدند خودت بیشتر نگران میشدی و دست به کار ،

    یعنی چی؟ یعنی:

    همسرت پارک بود به جای اینکه به یک خواهرشوهر نفهم پیامک بزنید تا متقاعدش کنید ، بعد از اومدن شوهرت میگفتی از شدت درد داشتم از حال میرفتم خواستم یه آرامبخش بخورم ولی ترسیدم خوابم ببره و بچه آسیبی ببینه ای کاش پیشم بودی خیلی بهت احتیاج داشتم حالا توی این شرایط هم آبجی(خواهرشوهر) خیلی اصرار داشت که بیام پارک . حالا این جمله آخر رو هم نمیگفتی چه بهتر ، مهم این بود که کار خودتو کرده بودی.
    درمورد اتفاق خودکشی و بیمارستان هم که گفتم بهتر بود چه کار میکردی.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : سه شنبه 03 شهریور 94 در ساعت 16:01

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام.

    تمرکز روی همسرت رو فراموش کن. شروع کن به نوازش خودت و دوستداشتن خودت و بچه ات.

    خانواده همسرت دشمن شما هستند؟ خب، باید جلوی همسرت یا سکوت کنی یا ازشون تعریف کنی. وانمود کنی که دوستشون داری و بهشون احترام بذاری. هیچ ره دیگه ای وجود نداره.

    خانواده همسر نباید بفهمن ما با شوهرمون مشکل داریم! چون دشمن از هر راهی برای آزار بیشتر استفاده میکنه.

    از همسرت توقع نداشته باش که در ارتباط با خانواده اش تو رو درک کنه یا ازت حمایت کنه! چون اکثر مردها این کار رو نمی کنن!

    از دشمن انتظار هر بدی و زشتی ای رو داشته باش.

    نذار دشمنت تو رو شکست بده! نذار بفهمن چه چیزی تو رو ناراحت میکنه! نذار ناراحتت کنن! نذار موفق بشن!

    بهشون اطلاعات نده! ازشون هیچی نخواه.

    خودت رو جلوشون شاد و خوشبخت نشون بده!

    خودت رو بگیر! محلشون نذار! حرفهاشون رو نشنو! اهمیت نده! به شوهرت ازشون بد نگو!!!! آدم حسابشون نکن!! فقط بگو چون من خودم خوبم، اونها رو هم دوست دارم

    به همسرت احترام بذار. با محبت همسرت رو به سمت خودت ببر.

    خیلی اشتباه داشتی. اما راهش رو پیدا کنی هنوز فرصت جبران هست. خیلی بی مهارت هستی.

  4. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 03 شهریور 94), نارجیس (سه شنبه 03 شهریور 94)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از دست پدرم خسته شدم، رعایت بهداشت فردی براش مهم نیس
    توسط غبار غم در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 فروردین 96, 09:17
  2. مادرشوهرم هیچوقت ازم راضی نیس!!!!
    توسط mahbube در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 08 خرداد 95, 12:04
  3. فکر می کنم رئیس من ازم خوشش نمیاد و میخواد من برم
    توسط nana0cute در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 31 مرداد 94, 17:08
  4. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 اردیبهشت 94, 09:49
  5. ایا برای کیس های بهتر صبر کنم یا نه....؟
    توسط کیت کت در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 آذر 93, 00:46

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.