به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 56
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 بهمن 94 [ 15:29]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    969
    سطح
    16
    Points: 969, Level: 16
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای کاوه بنظر من اینا سیاست نیست یه سری اخلاقای بد زنونس,که هر زنی ممکنه داشته باشه,بنظرم خانومتون قدر این زحمات شمارو نمیدونه,هرچی خواسته براش محیا کردین,مثلا اینکه میگین سرویس گرون قیمت و با بدل حاضره عوض کنه اصلا بدلم نه همین که دلشو میزنه اینا بنظرمن به خاطر اینه که میدونه شما نازکشش هستین اونقدر که هرچقدر بخواد بازی در بیاره.خانمتون باید اطلاعاتشونو بالا ببرن باید قدردان باشن.
    خانوما تو این مسایل به دور و بریاشونم نگاه میکنن.اهل چشم و هم چشمین.من کسیو میشناختم که همه امکاناتی شوهرش واسش فراهم کرده بود درخواست طلاق داد تا یه خونه تو بالاشهر واسش بخره و بنامش بزنه.اینارو هم دوستای بدش بهش یاد داده بودن.من میگم خانومتون خدای نکرده اگه از هم جداشین مطمینا پشیمون میشه,مطمینم میفهمه که چه کار اشتباهی کرده,باید یکی باشه باهاش صحبت کنه پدرش مادرش .درموردارتباط باخانوادتون شما درست میگین.احترتم ب پدرو مادر واجبه..ولی سعی کنید جلوی همسرتون زیاد صحبت نکنید باخانوادتون تا یکم حساسیتشون بخوابه.ان شالله مشکلتون حل میشه,خانمتون از خودش باید بپرسه که اگه خدای نکرده طلاق گرفت بعدا میخواد بگه علتش چی بود...شما مشکل حادی ندارین.اصلا به طلاق فکر نکنید.
    اقای کاوه نمیدونم اینو انجام میدین یا نه ولی سوره مزمل و رو اب یا شربت بخونید و هر جفتتون بخورید ب خواست خدا محبتتون زیاد میشه.

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    اگر میبینید خانمهای اینجا تعدادشان بیشتر است به این دلیل نیست که تعداد مردهای بد زیاد است ، دلیلش این است که کلن خانمها بیشتر تمایل به صحبت دارند، و آقایونی که مشکل دارند یا در خود نگه داشته و بروز نمیدهند یا نهایتا در اینگونه سایتها کمتر عضو میشوند.

    اینقدر زندگیتان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید ، اینقدر هم نگویید که بهترینها را برای همسرتان فراهم کرده اید ، بهترینها که فقط مادیات نیستند .

    حالا هم که همسرتان در اینجا حضورندارند ما به ایشان راهکار بدهیم پس شما را خطاب قرار میدهیم .

    1- اولین پیشنهادم این است که اشتراک آزاد بگیرید تا مشاوران پاسخ دهند.

    2- به نظر میرسد همسرتان دوستتان دارد و مشکلش نادانی است (با عرض معذرت) وگرنه مستقیم میرفت و درخواست جدایی میداد و وقت را تلف نمیکرد ،

    3- با توجه به حساسیت همسرتان و مشکلی که ایشان درگیرش شده رفتارهای شما هم درست نبوده است و باید اصلاح گردد.

    تا اینکه یک شب همسرم جلوی همه شروع به پرخاشگری کرد و قهر کرد و از خانه بیرون رفت. بعد از اون هم من باهاش قهر کردم و اون هم برای بدرقه پدرم به فرودگاه نیامد و.. قهر ما ادامه داشت تا اینکه من از روی عصبانیت از رفتار ایشون به مادرم تلفنی گفتم که باید جدا بشیم یا رفتارشو اصلاح کنه این نمیشه که اینجا بخوره بخوابه هرکاری خواست بکنه و ...
    خواهان تغیر رفتار همسرتون بودید با مادرتون در این مورد صحبت کردید؟!!! چه دلیلی داشت؟ میدونید با همین حرکتتون چقدر شخصیتشو له کردید؟ کاملا مشخصه که همسرتون احساس بی هویتی و سرخوردگی نزد خانوادتان دارد

    شما به جای اینکه با سیاستهای درست و حساب شده این فاصله را کم کنید ، این آتش را شعله ورتر کردید. نکته ای که اینجا مهم است این است که خانواده شما با این وصلت مخالف بودند و این برای یک زن سخت است وتبعاتی اینچنینی به دنبال دارد.

    4- قاطع و مهربان باشید.

    5- اصلا صحبت از جدایی نکنید .

    6- قضاوت نکنید.

    7- از خرید هدایای مادی گران فعلا خودداری کنید .

    8- با یک وکیل صحبت کنید و اگر میخواهید جدا شوید در ایران این جدایی صورت گیرد و طبق قوانین خودمان مهریه را بدهید که تا 110 سکه بیشتر اجرا نمیکنند واگر هم بیشتر باشد ، باز نسبت به قوانین آنجا کمتر متضرر خواهید شد.

    9-رابطه شما و همسرتون با خانواده ایشون چه طور است؟

    با دقت و بارها بخوانید.
    موفق باشید.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : چهارشنبه 07 مرداد 94 در ساعت 16:14

  3. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 24 خرداد 95), رنگین (چهارشنبه 07 مرداد 94)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پرواز ابدی نمایش پست ها
    اباید یکی باشه باهاش صحبت کنه پدرش مادرش .
    متاسفانه یکی از مشکلات من این هست که پدر مادر ایشون اصلا به فکر نیستن و زندگی بچه هاشون براشون انگار بی اهمیت هست. من زیاد دوست ندارم برای مشکلاتم مزاحم دیگران بشم. اما وقتی برای اولین خواستم با مادر زنم در مورد مشکلاتم صحبت کنم هنوز دهن باز نکردهایشون یه جمله گفتند "اگر نمیتونید جدا بشید"! یکی از عوامل رفتارهای ایشون مادرشون هستند. ایشون کرد هستند و بیشتر روحیه مبارزه جویانه دارند تا صلح جویانه. دیدم که در مورد اختلاف زن و شوهرهای دیگه چطور نظر میدهند. میگن خاکبرسر اون زن. من اگه بودم میذاشتم میرفتم. این نوع حل مشکلشون هست.
    اینقدر زندگیتان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید ، اینقدر هم نگویید که بهترینها را برای همسرتان فراهم کرده اید ، بهترینها که فقط مادیات نیستند .
    من زندگیم را با کسی قیاس نکردم فقط گفتم ایشون چیزی در زندگی کم نداره. علاوه بر موارد مادی توضیح دادم که چقدر یه زمانی دوسشون داشتم و تمام زمانم را برای ایشون میذاشتم. من حتی یک دوست هم ندارم و ... ببخشید ولی چون محبت و توجه مثال عینی نداره نمیتونم بگم. فقط همین رو بگم که هر روز بیشتر از 7 تا 8 بار در مجموع به مدت بیش از دو ساعت باهاشون تلفنی صحبت میکنم از سر کار. ( حالا حتما میگید چه آدم سبکی)
    من وقتی اینجا توی تاپیک متارکه پست گذاشتم یعنی تصمیم را برای جدایی گرفتم چون به اندازه بیش از کافی برای ایشون و زندگیم تلاش کردم. اما چون همیشه منطقی بودم و خواستم منصف باشم اومدم اینجا و دارم از همه میخوام که منو نقد کنند. رفتارمو ارزیابی کنند که نکنه یه وقت من دارم اشتباه میکنم. کاملا با شما موافقم که حرفهام پشت تلفن اشتباه بوده و دیدید که گفتم از روی عصبانیت! اما این موضوع را در نظر بگیرید که ایشون بعد از پرخاش و لحن تندی که با پدرم داشتند با اینکه هوا تاریک بود از خونه رفتند بیرون (صاحب خونه وقتی مهمان خونه هست بره با قهر بیرون یعنی چی؟) و خواهرم رفتند دنبالشون. بعد هم ایشون با من قهر کردند و ...
    من میپذیرم که حرفهام درست نبود اما ایشون چه کردند؟ صبح روز بعدش وقتی من خواب بودم اثاث شخصی جمع کردند و رفتند خونه یکی از فامیلهای دور من ( که الان دیگه شدند دشمن من و دوست خانمم) و مجادله مارو بردند بیرون خانه. روز بعد هم با ماشین اون دوستشون اومدند تا باقی اثاثشون رو ببرند که من منقلب شدم و ... بهرحال نذاشتم بروند. در ضمن ایشون همون موقع گفتند که روز قبل از اینکه اثاث ببره رفتند و اعلام جدایی کردند ( طبق قانون اینجا شما برای طلاق باید اعلام جدایی کنید و یکسال جدا باشید بعد میتونید طلاق بگیرید)
    اینجا کاری به ایران ندارند. چون من در پرونده مهاجرتم ایشون را بعنوان همسرم معرفی کردم، دادگاه قوانین جاری همین کشور را اجرا میکند و کاری به ایران ندارند. (حالا ایران جای خودش باقیست) بهمین دلیل ایشون فعلا خر مراد را سوار شده اند.
    بعد گفتید قاطع و مهربان باشید. اول بگم که آدم عاشق که نمیتونه قاطع باشه. تلخه ولی حقیقته. ( البته الان دیگه دوسش ندارم از چشمم خیلی افتاده)
    و گفتید مهربان. وقتی بعد از سه هفته اومدم خونه و برای خودش میره تو اتاق در را میبنده نه چایی نه غذایی نه سلامی نه چیزی... من با چی مهربون باشم؟یخچال ما همیشه پر بود اما الان میبینم انگار یخچال و فریزر رو خالی کرده مخصوصا. هیچی تو خونه پیدا نمیشه. نگفته این آدم میاد یکم خرید کنم. خودم باید غذا درست کنم چایی بزارم ایشون میره تو اتاق به امور خودش میرسه.
    رابطه من با خانواده همسرم که در بالا توضیح دادم چجوره. روز اولی که اثاثش را برد به پدرش زنگ زدم جواب نداد به مادرش زنگ زدم جواب نداد. گفتم شاید در دسترس نباشند. به پدرش تکست زدم که دخترتون اثاثش رو برداشته از خونه رفته و بخاطر حرمت خونه زنی که رفت دیگه نباید برگرده. تا امروز که نه جوابی دیدم نه تماسی!. کلا از بعد از نه من نه ایشون با خانواده های همدیگه رابطه ای نداریم.
    من دلم میخواد دیگران نظر بدهند و اگر من اشتباه دارم تصمیم میگیرم بگن اشتباه هست و اگر درست هست بگن نظرشون را که قاطع تر باشه. فوقش ضرر مالیه که در برابر چند سال عمرم که رفت مهم نیست.
    بدبختی هم اینجاست که یکسال هم باید حالا این رفتاراشو تو خونه تحمل کنم تا بعد بشه طلاق گرفت!

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من معمولا سعی می کنم تو این بحث های زن و شوهری درگیر نشم، چون ترسناکه! یعنی به نظرم صلاحیت تعیین تکلیف برای ادامه زندگی یا تموم کردن زندگی کسی را ندارم. به هر حال به نظرم اینکه خودتون رو با مبل و ساعت مقایسه کنید درست نیست! انسان قدرت تصمیم گیری و تفکر داره و تغییر رفتار داره، پس در حالت درست نباید موجب دلزدگی کسی بشه... حالا اگه دلزدگی هست، خودتون باید بفهمید چی میخواد، چه مدل رفتاری مد نظرشه یکم الان که عصبانیه کوتاه بیاین و اون مدلی بشید ببینید نتیجه چی میشه، گفتید بهانه گیری می کنه، یکم به بهانه هاش بها بدید ببینید چی میشه... به همین صورت برچسب ربات زدن به خانمی که تقاضای طلاق داده هم درست نیست! مطمئنا احساسش یه جایی صدمه دیده...

    اما این بحث مشکل با خانواده به نظرم مهمتره... توی تاپیکوابستگی مادرشوهرم به همسرم و برعکس که موازی با تاپیک شما داره پیش میره تعدادی از خانم های متاهل اومدن درد دلشون رو در این زمینه نوشتن. حتما یه نگاهی به این تاپیک بندازید. شاید من مجرد وقتی میبینم نتونم درک کنم، شاید شما هم به عنوان یک مرد نتونید درک کنید، اما به قول خانم سحر 67 توی همون تاپیک، ایشون هم قبل از ازدواج اصلا اینطور فکر نمی کردن و بعدا این مشکل پدید اومد! به نظرم حالا که انقدر همسرتون حساس شده روی این مسئله، به جای دفاع از خانواده و صحبت منطقی، باز هم اینجا هم کوتاه بیاین تا اعتماد موقتشو جلب کنید، تا بعدا که اوضاع آروم شد منطقی صحبت کنید.

    در مورد بحث مالی، هرچند ان شاء الله که زندگیتون دوباره پر از مهر و محبت بشه، اما چون به هر حال یه مسئله مهم هست، صحبتی که خانم گیسو کمند کردند خیلی هم بی ربط نیست... شما توی ایران عقد کردید، به ایران رفت و اومد دارید، منظورم اینه که پناهنده که نشدید! مهاجرت کردید، در نهایت باید طلاق رو توی شناسنامه ایرانی ثبت کنید، سفارت تایید کنه... پس از ایران هم میتونید پیگیری کنید، حتی با شرایطی اگه خانمتون اونجا پیگیری کنه، شما میتونید ایران روی نتیجه دادگاه اعتراض بذارید و دادگاه اونجا رو به نا عادلی متهم کنید و از اینجا پیگیری بعدی رو ادامه بدید... میتونید کلا یه مدتی بیاین و درخواست برگشت به همسرتون بدید و اگه نیومد اینجا طلاقش بدید، شما 30 درصد خونه رو به نامش زدید، اگه اثبات کنید که درآمدی نداشته، قبلا تو ایران کار نمی کرده، اونجایی که هستید هم نتونسته شغلشو حفظ کنه (منظورم اینه که به خاطر شما و رسیدگی به کارهای خونه از کار کردن استعفا نداده) میتونید این 30 درصد رو هم جزء 50 بیارید و خلاصه خیلی راه ها برای این کار هست، البته قبول دارم آسون نیست ولی امتحانش هم ضرری نداره و لازمه اش اینه که پیش داوری نکنید و با وکیل خوب مشورت کنید، اما اینطور که مشخصه هنوز خانمتون رو دوست دارید، دفعه پیش گفتید ایشون اصرار کرد با هم ازدواج کنید، شاااید الان که هیجانش خوابیده همین مسئله الان ناراحتش کرده... پس این بار شما برای بدست آوردنش تلاش کنید، اینجا هم خوبه که با مشاور خوب مشورت کنید که رفتار درست رو بهتر بدونید. برای مثال شاید همین احساساتی بودن شما براش جالب نباشه. در مورد شغلتون هم اینکه مدت زیادی نیستید سخته برای یه خانم، که البته باز هم این نظر منه، اما اگه اوضاع رو به راه شد ازش بپرسید، شاید اگه بتونید بیشتر پیشش باشید بهتر باشه.

  6. #15
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه بُعد ترسناک و منفی رو هم در نظر بگیر. البته در حد یه فرضیه هست و انشاالله صحت نداره.
    اونم این که با توجه به این که شما مدتهای زیادی در ماه منزل نمیرید, نکنه پای شخص سومی به زندگیتون باز شده و بخاطر ایشون از شما دلزده شده و سودای جدایی و وصلت با معشوق رو داره?
    بد نیست یه مدت موبایل و رفت و امدهاشو کنترل کنید. یا مثلا زمانی که ایشون طبق عادت, انتظار داره شما سرکار باشید, ناگهانی برگردید منزل و غافلگیرشون کنید. مثلا وقتی که شما سرکار هستید و ایشون طبق برنامه کاریتون مطمئن هستش که تا 10 روز آینده برنمیگردید منزل, ناگهان روز سوم به صورت غیر منتظره و بدون اعلام قبلی نیمه شب به منزل برگردید و اوضاع رو چک کنید.

    انشالله که اینطور نیست اما عقل حکم میکنه تمام جوانب رو بسنجید.

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنونم از دوستان یا آیدی راه حل و سوشیانت که نظر دادند. چیزی که زیاد الان نیاز دارم نظرات دوستان هست تا بتونم همه ابعاد قضیه را ببینم.
    ببینید هربار که ما باهم مشکل حاد پیدا کردیم و تصمیم به جدا شدن گرفتیم (مثلا دو بار از خونه با وسایل رفتند) من بودم که به نوعی کوتاه اومدم. حتی در مورد خانواده هم من تماس با خانوادم را کم و کمتر کردم بلاکه تغییری ایجاد بشه اما نشد و بدتر شد.
    اگر میگم ربات هست برای اینکه یک سوال دارم از شما خانوما، به نظر شما اگر زنی برای آخرین بار بیاد خونه که وسایلش را جمع کنه و بره، وقتی داره وسایل جمع میکنه طبیعی هست که چه حالتی داشته باشه؟! مرد چه حالتی؟ ایشون بدون هیچ مشکلی داشتند با خونسردی و آسودگی اسباب جمع میکردند و من اشک میریختم. ( خودم خودمو هرگز اینجوری ندیده بودم کلا بعضی چیزها یهو آدم رو میپاچونه از هم)
    مورد دیگه اینکه ایشون مشکلی با خانواده من نداشتند. خانواده من در ابتدا مخالف بودند و به اصرار من اومدن خواستگاری ولی بعد از ازدواج رابطه خیلی خوبی با هم داشتند بدلیل رفتار مناسب هر دو طرف. اما همه مشکلات یکدفعه از 2.5 سال بعد ازدواج و یکسال بعد اقامت شروع شد.
    اولین برخورد بد هم از طرف همسرم بود. رفتیم ایران که چشم هاش رو عمل کنه و هم خانواده ها روببینیم در حالیکه من به شدت کمر درد داشتم (که نهایتا همون به عمل رسید). روز معاینه چشمش من خواستم تنهاش نذارم و باهاش برم که خیالم هم از بابت دکتر و کارش راحت بشه (چون دکتر را دوستش معرفی کرده بود). اما نمیتونستم رانندگی کنم و قرار شد خواهرم منو ببره در حالیکه تازه از سر کار برگشته بود و مجبور بود دوباره تو ترافیک عصر باز بگرده پایین. خواهرم هم از مادرم خواستن بیان. بهرحال وقتی رسیدیم من رفتم و دیدم که مطب شلوغه و ایشون تو نوبت بودن و چند تا تست داشتند که گویا یک ساعتی طول میکشید. من هم به مادرم گفتم بیاید بالا تو مطب بیرون هوا گرمه. ایشون اومدن بالا و چون جا نبود دیگه روی اولین صندلی کنار در نشستند. خانمم و دوستش هم نزدیک میز منشی بودند. (سالن بزرگ بود) دوست خانمم با دیدن مادرم اومدن و سلام احوالپرسی کردند و دوباره برگشتند سر جاشون. در حالیکه خانمم اصلا حتی از سر جاش سلام هم نکرد.
    من ناراحت شدم ولی مادرم رفتارش عوض نشد و تا همین اخیرا هم ایشون رو دوست داشتند. اما گیر دادن های همسرم به تمامی اعضای خانوادم از همون روز تا امروز بیشتر و بیشتر شد و نهایتا اون داستانی که در مورد رفتارشون با پدرم عرض کردم. بعد از اون هم انواع ناسزاها و فحش ها که نثار خانوادم کردند. (البته تو دعوا ولی تو دعوا هم خوبه آدم منصف باشه و مرام داشته باشه)
    "راه حل" عزیز دادگاه اینجار کاری به ایران ندارند. من اینجار یکسزی دارایی از قبیل خونه و ماشین و ... دارم. دادگاه اموال من و همسرم (که چیزی ندارند بدبختی) میریزند روی هم بعد به نسبت تقسیم میکنند. من ایشون را در ایران سه طلاقه هم بکنم باز اینجا دادگاه کار خودش را میکند. دادگاه ایران هم به اینجا کاری ندارند. جالبه بدونید که چون من کار میکنم و ایشون بیکار هستند تمامی هزینه ها بعهده من هست و اگر قبض آب و برق و خرید مایحتاج منزل و قسط خانه و ... را ندهم خشونت خانگی محسوب میشود. حتی ایشون میتونن برن دادگاه و غیر از اینها پول هفتگی (مثل نفقه) درخواست کنند. کلا اینجا همه چیز به نفع طرف بی کار و بی پول هست در زمان طلاق.
    "سوشیانت" عزیز ممنونم که با جسارت این مورد را عنوان کردید. من در این چند سال موردی از ایشون ندیدم اما این هم یک احتمال هست و شاید اتفاق بیفته (خانمها بهتر میتونن بگن چقدر احتمالش هست) اما مساله اینجاست که اختلاف ما تازگی نداره و از 1 سال پیش زیاد و از 4ماه پیش حاد شده. ایشون اگر بخوان کاری بکنند در منزل که نمیکنند چون کوچه ما کوتاه و بن بست هست و همسایه فضول هم داریم که باهاشون در ارتباطم. ( اما کاش ایشون یکی را داشته باشه که بخواد بره اینجوری زودتر تکلیف من مشخص میشه) . بهرحال پروژه ای که کار میکردم تمام شده و گویا فعلا شرکت پروژه دیگه ای برای من نداره من هم به همین دلایل بالا زیاد تمایل به کار ندارم تا تکلیف مشخص شود.
    گفتید موبایل و رفت و آمد را چک کنم؟ وقتی باهم هیچ رابطه ای نداریم و حرف نمیزنیم و عملا جدا داریم زندگی میکنیم دیگه این عملی نیست.
    فقط برای اینکه منو اذیت کنه یا چون پول خودش را خرج نکنه ( دولت به زنی که کار نداشته باشه و اعلام جدایی کنه پول میده که البته به مرد بیکار هم میده ولی مادامی که زن من بود بخاطر اینکه من درامد داشتم نمیدادند) هیچی تو خونه نذاشته فریزر و یخچال خالی خالیه. حتی امروز دوش گرفتم دیدم شامپو هم نداریم. فک کنم همه شامپوهارو انداخته دور.
    دوستان میخواهم چند روز برم مسافرت، حالا یا داخلی یا خارجی. به نظرتون چطوره؟
    از همه دوستانی که میان و تاپیک رو میخونن میخوام نظراتشونو بگن. شاید نظر شما از زاویه ای باشه که من بهش فکرنکردم. هدفم ترمیم این رابطه نیست هدفم بیشتر دونستن علل و کسب تجربه هست تا از این رابطه درس بگیرم. من خیلی چیزهارو باختم باید بجاش دست کم یه چیزهایی یاد بگیرم.

  8. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    اموالتون رو که میتونید به اسم پدر و مادرت کنی یا نمیشه؟؟

  9. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 آبان 02 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    10,507
    سطح
    68
    Points: 10,507, Level: 68
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 343
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 74 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعن نمی فهمم چرا زندگی برای بعضی ها بی ارزشه(منظورم خانوم شماست). من به شوهرم نهایت اعتماد رو داشتم ولی وقتی بعد از 3 سال که رفتار ایشون روز به روز بدتر میشد , به گوشیشون سر زدم چیزهایی رو دیدم که فراتر از یه ارتباط عادی بود و واقعن شرم دارم از بیانش. چه خوبی هایی که به خانواده همسرم کردم و فقط گفتند وظیفته!! برادر شوهر مجرد من 8 ماه اول زندگیمو اومد خونه ما چون انشگاه قبول شده بود و جایی رو نداشت که بره و علاقه ای هم به خوابگاه نداشت!! منم مثل برادر خودم ازش پذیرایی کردم و بهش سرویس دادم با اینکه عملا مزاحم زندگیه یه زوج جوون بود , موقع رفتن یه جوری رفت که انگار یه شب شام خونه ما دعوت بوده!! و همه بعدش فراموش کردن.
    من خوبی کردم و بدی دیدم مدام. بعد از سه سال که فهمیدم چقدر خانواده سو استفاده کن و بی منطقی هستن و کم کم جلوشون وایستادم کارم رو به طلاق کشوندند.
    من بنا به تجربیات خودم میگم, هیچ کس رو نمیشه به زور وادار کرد که با آدم زندگی کنه و آدم باشه. کسی که بخواد زندگی رو بسازه راهش رو پیدا میکنه و کسی هم که نخواد زندگی کنه راهش رو پیدا می کنه.
    وقتی شما مدام خوبی می کنید و شده وظیفه و طرف مقابلتون مدام ندید میگیره , خوب قطعن کسی که ضرر میکنه شما هستید که یه سرویس یه طرفه میدید و یه ارتباط ناقص یه طرفه دارید.
    امیدوارم خودتون به نتیچه درست برسید ولی بعضی زندگی ها از جمله زندگیه سابق خودم فقط دست و پا زدن تو باتلاقه .

    - - - Updated - - -

    واقعن نمی فهمم چرا زندگی برای بعضی ها بی ارزشه(منظورم خانوم شماست). من به شوهرم نهایت اعتماد رو داشتم ولی وقتی بعد از 3 سال که رفتار ایشون روز به روز بدتر میشد , به گوشیشون سر زدم چیزهایی رو دیدم که فراتر از یه ارتباط عادی بود و واقعن شرم دارم از بیانش. چه خوبی هایی که به خانواده همسرم کردم و فقط گفتند وظیفته!! برادر شوهر مجرد من 8 ماه اول زندگیمو اومد خونه ما چون انشگاه قبول شده بود و جایی رو نداشت که بره و علاقه ای هم به خوابگاه نداشت!! منم مثل برادر خودم ازش پذیرایی کردم و بهش سرویس دادم با اینکه عملا مزاحم زندگیه یه زوج جوون بود , موقع رفتن یه جوری رفت که انگار یه شب شام خونه ما دعوت بوده!! و همه بعدش فراموش کردن.
    من خوبی کردم و بدی دیدم مدام. بعد از سه سال که فهمیدم چقدر خانواده سو استفاده کن و بی منطقی هستن و کم کم جلوشون وایستادم کارم رو به طلاق کشوندند.
    من بنا به تجربیات خودم میگم, هیچ کس رو نمیشه به زور وادار کرد که با آدم زندگی کنه و آدم باشه. کسی که بخواد زندگی رو بسازه راهش رو پیدا میکنه و کسی هم که نخواد زندگی کنه راهش رو پیدا می کنه.
    وقتی شما مدام خوبی می کنید و شده وظیفه و طرف مقابلتون مدام ندید میگیره , خوب قطعن کسی که ضرر میکنه شما هستید که یه سرویس یه طرفه میدید و یه ارتباط ناقص یه طرفه دارید. و بعدا شما میمونید و یه دنیا حس حماقت و حس تلخ مورد سو استفاده قرار گرفتن.
    امیدوارم خودتون به نتیچه درست برسید ولی بعضی زندگی ها از جمله زندگیه سابق خودم فقط دست و پا زدن تو باتلاقه .

    - - - Updated - - -

    واقعن نمی فهمم چرا زندگی برای بعضی ها بی ارزشه(منظورم خانوم شماست). من به شوهرم نهایت اعتماد رو داشتم ولی وقتی بعد از 3 سال که رفتار ایشون روز به روز بدتر میشد , به گوشیشون سر زدم چیزهایی رو دیدم که فراتر از یه ارتباط عادی بود و واقعن شرم دارم از بیانش. چه خوبی هایی که به خانواده همسرم کردم و فقط گفتند وظیفته!! برادر شوهر مجرد من 8 ماه اول زندگیمو اومد خونه ما چون انشگاه قبول شده بود و جایی رو نداشت که بره و علاقه ای هم به خوابگاه نداشت!! منم مثل برادر خودم ازش پذیرایی کردم و بهش سرویس دادم با اینکه عملا مزاحم زندگیه یه زوج جوون بود , موقع رفتن یه جوری رفت که انگار یه شب شام خونه ما دعوت بوده!! و همه بعدش فراموش کردن.
    من خوبی کردم و بدی دیدم مدام. بعد از سه سال که فهمیدم چقدر خانواده سو استفاده کن و بی منطقی هستن و کم کم جلوشون وایستادم کارم رو به طلاق کشوندند.
    من بنا به تجربیات خودم میگم, هیچ کس رو نمیشه به زور وادار کرد که با آدم زندگی کنه و آدم باشه. کسی که بخواد زندگی رو بسازه راهش رو پیدا میکنه و کسی هم که نخواد زندگی کنه راهش رو پیدا می کنه.
    وقتی شما مدام خوبی می کنید و شده وظیفه و طرف مقابلتون مدام ندید میگیره , خوب قطعن کسی که ضرر میکنه شما هستید که یه سرویس یه طرفه میدید و یه ارتباط ناقص یه طرفه دارید. و بعدا شما میمونید و یه دنیا حس حماقت و حس تلخ مورد سو استفاده قرار گرفتن.
    امیدوارم خودتون به نتیچه درست برسید ولی بعضی زندگی ها از جمله زندگیه سابق خودم فقط دست و پا زدن تو باتلاقه .

  10. کاربر روبرو از پست مفید saharnaz تشکرکرده است .

    رنگین (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  11. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آذر 94 [ 19:51]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    553
    سطح
    11
    Points: 553, Level: 11
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اموال را به این راحتی نمیشه بنام کسی کرد. در ضمن مهمترین چیزکه خونه هست هم چون 30% را خود احمقم (البته اون زمان زنم زن خوبی بود و دوسش داشتم که کردم) بنام زنم کردم فروش یا بنام زدن سهم خودم هم بدون اجازه اون ممکن نیست.
    خانم سحرناز خیلی ممنون که اومدید اینجا و نظر دادید واقعا به این توصیه ها نیاز دارم. من شمارو درک میکنم و میفهمم دقیقا چه وضعی داشتید. بخدا من همیشه به زنم وفادار بودم با اینکه هفته ها قهر بودیم اما هیچ وقت وفاداری رو زیر پا نذاشتم. تا همین اواخر خانمم پسوورد فیس بوکم و ایمیل هام را داشت یعنی خودم بهش میدادم وبعضی وقتها که کار داشتم بهش میگفتم ایمیل بزن به اینجا و اونجا یا اینکارارو بکن. تا این حد بودم براش. اگر یه دختری تو فیس بوک واسه من چیزی مینوشت اول خانمم میدید. دارم مطمن میشم که جواب خوبی بدی هست. شاید اگر من سر وگوشم میجنبید یا به زندگیم بی توجه بودم زنم بجای این ادا اطوارها دو دستی میچسبید به زندگی. مردهایی که بد هستند زنهاشون بیشتر میخوانشون و برعکس
    خیلی خوب گفتید که بزور نمیشه با کسی زندگی کرد من هم به اینجا رسیدم. یعنی تا جایی که میشد تلاش کردم و کوتاه اومدم و خودموکوچیک کردم (که شاید همین وضع رو بدتر کرد).
    الان هم فقط میخواد منو اذیت کنه که خسته بشم. امروز تو سطل آشغال کوچه را نگاه کردم دیدم همه خوراکی ها ریخته دور که چیزی تو خونه نباشه من میام. شیشه مربا و عسل پر را انداخته دور.کلی شکلات و مایلو و ... تصمیم داره منو خسته کنه بگم باشه هرچی تو میگی
    کاش منم بلد بودم اذیتش کنم.
    خانمها و آقایونی که مجرد هستند یه توصیه بهتون میکنم. با آدمی که از شما بی احساس تره ازدواج نکنید چون براحتی و با استفاده از احساسی بودن شما تا حد مرگ آزارتون میده بدون دلرحمی.
    حالا من اصلا نمیدونم چیکار کنم که اونم یکم اذیت بشه
    ویرایش توسط kaveh-r : پنجشنبه 08 مرداد 94 در ساعت 12:51

  12. 2 کاربر از پست مفید kaveh-r تشکرکرده اند .

    saharnaz (پنجشنبه 08 مرداد 94), رنگین (پنجشنبه 08 مرداد 94)

  13. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    یکی دیگر از ریشه های مشکلتان همین روابط خانوادگی است ، خانواده او هیچ صمیمیتی ندارند و نه غمخوارند و نه مسئول ، شما با خانواده تان روابطی صمیمی دارید آنها مسئول و غمخوار شما هستند ، این خیلی برای او سخت

    است ، و چقدر مردهاو زنهایی که خانواده همسرشان با آنها خیلی خوب و صمیمی بوده و زحمات زیادی برایشان میکشند اما طرف دوم هیچ تمایلی به این رابطه ندارد چون مدام خانواده خود را مقایسه کرده و سرافکنده میشود ،

    اینها آسیبهایی هستند که شما هیچوقتت درصدد بیرون کشیدن همسرتان از این افکار نبودید، آیا میدانید بسیاری از بهانه گیری ها و پرخاشگری ها علتشان احساس ضعف و تحقیر شدن است؟

    مگه نگفتم قضاوت نکنید؟

    شما تصمیم گرفتی جدا شی یا میخواهید ابتدا سبک زندگیتان را تغیر دهید اگر نتیجه نداد بعد جدا شوید؟

    در پست اولتان گفتید که طلاق برایتان چون مرگ است و حالا میگویید سرد شده اید و.. ؟ افکار و راههای پیش رویتان را تفکیک کنید ،

    مثلا (شما باید بگید):
    1- همسرم را دوست دارم بدون او نمیتوانم زندگی کنم و همسرم نکات مثبت قابل توجه هم دارد پس سعی میکنم و کمکش میکنم که با تغیر من او نیز اصلاح شود.

    2- از همسرم دلزده شدم ، او هیچ نکته مثبت قابل توجهی ندارد و تصمیم جدی به جدایی دارد ، حال میخواهم حداقل از لحاظ مالی کمتر ضرر کنم .

    3-همسرم تصمیم جدی به جدایی دارد فعلا فقط میخواهم او را به زندگیمان دلگرم کنم و بعد کم کم با ... روابطمان را اصلاح کنم.

    4-همسرم تصمیم جدی به جدایی دارد میخواهم فعلا فقط به زندگی برگردد تا بتوانم برای اموالم فکری کنم.

    5-.....

    ما نمیدانیم دقیقا شما دنبال چه هستید و از زندگی چه میخواهید و شما خودتان و موقعیتتان را بهتر از همه ما میدانید پس متمرکز شوید ، پشت هم پست نزنید و موقعیت را بسنجید ببینید تصمیم همسرتان چیست ،

    در موقعیت مناسب با ایشان صحبت کنید ، او در خانه شما حضور دارد قطعا میتوانید موقعیت صحبت را فراهم آورید و مدام نگویید چگونه چهطور نمیشود، اینکه میگوییم قاطع و مهربان صحبت کنید یعنی هم قاطع و هم مهربان توامان

    (دختر خوب من برای این زندگی خیلی زحمت کشیدم و علاقه و احترام زیادی برای تو قائل هستم متاسفانه تا به حال فقط تو را موقتا به زندگی برگرداندنم که برای هر دومان آسیبهایی داشت، اگر تو تصمیم به جدایی داری من احترام

    میگذارم، اما به خاطر تمام تلاشها و زحماتی که کشیده ام میخواهم از راه منطقی مشکلمان را بررسی کنیم و تا زمانی که در این شرایط هستیم ، منطق از همین پنجره فرار میکند ، ....

    من انتظار داشتم با آمدن تو به اینجا و کسب تجربیات بیشتر، مهارتها و آگاهیهای تو زندگیمان را شیرینتر کند اما حالا هرچیزی جز منطق، روابطمان را به سردی کشانده کمی فکر کن در زمان مناسب با هم منطقی صحبت میکنیم)

    التماس ، پرخاش (لجبازی و..) ، در این صحبتها نبود ولی آگاهی و منطق و مهربانی دیده میشد.

    گفتید قاطع و مهربان باشید. اول بگم که آدم عاشق که نمیتونه قاطع باشه. تلخه ولی حقیقته. ( البته الان دیگه دوسش ندارم از چشمم خیلی افتاده)
    و گفتید مهربان. وقتی بعد از سه هفته اومدم خونه و برای خودش میره تو اتاق در را میبنده نه چایی نه غذایی نه سلامی نه چیزی... من با چی مهربون باشم؟
    برمیگردد به همون راههای پیش رویتان اگر مثلا گزینه 1 مد نظر شماست باید تلاش کنید.

    منتظر دسته بندی شما هستیم عجله نکنید تا تاپیکتان در مسیر بهتری ادامه یابد، مهم نیست اینجا تا 8صفحه پیش بروید اما تغییر درستی اتفاق نیافتد مهم این است که تاپیکتان درست جلو برود با حضور کاربران کمتر بهتر نتیجه میگیرید.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !




 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا مشکل در ازدواج نکردن و رابطه ناسرانجام تقصیر من بوده؟
    توسط برگریز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 تیر 94, 06:43
  2. از شراکت شوهرم باباباش فقط حرص خوردن نصیبم شده....
    توسط گلچهره در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 اسفند 90, 01:02
  3. پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 شهریور 90, 12:37
  4. آیا تقصیر من بود؟(حرفهای خودمونی)
    توسط keyvan در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 23 بهمن 88, 13:11

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.