ممنون از راهنمایی همه دوستان
ستاره زیبا
من فایل صوتی دکتر حبشی رو قبلا گوش داده بودم،کارگاه مشهد رو پیدا نکردم،ممنون میشم لینکش رو برام بذارید.
امروز مامانم و خاله ام قرار بود برن شهر همسرم برا یه سری کارا،دیروز که همسرم فهمید گفت تو
هم بیا،منم گفتم باشه،ولی دیشب دو باره موقع حرف زدن تلفنی بحثمون شد،بحث از اونجا شروع
شد که گفت نمیخواد بیای،آخه وقتی میای همش تو دست و پایی،گفتم یعنی چی؟گفت تو دست و
پایی دیگه،گفتم اینطور حرف زدن به نظر خودت درسته؟بعد گفت نه،من آخه دلم تنگ شده این
حرفو زدم.
آخه آدم دلش تنگ شه اینجوری میگه؟!
بعد گفت تو اصلا حرف زدن خوب رو بلد نیستی،من ازت متنفرم(البته بدون هیچ دعوایی میگفت،
آروم بود).گفت نیا،فردا نبینمت.منم خیلی راحت گفتم باشه،هی میگفت ازت خوشم نمیاد،تو دست و پایی،ما به درد هم نمیخوریم،
منم فقط میگفتم باشه.بعد حرص میخورد میگفت چرا میگی باشه؟!چرا انقدر منو اذیت میکنی؟
قرار بود من فردا که میرم شهرشون ،گوشیش رو به من بده برا عکس گرفتن،بعد گفت من گوشیمو نمیدم،چون قبلا به من شک کردی،منم گوشیمو نمیدم تا اینجوری دیگه شک نداشته باشی....
منم پیش خودم گفتم عجب استدلالی.........
خلاصه فقط داد و بیداد کرد و حرص خورد که دیگه من جوابش رو چرا نمیدم و بیخیالم.
منم که اصلا برام مهم نبود.
واقعا به این قضیه اطمینان پیدا کردم که شیطان در حالت ناامیدی بیشتر به سمت آدما میره،بعد
از اینکه گوشیو قطع کردم،دیدم تو تلگرام برام پیام اومد که فلانی به تلگرام پیوست.
وقتی اسم طرف رو نگاه کردم اصلا نشناختم،بعد که یه کم فکر کردم یادم اومد که کی بوده!یکی
بوده که قبلا خیلی به من ابراز علاقه میکرد و داستانی طولانی داره،داشتم فکر میکردم که من
اگه با اون ازدواج کرده بودم الان خوشبخت بودم،با اینکه اون موقع ها خودم ازش خوشم نمیومد،
اونم به خاطر یه سری دلایل الکی،دقیقا اون چیزایی که فکر میکردم خیلی مهمه الان میفهمم که
اصلا مهم نبوده،بر شیطون لعنت فرستادم و بیخیال شدم.
ولی الان تنها چیزی مهمه اینکه میدونم همسرم هم اصلا رغبتی به این عروسی نداره،دقیقا مثل
من.
اگر هم بخوام دلایلم رو به بقیه بگم ،مطمئنا کسی موافقت نمی کنه...
هیچ حسی ندارم،نه خوب،نه بد.دوست ندارم همسرم به من زنگ بزنه،دوست دارم همه فراموش
کنن که من ازدواج کردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)