به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط masamasa نمایش پست ها
    سمیرا جان عزیزم اگ اعتقاد داری و میتونی 100تا آیة اللکرسی به نیتی ک داری بخون واقعن مث یه معجزه عمل میکنه من هر وقت خوندم ج گرفتم.انشالا ک مشکلت حل شه عزیزم
    شوهرت عاشقته اینو ازهمه تاپیکات میشه فهمید از دستش نده

    معلومه ک اعتقاد دارم من صبحا اگر ایه کرسی نخونم انگار یچیزی گم کردم من عاشق این دعام چشم همین الان که گفتی میخام شروع کنم
    مرسی عزیزم که درک میکنی
    ممنون از انرژی مثبتت

  2. کاربر روبرو از پست مفید سمیراه تشکرکرده است .

    afraa (سه شنبه 30 تیر 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط masamasa نمایش پست ها
    سمیرا جان عزیزم اگ اعتقاد داری و میتونی 100تا آیة اللکرسی به نیتی ک داری بخون واقعن مث یه معجزه عمل میکنه من هر وقت خوندم ج گرفتم.انشالا ک مشکلت حل شه عزیزم
    شوهرت عاشقته اینو ازهمه تاپیکات میشه فهمید از دستش نده

    مامانش زنگ زد گفت مراسم ختمه نمیای؟من فکر کردم نامزدم بهش گفته که منم برم گفتم چرا داشتم میومدم..
    رفتم تا چشمش بهم خورد از سالن زد بیرون مامانش گف پسرم کو؟ گفتم کار داشت میاد الان گفت بهش زنگ میزنی؟ گفتم بله
    زنگ زدم بهش جواب نداد!
    اس مس دادم گفتم کجایی
    واسم نوشت همش محبتایی که بهت کردمو نمک نشناسیایی که کردی تو ذهنمه مثل یه فیلم من دیگه اون ادم نیستم این اخرشه خب؟
    گفتم میدونم اره حق باتوعه من بد شدم جدیدن میخام جبران کنم ولی برگرد حرف بزنی اس مسی که نمیشه
    نوشت نه قربون دستت نمیخاد من توقع جبران ندارمفقط انتطار اینو نداشتم خودت اذیت نکن جبران لازم نیست
    من واسش نوشتم خب اشتباه کردم ولی هنوز دوست دارم ما روزای بدتر ازینم داشتیم اما باز اشتی کردیم برگزد خونه حرف بزنیم
    نوشت مجبورم کردی تمومش کن اون ادم مرده من تا وقتی نری برنمی گردم
    گفتم نه اینجوری نگو تو هنوز دوسم داری نداشتی نمیرفتی بیرون که منو نبینی احساساتی بشی نداشتی جواب تلفنت میدادی نمیترسیدی صدام بشنوی احساساتی بشی من که قبول دارم اشتباه از من بود چرا میخای غرورم له کنی؟مگه جفتمون کم اشتباه کردیم مگه اون سری با دستات اشکامو پاک نکردی گفتی هرچقدم دعوا کنیم باز اشتی میکنیم؟
    گفت غرورتو بزار برای خودت نوشت تو این رابطه فقط رفت تو پاچه من !!!!!گفت تمومش!!
    نوشتم بیا منطقی حرف میزنیم اگه به نتیجه نرسیدیم تموم میکنیم منم دوست ندارم بزور شوهرم باشی
    نوشت میخای دهنم باز بشه؟من اصلا کاره ای نیستم بخام ببخشمت تو اصلا نمیتونی با عقیده من زندگی کنی ثابت شده بهم این همه اختلاف واسه همینه من راضی نبودمو نیستم افتاب مهتاب ببینتت متاسفم!
    منم نوشتم حالا که وابسته هم شدیم اینو فهمیدی منگه هرچی گفتی نگفتم چشم من که با هیچکس ارتباطی نداشتم بجز خاهرام منکه همه دوستام گذاشتم کنار حتی تنها بیرونم نرفتم حتی گفتم تو نخای دیگه واسه فوق لیسانس نمیخونم چرا داره اینجوری میگی انگار تو روت وایسادم؟
    گفت من خورد شدم ما دیگه باهم غریبه ایم مگه همه وسایلات پس ندادم؟همه هدیه هات ؟؟ فقط تنها چیزی که ازت نگه داشتم جای رژت روی او لیوانس!! اخره این رابطه همینه واسه من تموم شدس چرا نمیخای باور کنی؟
    نوشتم من عصبانی شدم گفتم علاف من نشی درسته تو همیشه هرجا میرفتم از کارت میزدی منو میبردی میووردی من عصبانی شدم گفتم سرد شدیم از هم نشدیم من هنوز مثل قبلم اگه اونو نگه داشتی یعنی هنوز دوسم داری
    گفت از هرچی عشق متنفرم تو عاشقمی چون من هرکاری بود در توانم برات کردم از هیچی دریغ نکردم!!ولی دیگه واقعا تمومه
    گفتم درسته تو بم محبت زیاد کردی اما منم کردم گفتم باشه این اخرین تلاشمه
    من دوست دارم میخام پرخاشگریامو بزارم کنار میخام برم پیش
    مشاوره
    برمیگردی خونه منطقی حرف بزنیم و درستش کنیم ؟
    گفت نه هیچی درست نمیشه من خوبیات یادم نمیره اما یادمم نمیره سر اینکه خابت نبردو من خابیدم بهم بی محلی کردی بخدا من دوست داشتم تو جای من باشی و خوب بخابی من خیلی وقته مردم دلمو اتیش زدم دیگه میتونی ااحت تو خیابون راه بری یا بری هرجا که میخای دیگه من نیستم که نگرانیامو بزاری پای بددلی و گیر دادن دیگه لازم نیست حواست به گوشیت باشه که یوقت جوابمو ندی ناراحت شم و فکر کردی اونروزو یادم رفت دستت تو دست من بود چشمت خورد به یه مرد دیگه یه لحظه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(اون وقتی بیرونیم همش ذل میزنه به چشم بقیه که کسی نگام نکنه و بعد حرص میخوره همشم چشم منو نگاه میکنه ببینه کسیرو نگاه نکنم !!یه دفعه بیرون بودیم باناراحتی گفت دووست ندارم به کسی نگاه کنی گفتم بخدا نکردم من روبروم نگاه میکنم چشمم شاید خورده خودتم ممکنه چشمت بخوره گفت باشه عزیزم راست میگی روبروت بود حتما چشمت خورد یه لحظه)
    اینو که گفت صدا شکستن قلبم شنیدم
    گفتم یادته گفته بودی تکیه گاهمی تا اخر عمر گفته بودی نامزد قبلیت چقدر نامرد بود سر هیچ و پوچ ولت کرد مرد نبود گفتم خداشکر که رفت عوضش تو اومدی گفت من هیچوقت رهات نمیکنم همیشه پشتتم حتی اگه بد بشی چون عاشقتم اگه جداشدیم باز اشتی میکنیم اینارو یادته؟ من رو همه اینا حساب کرده بودم اگه ناراحتت کردم خودم قبول کردم همون روز اومدم محلتون هرچی اس مس زنگ زدم قبول نکردی جوابمو ندادی امروز به احترام مامان اومدم اما رفتی جفتمون کلی خطا کردیم هم تو هم من ...
    اما عشقمون کم که نشد زیادم شد
    قبول کردم اشتباهمو میگم که میخام برم
    مشاوره
    دگه زود عصبانی نشم
    اما میگی نه
    میخای ترکم کنی باشه
    اما حق نداری به عشق و پاکیم توهین کنی!برو اما حق نداری منو ببری زیر سوال چشماتو که واس چشمات میمرد ببر زیر سوال
    خیلی سعی کردم برگردی اما نمیشه موضوع حادتر ازین حرفاست
    امشب همه پاکیم بردی زیر سوال
    امشب اشکم خونتر از همیشست.....
    همین
    همین بود تمام مکالممون
    بعدم مامانش اومد منو دید که گریه میکنم
    بهش گفتم یه کم مشکل داشتیم و مهرداد حاضر نیست ببخشه اخرم بهم تهمت زد بهتره که تموم بشه کلی صحبت کردو گفت که دعاشقته و...
    گفتم دیگه چکا کنم شما که میشناسینش حرف کسی قبول نمیکنه...
    اومدم خونه به خانوادم گفتم بددلیاشو شکاکیاشوکارای خودمو کارای اونو
    تموم شد جدا شدیم...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    سلام سمیرا جان.
    امیدورام هر جه زودتر این تاپیک منو بخونی قبل از اینکه دست به کاری بزنی.

    عزیزم میخوام بهت بگم اصلاااااااااااااا خودتو ناراحت نکن به هیچ وجه.

    اشتباه زیاد کردی تا الان ولی از حالا باید خیلی مراقب باشی. مطمئن باش خیلی حاها اشتباه کردی که نتیجش این شده. منم ازت میخوام حتمااااااااااااا در درجه اول کلیپ اقتدار مرد از حبشی رو حتما حتمااااااااا گوش بدی.

    الان باید نامزدتو بذاری به حال خودش. هیچ اس ام اس و زنگی نزن.

    بذار یه مدت بگذره خودش که زنگ زد یا اس داد خیلی محتاط باهاش حرف بزن.
    ا
    شتباه اصلی تو تا الان این بوده که همش از نامردت ایراد گگرفتی. تو به من اهیمت نمیدی . تو زود میخوابی و حرفهایی که باعث شده به نامزدت بفهمونی که اون ادم ضعیفیه و هیچ اقتداری نداره. تو این شرایط مرد خودشو در برابر تو موجود ضعیفس میبینه که این باعث عصبانی شدنش و درنتیجه این رفتارها میشه.

    حتما از خودت میپرسی چرا داره این کارها رو میکنه؟
    جوابش اینه: اون الان داره از راهی اشتباه میخواد بهت بفهمونه که اونقدر ها هم که تو فکر میکنی ضعیف نیست طوری که میتونه راحت مثلا داد بزنه و هر کاری بکنه. این رفتار مردها در جنین حالتی کاملااااااااااااا طبیعیه.

    پس خود تو باعث شدی رفتار نامزدت تغییر کرده.
    یه چیزی بهت میگم هرگز فراموش نکن: هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت به نامزدت نگو تو به من توجه نمیکنی یا تو بدی یا تو دوستم نداری و هر جمله ای که باعث بشه اقتدار اونو در هم بگشنی چون نه تنها حواب نمیده بلکه اوضاع رو بدتر میکنه.

    اگر میخوای چیزی بگی نگو توووووووووو این مشکل را داری بلکه بگو من این مشکل رو دارم. مثلا نگو تو چرا زود خوابیدی بگو نمیدونم چرا دیشب هر کاری کردم خوابم نبرد. نمیدونم این روزها چرا اینطوری شدم.

    عزیزم تمام تلاشتو بکن تا اقتدار رفته ی نامزدتو برگزدونی.
    اگر باهاش رفتی بیرون حتما حتمااااااااااااا ازش معذرت خواهی کن. حتی اگر میدونی اون مقصره. بهش بگو من این چند روز حالم زیاد خوب نبود یکم زود عصبی شدم امیدوارم منو ببخشی.ازش تعریف کن. بهش بگو تو مرد خوب و قابل اعتمادی هستی ومن به خاطر تمام رفتارهام که باعث شد تو ازم ناراحت بشی معذرت میخوام.

    بعد که باهات خوب شد میتونی بعدا تو یه فرصت مناسب بهش بگی عزیزم من رفتارم اشتباه بود ولی تو هم یه کوچولو پساز داغشو زیاد کردی.

    منتظر شنیدن خبرهای خوب ازت هستم.
    اون فایل صوتی حیشی را یادت نره حتماااااااااا گوش بده.
    مامانش زنگ زد گفت مراسم ختمه نمیای؟من فکر کردم نامزدم بهش گفته که منم برم گفتم چرا داشتم میومدم..
    رفتم تا چشمش بهم خورد از سالن زد بیرون مامانش گف پسرم کو؟ گفتم کار داشت میاد الان گفت بهش زنگ میزنی؟ گفتم بله
    زنگ زدم بهش جواب نداد!
    اس مس دادم گفتم کجایی
    واسم نوشت همش محبتایی که بهت کردمو نمک نشناسیایی که کردی تو ذهنمه مثل یه فیلم من دیگه اون ادم نیستم این اخرشه خب؟
    گفتم میدونم اره حق باتوعه من بد شدم جدیدن میخام جبران کنم ولی برگرد حرف بزنی اس مسی که نمیشه
    نوشت نه قربون دستت نمیخاد من توقع جبران ندارمفقط انتطار اینو نداشتم خودت اذیت نکن جبران لازم نیست
    من واسش نوشتم خب اشتباه کردم ولی هنوز دوست دارم ما روزای بدتر ازینم داشتیم اما باز اشتی کردیم برگزد خونه حرف بزنیم
    نوشت مجبورم کردی تمومش کن اون ادم مرده من تا وقتی نری برنمی گردم
    گفتم نه اینجوری نگو تو هنوز دوسم داری نداشتی نمیرفتی بیرون که منو نبینی احساساتی بشی نداشتی جواب تلفنت میدادی نمیترسیدی صدام بشنوی احساساتی بشی من که قبول دارم اشتباه از من بود چرا میخای غرورم له کنی؟مگه جفتمون کم اشتباه کردیم مگه اون سری با دستات اشکامو پاک نکردی گفتی هرچقدم دعوا کنیم باز اشتی میکنیم؟
    گفت غرورتو بزار برای خودت نوشت تو این رابطه فقط رفت تو پاچه من !!!!!گفت تمومش!!
    نوشتم بیا منطقی حرف میزنیم اگه به نتیجه نرسیدیم تموم میکنیم منم دوست ندارم بزور شوهرم باشی
    نوشت میخای دهنم باز بشه؟من اصلا کاره ای نیستم بخام ببخشمت تو اصلا نمیتونی با عقیده من زندگی کنی ثابت شده بهم این همه اختلاف واسه همینه من راضی نبودمو نیستم افتاب مهتاب ببینتت متاسفم!
    منم نوشتم حالا که وابسته هم شدیم اینو فهمیدی منگه هرچی گفتی نگفتم چشم من که با هیچکس ارتباطی نداشتم بجز خاهرام منکه همه دوستام گذاشتم کنار حتی تنها بیرونم نرفتم حتی گفتم تو نخای دیگه واسه فوق لیسانس نمیخونم چرا داره اینجوری میگی انگار تو روت وایسادم؟
    گفت من خورد شدم ما دیگه باهم غریبه ایم مگه همه وسایلات پس ندادم؟همه هدیه هات ؟؟ فقط تنها چیزی که ازت نگه داشتم جای رژت روی او لیوانس!! اخره این رابطه همینه واسه من تموم شدس چرا نمیخای باور کنی؟
    نوشتم من عصبانی شدم گفتم علاف من نشی درسته تو همیشه هرجا میرفتم از کارت میزدی منو میبردی میووردی من عصبانی شدم گفتم سرد شدیم از هم نشدیم من هنوز مثل قبلم اگه اونو نگه داشتی یعنی هنوز دوسم داری
    گفت از هرچی عشق متنفرم تو عاشقمی چون من هرکاری بود در توانم برات کردم از هیچی دریغ نکردم!!ولی دیگه واقعا تمومه
    گفتم درسته تو بم محبت زیاد کردی اما منم کردم گفتم باشه این اخرین تلاشمه
    من دوست دارم میخام پرخاشگریامو بزارم کنار میخام برم پیش
    مشاوره
    برمیگردی خونه منطقی حرف بزنیم و درستش کنیم ؟
    گفت نه هیچی درست نمیشه من خوبیات یادم نمیره اما یادمم نمیره سر اینکه خابت نبردو من خابیدم بهم بی محلی کردی بخدا من دوست داشتم تو جای من باشی و خوب بخابی من خیلی وقته مردم دلمو اتیش زدم دیگه میتونی ااحت تو خیابون راه بری یا بری هرجا که میخای دیگه من نیستم که نگرانیامو بزاری پای بددلی و گیر دادن دیگه لازم نیست حواست به گوشیت باشه که یوقت جوابمو ندی ناراحت شم و فکر کردی اونروزو یادم رفت دستت تو دست من بود چشمت خورد به یه مرد دیگه یه لحظه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(اون وقتی بیرونیم همش ذل میزنه به چشم بقیه که کسی نگام نکنه و بعد حرص میخوره همشم چشم منو نگاه میکنه ببینه کسیرو نگاه نکنم !!یه دفعه بیرون بودیم باناراحتی گفت دووست ندارم به کسی نگاه کنی گفتم بخدا نکردم من روبروم نگاه میکنم چشمم شاید خورده خودتم ممکنه چشمت بخوره گفت باشه عزیزم راست میگی روبروت بود حتما چشمت خورد یه لحظه)
    اینو که گفت صدا شکستن قلبم شنیدم
    گفتم یادته گفته بودی تکیه گاهمی تا اخر عمر گفته بودی نامزد قبلیت چقدر نامرد بود سر هیچ و پوچ ولت کرد مرد نبود گفتم خداشکر که رفت عوضش تو اومدی گفت من هیچوقت رهات نمیکنم همیشه پشتتم حتی اگه بد بشی چون عاشقتم اگه جداشدیم باز اشتی میکنیم اینارو یادته؟ من رو همه اینا حساب کرده بودم اگه ناراحتت کردم خودم قبول کردم همون روز اومدم محلتون هرچی اس مس زنگ زدم قبول نکردی جوابمو ندادی امروز به احترام مامان اومدم اما رفتی جفتمون کلی خطا کردیم هم تو هم من ...
    اما عشقمون کم که نشد زیادم شد
    قبول کردم اشتباهمو میگم که میخام برم
    مشاوره
    دگه زود عصبانی نشم
    اما میگی نه
    میخای ترکم کنی باشه
    اما حق نداری به عشق و پاکیم توهین کنی!برو اما حق نداری منو ببری زیر سوال چشماتو که واس چشمات میمرد ببر زیر سوال
    خیلی سعی کردم برگردی اما نمیشه موضوع حادتر ازین حرفاست
    امشب همه پاکیم بردی زیر سوال
    امشب اشکم خونتر از همیشست.....
    همین
    همین بود تمام مکالممون
    بعدم مامانش اومد منو دید که گریه میکنم
    بهش گفتم یه کم مشکل داشتیم و مهرداد حاضر نیست ببخشه اخرم بهم تهمت زد بهتره که تموم بشه کلی صحبت کردو گفت که دعاشقته و...
    گفتم دیگه چکا کنم شما که میشناسینش حرف کسی قبول نمیکنه...
    اومدم خونه به خانوادم گفتم بددلیاشو شکاکیاشوکارای خودمو کارای اونو
    تموم شد جدا شدیم...

  4. کاربر روبرو از پست مفید سمیراه تشکرکرده است .

    afraa (سه شنبه 30 تیر 94)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    327
    امتیاز
    14,744
    سطح
    78
    Points: 14,744, Level: 78
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    940

    تشکرشده 646 در 229 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم انشاالله هر چی صلاحه پیش بیاد
    حتما مادرشوهرت باهاش حرف میزنه و برمیگرده به نظرم مادر شوهرت خانوم عاقلی هست باورت میشه من وقتی با شوهرم مشکل داشتم طوری که داشتیم به جدایی میرسیدیم زنگ زدم به مادر شوهرم و گفتم من با اقا .... به مشکل خوردم و شاید کار به جدایی برسه برگشت گفت خب بریدجدا شید من دخالت نمیکنم نمیتونی تصور کنی اون لحظه من چی کشیدم اخه من اصلا با مادرش هیچ مشکلی نداشتم و همیشه احترامشو نگه داشتم

    قصدم از گفتن این حرفا این بود که اول توکلت به خدا باشه و بعد اینکه اگه شوهرت اهل زندگی باشه حتما باراهنمایی های مادرش هم کهشده برمیگرده

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم من همش تو فکرتم ایشالله هرچی به خیرت پیش بیاد ولی من فکر میکنم اگه خدا بخاد برمیگرده اون هنوز دوستداره ولی مغروره و میخاد کاملا ازت اعتراف بگیره و همه اون دق ودلیاش خالی کنه صلوات زیاد بفرست

  7. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    70
    Array
    سلام ...
    پسره هم بچس هم خیلی شکاکه و هنوز اصول اولیه زندگی رو یاد نگرفته ...
    .
    حتی با وجود پشت سر گذاشتن این بحران زندگیت که امیدوارم اینطور باشه پستی و بلندی های زیادی مقابلت داری. من این برداشت رو از مکالمه اس ام اسی شما درک کردم و هیچ مطالعه قبلی از پست های قبلیت نداشتم و هیچ شناختی هم از روحیات شما هم ندارم. به احتمال زیاد شما هم دارای مشکلات زیادی تو این رابطه بودی ولی طرز رفتار همسرت (حداقل تو همین صحبت هاش) شبیه بچه های 18-22 ساله (کاملا غرق در احساسات) میمونه.
    باراتون بهترین هارو آرزو دارم ...

  8. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط dooo نمایش پست ها
    سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم انشاالله هر چی صلاحه پیش بیاد
    حتما مادرشوهرت باهاش حرف میزنه و برمیگرده به نظرم مادر شوهرت خانوم عاقلی هست باورت میشه من وقتی با شوهرم مشکل داشتم طوری که داشتیم به جدایی میرسیدیم زنگ زدم به مادر شوهرم و گفتم من با اقا .... به مشکل خوردم و شاید کار به جدایی برسه برگشت گفت خب بریدجدا شید من دخالت نمیکنم نمیتونی تصور کنی اون لحظه من چی کشیدم اخه من اصلا با مادرش هیچ مشکلی نداشتم و همیشه احترامشو نگه داشتم

    قصدم از گفتن این حرفا این بود که اول توکلت به خدا باشه و بعد اینکه اگه شوهرت اهل زندگی باشه حتما باراهنمایی های مادرش هم کهشده برمیگرده

    ممنون
    اره چون مادر شوهرمم از دست گیرای اون خسته شده...باهم زیاد رابطشون خوب نیست اون اصلا به مادرش اجازه ی دخالت نمیده اصلا
    مادرم زنگ زد به مادر و صحبت کردن و گفت این رسمش نبود...
    مادرش هم عذرخاهی کردو گفت من سمیرارو خیلی دوست داشتم و نمیدونم چرا پسرم اینجوری کرد فقط به عشقش به سمیرا ایمان دارم و مطمن کس دیگه ای تو زندگیش نیست اما اون ادم کینه ای هست ...
    داره نفسم بند میاد باورم نمیشه همچی تموم شد با یه تهمت به این گندگی....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام عزیزم من همش تو فکرتم ایشالله هرچی به خیرت پیش بیاد ولی من فکر میکنم اگه خدا بخاد برمیگرده اون هنوز دوستداره ولی مغروره و میخاد کاملا ازت اعتراف بگیره و همه اون دق ودلیاش خالی کنه صلوات زیاد بفرست
    سلام
    ممنونم دوست خوبم
    من تمام مکالممون رو نوشتم من فقط عذرخاستم و از عشقم گفتمو اون جوری رفتار کرد که انگار ازم متنفره خیلی ادم کینه ایه هروقت بحثمون میشه تمام کارایی که حتا اگه توی دوسال پیش انجام داده باشمم پیش میکشه وسط..
    من اصلا فکر نمیکنم برگرده اون سر یچیزه مسخره تر ازین با مادرش حرفش میشد میخاست خونه جدا بگیره..
    کلا ادمای زندگیشو خیلی زود میزاره کنار
    خیلی دلم شکست درسته شکاکو بددل بود اما انقد بهم ایمان داشت نه تاحالا تعقیبم کرده بود نه تاحالا گوشیم گشته بودو ازین چیزا ولی بااینحال تهمت به این گندگی بهم زد اون نمیزاشت کسی از گل نازکتر بهم بگه ولی به من تهمت چشم چرونی زد ...
    من بخاطرش همه دوستام گذاشتم کنار الان دوستی ندارم که باهاش دردل کنم
    بخاطرش دیگه نمیخاستم درسم ادامه بدم
    بخاطرش درسم ول کردم
    قبول کردم تنها نرم خرید
    ولی الان میگه تو نمیتونی اونجور ک من میخام زندگی کنی!
    منکه هرچی خاست گوش کردم
    ما قرار بود عروسیرو تیر بگیریم اما گفت میخام تیر بگیرم دیگه میتونم دوریت تحمل کنم اما استرس دارم پولم کم بیاد من گفتم اصلا عیب نداره بعد تابستون میگیریم هی گفت نه نمیشه بازم دور باششیم از هم اما من گفتم عب نداره عوضش استرس نداری...
    منکه با همچیش کنار اومدم
    فقط اونشب چون چهارشب بود نخابیده بودمو دلم تنگ شده بود بد باهاش حرف زدم که اونم بی جواب نزاشت چند برابر تلافی کرد منم هزار دفه عذرخاستم ولی بهم گفت نمک نشناس...
    چونکه یه کلمه بهش گفتم دیر نیای علاف شم چون همیشه از کاراش میز میومد دنبال من همیشه سعی میکرد منتطرم نزاره حالا چون اینو گفتم نمک نشناسم؟
    دوبار خاب مونده بود اما من واقن منطوری نداشتم همش فشاری بخابیام بود
    اما اینا ب کنار اینکه تهمت به این گندگی زد بهم!
    چطور تونست؟
    باورم نمیشه رفت و بهم تهمتم زد
    مطمنم دیگه برنمیگرده چون تهمت ناپاکی زده بهم
    خبر دارم داره عذاب میکشه اما نمیتونه ببخشه نمیتونه سرتاسر وجودش پر از کینست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeeded نمایش پست ها
    سلام ...
    پسره هم بچس هم خیلی شکاکه و هنوز اصول اولیه زندگی رو یاد نگرفته ...
    .
    حتی با وجود پشت سر گذاشتن این بحران زندگیت که امیدوارم اینطور باشه پستی و بلندی های زیادی مقابلت داری. من این برداشت رو از مکالمه اس ام اسی شما درک کردم و هیچ مطالعه قبلی از پست های قبلیت نداشتم و هیچ شناختی هم از روحیات شما هم ندارم. به احتمال زیاد شما هم دارای مشکلات زیادی تو این رابطه بودی ولی طرز رفتار همسرت (حداقل تو همین صحبت هاش) شبیه بچه های 18-22 ساله (کاملا غرق در احساسات) میمونه.
    باراتون بهترین هارو آرزو دارم ...
    اره خیلی شکاک و بددل و عصبی و کینه ای و لجباز
    بجز اینا همه خصوصیتاش عالی بود..
    من همه سعی ام این بود جوری رفتار نکنم که حساس بشه
    خیلی هارو گذاشتم کنار
    اما همیشه ب من گیر میداد اگه جواب زنگش دیر میشد اگه تو خیابون نگام می افتاد به مردی نکه نگاهش کنما گذری خب رو روم بودن دیگه....
    همش تو چشمام نگاه میکرد مبادا به کسی نگاه کنم جوری که هم استرس داشتم
    هیچ کدم از حرفامو باور نمیکرد از بس بددل بود
    وقتی موضوعی نبود بهش گیر بده خوشبخترین زن دنیا بودم و منو غرق احساساتش میکرد
    اما وقتی یه چیز کوچیکی پیش میومد....
    روزگارمو سیاه میکرد
    با این حال دوسش داشم خیلی زیاد
    چون پدرش از مادرش جدا شده و اون از پدرش که به مادرش خیانت کرده متنفره کلن حس میکنم وجودش پر از تنفره
    مثلا میگفتم فلان خاننده صداش خوبه عصبانی میشد
    یا همش دوست داشت بقیه رو مسخره کنه...
    اما ازین دارم میسوزم به این راحتی منو گذاشت کنار
    و تمام وسایلامو اورد....
    هنوز تو بهتم

  9. کاربر روبرو از پست مفید سمیراه تشکرکرده است .

    afraa (سه شنبه 30 تیر 94)

  10. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    41
    Array
    عزیزم یکم رو خودت مسلط باش ...خودتو بدجوری باختی...تحمل کن بذار یکم دیگه بگذره مطمئن باش درست میشه...قرآن زیاد بخون برای روحیه ات خیلی خوبه.فقط از خدا کمک بخواه و بس...

    - - - Updated - - -

    تاپیک های سوده جونو بخون.مشکلش شبیه مشکل شما بود (فقط از این جهت که همسرش بهش میگفت طلاق و سوده عزیز هم نمیخواست ازایشون جدا بشه) دوستان به ایشون خیلی خوب کمک کرده بودن.اونا رو پیدا کنو بخون مطالبشو.

  11. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    سمیراه (سه شنبه 30 تیر 94)

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراه نمایش پست ها
    ممنون
    اره چون مادر شوهرمم از دست گیرای اون خسته شده...باهم زیاد رابطشون خوب نیست اون اصلا به مادرش اجازه ی دخالت نمیده اصلا
    مادرم زنگ زد به مادر و صحبت کردن و گفت این رسمش نبود...
    مادرش هم عذرخاهی کردو گفت من سمیرارو خیلی دوست داشتم و نمیدونم چرا پسرم اینجوری کرد فقط به عشقش به سمیرا ایمان دارم و مطمن کس دیگه ای تو زندگیش نیست اما اون ادم کینه ای هست ...
    داره نفسم بند میاد باورم نمیشه همچی تموم شد با یه تهمت به این گندگی....

    - - - Updated - - -



    سلام
    ممنونم دوست خوبم
    من تمام مکالممون رو نوشتم من فقط عذرخاستم و از عشقم گفتمو اون جوری رفتار کرد که انگار ازم متنفره خیلی ادم کینه ایه هروقت بحثمون میشه تمام کارایی که حتا اگه توی دوسال پیش انجام داده باشمم پیش میکشه وسط..
    من اصلا فکر نمیکنم برگرده اون سر یچیزه مسخره تر ازین با مادرش حرفش میشد میخاست خونه جدا بگیره..
    کلا ادمای زندگیشو خیلی زود میزاره کنار
    خیلی دلم شکست درسته شکاکو بددل بود اما انقد بهم ایمان داشت نه تاحالا تعقیبم کرده بود نه تاحالا گوشیم گشته بودو ازین چیزا ولی بااینحال تهمت به این گندگی بهم زد اون نمیزاشت کسی از گل نازکتر بهم بگه ولی به من تهمت چشم چرونی زد ...
    من بخاطرش همه دوستام گذاشتم کنار الان دوستی ندارم که باهاش دردل کنم
    بخاطرش دیگه نمیخاستم درسم ادامه بدم
    بخاطرش درسم ول کردم
    قبول کردم تنها نرم خرید
    ولی الان میگه تو نمیتونی اونجور ک من میخام زندگی کنی!
    منکه هرچی خاست گوش کردم
    ما قرار بود عروسیرو تیر بگیریم اما گفت میخام تیر بگیرم دیگه میتونم دوریت تحمل کنم اما استرس دارم پولم کم بیاد من گفتم اصلا عیب نداره بعد تابستون میگیریم هی گفت نه نمیشه بازم دور باششیم از هم اما من گفتم عب نداره عوضش استرس نداری...
    منکه با همچیش کنار اومدم
    فقط اونشب چون چهارشب بود نخابیده بودمو دلم تنگ شده بود بد باهاش حرف زدم که اونم بی جواب نزاشت چند برابر تلافی کرد منم هزار دفه عذرخاستم ولی بهم گفت نمک نشناس...
    چونکه یه کلمه بهش گفتم دیر نیای علاف شم چون همیشه از کاراش میز میومد دنبال من همیشه سعی میکرد منتطرم نزاره حالا چون اینو گفتم نمک نشناسم؟
    دوبار خاب مونده بود اما من واقن منطوری نداشتم همش فشاری بخابیام بود
    اما اینا ب کنار اینکه تهمت به این گندگی زد بهم!
    چطور تونست؟
    باورم نمیشه رفت و بهم تهمتم زد
    مطمنم دیگه برنمیگرده چون تهمت ناپاکی زده بهم
    خبر دارم داره عذاب میکشه اما نمیتونه ببخشه نمیتونه سرتاسر وجودش پر از کینست

    - - - Updated - - -



    اره خیلی شکاک و بددل و عصبی و کینه ای و لجباز
    بجز اینا همه خصوصیتاش عالی بود..
    من همه سعی ام این بود جوری رفتار نکنم که حساس بشه
    خیلی هارو گذاشتم کنار
    اما همیشه ب من گیر میداد اگه جواب زنگش دیر میشد اگه تو خیابون نگام می افتاد به مردی نکه نگاهش کنما گذری خب رو روم بودن دیگه....
    همش تو چشمام نگاه میکرد مبادا به کسی نگاه کنم جوری که هم استرس داشتم
    هیچ کدم از حرفامو باور نمیکرد از بس بددل بود
    وقتی موضوعی نبود بهش گیر بده خوشبخترین زن دنیا بودم و منو غرق احساساتش میکرد
    اما وقتی یه چیز کوچیکی پیش میومد....
    روزگارمو سیاه میکرد
    با این حال دوسش داشم خیلی زیاد
    چون پدرش از مادرش جدا شده و اون از پدرش که به مادرش خیانت کرده متنفره کلن حس میکنم وجودش پر از تنفره
    مثلا میگفتم فلان خاننده صداش خوبه عصبانی میشد
    یا همش دوست داشت بقیه رو مسخره کنه...
    اما ازین دارم میسوزم به این راحتی منو گذاشت کنار
    و تمام وسایلامو اورد....
    هنوز تو بهتم



    سلام دوست گلم خیلی متاسف شدم که جدا شدید امید داشتم شاید برگرده و فقط قصدش تنبیه و مجازات توست ولی اینجوری نشد ...
    تو باید خوشحال باشی این وصلت سر نگرفت پسری که با خیال راحت چون تعهدی نداشته سر مساله به این سادگی گذاشت و رفت میتونست بعدها با یه بچه ولت کنه بره اونوقت میخواستی چکار کنی ؟
    اینا حکمت خداست به فال نیک بگیر دیگه هم هیچوقت به برگشتنش و بودنش فکر نکن اون به سادگی گذشت تو هم بگذر ...
    تو تمام تلاشت رو کردی تا اونو برگردونی و ازش عذرخواهی کردی و خواستی اشتباهتو جبران کنی مگه چکار کردی که مجازاتت پس زدن باشه !
    از حال خودت بهم خبر بده ، متاسفانه وقت نشد زودتر از اینا به تاپیکت سر بزنم .

  13. #29
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا در تایپیک هایی که بیشتر از 15روز از تاریخ آخرین پست آن گذشته مطلبی نگذارید تا وقتی خود مراجعه کننده تایپیک خودشان را بروز کنند

    تایپیک جدید ایشون

    http://www.hamdardi.net/thread-39471.html
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.