سلام
تاپیکتونو که خوندم نتونستم بی تفاوت از کنارش رد بشم و بعد مدتها آنلاین شدم. پست اولت بسیار برام ملموس بود و این احساسات ضد و نقیضو من هم داشتم،میفهممت.
واقعا بنظرم فقط سر لج و لجبازی به اینجا رسیدین، بدترین نوع جدایی هم جدایی از سر لجبازی و غروره که عذاب وجدانش تا مدتها و چه بسا تا آخر عمر دست از سرت برنمیداره مهم نیست کدومتون بیشتر بچه بازی در بیاره،تو یا شوهرت،هر دو طرف متضرر میشین و توی دختر این وسط بیشتر،اون مرده، مردا مثل ما انقدر درگیری های عاطفی ندارن اگه خیلی دوستت داشته باشه یمدت عزاداریهاشو میکنه و مثلا بعد یه سال میره سراغ کیسای دیگه برا ازدواج ،این تویی که میمونی و با فکر این دو سال عقدت ور میری و هی کنکاش میکنی هی کنکاش میکنی و وقتی یه دلیل عقل پسند برای طلاق نداشته باشی احساس گناه و افسوس که اگه شاید این راهو یا اون راهو امتحان میکردم،اوضاع زندگیم بهتر میشد و... ولت نمیکنه، با هر کس دیگه ای هم ازدواج کنی به هر حال مشکلات دیگه ای خواهی داشت(قانون پایستگی درد و مشکل:مشکل از بین نمیره فقط از شکلی به شکل دیگه عوض میشه)
بالفرض حتی اگه بیشتر این شوهرته که داره اشتباه میکنه و اون داره این رابطه و زندگی رو به بن بست میکشونه(اونم از سر ندونم کاریش نه که از سر بدجنسی؟؟)بالاخره پنجاه درصد قضیه هم تو هستی،نصف این زندگی هم تو هستی،شما در قبال زندگی همدیگه مسئولید،از سهم خودت استفاده کن نذار با زندگیت بازی بشه و بازیچه ی دست این و اون بشی،نذار اطرافیان آتیش بیار معرکه بشن(رفتار خونواده شوهرت کاملا برام آشناست،اینکه ادعای خسارت کردن،خب کاملا معلومه بزرگتراش هم آدمای منطقی و منصفی نیستن)این وسط تو عاقل باش و بالغانه رفتار کن، تو شوهرتو دوست داری فقط خسته شدی از بلاتکلیفی و هر دو از ادامه دادن با همدیگه ترس دارین و نمیخاین به همدیگه امتیاز بدین و فعلا هم ساده ترین و در دسترس ترین راه چون هیچ کدومتون کوتاه نمیایید و میخاید دیگه به یه نتیجه ای برسید فکر میکنی طلاقه،برا زندگیت دنبال راه حلی باش که نه سیخ بسوزه نه کباب.
میفهمم پیش خودت میگی چرا همش من کوتاه بیام،چرا من خودمو همش با اون وفق بدم ،چرا اون واسم شرط میذاره،اگه منو میخاست که به همین راحتی از تموم شدن و رفتن حرف نمیزد ولی اینو بدون زنها به خاطر طبیعتشون قدرت سازگاری و نرمش بیشتری دارن،نسبت به زندگی دلسوزتر از مردا هستند.شوهرت هم این وسط گیر کرده بین تو و غرورش،بین تو و خونوادش،با سیاست و از در احساس و محبت وارد شو، تجربه ثابت کرده که با زور و حساب کشی و حتی گاهی منطق،نمیشه مردا رو تسلیم کرد ولی اگه به معنای واقعی یه زن باشی شوهرت هم مطمئنا باهات راه میاد. مهارتهای ارتباطیتو بالا ببر سعی کنین یاد بگیرین که شفاف و محترمانه صحبت کنین با همدیگه،برای حل مشکلت باید نحوه ی ارتباط گیری صحیح با شوهرتو یاد بگیری.
طلاق در صورتی آدمو کمتر اذیت میکنه که هیچ احساسی چه مثبت چه منفی به طرف مقابلت نداشته باشی،دیگه راهی برای ادامه دادن وجود نداشته باشه ،راستش من در مورد زندگی شما فکر نمیکنم گره کوری وجود داشته باشه که سلب آرامش کنه. عاقلانه و با صلاح مشورت با اهلش تصمیم بگیر،زود و احساسی تصمیم نگیر،اگه شوهرت از نظر روانی آدم نرمالیه،اگه بخای میتونی زندگیتو ترمیم کنی.
- - - Updated - - -
پست شیدا رو بعد ارسال پستم دیدم،تقریبا اونچه رو که من نوشتم براتون، ایشون
گفتن تو پستشون،شما یعنی الان اسمتون تو شناسنامه هم نیست؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)