به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 35
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar67 نمایش پست ها
    بله متاسفانه اصلا به حرف کسی گوش نمیده دیروز با مادرم صحبت کردم و گفتم با یه مشاور صحبت کردم گفتن حتما باید بره پیش روانشناس بالینی اما من هرچی باهاش حرف میزنم مسخرم میکنه و میگه تو خیلی خنگی که فکر کردی مشاور و روانشناس میتونه بهت کمک کنه که مادرم گفتن وقتی اومد خونه منم سعی میکنم راضیش کنم

    مادرم میگه بهش حق میده چون هنوز مسیر اینده ی زندگیش مشخص نیست میخواد ادامه تحصیل بده از طرفی بازار کار برای مهندس برق زن تو کشور خیلی کمه و ازدواجم نکرده مادرم میگه همه ی اینا بهش استرس وارد میکنه واسه اینه انقدر پرخاشگر شده

    شاید خودم رفتم پیش مشاور یا روانشناس اما فکر نمیکنم تو شهر ما خیلی ادم کاربلدی باشه شایدم من نمیشناسم

    در هر صورت ممنون میشم اگه بازم بهم راهنمایی بدین
    متاسفانه چیزی که مشخص هست ، پدر و مادر شما رویه اشتباه گذشته رو نه تنها بهتر نکردن بلکه بدتر کردن ، یعنی سرپوش گذاشت روی اشتباهات از طریق توجیه های اشتباه
    به نظر بهتر هست مرحله اول ، پدر و مادرتون رو پیش مشاور و روانشناس ببرید

  2. کاربر روبرو از پست مفید داود.ت تشکرکرده است .

    sahar67 (دوشنبه 22 تیر 94)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    قطعا رفتار و کوتاه اومدن خونوادم باعث این رفتارها شده ولی فکر میکنم مادرم میخواست بگه این استرس های اضافی باعث شده حالت پرخاشگریش شدید تر بشه
    بیچاره وقتی به پدر مادرم گفتم که خیلی اینجا میره رو اعصابمون پدرم میخواست بیاد اینجا ببرتش براش باشگاه فرهنگیان اتاق بگیره که من نذاشتم و گفتم حالا هرطور شده تحملش میکنیم تا کارش تموم شه

    واقعا اونا هم کلا دیگه به جز مدارا کردن کاری از دستشون بر نمیاد
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سحر جان آخرش با خواهرت چيكار كردي ؟

  5. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    پریا جان متاسفانه تلاش های من برا مجاب کردنش برای مراجعه به روانشناس بی نتیجه بودو منجر به بی احترامی های وحشتناکتری شد یکی دوبار دیگه اومد خونمون به بهانه انجام کارهای تسویه حساب دانشگاه و ..... و هربار از دفعات قبل بیشتر اذیتمون میکرد تا جایی که پدر و مادرم که از رفتارهاش ناراحت بودن خودشون یه بار باهاش اومدن و پدرم بردش دانشگاه و همه کارهاش و انجام دادکه دوباره نخواد بیاد مزاحم ما بشه

    البته من رفتارمو باهاش عوض کردم به هیچ وجه دیگه مثل قبل ساپورت مالیش نمیکنم و کلا خیلی تحویلش نمیگیرم

    ما همش نگران این بودیم که واسه ارشد باز اینجا قبول بشه و دو سال دیگه اذیتمون کنه باور کنید همسرم همش میگفت من یه نذری میدم اگه زلزله اینجا قبول نشه

    بعدشم خدارو شکر امتحان ارشدش جوابش اومد و مخابرات روزانه دانشگاه تبریز قبول شده و حالام از اواخر شهریور میره تا دوسال فعلا از دستش راحتیم

    حالا پدرم مادرم بنده های خدا جرات ندارن بفرستنش خوابگاه میگن باید وسط زمستون مارو بکشه تبریز بگه باید برام خونه بگیرین من با هم اتاقیام نمیسازم پس خودمون از اول براش خونه بگیریم

    خلاصه به هیچ وجه مشکلش حل نشد و بیست و چهار ساعته مشغول بی حرمتی کردن و توهین کردن به پدر مادرمه خدا نکنه حرفی برخلاف میلش بزنن چشمشو میبنده و دهنشو باز میکنه

    حالا دلمون به این خوشه شاید بره دانشگاه دوباره سرش گرم شه یه ذره بهتر شه

    ممنون که به یادم بودی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 22 شهریور 94 در ساعت 11:55

  6. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    دوستان تاحدی در جریان مشکلات رفتاری خواهرم هستین خواهرم به شدت از کنترل خارج شده و رفتارهاش به شدت موجب افسردگی مادرم شده در حدی که مدام در حال گریه کردنه

    همونجوری که نوشتم خواهرم فوق لیسانس تبریز قبول شد و هممون از قبولیش بسیار خوشحال بودیم درحدی که مادرم لحظه ای که جواب دادن از خوشحالی گریه میکردو نمیتونست حرف بزنه

    قرار بر این شد که پدر و مادرم ببرنش تبریز و براش خونه بگیرن به دلایل زیادی که از حوصله اینجا خارجه

    اواخر اینکه بخواد بره تبریز بسیار بهانه گیر شده بود و حتی زنگ زده بود سازمان سنجش که من میخوام انتقالی بگیرم و شهر خودم بمونم با توجه به اینکه در کارنامه نهایی همون گرایش شهر خودمونم قبول شده بود

    خلاصه هر روز به پروپای مادرم و پدرم میپیچیدو بهانه گیری میکردو هر روز خدا باهاشون بحث میکرد

    اونام بنده های خدا مدام کوتاه میومدنو تو دلشون میگفتن که کمتر از 15 روز دیگه میره و از دستش راحت میشیم واسه همین جوابشو نمیدادنو سعی میکردن خواسته هاشو انجام بدن

    هرچی خواست براش گرفتنو و هر رفتاری کرد کوتاه اومدن

    تا اینکه سه روز قبل اینکه بخوان برن تبریز با مادرم دعوا میکنه و به مادرم بی احترامی میکنه مادرمم گریش میگیره و از رو عصبانیت به خواهرم میگه چون بهم بی احترامی میکنی منم باهات نمیام تبریز با پدرت تنهایی برو

    و این قضیه شد یه دلیل دست خواهرم برا ناسازگاری و رفتارهای وحشیانه

    از فرداش مثل دیوونه ها رفتار میکرد سه روز تمام غذا نخورد و هرچی مادرم میگفت بابا من اون موقع عصبانی بودم اون حرفو زدم تو کلش نرفت که نرفت براش غذا گرم میکنه میبره تو اتاقش که میزنه زیر دست مادرم و همه چی پخش زمین میشه

    مادرم میشینه تلویزیون نگاه کنه که خانوم کنترل تلویزیونو ازش میگیره و میزنه به دیوار میشکنه مادرم باز هیچی نمیگه و میزنه زیر گریه و میره تو اتاق خودش خواهرم شروع میکنه دادو بیداد کردن که من دیگه دانشگاه نمیرم و با چاقو قیچی میفته به جون وسایل خونه

    تمام لباس هایی که براش خریده بودنو تیکه تیکه میکنه چیزی حدود یه تومن براش لباس خریده بودن

    تمام خوراکی هایی که مادرم براش خریده بودو گذاشته بود تو ساکش در میاره میریزه رو فرش!!!! فکر کنید یه شیشه بزرگ قهوه ریخته بوده رو فرش کرم!!!! حال مادرمو تصور کنید فقط

    و با گوشکوب میزنه گوشیشو خورد میکنه اونم گوشی نوت تری !!!! که واسه عید براش خریده بودن یک ونیم!!!!

    خلاصه بعدش کاری کرده بود که پدرم قسم میخورد میگفت اگه پسر بود همون لحظه از خونه بیرونش میکردم هرچی پدرم مادرم میگن ابرومون رفت صداتو بیار پایین گوشش بدهکار نبوده

    مادرم فشارش میره بالا و میفته پدرم داد میزنه میگه داروهای مادرتو بیار میگه ولش کن بذار بمیره!!!!!!

    خلاصه تو این وضعیت زنگ زدم خونه و به پدرم گفتم چرا صدات میلرزه که برگشت گفت نمیدونی خواهرت چکار کرده هرطور شده بیا ارومش کنو راضیش کن ببرش تبریز

    منه بیچاره ساعت ده شب راه افتادم رفتم و هرجوری بود قائله رو ختم کردمو و راضیش کردم که بره تبریز

    خانوم شرط گذاشته بایدتمام لباس هامو دوباره برام بخرن
    باید گوشیمو دوباره بخرن
    بایدم برام خونه بگیرن

    خلاصه پدرم فقط برا اینکه از سر لجبازی درسشو ول نکنه بنده ی خدا دوباره یه تومن بهش داد بره لباس بخره و اینبار گوشی نوت 4 هم براش خرید!!!!!

    اگرچه من ذره ای موافق این کارهای پدرم نبودم اما پدرم گفت بخاطر ایندش و اینکه بعدها عذاب وجدان نداشته باشم اینکارا رو میکنم

    خلاصه با پدرم و خواهرم رفتیم تبریز و هرطوری شد با بدبختی اونجا موندگارش کردیم نا گفته نمونه همونجا هم ده بار منو شسته تو خیابون !!!!و مدام میگفت اصلا کی گفت تو بیای و من به هیچ کس احتیاج ندارم البته با لحن و کلمات بسیار بی ادبانه و دور از شخصیت

    بعدش من با همسرم رفتم مسافرت و متاسفانه تو روزای اولی که این اتفاق افتادو مادرم به شدت ناراحت بود من از مادرم دور بودم و از وقتی برگشتم مادرم گریش بند نمیاد هربار که بهش زنگ میزنم فقط گریه میکنه

    خواهش میکنم به من بگید که باید چکار کنم شب و روز ندارم وقتی حال مادرمو میبینم

    خواهر بزرگم کلا خواهر بی ادبمو بایکوت کرده و نزدیک پنج ماهه باهاش حرف نمیزنه منم کلا بی محلش کردمو کاری به کارش ندارم اما اینقدر روداره هر کاری داره یا زنگ میزنه بهم یا پیام میده

    واقعا هممون مستاصل شدیم از دستش

    تا قبل این ماجراها من نگران اینده خواهرم بودم و میترسیدم با این رفتارها زندگیشو خراب کنه اما الان کار به جایی رسیده که اصلا نمیخوام ببینمش و فقط نگران پدر مادرم هستم

    مادرم هر روز فشارش بالا میره و با گریه حرفایی که خواهرم بهش زده رو تکرار میکنه

    به هیچ وجه نمیتونم ارومش کنم و قلبم داره از جا کنده میشه خواهش میکنم هر راهنمایی که به ذهنتون میرسه بگین

    خواهرم به شدت افسار گسیخته شده و از کنترل خارج شده
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  7. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    دوست عزیز

    به نظر من این خشم زیاد - پرخاشگری و رفتار کنترل نشده خواهرتون نشانه بیماری است

    احتمالن اسکیزوفرنی دارند و حتمن نیاز به مصرف دارو و مشاوره با روانپزشک و همچنین روانشناس دارند.

    لطفا این موضوع را جدی بگیرید و از خانواده بخواهید قبل از پیشروی بیشتر بیماری و عواقب بعدی که ممکنه

    بخاطر شرایط الانشون پیش بیاد (دوری از خانواده) در اولین فرصت ایشون را به متخصص نشان دهند.

    متاسفانه رفتارهای پدر و مادرتون در تشدید مشکلات ایشون بی تاثیر نیست.

    امیدوارم با خبرهای خوبی از احوالات ایشون ما را مطلع کنید

  8. 3 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    mahasty (سه شنبه 07 مهر 94), sahar67 (سه شنبه 07 مهر 94), دختر بیخیال (سه شنبه 07 مهر 94)

  9. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    سنجاب عزیزباخوندن پیامتون دلم هری ریخت پایین نمیتونم حتی تصورشم بکنم که .....

    خب مشکل همینه که کسی حریفش نمیشه به حدی بی ادبو گستاخ هست که کسی جرات اینکه ببرتش پیش پزشکو نداره

    مگر خدا بدونه با من سر همین موضوع چکار کرد واقعا نمیدونم بایدچکار بکنم نزدیک بود کار به درگیریه فیزیکی برسه!!!!

    پدر مادر بیچارم چطور میتونن اونو وادار کنن که بره پیش پزشک؟؟؟؟
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : سه شنبه 07 مهر 94 در ساعت 15:45

  10. #28
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سحر جان،

    ممکنه خوندن این پست سخت باشه، نوشتنش که آسون نیست.
    شاید هم من خوب متوجه نشدم. اگر اشتباه می کنم ببخشید.

    ولی چیزی که توصیف کردید .... مادرتون باید موقعی که ایشون داشت تمام خونه و زندگی را به هم می ریخت و می شکست و ... زنگ می زد اورژانس می آمد و به زور می بردنش. بستریش می کنند و با دارو کنترلش می کنند و کم کم حالش که بهتر بشه خودش هم دیگه همکاری می کنه.

    اگر توی خوابگاه یا دانشگاه به کسی آسیب برسونه چی؟
    اگه حالش بدتر بشه ممکنه دردسری درست کنه که به این راحتی نشه ازش گذشت.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mahasty (سه شنبه 07 مهر 94), sahar67 (چهارشنبه 08 مهر 94), میس بیوتی (سه شنبه 30 آذر 95), آی تک (سه شنبه 07 مهر 94), آبی آسمونی (دوشنبه 17 خرداد 95), دختر بیخیال (سه شنبه 07 مهر 94)

  12. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    متاسفانه منم بعد از خوندن پست یکی مونده به آخرتون، با گفته های سنجاب و شیدا موافقم.
    میدونم ایشون خویشاوند درجه یک شما هستن و قبول مشکل بیماریشون دشوار. اما باور کنید حتی پرت کردن وسیله یا فریاد کشیدن در لحظه اوج خشم و ناراحتی، میتونه قابل قبول باشه.
    اما اینکه کسی بره وسیله بیاره و در نهایت خونسردی خرابکاری کنه و کسی رو آزار بده، طبیعی که نیست هیچ، خطرناکه.
    شرایط ایشون روز به روز بدتر میشه و درمان مشکلتر.
    اگه از حرف مردم میترسین، مجبور نیستید به کسی بگید. اللخصوص که الان دانشگاه میرن و می‌تونید غیبتشون رو این طوری توجیه کنید. هرچند شاید نیاز به بستری نباشه ولی درمان لازمه.

  13. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    sahar67 (چهارشنبه 08 مهر 94), شیدا. (جمعه 10 مهر 94)

  14. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    بنظرم سعی کنید خودتون حضوری به یک مشاور یا روان پزشک مراجعه کنید و این مشکل و رفتارها و اعمال ایشون و توضیح دهید این افراد راهنمایی تخصصی تری میتوانند داشته باشند.

    تاحالا به طور خصوصی از مدیر همدردی مشاوره گرفتید؟نظر ایشون چی بوده؟

    بنظرم مشکلتون در حدیست که باید حتما یک فرد متخصص نظر بدهد .
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  15. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    sahar67 (چهارشنبه 08 مهر 94), شیدا. (جمعه 10 مهر 94)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.