سلام
شما همزمان که داری از مشکلت صحبت میکنی ، علت وقوع مشکل رو هم میگی
میگی افتادم به جان شوهرم (یعنی حتی با همسرت صحبت نکردی ؟ و افتادی به جونش؟ مگه توی جنگل زندگی میکنی؟) بعدش میگی شوهرت که رفت به مادرش اعتراض کرد ، مادرشوهرتون همسرتونو پر کرد!!
خوب شما اون حرکتو نمیکردی اتفاق بعدی هم پیش نمیومد
دختر خوب به جای اینکه طوری رفتار کنی که همسرت در غیابت ازت دفاع کنه چون شما رو زنی فهمیده و با گذشت میبینه ، برعکس طوری رفتار میکنی که پشت سرت وقتی یه سری مسائل واسش روشن
میشه پیش خودش فکر کنه ای بابا چه زن خاله زنکی دارم الکی اعصابمو به هم ریخت.
فقط کافیه مادرشوهرت به همسرت گفته باشه : پسرم ناراحت نشو بهت نگفتم چون قبلا یه خواستگار اومد ما جلوی عروسا به همه گفتیم بعدش خواستگاره رفت پشت سرشو نگاه نکرد ، خواهرت خجالت کشید پس ماهم تصمیم گرفتیم
تا 100درصد قطعی نشده نگیم.
با همین یه خط جمله همسرت میفهمه که چقدر سطح فکر شما با مادرش فرق داره چقدر زود قضاوت میکنی چقدر ..... اینطوری از چشمش می افتی یعنی بی اعتماد میشه بهتون.
خودتو مدبر و با گذشت نشون بده و همون طور که نشون میدی ذاتا هم همونطور باش تا اگه روزی واسه مساله مهمی خواستی به همسرت توضیح بدی بهت اعتماد کنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)