به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 شهریور 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,408
    سطح
    21
    Points: 1,408, Level: 21
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    تمام ویژگی هایی ک گفتی در تاپیکت رو دو نفر از همکلاسی هام دارن،عمل قلب،سن،برنامه عقد،سربازی و تک دختر وتک پسر بودن و...
    بجز تهران بودن:-)
    اگر شما شخصی ک من میشناسم هستی...ینی تهرانی نیستی!!!میتونم اینو بهت بگم ک در مورد چشم پاک بودن بیشتر تحقیق کن(البته همه مردم پارس چشم پاک هستن ولی بعضیا بازیگوشن)،دقیق تحقیق کن ببین با دختر دیگه ای نیس یا نبوده؟!!!خیلی حواست رو جمع کن.
    بعضی ادما اونطور ک نشون میدن نیستن،به اصطلاح نقش بازی میکنن.
    اگر اون فرد نیستی:-) دوستان نظراتشون رو کامل اعلام کردن،اون وقت شما باید بواسطه مامانت پدرت رو راضی کنی البته غیرمستقیم و اینکه پدرتون هم اگر مخالف باشن حق دارن چون این اقا سربازی نرفته...
    توکل کن به خدا
    ایشا... هرچی خیره واست پیش بیاد

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1394-4-07
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط milad.mehr نمایش پست ها
    سلام
    تمام ویژگی هایی ک گفتی در تاپیکت رو دو نفر از همکلاسی هام دارن،عمل قلب،سن،برنامه عقد،سربازی و تک دختر وتک پسر بودن و...
    بجز تهران بودن:-)
    اگر شما شخصی ک من میشناسم هستی...ینی تهرانی نیستی!!!میتونم اینو بهت بگم ک در مورد چشم پاک بودن بیشتر تحقیق کن(البته همه مردم پارس چشم پاک هستن ولی بعضیا بازیگوشن)،دقیق تحقیق کن ببین با دختر دیگه ای نیس یا نبوده؟!!!خیلی حواست رو جمع کن.
    بعضی ادما اونطور ک نشون میدن نیستن،به اصطلاح نقش بازی میکنن.
    اگر اون فرد نیستی:-) دوستان نظراتشون رو کامل اعلام کردن،اون وقت شما باید بواسطه مامانت پدرت رو راضی کنی البته غیرمستقیم و اینکه پدرتون هم اگر مخالف باشن حق دارن چون این اقا سربازی نرفته...
    توکل کن به خدا
    ایشا... هرچی خیره واست پیش بیاد


    آقای میلاد من شخصی توو زندگیم به نام شما نه میشناسم نه میشناختم
    گفتم هم با پسرها رابطه نداشتم که شما بخوای یکی ازونا باشی احتمالا
    اسم تنها پسری ک توو زندگیمه اسم ایشونه که میلاد نیست
    و من از شما ترسی ندارم ک بخوام دروغی بابتش بگم
    خواهش میکنم دیگه تکرار نکنین و فکر نکنین زرنگین یا من از چیزی یا داستانی واهمه دارم و شما میدونین
    در رابطه با چشم پاک بودن ! این فقط یه مثال بود نه بیشتر ، شما عمق حرفای منو نمیبینین سطحی نگر هستین گویا
    به هر حال مرسی از نظرتون و خواهشا احساس پوآرو بودن نکنین.

    از همه معذرت میخوام ک تند برخورد کردم ولی احساس کردم داره کش دار میشه این قضیه ی احساس آشنایی کردن ایشون

    منتظر نظرهای دوستای خوبم هستم .

  3. کاربر روبرو از پست مفید narsisN تشکرکرده است .

    milad.mehr (سه شنبه 09 تیر 94)

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    خانم محترم چرا اعصاب خودتونو خرد میکنید.شما اصلا منظور ایشونو متوجه نشدید.شاید اگر شما فرد مذکور بودید ایشون بزرگترین راهنمایی و کمک رو به شما کرده بود.به نظر منم بیشتر تحقیق کن و بی گدار به آب نزن‌.کسی که بی اجازه پدر تان با شما ارتباط برقرار کرده است حالا به هر دلیلی که داشته باشد چندان فرد قابل اعتمادی نیست.

  5. کاربر روبرو از پست مفید سرشار تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 10 تیر 94)

  6. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام
    اول من یه توضیحی بدم من تو پست قبلم منظورم را بد گفتم و برای یه نفر سوء تفاهم شده بود که من ازدواج کردم دیگه. نه من ازدواج نکردم ولی کاملا مشکل سخت گیری پدرم را به لطف خدا و کمک مشاوره به طور صد در صدی حل کردم.

    و یه نکته بسیار مهم اینکه همین اول بگم دوستان بعضی جاها سخت گیری پدر و مادر لازمه. به خصوص برای دختر. و واقعا آدم در این وضع جامعه باید خودش را جای پدر دخترها بذاره که یکم این جور مواقع نگران دختراشون بشن.و به نظر من پدری که نگران دخترشه این واقعا یک حسنه و اصلا درست نیست بگیم اون پدر پس بعدا هم تو زندگی دخترش حساسیت نشون می ده یا دخالت می کنه(این احساس مسئولیت پدرانه قبل ازدواج هیچ ربطی به دخالت بعد ازدواج نداره!بلکه مسئولیتش را خود دین ما هم بر گردن پدر گذاشته). واقعا من خودم به شخصه پدرها را درک می کردم و می کنم که وقتی برای دخترش خواستگار بیاد حساسیتهاش بالا بره منتها گاهی پدر و مادرهامون این حساسیتهاشون حالت وسواس گونه به خود می گیره و چون فکر می کنند فرزندشون تو این وضع جامعه خیلی خوبه و همه چی تمام در موردش خیلی حساس تر می شن و مثل خیلی از ماها که تو انتخابمون ایده آل گرا می شیم آنها هم تو انتخاب داماد یا عروس ایده آل گرا می شن. اینجاست که ما به عنوان یک فرزند موظفیم که پدر و مادرمون را از این حالت ایده آلگرایی در بیاوریم. و مسئولیت انتخاب برعهده خودمون باشه ضمن اینکه از مشورت آنها هم بهره می بریم

    و قبل از این می خواستم بگم که ما که اینجا می گیم سخت گیری بده دیگه یه وقت از اون ور پشت بوم نیفتیم که پس دختر کلا خودش تصمیم گیرنده است چرا که واقعا آقایون آقایون را بهتر می شناسند و خواهش می کنم یه وقت صحبت من این سوء تفاهم را برای دخترها پیش نیاره که از مشورت پدرهاشون استفاده نکنند.چون واقعا این انتخاب به خصوص از حیث اخلاق و شخصیت نیاز به مشورت یک مرد هم دارد (همین طور برای پسرها که به مشورت مادر نیاز دارند. که ما می گیم خانم ها همو بهتر می شناسند!!!)

    *******************
    نارسیس عزیز خیلی خوب شد این پستت را برامون نوشتی. چون می خواستم دقیقا ازت بپرسم که از چه جهت هایی از سخت گیری پدر ناراضی هستی. و تحسینت می کنم که خودت می گی اگر پدرت اشکال شخصیتی یا اعتقادی از خواستگارت گرفت هیچ مشکلی نداری و این آقا را رد می کنی. و بحثت و نگرانیت سر همین مواردی هست که متاسفانه من فکر می کنم خیلی از ماها پدر مادرامون در موردش سخت گیری بی جا می کنند و فکر می کنند مثلا هر چه خواستگار پولدارتر باشه داماد بهتری میشه. یا هر چه دخترشون تحصیل کرده تر بشه بهش چقدر لطف می کنند و بهتره دختر فوقش را بگیره و بعد ازدواج کنه.(که واقعا دلیل غیر منطقی هست)

    این مواردی که گفتی به نظرم موارد درستی هست و اینکه پیش بینی می کنی پدرت در این موارد حساس هست چه این خواستگار بشه و چه نشه تو این مشکل را برای خواستگارهای بعدیت خواهی داشت. پس می خوام بگم باید اول این مساله را صرف نظر از این خواستگار ببینی ...
    و این که خیلی خوب هست که این آقا می خواهد به خواستگاری اقدام کند و باید سریع تر این موضع را در روند خواستگاری بکشانی و از آن به بعد به طور منطقی با خانواده ها این مساله را بررسی کنی و به یک نتیجه واحد برسید. ادامه اش هر چه خیر است ان شاالله. چه مثبت چه منفی...
    و ای کاش همون اول در جریان خواستگاری این موضع بررسی می شد ولی خب هنوز هم دیر نشده.

    **********************
    قسمت اصلی:
    ببین نارسیس اگر دقت کرده باشی می بینی پدرت از روی علاقه پدرانه به تو ایده آلگرا شده است. می خواد تو فوق لیسانس بگیری... می خواد حتما همسر تو فلان تحصیلات یا شغل را داشته باشه... می خواد همین اول زندگی تو کاملا راحت باشی... خب این ها خوب است اما باید دید واقعا الان در این وضع اقتصادی جامعه چقدر جوان وجود دارند که می توانند در سن جوانی این گونه باشند؟

    چرا سن ازدواج را الکی بالا ببریم... بگیم دخترمون حتما فوق لیسانس بگیره بعد! بگیم حتما پسر با این وضع اپتیمم اقتصادی باید شروع به زندگی کنه؟ این ها مواردی هست که واقعا تو حرف خانواده ها خیلی هم عادی شده و من واقعا متاسفم. حتی من دیدم پسری که خانواده اش گیر می دن دختر باید پدرش وضع مالی خوبی داشته باشد!!! (که این دیگه واقعا و واقعا درد بزرگیه...یعنی این توقع معکوس دیگه... )
    خب واقعا چی میشه اگر واقعا یه جوانی با ایمان و با اخلاق و با جنم بود و حتی سطح بالایی از این لحاظ داشت از ایده آلگراییمون در این زمینه ها یکم پایین بیایم و حد وسط را بگیریم.

    من یه قسمت از حرف آقای مدیر به خودم را اینجا می ذارم:

    شما گفتید او شما را خیلی عالی می داند.
    این گرچه خوب هست ، اما موجب رفتارهای احساسی پدرتان می شود که بد هست.
    یعنی وقتی ما یک جنس داریم تصور می کنیم یک میلیارد می ارزد، آنگاه اگر سر معامله طرف حتی 100 میلیون هم داشته باشد، او را به سادگی طرد می کنیم و حتی از آنکه کم دارد و کم هست عصبانی می شویم که چطور به خودش اجازه داده است برای این جسن گرانبهای ما با چنین مبلغی پا پیش بگذارد.
    پس:
    دراینجا باید ابتدا آن همه عالی بودن خود را تعدیل کنید. اما چگونه؟
    باتوجه به اینکه پدرتان احساسی هست و با دیسپلین وهمچنین رک. پس شما هم با احساس و با تهدید دیسپلین او و همچنین رک با او یک گفتگوی بسیار مودبانه و خونسردانه اما قاطعی ترتیب بدهید
    ببین اینجا آقای مدیر همون رفتار بالغانه را تاکید کردند یعنی شما باید با پدرتان مطابق با همون لینکی که دادم و مطابق با همون پستم خیلی خونسرد و بالغانه صحبت کنی. یعنی نباید اگر پدرت خیلی احساساتی شد تو هم احساساتی بشی یا ناز کنی. یا دفاع کنی. باید خونسرد بمونی. مثلا اگر پدرت یه جمله اعتراض آمیز گفت. تو خونسرد گوش کن.حتی خیلی با طمانینه حرفاش را گوش کن. بعد وقتی که تمام شد با آرامش مثلا بگی بله پدر این قسمت از صحبتتان درسته اما به نظر من... و حتی سعی کن اگر پدرت را می شناسی از حرفهای خودش بر علیه خودش استفاده کنی. مثلا بگو بابا شما که این قدر مقید هستین و من یادمه شما چقدر در این زمینه حساس بودین به خاطر همین ...
    من سعی کردم یه طرز صحبت کردن را اینجا بهت یاد بدم و چون اینجا صدای منو نداری امیدوارم خودت متوجه شده باشی.چون لحن بسیار مهمه.

    فقط اینجا یه جایی نقطه تفاوت من و شماست. شما سنتون کمه ولی من نه. برای همین بقیه صحبتهای آقای مدیر را نمی دونم باید چه طور بهت بگم و اینکه راستش پدر شما را نمی شناسم و من مساله ای داشتم و بعد این صحبتها را کردم و شما هیچ کنتاکتی با پدر در این زمینه خواستگاری فعلا نداشتی و شاید عین صحبتهای من برای تو نتیجه عکس دهد.

    پس اجازه بده من در این زمینه یکم فکر کنم بعدا بیام محورهای گفتگو را بگم.

    فقط اینکه حتما باید خواستگاری صورت بگیرد و یا حتما اعلام خواستگاری بشود تا بین شما و پدر گفتگویی حادث شود.و اول باید ببینی پدر شما چه اشکالاتی می گیرد و چه بهانه هایی می آوردو ممکنه حتی به جا باشد.

    حالا نارسیس جان شما قبلا با پدر گفتگویی در این زمینه ها داشتین؟ یا قبلا خواستگاری هایی به خاطر همین سخت گیری پدر شما کنسل شده است؟ چقدر؟ چگونه؟ این سوال برام مهمه.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : دوشنبه 08 تیر 94 در ساعت 23:10

  7. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    افسونگر (سه شنبه 09 تیر 94)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    چقد تا قبولی ارشدت مونده؟یعنی کی کارشناسیو تموم میکنی؟
    اگه کمتر از یکساله خب ایرادی نداره که وقتی قبول شدی اقدام رسمی بکنن که پدرتم کیف کنه
    اگه بین یک سال تا دو سال از درست مونده خب بزار چند ماه دیگه مطرحش کن و اگه اونموقع هم پدرت قبول نکرد بهش بگو قرار نیست اتفاق خاصی بیفته و فردا بری خونه شوهر پس فردا بچه آوردن
    بهش بگو حداقل چند ماه طول میکشه که به شناخت برسین(الکی مثلا خیلی نمیشناسیش )
    ضمن اینکه خیلیم خوب میشه اگه ایشون حداقل یک چهارم سربازیشو بره بعد اقدام کنه بعد که سربازیش یه سالش موند عقد میکنی بعد سربازیم که دیگه خونه خودتون میرین
    ولی اینو در نظر بگیرین که سرباز درآمد نداره و همین ممکنه موجبات نارضایتی پدر رو بوجود بیاره و میتونین با پسر هماهنگ کنین که تو دوره سربازیم یه فعالیت جانبی داشته باشه با یه حداقل درآمد
    حالا اگه بیشتر از دوسال از کارشناسیت مونده که فقط مادرت میتونه با فنون ویژه! خودش پدرتو راضی کنه

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1394-4-07
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام این آخرین پستیه که میتونم امروز اینجا بذارم ، تا فردا ساعت 5 بعداز ظهر نمیتونم پست بزارم ، پس ببخشید ک طولانیه

    دوست خوبم سرشار من فکر میکنم کار درستی نیست که دنبال این بیفتیم طرفو میشناسیم یا نه !اصلا برفرض که طرفو میشناسیم اینکه بخوایم به روش بیاریم به نظرم اصلا قشنگ نیست ، بهتره به مشکل طرف بپردازیم تا اینکه مثلا بخوایم دروغشو در بیاریم و با تیکه بگیم "اگه اون فرد نیستی..."
    در هر حال ممنون از نظرت

    دوست خوبم مصباح الهدی حرف زدنت خیلی آروم و مشتاقم میکنه که با پدرم صحبت کنم ، قبل اینکه بیام اینجا همش ترس داشتم که پدرم تا اسفند(که زمان کنکور ارشده ) این اجازه رو به من نخواهد داد ولی الان و با حرفاتون خیلی آروم میشم و مشتاق
    حرفاتونو کاملا قبول دارم ، پدر من از روی حس دلسوزی و پدرانه انقدر حساسه ، و من خداروشکر میکنم که پدرم در قبال تنها دخترش احساس مسئولیت میکنه ، واقعا خدارو شاکرم و اصلا نارحت نیستم
    پدر من در حرف میگه که باید ساده گرفت ولی در عمل اینکار رو نمیکنه
    ببینید من تاحالا هیچکدوم از خواستگارهام نیومدن خونمون ینی همون اول یا من گفتم نه ، یا مادرم
    میدونین مامانم چی میگه ؟ مادرم میگه پدر تو اصلا فکر نمیکنه که الان وقت ازدواج تو باشه ، یعنی اصلا تو فکرش نمیاد که تو الان بخوای ازدواج کنی
    حتی یکبار مادرم میگفت که پدرم گفته الان دیگه دخترا 30 سال ازدواج میکنن ولی من روحیه ام اونطور نیست ، من دوست دارم تا جوونم کنار کسی که دوسش دارم از زندگیم لذت ببرم
    مادرم وقتی قضیه ی یه خواستگاری رو به پدرم میگه ، پدرم سکوت میکنه ، ولی من پدرمو میشناسم این سکوت ینی نه ! ولی همون اول نمیگه
    میدونین بدی چیه ؟ اینه که من و پدرم بینمون یه حریمی هست که به خاطر اون حجب و حیا یی که هست من خجالت میکشم راجع به این مسائل مستقیم با پدرم صحبت کنم.
    ببینید اگه الان من یه خواستگار داشته باشم که فرضا پسره در حال خوندن دکتری باشه یا ارشدش رو از یه دانشگاه خوب گرفته باشه پدر من به احتمال 99 درصد قبولش میکنه!
    ایناست که کلافه ام میکنه
    معیارهای منو پدرم در این موارد متفاوته
    البته من خواستگار اینشکلی ام داشتم قبل از این آشناییم ولی وقتی یه مدت آشنا شدم دیدم اصلا آدم نیست و ولش کردم
    من واقعا نمیدونم چرا ماها دیدمون به آدما بر حسب موقعیتشونه!
    بزارین یکم دردو دل کنم باهاتون ، من قبل از آشنایی با این آقا پسر یه خواستگار داشتم که اوضاعش همه جوره همین بود که پدر و مادرم میگفتن ، راستش منم اول خام همین موقعیتش شدم
    زیاد باهم آشنا نشدیم در حد دو ماه ، ایشون به شدت مغرور بودن و منو خیلی با حرفاشون اذیت میکردن ، خیلی توو اون دوران اذیت شدم ولی مادرم همیشه طرف اونو میگرفت چرا؟ چون موقعیتش و دوست داشتن!!
    ولی من زیر بار نرفتمو جلو حرفشون ایستادمو رابطه رو بهم زدم با اینکه یه جورایی معلوم بود راضی نیستن .
    باورتون نمیشه چقدر بهش خوش بین بودن ، اصلا بی نهایت ، هرچی میگفت هرکاری میکرد طرف اون بودن نه من ، ولی خداروشکر میکنم که زیر بار اون رابطه و اون زندگی و موقعیتش نرفتم و خودمو بدبخت نکردم ، به خاطر این چیزا میگم احساسی نیستم ، حالا راجع به این آقا پسر ، تا یه چی میگه مامانم حساس میشه ، باورتون میشه من چقدر گریه کردم اوایل این رابطه؟ مادرم غیرمستقیم میگفت این تورو خام کرده تو حالیت نیست ، دلیلشم این بود که ینی این دانشجوعه ، (اونموقع دانشجو بود) و موقعیتش مثل قبلی نیست ، باور کنین اگه میگفتم میخوام برگردم با قبلی هیچ مخالفتی نمیکردن با اینکه میدیدن چقدر اشک منو در آورده بود.
    من با این آقا هیچ کمبودی ندارم ، نه از نظر احساسی نه از نظر خرج هایی که واسم میکنه
    وای یاد یه چیزی افتادم :)))) بزارین بگم بخندین ، هیچ دختری خساست رو تحمل نمیکنه ، توو اون مدت آشنایی که با قبلی داشتم ، احساس کردم خسیسه ، با مادرم در میون گزاشتم، مادرم گفت نه تو بدبین شدی اصلا اینجوری نیست.
    چند ماه پیش آقا پسری ک ایشالا میخوان همسرم بشن برام کادو خریدن ، کادو در نظر اول گرون نبود ، مادرم دید ، گفت : همین؟
    من چیزی نگفتم ، بنا به اتفاق قیمت کادو رو فهمیدم حدود یک میلیون بود ، به مادرم گفتم تا دید بدش عوض شه و مادرم گفت : نه اینجور ولخرج خوب نیست و فلان...
    :)))) عاشقشم که هر دقیقه یه حرف میزنه

    البته الان دید مادرم عوض شده ، چون میبینه چقدر خوشحالم و خب میبینه چقدر بهم اهمیت میده و برام ارزش قائله ، خداروشکر دید مادرم عوض شده ولی خیلی طول کشید..

    پدر من در حرف میگه اگه طرف با جنم و غیرتی باشه حله ولی کو از حرف تا عمل...
    توو عمل که میشه میگه نه!
    و من فکر میکنم چون تاحالا هیچ خواستگاری پاش به داخل خونه نرسیده ، این کار منو سخت تر میکنه ، وگرنه اگه به چند تا خواستگار اجازه میدادن بیاد (ینی مادرم اجازه میداد) شاید مسئله راحت تر حل میشد.
    مصباح الهدی عزیز ، خوشحال میشم که ازم سوال میپرسی اینجوری احساس میکنم بیشتر میتونی دقیق شی و کمکم کنی
    واقعا یه دنیا ازت ممنونم



    دوست خوبم baitollah-abbaspour من کارشناسیم تموم شده و اسفند کنکور ارشده ولی واقعیتش دیگه نمیخوام اینجوری ادامه بدم ، میخوام رسمیش کنم ، احساس میکنم اونجوری فکرم آزاد میشه ، ینی شما فکر مکنین من اشتباه فکر میکنم؟ینی صبر کنم؟ واقعا واسم سخت شده صبر ، کلافه میشم

    دوستای گلم هرکی فک میکنه میتونه کمکم کنه دریغ نکنه خواهشا، یه دنیا ممنون

  10. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    سلام...
    من تمام تاپیک ها رو کامل نخوندم...شما فرد بالغی هستین و از نوشته هات معلومه که عاقلانه دارید برخورد می کنید....
    ولی یه نکته رو حتما توجه کنید....اون آقا نباید از اتفاقاتی که در خانه شماست چیزی بدونه....این از احترام شما کم می کنه....نباید به ایشون در مورد اتفاقات اطلاع بدی....
    ممکنه احساس کنه که شما به خاطر ایشون در مقابل پدرتون دارید قرار می گیرید.....دراصل این نیست ولی نمیشه از افکار و ذهنیت افراد اطلاع داشت...هر چند ممکنه انکار کنن..
    در کل به نظر من ارتباط برقرار کردن بدون اطلاع کامل خانواده آسیب پذیره....پدر شما دلایلشون غیر منطقیه...اما نبایستی شما این رابطه را طولانی کنید...
    من با پنهانکاری کاملا مخالفم....در هر حال....به نظرم پنهانکاری یعنی دروغ! و اصلا توجیه پذیر نیست....
    شما باید سریع تصمیم بگیری...من مخالفم که تا بهمن صبر کنید...چون ممکنه گذشت زمان شما را وارد یک رابطه بی پایه و اساس صد در صد عاطفی و احساساتی کنه و بعد لطمات روحی ببینید....
    باید با پدرتون صحبت کنید....شما بین خودتون و پدرتون یک پرده حیا می بینی ولی پدرتون این رو نمیبینه....پدرها خصوصا پدر شما از اینکه در مورد ازدواجتون و سلایقتون بگید استقبال خواهد کرد....ولی باید روی محتوای صحبتتون کارکنید....به نظرم شروع کنید به نوشتن...حرفاتون رو بنویسید..
    ویرایش توسط افسونگر : سه شنبه 09 تیر 94 در ساعت 01:35

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 شهریور 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,408
    سطح
    21
    Points: 1,408, Level: 21
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفم،متاسفم،متاسفمبرای شما و برای خودم متاسفم.کسی نگفت شما دروغ میگی،میتونستین بگین ممنون از راهنمااییت...شما از کجا میدونین من در مورد همکلاسیم اطلاعات ندارم!!!کی گفت شما میترسین؟!من به هیچ وجه نگفتم تووزندگی شما بودم!!!من تووزندگی هیچ دختری هنوز وارد نشدم و وارد نمیشم مگر همسر ایندم:-) من سطحی نگر،شما عمقی نگرشما که میگین فقط این اقا توزندگیته پس نگران نشوووشما با اسم مستعار اومدین اینجا پس کسی شما رو نمیشناسه.در مورد چشم پاک بودن من در راجع به همکلاسیم گفتم،وقتی شما اسم من رو تا حالا نشنیدین چرا ناراحت میشین؟!!!میتونستین بگین سوتفاهم شده...همین.نیازی نیست که خودتون رو ناراحت کنینمنم دنبال کشف حقیقت نیستم چون هیچ علاقه ای هم به دونستن حقیقت ندارمسعی کن همیشه قبل از حرف زدن فکرکنی..حتی جوش اوردنتون هم اشناستبازهم متاسفم واسه خودم،واسه وقتی که گذاشتم و تاپیک شما رو خوندماز دوستان همدردی معذرت میخوام،ممنونم ازت سرشارکاش افرادی شما رو الگوی زندگیشون قرار بدن

  12. 2 کاربر از پست مفید milad.mehr تشکرکرده اند .

    فدایی یار (چهارشنبه 10 تیر 94), سرشار (پنجشنبه 11 تیر 94)

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 10:17]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,783
    سطح
    32
    Points: 2,783, Level: 32
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 125 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز سلام
    وقت بخیر
    حضرت مولانا چقدر زیبا میفرمایند:
    آن‌چه تو در آینه بینی عیان. پیر اندر خشت بیند بیش از آن.
    بر خلاف برخی دوستان که دارن راه کار به شما ارائه میدن که چطوری پدرتونو راضی کنین, من پدر شما رو تحسین میکنم.
    خانم محترم ببینید,بزرگترین مشکل این آقا نداشتن کار ثابت و سربازی نرفتنه.
    من خودم اگه خواهر داشتم و کسی به خواستگاریش میومد اول در مورد کار و سربازیش مطمئن میشدم و بعد واسه مراحل بعدی اقدام میکردیم.
    نمیخوام تو دلتو خالی کنم و یا انرژی منفی بهت بدم ولی همین که این آقا سربازی نرفته و کار آنچنان ثابتی نداره خودش ناشی از عدم ثبات وضعیت موجوده."آقا فردا رفت سربازی و فشار بهش اومد و افتاد یه شهر دور و بد اخلاق شد و شما از دوریش اذیت شدی و شما میای از بد اخلاقیاش اینجا مینویسی"(دقیقا شرایطی که خیلی از جوانهای ما دارن و متاسفانه چون تو ناز و نعمت بزرگ شدن تحمل سختی ندارن )
    پدر شما حق دارن که در زمینه مالی روی دامادش حساس باشه.اگه فردا خدای نکرده خدای نکرده شاه داماد الان به دخترش سختی بده و اذیتش کنه اولین کسی که هیچ وقت خودشو نمیبخشه پدرتونه.من مطمئنم پدری که دختر با درایتی مثل شما داره حاظر نیست روی دخترش قیمت بزاره و بخواد با مغازه و پول و ماشین معاملش کنه بلکه میگه حداقلا رو داشته باشه ولی شما تعبیرت اینه که معیارای پدرت سختگیرانه و غیر منطقیه.

    من واقعا با دیدن چنین دخترانی(که اولیش همسر عزیز خودمه )خوشحال میشم که حاضر نیستن بخاطر هوا و هوس و از روی احساس تصمیم بگیرن و به خانوادشون احترام میزارن و نظر خانواده براشون مهمه.شما هم بشین با پدرت صحبت کن و دلایلشو دقیق بپرس چون هنوز صحبت نکردی و فقط از روی اما و اگرها داری صحبت میکنی.کامل که صحبت کردی روی حرفاش فکر کن مثلا ببین وقتی ایشون میگن:پسر باید وضع مالیش خوب باشه چرا این حرفو میزنه؟

    با یه جستجوی ساده تو تاپیکای این سایت میبینی, هستند کسانی که اولش میگن ما از زندگی هیچی نمیخوایم و فقط عشق حرف اولو میزنه ولی بعدش میان شکایت که همسرمون خسیسه,بیکاره,تنبله,و....اینک شما زیاده خواه نیستی و دوست داری خودتون دوتا از صفر شروع کنین چیز خوبیه و این ناشی از بلوغ فکری شماست. ولی در این دوره زمونه:
    از صفر شروع کردن در زندگی هم یه مقدماتی لازم داره

    آرزوی زندگی پر از عشقی برای خودت و خانواده ات دارم

    یا علی



    - - - Updated - - -







    ویرایش توسط کوهنورد : سه شنبه 09 تیر 94 در ساعت 08:52

  14. کاربر روبرو از پست مفید کوهنورد تشکرکرده است .

    آی تک (چهارشنبه 10 تیر 94)

  15. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1394-4-07
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط milad.mehr نمایش پست ها
    متاسفم،متاسفم،متاسفمبرای شما و برای خودم متاسفم.کسی نگفت شما دروغ میگی،میتونستین بگین ممنون از راهنمااییت...شما از کجا میدونین من در مورد همکلاسیم اطلاعات ندارم!!!کی گفت شما میترسین؟!من به هیچ وجه نگفتم تووزندگی شما بودم!!!من تووزندگی هیچ دختری هنوز وارد نشدم و وارد نمیشم مگر همسر ایندم:-) من سطحی نگر،شما عمقی نگرشما که میگین فقط این اقا توزندگیته پس نگران نشوووشما با اسم مستعار اومدین اینجا پس کسی شما رو نمیشناسه.در مورد چشم پاک بودن من در راجع به همکلاسیم گفتم،وقتی شما اسم من رو تا حالا نشنیدین چرا ناراحت میشین؟!!!میتونستین بگین سوتفاهم شده...همین.نیازی نیست که خودتون رو ناراحت کنینمنم دنبال کشف حقیقت نیستم چون هیچ علاقه ای هم به دونستن حقیقت ندارمسعی کن همیشه قبل از حرف زدن فکرکنی..حتی جوش اوردنتون هم اشناستبازهم متاسفم واسه خودم،واسه وقتی که گذاشتم و تاپیک شما رو خوندماز دوستان همدردی معذرت میخوام،ممنونم ازت سرشارکاش افرادی شما رو الگوی زندگیشون قرار بدن

    من شما رو با نفر قبلی که بهم گفت یه همچین کسی توو زندگیش بوده اشتباه گرفتم :/ معذرت میخوام واقعا ، من فکر کردم شما ایشون هستین و اصرار دارین که منو میشناسین
    بازم شرمنده ، به خاطر همین تند برخورد کردم
    ولی در هر صورت من ساکن تهرانم و فکر نمیکنم شخصی باشم که شما بشناسین ، امیدوارم دیگه از دستم نارحت نباشین این سوء تفاهم رو درک کرده باشید

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط افسونگر نمایش پست ها
    سلام...
    من تمام تاپیک ها رو کامل نخوندم...شما فرد بالغی هستین و از نوشته هات معلومه که عاقلانه دارید برخورد می کنید....
    ولی یه نکته رو حتما توجه کنید....اون آقا نباید از اتفاقاتی که در خانه شماست چیزی بدونه....این از احترام شما کم می کنه..
    مرسی از نظرتون ، بله قبول دارم حرفاتون رو ، قبول دارم پنهون کاری قابل توجیه نیست...ولی خب من هم شاید به همین دلیله که میخوام زودتر رسمی بشه همه چیز تا دیگه پنهون کاری نباشه ، مرسی از نظرتون


    نقل قول نوشته اصلی توسط کوهنورد نمایش پست ها
    دوست عزیز سلام
    وقت بخیر
    حضرت مولانا چقدر زیبا میفرمایند:
    آن‌چه تو در آینه بینی عیان. پیر اندر خشت بیند بیش از آن.
    بر خلاف برخی دوستان که دارن راه کار به شما ارائه میدن که چطوری پدرتونو راضی کنین, من پدر شما رو تحسین میکنم...
    مرسی از نظرتون ، راجع به کار ثابت ، ببینید من خودم هم مخالف کار کارمندی ام که بخواد فوقش 1 تومن در ماه بگیره که الان بدون سابقه و اینا نمیگیره ، ایشون خیلی بیشتر در میارن ، بعد من خودم دوتا برادر دارم ، یکیشون بعد سالها یه جا کار پیدا کرد ، که باهاش قرارداد هم نبستن ،یکیشونم شغل آزاده که چند ماهیه هیچی در نمیاره ، وضع جامعه خیلی افتضاحه در مورد کار ، یا خود من قرار بود توو یه شرکت خیلی معتبر کار کنم ولی یهو گفتن نیرو جذب نمیکنیم در صورتی که همه چی تموم شده بود...
    به این راحتی ها ام نیست که کار ثابت داشته باشه ، بله میشه یه جا کار کنه با حقوق مثلا ماهی 600 ولی وقتی الان داره چند برابر این در میاره و آینده ی کارش خیلی روشنه (چون آشناها توو این کار هستن و الان وضع خیلی خوبی دارن ، البته منظور از آشنا دوستامون هستن ، نه در فامیل که مثلا پدر من بشناسه)
    من نظرم در مورد کار اینه ، اگه اشتباه فکر میکنم روشنم کنین خواهشا..
    شما توو حرفتون گفتین
    "با یه جستجوی ساده تو تاپیکای این سایت میبینی, هستند کسانی که اولش میگن ما از زندگی هیچی نمیخوایم و فقط عشق حرف اولو میزنه ولی بعدش میان شکایت که همسرمون خسیسه,بیکاره,تنبله,و...."


    ببینید من اصلا اینو نمیگم ، زندگی ایی که به دور از عقل تشکیل بشه به نظر من اصلا جای بحث نداره ، من عاشق و چشم و گوش بسته نیستم که بگم فقط عشق مهمه ، به نظر من عشق خیلی مهمه ولی همه چیز نیست، میگین بعدش شکایت میکنن که همسرشون خسیسه ، بیکاره ، تنبله...
    من اگه فکر میکردم و میدیدم ک ایشون تنبله اصلا باهاشون ادامه نمیدادم ، اگه فکر میکردم بیخیاله اصلا سمتش نمیرفتم ، اصلا به عنوان شوهرم و همسر آیندم بهش نگاه نمیکردم
    من ازین چیزا مطمئنم که الان میخوام رسمی کنم بحثو..

    دوستای خوبم اگه حرفامو میخونین و فکر میکنین اشتباه میکنم بگین بهم ، من احساس میکنم کاملا عقلانی دارم تصمیم میگیرم ، ینی شما فک میکنین اینطور نیست؟!!!


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.