نوشته اصلی توسط
milad.mehr
متاسفم،متاسفم،متاسفمبرای شما و برای خودم متاسفم.کسی نگفت شما دروغ میگی،میتونستین بگین ممنون از راهنمااییت...شما از کجا میدونین من در مورد همکلاسیم اطلاعات ندارم!!!کی گفت شما میترسین؟!من به هیچ وجه نگفتم تووزندگی شما بودم!!!من تووزندگی هیچ دختری هنوز وارد نشدم و وارد نمیشم مگر همسر ایندم:-) من سطحی نگر،شما عمقی نگرشما که میگین فقط این اقا توزندگیته پس نگران نشوووشما با اسم مستعار اومدین اینجا پس کسی شما رو نمیشناسه.در مورد چشم پاک بودن من در راجع به همکلاسیم گفتم،وقتی شما اسم من رو تا حالا نشنیدین چرا ناراحت میشین؟!!!میتونستین بگین سوتفاهم شده...همین.نیازی نیست که خودتون رو ناراحت کنینمنم دنبال کشف حقیقت نیستم چون هیچ علاقه ای هم به دونستن حقیقت ندارمسعی کن همیشه قبل از حرف زدن فکرکنی..حتی جوش اوردنتون هم اشناستبازهم متاسفم واسه خودم،واسه وقتی که گذاشتم و تاپیک شما رو خوندماز دوستان همدردی معذرت میخوام،ممنونم ازت سرشارکاش افرادی شما رو الگوی زندگیشون قرار بدن
من شما رو با نفر قبلی که بهم گفت یه همچین کسی توو زندگیش بوده اشتباه گرفتم :/ معذرت میخوام واقعا ، من فکر کردم شما ایشون هستین و اصرار دارین که منو میشناسین
بازم شرمنده ، به خاطر همین تند برخورد کردم
ولی در هر صورت من ساکن تهرانم و فکر نمیکنم شخصی باشم که شما بشناسین ، امیدوارم دیگه از دستم نارحت نباشین این سوء تفاهم رو درک کرده باشید
- - - Updated - - -
نوشته اصلی توسط
افسونگر
سلام...
من تمام تاپیک ها رو کامل نخوندم...شما فرد بالغی هستین و از نوشته هات معلومه که عاقلانه دارید برخورد می کنید....
ولی یه نکته رو حتما توجه کنید....اون آقا نباید از اتفاقاتی که در خانه شماست چیزی بدونه....این از احترام شما کم می کنه..
مرسی از نظرتون ، بله قبول دارم حرفاتون رو ، قبول دارم پنهون کاری قابل توجیه نیست...ولی خب من هم شاید به همین دلیله که میخوام زودتر رسمی بشه همه چیز تا دیگه پنهون کاری نباشه ، مرسی از نظرتون
نوشته اصلی توسط
کوهنورد
دوست عزیز سلام
وقت بخیر
حضرت مولانا چقدر زیبا میفرمایند:
آنچه تو در آینه بینی عیان. پیر اندر خشت بیند بیش از آن.
بر خلاف برخی دوستان که دارن راه کار به شما ارائه میدن که چطوری پدرتونو راضی کنین, من پدر شما رو تحسین میکنم...
مرسی از نظرتون ، راجع به کار ثابت ، ببینید من خودم هم مخالف کار کارمندی ام که بخواد فوقش 1 تومن در ماه بگیره که الان بدون سابقه و اینا نمیگیره ، ایشون خیلی بیشتر در میارن ، بعد من خودم دوتا برادر دارم ، یکیشون بعد سالها یه جا کار پیدا کرد ، که باهاش قرارداد هم نبستن ،یکیشونم شغل آزاده که چند ماهیه هیچی در نمیاره ، وضع جامعه خیلی افتضاحه در مورد کار ، یا خود من قرار بود توو یه شرکت خیلی معتبر کار کنم ولی یهو گفتن نیرو جذب نمیکنیم در صورتی که همه چی تموم شده بود...
به این راحتی ها ام نیست که کار ثابت داشته باشه ، بله میشه یه جا کار کنه با حقوق مثلا ماهی 600 ولی وقتی الان داره چند برابر این در میاره و آینده ی کارش خیلی روشنه (چون آشناها توو این کار هستن و الان وضع خیلی خوبی دارن ، البته منظور از آشنا دوستامون هستن ، نه در فامیل که مثلا پدر من بشناسه)
من نظرم در مورد کار اینه ، اگه اشتباه فکر میکنم روشنم کنین خواهشا..
شما توو حرفتون گفتین
"با یه جستجوی ساده تو تاپیکای این سایت میبینی, هستند کسانی که اولش میگن ما از زندگی هیچی نمیخوایم و فقط عشق حرف اولو میزنه ولی بعدش میان شکایت که همسرمون خسیسه,بیکاره,تنبله,و...."
ببینید من اصلا اینو نمیگم ، زندگی ایی که به دور از عقل تشکیل بشه به نظر من اصلا جای بحث نداره ، من عاشق و چشم و گوش بسته نیستم که بگم فقط عشق مهمه ، به نظر من عشق خیلی مهمه ولی همه چیز نیست، میگین بعدش شکایت میکنن که همسرشون خسیسه ، بیکاره ، تنبله...
من اگه فکر میکردم و میدیدم ک ایشون تنبله اصلا باهاشون ادامه نمیدادم ، اگه فکر میکردم بیخیاله اصلا سمتش نمیرفتم ، اصلا به عنوان شوهرم و همسر آیندم بهش نگاه نمیکردم
من ازین چیزا مطمئنم که الان میخوام رسمی کنم بحثو..
دوستای خوبم اگه حرفامو میخونین و فکر میکنین اشتباه میکنم بگین بهم ، من احساس میکنم کاملا عقلانی دارم تصمیم میگیرم ، ینی شما فک میکنین اینطور نیست؟!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)