به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 52
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    همسرت تو و زندگيشو دوس داره دركش كن

    چرا ي طرفه ب قاضي ميري يكم مهربون تر باش سعي كن باهاش دوست باشي نه مقابلش

    مث ي معتاد ك ميخاد ترك كنه

    اينم ميخاد فراموش كنه باهاش خوب باش حالا ك باهات درد دل كرده

    ترخدا الكي خودتو عذاب نده

    اينكه مشكل بزرگي نيس تو بزرگش كردي به خودت بيا و يكم قويتر باش مثلا شما مادري

    به خاطر خودتم نشده واسه اون طفل معصوم

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم ماندگار...
    واقعا ناراحت شدم...

    راستش نمی دونم چرا همسر شما این طوری هستند... اکثر ادما که واقعا می خوان کسی یا چیزی رو فراموش کنند سعی می کنند دیگه از کنار اون شی رد نشند اگه حتی کارشون به اون فرد حتی گیره...یا حتی مکان خاصی..یا حتی لحظه ی خاصی که فراموش کنند همه چی و سعی می کنند خودشون رو توی اون موقعیت ها قرار ندند ... نه این که دنبال این باشند که چیزی پیدا کنند از اون خانم که ازش متنفر بشند...البته شما ازشون سوال خوبی پرسدید...ولی این سوال برای من پیش اومد که اگه چیزی پیدا کردند که به وصال اون خانم مشتاق تر شدند چی ....

    فکر می کنم توی ماجرای شما یک چیزی بهش توجه نشده نمی شه...ببخشید شاید همسرتون نوعی بیماری دارند... یا نمی دونم واقعا... فقط می دونم حق دارید ناراحت باشید...

    اون حرفایی که توی پاراگراف اول زدم رو به همسرتون باز بحث شد بگید ببنید نظرشون چیه بگید برای فراموش کردن باید سمتش نرفت چه فکری چه برسه به عملی نه اینا رو خودتون جوری که بهتره بهشون بگید... شاید ایشون واقعا توجیه نیستند.. این طوری بهتر متوجه می شید و بهتر میتونید به خودتون کمک کنید ان شالله...

    واقعا راه کاری به ذهنم نمیاد دیگه الان... فقط براتون دعا می کنم که خدا صبرتون رو زیاد کنه و ان شالله اونی که خیره براتون رقم بخوره.
    ویرایش توسط فدایی یار : شنبه 20 تیر 94 در ساعت 18:50

  3. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام ماندگار عزیز
    من فکر کردم حالا که شوهرن علنا داره از عشق قبلیش با تو در این مورد صحبت می کنه شاید بشه خودت مستقیم بهش یه چیزایی بگی. ببین این پست را بخون:#6.
    فکر کنم بتونی با تعریف کردن های بعضی قسمتهای این پست و یاداوری خیلی مسائل نگاهش را نسبت به عشق قبلیش عوض کنی و اینکه با هم قرار بذارید که از نو یه زندگی جدید و خاطرات جدید با هم بسازید. سعی کن با حالت امیدوارانه باهاش صحبت کنی و اینکه این کار شدنیه و اینکه مطمئنی تو می تونی عشق الان شوهرت باشی.
    صحبتهای بی نهایت خیلی خوب بود. این مسائل را رعایت کن و نذار این صحبتهای شوهرت در عزت نفس تو مداخله کنه.و برعکس قوی شو و این مشکل را حل کن.

    موفق باشی
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    asal2013 (یکشنبه 21 تیر 94)

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    بی نهایت و سحر 51 ازتون ممنونم....اما قبول کنید سخته....من هر چندی بخوام عزت نفس خودمو بالا ببرم...اما بازم یه گوشه دلم از کارایی که شوهرم میکنه میگیره...!!
    اقای فدایی یار عزیز ممونم ازتون...اتفاقا همین رو هم ازش پرسیدم.....بهم گفت اره خیلی دوست دارم یه چیزی ازش بشنوم که منو ازش متنفر کنه....گفتم مگه حالا توی زندگیت جایگاه خاصی داره که میخواهی ازش متنفر بشی....خوب که چی؟؟؟ گفتم خوب اگه چیزی پیدا نکردی چی؟؟؟ اگه بر خلاف خواسته ت ازش چیز بدی نفهمیدی چی؟؟؟ اونوقت باید چکار کنی؟؟؟؟ باید عاشق تر بشی؟؟؟ سکوت کرد...انگار که حرفم خیلی به حساب بود که هر چی گشت جوابی پیدا نکرد...!!
    مصباح الهدی عزیز ..دوست خوبم...از شما هم ممنونم...اون پست رو که معرفی کردین خوندم....از یه حرفتون خیلی خوشم اومد..اونجا که گفته بودین ...عاشق تصورات ذهنی خودت شدی..نه عاشق واقعیت..چون واقعیت با گذشت زمان معلوم میشه و .......!! خیلی این حرفتون رو دوست داشتم.چیزی که شوهر خودمم به شدت درگیرشه..اون خانم رو هیچوقت به صحبت و رابطه ندیده...اما تصورات ذهنیش رو به بهترین نحو ممکن راجع به اون خانم جهت داده.....و داره منو با اون تصورات ذهنی مقایسه میکنه......منو در مقام مقایسه با یه خانم که شاید اصلا وجود خارجی هم نداشته باشه قرار داده........به گفته شما..شوهر من عاشق تصورات مضحک ذهن خودش شده......که روز به روز داره بیشتر به اون تصورات جهت میده......

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام

    مسأله این قدر پیچیده نیست ولی راهبردی که ایشون میخوان برای عبور از خاطره ازش بهره ببرن درست نقطه مقابل هدف ایشون هست ، چرا ؟

    چون ایشون با این کار کاملاً ذهن شون برای پیدا کردن عیب رو جزییات اون خانم متمرکز میشه و در نتیجه حُسن ها هم در کنار پیدا کردن دلیلی برای تنفر!!! در ذهن ایشون بیشتر عمق میگیره و جنبه شرطی شدن بیشتری به خاطره اون محبت میده.

    راهش به طور کلی این هست که ایشون وقتی هر چیزی که از اون خانم یادشون اومد سریع ازش عبور کنن خوب یا بد و روی هیچ کدوم از اونها تا اونجایی که میشه خیالپردازی و تمرکز نکنن و برای خودشون این جوری جا بندازن که هر وقت این موضوع به یادشون اومده انگار یه موضوع کم اهمیت و پیش پا افتاده هست مثل خیلی از افکار دیگه که توی طول روز از ذهن همه ما عبور میکنه ، این طور به مرور زمان موضع کم رنگ و کم رنگ تر میشه و ان شاء الله محو هم میشه.

    این که اگه این کار رو بکنن توی چه زمانی این موضوع محو میشه واقعاً نمیشه زمان مشخصی داد بستگی به خود ایشون داره که چقدر نسبت به عبور این فکر ها در خودشون احساس بیخیالی ایجاد کنن ولی مطئناً این جور اونقدری که باید این موضوع توی ذهن شون کم رنگ تر میشه.

    در کنارش محبت های شما هم خیلی کمک کننده هست ، خیلی هم حساس نشید این هم خودش باعث ایجاد بولد شدن موضوع میکنه . پست خانم آی تک هم واقعاً خوب بود ،دست شون درد نکنه و خدا بهشون توفیق داشتن یه شوهر خوب رو بده ، البته من کمی حس میکنم ایشون روی موضوع نیازهای مادی زندگی و محدودیت های توی ازدواج کمی حساس هستن و خوبه که در کنار همه محاسن شون روی کم کردن توقع در این دو موضوع کم کنن.

    موفق باشید.

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام دوستان خوبم...حامد عزیز ممنون از شما......حرفاتون رو دوست داشتم...ولی مشکل منم همینه...شوهر من نمیتونه به خودش بقبولونه....من نمیخوام گذشته ش رو فراموش کنه...اما خوب از طرفی هم نمیخوام انقده براش مهم باشه...میدونین چی اذیتم میکنه ...اینکه اون خانم اصلا شوهر منو قبول نداره....به گفته شوهرم....که شنیده اون خانم مسخرش هم کرده واینکه اصلا ادم حسابش نمیکنه......حامد عزیز..گفتی شوهرم نباید بهش فکر کنه...گذشته رو به یادش بیاره...اما خوب متاسفانه واسه همین تایپیک زدم.....که باید از چه راهی وارد بشم که شوهرم متوجه بشه به منم تعهد داره...وقتی یادم میاد یه روز مثل عروسک خیمه شب بازی منو به بازی گرفت...بهم گفت حسابی خوشکل کن...تیپ بزن میخواهیم بریم جایی...منم تا تونستم به خودم رسیدم....وقتی رفتیم بیرون....دیدم دقیق ماشین رو کنار خونه اون خانم پیاده کرد....قدم میزد..دستش رو مینداخت گردنم...اون موقع دوزاریم افتاد.....معنی کارش پتکی بود توی سرم...که مثلا اون منو ببینه...به قول خودش که میگفت اینجوری کردم که حسابی بسوزن.....بچه ها مشکل اصلی من اینه که...این چند سال اخیر شماره اون خانم رو توی گوشی شوهرم بارها دیدم...اول میگفت شماره دختر دایی اون خانمه...که توی این ده سال با اون در ارتباط بوده..که از طرق دختر داییش...امار خود اون خانم رو بگیره...ده سال ازگار ....ده سال ازگار رابطه داشته...و جالب اینه که این رابطه رو هم به اسم خواهر و برادری توجیه میکنه...اینا منو اتیش میده.....الان دوساله متوجه شدم که اون شماره متعلق به خود خانم بوده.....یعنی اون پیاما..اون زنگا هم مال خود خانم بوده؟؟؟؟ خیلی اوضام بهم ریخته است...تا با شوهرم حرف میزنم..زود جبهه میگیره...منو توی برزخ نگه داشته.....به شدت پنهون کاری میکنه.......روی موبایلش چندتا رمز گذاشته.....نمیدونم چکار کنم....به شدت کم حرف شده....روزا توی خونه یا خوابه...یا توی گوشیش اخبار میخونه....سه روزه اصلا صداش رو نشنیدم.....نمیدونم راه درست چیه؟؟؟؟تا یه چیزی میگم....زود واکنش نشون میده...بخدا موندم...درمونده شدم...میدونین چی واسه من شوکه...اینکه ده سال کامل با اون شماره که خودش میگه دختر دایی اون خانم بوده...در ارتباط بوده....اما توی این چند سال هر وقت این شماره رو میدیدم و اعتراض میکردم...باید کتک میخوردم... اینکه دارم تهمت میزنم...بهش میگفتم با چشمای خودم دیدم پباما رو...میگفت تهمت میزنی.....امابعد از ده سال اعتراف کرد که اره با اون شماره رابطه تلفنی داشته..اونم خیلی زیاد.......!!!
    پس اگه رابطه داشته..اونم به قول خودش که توجیه احمقانه میاره که رابطه خواهر و برادری بوده.....پس چرا منو به باد کتک میگرفت....اگه واقعا حق با من بود...چطور میتونست دلش رو راضی کنه دست روی من بلند کنه؟؟؟؟؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    hamed-kr (دوشنبه 22 تیر 94)

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام ماندگار تو خودت رو محق اینهمه خیانت وتحقیر وبدبختی میدونی نگونه که کاملا توی نوشتت هات مشخصه
    (من نمیخوام گذشته ش رو فراموش کنه...اما خوب از طرفی هم نمیخوام انقده براش مهم باشه.)
    (میخوام بفهمه به منم تعهد داره)
    داری میگی به [منم] یعنی به من هم این هم یعنی من به علاوه افراد دیگه یعنی منم یه گوشه این تعهدم نه همه تعهد یعنی تروخدا شوهرم یکم از قلبتو به منم بده اخه یکوچولو به منم تعهد داری

    وای ماندگار از دست تو حداقل یه مدت ذهنت از شوهرجونت دور کن به فکر پس انداز باش که اگه علنا هم به خیانت کرد از در خونه انداختت بیرون از گشنگی نمیری ماندگار عزیزم به خدا من نمیخوام اینطوری باهات صحبت کنم ولی واقعیته چیزایی که چشمت روش بستی بعد این مرد هیچ مامن وماوایی نداری دوست داری یروزدخترت بگه مامان تو اوج جوونیت نشستی عین خنگا بابارو نگاه کردی هرکاری بکنه؟
    تو مشکلت شوهرت واون زن نیست خودتیییییی که یه سری چیزا برات تفهیم نشدست
    ماندگار تو ۳۱سالته میدونه چندتا دختر تازه تو این سن ازدواج میکنن
    میدونی تو ده ساله داری زناشویی میکنی اما زندگی نه
    میدونی یه دختر داری؟خانواده میخواد اینده میخواد نه یه مادر افسرده یه پدر عاشق

    میفهمی شوهرت داره کتکت میزنه وگناه کبیرست
    میفهمی داره بهت خیانت میشه وتو اصلا حق نداری این خیانت حق خودت بدونی

    ماندگار میفهمی این عمری که رفت دیگه هرگززززززززززززززز برنمیگرده جونیتم داره میبره
    من نمیخوام بیام فقط برات یه شرح اوضاع از شوهرت وخودت بنویسم میخوام راهکار بدم چیزی که به ذهنم میاد
    ببین شوهرت تورو نمیبینه در واقع کاری که داره باهات میکنه رو نمیبینه تاثیرش نمیبینه فقط یکم گریه وکولی بازی همین عمقش نمیفهمه خب پس من یچیزی میگم که شاید اینطوری عمق دردتو بفهمه خواهشا یه مدت ذهنت ببند جدی بیفت دمبال کلاسات وهنرت اما نه با حالت افسردگی با حالت فول شادی انرژی زیاد من جات بودم حتی مواد میزدم شنگول شم البته این شوخیه ها جدید نگیری ماندگار برای دوماه تا اخر شهریور قبول باهم قول بدیم این دوماه تا جون داری محبت کن شدیدددددددد خوشگل کن عشوه بریز مهربون باش محبت ودیگه هیچی یه
    لحظه ناراحتیتو نبینه یه قطره اشکت نبینه ماندگار بفهم چی میگم محبت شدید وبی منت بی توقع کلاسای مرتب غذاهای متنوع خونه زیبا وفوق العاده خنده زیاد ببین دارم تهش میگم دیگه جوری که جونت دربیاد بترکی از محبت کردن فهمیدی؟خب بعد دوماه تویه روز که حرفی از اون زن از علاقش یا هرچیزی زد یا شمارش دیدی باید یهو بشکنی فرو بریزی جلوی چشمش باید داغون شی به طور شدید حتی خودت زیادش کن غلو کن نقش بازی کن خودتو بزن به مریضی روحی شدید ویکمم جسمی دیگه کامل ازش ببر میگم که باید یهو تمام اون ماندگار دوماه فرو بریزه جلوی چشمش اب شدنت ببینه با وضع وحشتناک اونوقت تاثیر کارش میبینه الان تو براش تو حالت خنثی اگه الان اینجوری کن تاثیری نداره بدترم میشه اما باید تویه لحظه از اوج برسی به عمق تا تفاوت بفهمه ببینتت ببینه چیکارت کرده به خودش بیاد حالا یا به خودش میاد خوب میشه یا دیگه کاملاااااا قید این مردو میزنی وفقط میکنیش منبع درامد وروزی ولاغیر این راهی که به ذهنم رسید امتحانم کردم جواب داده الان دوستان نیان منو بزنن که اینچیه میگی راه حل به نظر خودمم کاربردیه
    هرچند ماندگار جان تو الان میخونی پس فردا میای دوباره اوضاع شوهرت میگی وغصه میخوری وانگار نه انگار که ما چی میگیم

  10. کاربر روبرو از پست مفید دختر جوان تشکرکرده است .

    ارغنون (پنجشنبه 29 مهر 95)

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام عزیز دلم دختر جوان.....بقران من حرفاتون رو گوش میدم و اجرا میکنم...اینجوری نیست که میگی انگار نه انگار و کار خودمو میکنم...نه بخدا....اما خوب ادم یه جاهایی رو دیگه کم میاره و مجبور میشه به غصه خوردن.....یعنی راهکار دادی در حد تیم ملی...خوشم اومد...باید یه جورایی از این خنثی بودن در بیام....باید بهش یه شوک بدم بفهمه داره چیکار میکنه....تازه اخرش هم اگه به نتیجه نرسیدم ضرر هم نکردم......حداقلش دو ماه رو درستی زندگی کردم..و شاد بودم.....ازت ممنونم دختر جوان....اصلن اسمت رو میبینم کلی روحیه میگیرم...دمت گرم خانمی
    راهکارت رو از امروز اجرا میکنم

  12. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    hamed-kr (دوشنبه 22 تیر 94)

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 دی 94 [ 14:24]
    تاریخ عضویت
    1393-8-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,032
    سطح
    17
    Points: 1,032, Level: 17
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرتون در مقابل اون خانم احساس کوچیک بودن می کنه. انگار به غرورش برخورده. به نظرم شوهرتون باید دنبال رفع مشکلش باشه. معمولاً مردها کم تر پیش مشاور می رن و خیلی خوب نمی تونن احساسشون رو بیان کنن. به نظرم شما اگه بتونی شوهرت رو راضی کنی که برای رفع این مشکلش پیش یک مشاوره بره و بتونه عزّت نفسش رو به دست بیاره کمک بسیار بزرگی به شوهرتون و هم چنین به زندگی خودتون کردید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید عـلـی تشکرکرده است .

    hamed-kr (دوشنبه 22 تیر 94)

  15. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام

    پست خانم دختر جوان رو که خوندم برام یه جوری بود ، در واقع نوع رویکرد شون خیلی پر انرژی بود مثل اسمشون ولی نمی دونم که اقتضاء مشاوره چنین چیزی رو میپذیره یا نه.

    بسیار از وقت ها چنین واکنش هایی که گفتین مثل متأسفانه چنین برخورد های آسیب زننده ای ناشی از واکنش دفاع روانی و یه نوع فرار رو به جلو هست ، چون وابستگی اون شخص اجازه عبور از نیازش رو نمیده میخواد حتی با توسل به خشونت هم که شده جهت موضوع رو عوض کنه و البته این ها ه عیب های عمده ای هست.

    من شخصاً برای چنین موضوعاتی پیشنهاد میدم که مراجع به مشاوره گرفتن تخصصی رجوع کنه همون طور که به شکل عاقلانه شما اگر مریض بشید به دکتر رجوع میکنید.

    یه آفت دیگه این طور مشاوره گرفتن این هست که شخص با نظراتی مواجه میشه که قابل جمع کردن نیستن و گاهاً با هم متضاد هستن . یه جاهایی هم که اصلاً شخص مورد نظر رو از عمل کردن باز میدارن و درگیر یه سری افکار میکنن که نتیجه اش پریشانی بیشتر میشه.

    به نظرم اگر شما به ضرورت برخورد اصولی با مشکل تون پی ببرید اون وقت هزینه ای رو که بابت مشاوره باید بپردازید براتون خیلی بزرگ نمیاد.

    شما الآن مثلاً ار خدایی نکرده یه کمر درد بگیرید که مثلاً پشتش مجبور بشید هزینه های مختلفی رو مثل ام آر آی و غیره بپردازید احساس نمی کنید اون هزینه که دارید میکنید برای ذهن تون یه هزینه بزرگ هست ولی اگر یک سوم این هزینه رو برای مشاور بپردازید هم توقع خوب شدن اوضاع به طور کامل رو دارید و هم همون مقدار براتون زیاد به نظر میاد حتی اگر نسبتاً جواب بگیرید در حالی که توی همون بیماری جسمی تون مثلاً دکتر اگر بگه مفصل شما دچار آسیب جدی هست و توقع خوب شدن کامل رو نباید داشته باشید و فلان پرهیز ها رو هم تازه باید رعایت کنید براتون یه چیز پذیرفته شده هست.

    من فکر میکنم اگر توقع تون رو از مشاوره تخصصی بر یک نتیجه قطعی استوار نکنید و از مشاوره تخصصی بهره بگیرید بهتر هست این جور می تونید مثلاً همین نسخه خانم جوان رو هم با مشاور درمیون بذارید و از احتمالاتی که شاید به چشم نیاد با خبر بشید.

    من فکر میکنم فعلاً اگر خواستید برای شروع ثبت نام توی انجمن آزاد همین جا خوب هست ، البته مدت پاسخگویی توی انجمن آزاد هم به خاطر مشغله های مشاورین این جا زیاد هست ، ولی واقعاً به نظر من مشاورین خوبی توی سایت هستن که صلاحیت مشاوره دادن رو دارن. به هر حال این توصیه من به شماست و هزینه کردن برای زندگی تون واقعاً جایگاه داره و طی این راه هم می تونه به اندازه خودش اثرگذار باشه .

    موفق باشید.


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.