برادر خوبم نوشته هايتان را با دقت خوندم . عمق رنجشتان را كاملا درك كردم . درك نشدن از سوي عزيزان واقعا سخت است و به شما حق مي دهم ...... مي دانم بيشتر از تحمل اين بيماري حمايت نشدن از سوي خانواده دردتان را چند برابر كرده ........... همه ي اينها را به خوبي مي فهمم و درك مي كنم.
مطمئنا شما از زمان بروز اين حساسيتها تا مدتها نمي دانستيد كه اينها غير عادي و بي مورد هستند و اين افكار و رفتارهاي آزاردهنده شما به معناي وسواس است .
باور كنيد برادرتان هم اگر مي دانستند يك تذكر ساده ايشان زمينه ساز اين همه درد و رنج براي شما مي شود هرگز اين كار را نمي كردند.
شما زمينه ي ابتلا به بيماري وسواس را داشتيد كه با يك هشدار برادرتان اين بيماري در وجودتان پديدار شده و ممكن بود در صورت شنيدن هشدار از سوي هر شخصي و قرار گرفتن در موقعيت استرس زاي ديگري اين بيماري به هر طريقي در وجود شما نمايان شود.
اما اين جاي تحسين دارد كه خودتون به وسواستان واقف هستيد يعني مي دانيد و قبول كرده ايد كه حساسيتهاي شما بيش از اندازه است و ترسهايتان هيچ پشتوانه ي علمي و عقلي ندارد.
بسيار خوب است كه به دنبال رفع مشكل هستيد و به خوبي مي دانيد كه درمان شما بايد توسط روانپزشك و روانشناس صورت بگيرد.
اين را بدانيد با وجود اينكه وسواس بيماري شايعي است اما براي خيلي ها ناشناخته است و دقيقا نمي دانند تفكرات شخص وسواسي مي تواند تا اين حد او را درگير كند .
اگر خانواده دركتان نمي كنند به اين معني اين نيست كه برايتان ارزشي قائل نيستند تجربه اي كه شما در مورد اين مشكل داريد براي خانواده و اطرافيان ، ناآشنا وغير قابل درك است.
اعضاي خانواده ي شما دكتر يا روانشناس نيستند و طبيعتا در مورد نحوه برخورد مناسب با شما آگاهي چنداني ندارند. وسواس آبله مرغان نيست كه علائم آشكاري مثل دانه هاي پوستي داشته باشد تا همگان آن را به عنوان بيماري بشناسند.
به طور كلي توهين و تمسخر ديگران كار شايسته اي نيست .........هيچ كس، شخصي را كه بيمار است مورد تمسخر يا تحقير قرار نمي دهد اگر چنين رفتاري با شما شده به سبب عدم اطلاعات درست در مورد بيماري شما بوده است.... يعني بيماري شما را نمي شناسند ............. بيماري شما را بيماري نمي دانند .......... از تمسخر و توهين شخصي كه در شرايط شما نيست و آگاهي درستي از وضعيتتان ندارد نبايد آشفته يا آزرده شويد.........
هر چند به شما حق مي دهم اين رفتارها حق شما نبوده و مشكلاتتان اصلا جايي براي تمسخر و تحقير ندارد . سعي كنيد اين رفتارها را بيشتر به عنوان بيان احساس نارضايتي و دلسوزي از سوي فرد مقابل تعبير كنيد.
خانواده شما تجربه اي در اين مورد ندارند..... اعمال شما براي آنها غير طبيعي جلوه مي كند وازعمق رنجشتان كاملا بي خبرند ........ احتمالا در تصور آنها شما شخصي هستيد كه براي موضوعات ساده بيش از حد اهميت قائل مي شويد و به مسائل مهمتري مثل تحصيل يا كار بي تفاوت هستيد و سعي مي كنيد از زير بار آنها شانه خالي كنيد.
وقتي اصلا در تصوراتشان هم نمي گنجد كه تا اين حد خسته و آزرده خاطر باشيد، عدم حمايت آنان از شما خيلي دور از انتظار نيست.
همانقدر كه از نظر شما آنها كثيف و شلخته هستند از نظر آنها شما داريد حساسيت زيادي نشان مي دهيد.
خانواده واقعا تقصيري ندارند ......... واقعا نمي توانند شما را درك كنند.
اما خودتان اين را قبول داريد كه آنها راحت تر زندگي مي كنند .......... مثل شما از ميكروبها وحشت ندارند ...........مثل شما در كارهايشان حساسيت به خرج نمي دهند ........... با اين حال نه مريض شده اند و نه مرده اند ..........
رفتارهاي شما براي آنها عجيب و غريب به نظر مي آيد ........... شما همين الان جستجويي در اينترنت انجام بدهيد و توضيحات يك آدم وسواسي كه موضوع حساسيتش با شما فرق مي كند را بخوانيد و ببينيد از ديد شما ترسها و كارهايي كه براي غلبه برآنها انجام مي دهند آيا غير منطقي نيست؟ *مثلا شما به آلودگيها وسواس داريد ........ يكي در انجام واجبات .......يكي در نجاست و پاكي ....... وسواس نظم و ترتيب ........ چك كردن و .........
*یکی از افراد بالای بام وضو می گرفت تا آب به او نپاشد. در این بین یقین کرد که قطره ای از آب از روی زمین ترشح کرد و بر بالای بام آمد و به پشت گردن او رسید. همین موضوع، سبب زوال مرض وسواس او شد، چون متوجه مرض خویش گشت. زیرا چگونه ممکن است که قطره ای آب از روی زمین ترشح کند و تا چندین متر ارتفاع بالا رود و به پشت گردن او برسد؟*
آدمي وقتي بيمار است تمايل دارد كه اطرافيان و خانواده او را به دكتر ببرند و پيگير مشكلش باشند ........... اما خانواده ي شما اطلاعات درستي از مشكل شما ندارند و شايد گمان مي كنند كه اصلا به دكتر احتياج نداريد .
اما خودتان فقط لازم است اراده كنيد ....... انگيزه ي كافي در وجودتان داريد .......... ديگر نمي خواهيد رنج بكشيد ........... نمي خواهيد استعدادها و تواناييهايتان بي استفاده بماند ........ زندگي شما بايد در شانتان باشد ....... هرگز نبايد تسليم بيماري خود شويد .......... شما قادر هستيد از برادر و دوستانتان موفق تر باشيد ......... كافي است بيش از اين در حق خود ظلم نكنيد ........ جهت نابودي اين احساسات منفي اقدام كنيد.
ديگران نمي توانند شما را درك كنند ............اما خودتان كه مي توانيد چرا اين همه سال به دنبال درمان نرفتيد ؟؟؟؟
حتما بايد به متخصص اعصاب و روان مراجعه كنيد تا برايتان دارو تجويز شود .
ذهن خود را از تفكرات وسواسي خالي كنيد و كاملا بي اعتنا باشيد ...... ترس ناشي از اين افكار را در وجودتان از بين ببريد.
از آينده هراس نداشته باشيد ........... اين ترسها نسبت به اتفاقي كه گمان مي كنيد ممكن است در آينده برايتان رخ دهد ، وضعيت روحي شما را وخيم تر مي كند.
هر كاري از دستتان بر مي آيد براي كاهش استرس خود انجام بدهيد.ريشه ي وسواس اضطراب است استرستان را كم كنيد تا وسواستان بهتر شود با استفاده از مواردي چون : حركات ريلكسيشن ...... موسيقي آرام ...........ورزش يوگا ............. دمنوشهاي گياهي .......... بهتر از همه ي اينها خواندن قرآن و نماز و ياري خواستن از خدا حتي اگر گناهانتان به عدد موهاي سرتان است از خدا ياري بخواهيد و براي خود و خانواده ي گراميتان دعا كنيد.
از محيط مجازي مي توانيد بيشتر در جهت ابراز ناراحتي و تسكين دردها و رنج هايي كه از طريق وسواس زندگيتان را مختل كرده كمك بگيريد ....... اما حتما بايد به متخصص مراجعه كنيد.
شما بايد بتوانيد مثل اطرافيانتان زندگي كنيد ....... استرس و فشار روحي براي هميشه بايد از وجودتان خارج شود ....... از اين به بعد نبايد فرصتهاي زندگيتان را از دست دهيد .....
دشمن شما بيماري شماست ....... دوستانتان را از شما دور كرده ......... حضور خدا را در باور شما كمرنگ كرده ......... خانواده اتان را از چشمتان انداخته ........ تحقيرتان كرده ........ جلوي پيشرفتتان را گرفته ......... زندگي را به كامتان تلخ كرده ....... اما هنوز براي درمانش كاري نكرده ايد ........
با اين دشمن مبارزه كنيد وگرنه به او قدرت داده ايد تا دنيايتان را جهنم تر از اين وضعيت فعلي كند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)