به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    سلام مهسای عزیز. تا حد زیادی میتونم درکت کنم. کاملا میفهمم زمانی که با تمام وجود با همسرت درد و دل میکنی و اون به جای همدردی شروع میکنه یه مسخره بازی و تمسخر. یا اینکه یه جای دیگه از جرفات سواستفاده میکنه.
    من خودم تمام اینها رو کشیدم. برای همینه که ازت میخوام خیلی خوب در موردش فکر کنی. واقعا سخته وقتی ببینی طرفت نتونه حرفتو بفهمه.

    اینکه بهش فرصت دادی به نظرم کار بدی نیست. ولی این رو هم یادت باشه که مردا میتونن برای یه مدت کوتاه خوب نقش بازی کنن. من تو دوران نامزدی اصلا ابه این رفتارهای شوهرم توجه نمیکردم و الان میفهمم که ای کاش همون موقع کاری کرده بودم.

    الان تازگیه ها شوهرم یه بازی جدید رو گوشیش نصب کرده و فقط دنبال یه فرصته تا بره سر گوشیش و خودشو سرگرم کنهو واین منم که باید به خودم عذاب بدم. چون هر چی هم بهش میگم فایده ای نداره. درسته که زن و مزد مال دو عالم متفاوتند ولی نه تا این جد.

    به نظرم مهم اینه که زن و شوهر بتونن تو سختی ها به داد هم برسن. شوهرم بتونه بفهمه که چه زمانی من بهش نیاز دارم تا ارومم کنه. بابد به این چیرا دقت کنه و براش مهم باشه. باید بدونه چطوری و چه وقت به زنش محبت کنه.
    وگرنه تو شرایطی که من مشکلی ندارم و همه چیز خوبه که کار شاقی انجام نداده. خلاصه مهسا جون من به عنوان تجربه بهت میگم اگر میبینی همسرت نمیتونه حرفاتو بفهمه و نمیتونه نبازها و توقعات تو رو براورده کنه برای تشکیل زندگی اصلا عجله نکن. و خوب فکر کن که این قضبه خیلی مهمه.
    اره همسر منم همش سرش تو گوشیشه و از وقتی فهمید من ناراحت میشم هر وقت میاد پیشم زیاد تو گوشیش نیست ولی هم وقتی که میخوایم بریم بیرون یا مهمونی یادش میاد بازی کنه و دیر آماده میشه و منو کلافه میکنه تا یه جایی بریم .
    در رابطه با نقش بازی کردن موافقم هرچند وقت یه بار که من میرم تو خودم به خودش میاد تا یه هفته خوبه ولی باز بعدش شروع میشه ولی ایندفعه من بدجوری خورد شدم و یکساله دارم تحمل میکنم دیگه نمیتونم به سادگی بگذرم از این رفتارهاش باید متوجه بشه کارش اشتباهه و منو ازش دور میکنه . اون خیال میکنه دو روز پشت سرهم عذرخواهی کنه و بگه پشیمونه و خودشو اصلاح میکنه ( الکی ) من میشم همون مهسای قدیم و همه چیو فراموش میکنم و باز یه هفته بعد که بهم بی احترامی کرد به همین منوال ادامه میدم ولی دیگه ازین خبرا نیست هر چقدر هم دوستش داشته باشم ایندفعه باید به خودش بیاد ، شده تا پای جدایی هم پیش میرم ...
    ولی میگه من هیچوقت طلاقت نمیدم اگه روزی خواستی جدا بشی باید منو بکشی بعد حرف طلاق رو بزنی ...
    خودمم زیاد دوست ندارم به جدایی فکر کنم ولی وقتی میبینم داره به روحم به جسمم اسیب میزنه چاره ای ندارم ...

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوستان
    سر یه قضیه ای خیلی نگرانم ، گفته بودم که موقع عید یه اختلافی بین منو شوهرم پیش اومد ( سر دخالتهای خانواده اش ) و تا حدودی خانواده ها از هم دلگیر شدن ، مامان من از شوهرم ، مادرشوهرم از من . دیروزهم بهم زنگ زد و گفت ازم دلخوره که چرا مثل قدیمم نیستم حالشو نمیپرسم درجالی که من فکر میکردم اونا مثل قدیم نیستن و منو دوست ندارن و دیروز ناراحتی هاشو ابراز کرد منم خیلی با احترام و قاطعیت حرفهاو رفتارهایی که ناراحتم کرده بود رو بهش گفتم ، و گفتم که همه اینا رو همیشه میرختم تو خودم و برام غیر قابل حل شده بوده اونم گفت دخترم فدات بشم خوب میگفتی اینا رو تو خودت نریز بگو بهم منم اشتباه میکنم ...
    با مادرشوهرم که حرف زدم کمی آروم شدم ( البته نیمه تموم موند چون خواهرشوهرم یهو اومد و نتونستیم صحبت کنیم ) حالا از یه جهت نگرانم که این اختلافات گریبان گیر ارتباط منو شوهرم بشه و باعث جدایی مون بشه !
    چون مامان منم دیگه مثل قبلش نیست ...
    میدونم عید منو شوهرم اشتباه کردیم و باعث این اختلافات شدیم ...
    چجوری درستش کنیم ؟؟؟

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa21 نمایش پست ها
    اره همسر منم همش سرش تو گوشیشه و از وقتی فهمید من ناراحت میشم هر وقت میاد پیشم زیاد تو گوشیش نیست ولی هم وقتی که میخوایم بریم بیرون یا مهمونی یادش میاد بازی کنه و دیر آماده میشه و منو کلافه میکنه تا یه جایی بریم .
    در رابطه با نقش بازی کردن موافقم هرچند وقت یه بار که من میرم تو خودم به خودش میاد تا یه هفته خوبه ولی باز بعدش شروع میشه ولی ایندفعه من بدجوری خورد شدم و یکساله دارم تحمل میکنم دیگه نمیتونم به سادگی بگذرم از این رفتارهاش باید متوجه بشه کارش اشتباهه و منو ازش دور میکنه . اون خیال میکنه دو روز پشت سرهم عذرخواهی کنه و بگه پشیمونه و خودشو اصلاح میکنه ( الکی ) من میشم همون مهسای قدیم و همه چیو فراموش میکنم و باز یه هفته بعد که بهم بی احترامی کرد به همین منوال ادامه میدم ولی دیگه ازین خبرا نیست هر چقدر هم دوستش داشته باشم ایندفعه باید به خودش بیاد ، شده تا پای جدایی هم پیش میرم ...
    ولی میگه من هیچوقت طلاقت نمیدم اگه روزی خواستی جدا بشی باید منو بکشی بعد حرف طلاق رو بزنی ...
    خودمم زیاد دوست ندارم به جدایی فکر کنم ولی وقتی میبینم داره به روحم به جسمم اسیب میزنه چاره ای ندارم ...
    مهسا جان سلام.
    من همچنان پیگیر مساله تو هستم و برام مهمه بدونم چه تصمیمی میگیری..
    من یه چیزو خوب میدونم و اون اینه که زن و شوهر باید بتونن موجبات ارامش همدیگرو فراهم کنن. و این زمانی میسر میشه که شناخت خیلی خوبی نسبت به هم داشته باشن.

    احساس میکنم شوهرت داره تلاش میکنه باب میل تو رفتار کنه. ولی تو اینجا باید کمی تو رفتارهاش دقت کنی. باید بتونی تشخیص بدی که ایا رفتارهای شوهرت ذاتیه یا نه. من فکر میکنم بعضی چیزها تو ذات ادم ها و جزئی از وجود اونهاست و قابل تغییر نیست. مثلا ادمی که احساساتیه واقعا براش سخته احساس را تو زندگیش نادیده بگیره و یا برعکس.

    باید به یک شناخت تفریبا کامل از هم برسید. با ناراحت شدن و حرف نزدن چیزی درست نمیشه.
    نباید طوری باهاش حرف بزنی که شوهرت اون خود اصلیشو از تو پنهان کنه و طوری نشون بده که تو دوست داری. تو قراره بعدا یک عمر باهاش زندگی کنی.
    پس الان باید خیلی حساب شده بری جلو. من میگم بیا غیر مستقیم در مورد بعضی چیزا ازش سوال کن.
    تا حالا ازش پرسیدی تو زندگی دنبال چی هست؟ دوست داره زندگیش چطوری باشه؟
    اجتمال زیاد میگه دنبال آرامش. بعد ازش بپرس ارامش رو در چی میبینه؟ مثلا شوهر من اینکه زیاد بهش گیر ندم. اون کار خودشو بکنه منم کار خودمو یکنم. وقتی هم همدیگرو دیدیم در حد معمول یه صحبت کوتاهی بینمون باشه وبعد لالا.

    میدونم شناخت روحیات اصلی یک نفر واقعا کار سختیه. ولی به نظر من شدنیه.

    من هرگز نمیتونم شوهرمو قانع کنم که کار اشتباهی میکنه با گوشیش خودشو مشغول میکنه. چون از نظر اون اصلا کارش اشتباه نیست و وقتی از من میخواد براش دلیل بیارم من واقعا نمیدونم چی بهش بگم تا قانع بشه. میگه یعنی من جق ندارم به نیم ساعت بازی کنم؟ یا خودمو مشغول کنم؟ خوب من در برابر این حرفش چی بگم؟ ذهنش بیشتر از این کمکش نمیکنه که به مساله از یه بعد دیگه نگاه کنه. اگر بهش بگم دلم میخواد پیش هم باشیم. میگه پس الان داریم چیکار میکنیم مگه قبل از این پیش هم نبودیم؟ خوب اره قبلش پیش هم بودیم ولی داشتیم در مورد فلان اتفاق خاص صحبت میکردیم. نمیتونم مستقیم بهش بگم بابااااااااااااااا من دلم میخواد الان که از بیرون اومدی بغلم کنی... در مورد خودم باهام حرف برنی.. یه خورده به رفتار من هم توجه کنی که ایا امروز ناراحتم یا خوشحالم..
    دلم میخواد همونطوری که من روی اون دقیقم اونم دقیق باشه ولی نیست یعنی نمیتونه.. خیلی سعی میکنه ولی نمیتونه

    در مورد تیپ شخصیتی باید بگم شوهرم aو من b. و این دو تا تیپ شخصیتی کاملا با هم متفاوتند.

    باید اعتراف کنم اون موقع هم گاهی وقتا میدیدم یه سری چیزا رو ولی ازشون میگذشتم. مثلا شوهر من تو دوران عقد دو هفته میرفت حنوب کار میکرد. وقتی قرار بود صبح راهی بشه بره. دلم لک میرد برا یه ابراز علاقه ی قشنک از طرف اون. دلم میخواست بغلم کنه و بگه که خیلی دلش برام تنگ میشه. نه که اصلا نمیگفت ولی خیلی کم وگاهی وقتا هم واقعا حرفی نمیزد.

    الان در مورد این که دوستم داره اصلا شک ندارم. ولی اینجا بحث سر دنیاهاست که من فکر میکنم دنیای ما از هم متفاوته.
    به هر حال مهسا جان همه اینا رو گفتم که بدونی بعضی رفتارها رو نمیشه تغییر داد.
    و به نظرم الان وظیفه تو اینه که بتونی به این حد شناخت از شوهرت برسی.
    باید بتونی بفهمی رفتارهای اون اصلا قابل تغییر هست یا نه. برای این کار به نظرم:
    1. بذار شوهرت خود واقعیشو به تو نشون بده نه اون چیزی که تو دوست داری.
    2. بعد از اینکه فهمیدی چه خصوصیات و ویژگی هایی داره با خودت اونها رو مقایسه کن ببین چقدر با روحیات خودت سازگاره و چقدر سارگار نیست.
    3. با یه مشاور خوب صحبت کن. یا خودت بشین فکر کن ببین ایا میشه اون رفتارها رو تعدیل کرد یا نه. که اینجا یا شما باید از انتظاراتت کم کنی یا اینکه شوهرت باید طبق خواسته های شما باشه. یا اینکه اصلا نمیشه تعدیل کرد یعنی نه شما میتونید خواسته هاتونو کم کنید و نه اون. (چون شخصیت اون اینجوری شکل گزفته و خیلی سخت میشه اونو تبدیل به یه ادم دیگه کرد)
    اگر بتونید رفتارهاتونو تعدیل کنید که خوب خیلی خوبه و با هم تصمیم میگرین تا اخر زندگی همین روند رو ادامه بدین. اگر هم نتونستید به نظر من بهترین راه جداییه که با این همه شناخت اصلا کار سختی نیست.

  4. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    hamdan (شنبه 06 تیر 94)

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 فروردین 95 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1393-5-31
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,978
    سطح
    26
    Points: 1,978, Level: 26
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    210

    تشکرشده 76 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Rainbow به دنبال ریشه اصلی بهانه جویی ها بگردید

    من به عنوان یک مرد که تقریبا همین شکل بهانه جویی ها رو بعضی اوقات شروع میکنم و از کاه کوه میسازم و نامزدم رو آزار میدم!
    باید بهتون بگم که دلیل ناراحتی و گیر دادن مرد اصلا اون حرفها و بهانه هایی که عنوان میکنه نیست
    یه مسئله دیگه تو ذهنشه که میاد به این شکل مطرح میکنه
    شما باید با صبر و مهربونی بتونی بفهمی اون مسئله اصلی که اونو آزرده کرده و فکرشو مشغول کرده چیه

    مثلا خدایی نکرده وقتی یه مرد سر و گوشش بجنبه و یه دختر دیگه ای پاش به زندگیش باز بشه که یه کم براش جذابیت داشته باشه ممکنه باعث این گیر دادنا بشه

    یا اینکه شما رو با کس دیگه ای مقایسه کنه و از یه چیزی ناراحت باشه و اینجوری ناراحتی شو ابراز کنه

    اما بنظر من اینکه میگه چرا من پول میدم شما درستو زود تموم نمیکنی و درس نمیخونی 100 درصد بهانه ست
    بالاخره لیسانس 8-9 ترم هست که چه درس بخونی چه نخونی باید بگذره و آدم فارغ التحصیل میشه
    حالا کمتر درس بخونی با معدل کمتر!


    و این مورد که میگین وقتی دور هستیم رفتارهای آزار دهنده ش بیشتر میشه، خود من هم دقیقا همینطوری هستم و دلیلش اینه که تا وقتی پیش هم هستیم اصلا فکرم نمیره سمت اون ریشه اصلی که من میخام بخاطرش دعوا راه بندازم و گیر بدم
    اما وقتی از هم دور هستیم دیگه اون با هم خوش بودن نیست و فقط محدود میشه به حرف زدن تلفنی پس اون ریشه ناراحتی خودشو نشون میده
    و این خیلی خطرناکه

    یعنی برخلاف حرف بعضی دوستان که میگن شما زودتر درستو تموم کن و برو سر زندگیت
    من نظرم مخالف اینه که اگه کسی شما رو بی قید و شرط دوست داشته باشه اتفاقا وقتی ازش دور بشید علاقش بیشتر میشه
    و اگه اون ریشه اصلی بهانه گیری ایشون حل نشه، سر زندگی هم که برید باز به بهانه های دیگه آزار دادن رو شروع میکنه

    حالا به هرحال این حرفهای من هم یه احتمال هست که بررسی کردنش ضرر نداره.
    ان شالله که مشکل این چنینی که من گفتم وجود نداشته باشه
    اما اگر وجود داشته باشه باید هرچه زودتر حلش کنید.


    من تاپیک چندوقت پیش شما رو خوندم که نوشته بودید همسرتون متحول شده و مذهبی شده و ریش میذاره و ...
    ببینید اون کارهایی که توی اون پست نوشته بودید اسمش مذهبی شدن! نیست!
    ببخشید معذرت میخام شاید یه حالت دمدمی مزاج بودن و عدم ثبات شخصیت و ... باشه
    خب اون مذهبی بودنشون چه مدت طول کشید؟

    در مجموع به نظر من توی این رابطه اصلا مشکل و کمبود و کم کاری از طرف شما وجود نداره و همسرتون که گفتید از نظر تحصیلات هم باهم تفاوت دارید، مشکلات ایجاد شده از سمت ایشون هست.


    شاید از اینکه شما تو محیط دانشگاه خدایی نکرده خطایی کنید و دور از چشم اون با همکلاسی حرف بزنید مثلا! فکرشو مشغول کرده باشه

    شاید بهتر باشه به مشاور مراجعه کنید که ریشه رفتار ایشون رو استخراج کنه و ان شالله مشکلتون حل بشه.
    سوره نور آیه 26:

    الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئکَ مُبرََّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ .

    مولانا:
    الخبیثات للخبیثین حکمت است ... زشت را هم زشت جفت و بابت است
    پس تو هر جفتی که می خواهی برو ... محو و هم شکل و صفات او بشو

    نور خواهی مستعد نور شو ... دور خواهی خویش بین و دور شو
    ویرایش توسط hamdan : شنبه 06 تیر 94 در ساعت 12:19

  6. 2 کاربر از پست مفید hamdan تشکرکرده اند .

    پرواز1 (شنبه 06 تیر 94), نارجیس (شنبه 06 تیر 94)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamdan نمایش پست ها
    من به عنوان یک مرد که تقریبا همین شکل بهانه جویی ها رو بعضی اوقات شروع میکنم و از کاه کوه میسازم و نامزدم رو آزار میدم!
    باید بهتون بگم که دلیل ناراحتی و گیر دادن مرد اصلا اون حرفها و بهانه هایی که عنوان میکنه نیست
    یه مسئله دیگه تو ذهنشه که میاد به این شکل مطرح میکنه
    شما باید با صبر و مهربونی بتونی بفهمی اون مسئله اصلی که اونو آزرده کرده و فکرشو مشغول کرده چیه

    مثلا خدایی نکرده وقتی یه مرد سر و گوشش بجنبه و یه دختر دیگه ای پاش به زندگیش باز بشه که یه کم براش جذابیت داشته باشه ممکنه باعث این گیر دادنا بشه

    یا اینکه شما رو با کس دیگه ای مقایسه کنه و از یه چیزی ناراحت باشه و اینجوری ناراحتی شو ابراز کنه

    اما بنظر من اینکه میگه چرا من پول میدم شما درستو زود تموم نمیکنی و درس نمیخونی 100 درصد بهانه ست
    بالاخره لیسانس 8-9 ترم هست که چه درس بخونی چه نخونی باید بگذره و آدم فارغ التحصیل میشه
    حالا کمتر درس بخونی با معدل کمتر!


    و این مورد که میگین وقتی دور هستیم رفتارهای آزار دهنده ش بیشتر میشه، خود من هم دقیقا همینطوری هستم و دلیلش اینه که تا وقتی پیش هم هستیم اصلا فکرم نمیره سمت اون ریشه اصلی که من میخام بخاطرش دعوا راه بندازم و گیر بدم
    اما وقتی از هم دور هستیم دیگه اون با هم خوش بودن نیست و فقط محدود میشه به حرف زدن تلفنی پس اون ریشه ناراحتی خودشو نشون میده
    و این خیلی خطرناکه

    یعنی برخلاف حرف بعضی دوستان که میگن شما زودتر درستو تموم کن و برو سر زندگیت
    من نظرم مخالف اینه که اگه کسی شما رو بی قید و شرط دوست داشته باشه اتفاقا وقتی ازش دور بشید علاقش بیشتر میشه
    و اگه اون ریشه اصلی بهانه گیری ایشون حل نشه، سر زندگی هم که برید باز به بهانه های دیگه آزار دادن رو شروع میکنه

    حالا به هرحال این حرفهای من هم یه احتمال هست که بررسی کردنش ضرر نداره.
    ان شالله که مشکل این چنینی که من گفتم وجود نداشته باشه
    اما اگر وجود داشته باشه باید هرچه زودتر حلش کنید.


    من تاپیک چندوقت پیش شما رو خوندم که نوشته بودید همسرتون متحول شده و مذهبی شده و ریش میذاره و ...
    ببینید اون کارهایی که توی اون پست نوشته بودید اسمش مذهبی شدن! نیست!
    ببخشید معذرت میخام شاید یه حالت دمدمی مزاج بودن و عدم ثبات شخصیت و ... باشه
    خب اون مذهبی بودنشون چه مدت طول کشید؟

    در مجموع به نظر من توی این رابطه اصلا مشکل و کمبود و کم کاری از طرف شما وجود نداره و همسرتون که گفتید از نظر تحصیلات هم باهم تفاوت دارید، مشکلات ایجاد شده از سمت ایشون هست.


    شاید از اینکه شما تو محیط دانشگاه خدایی نکرده خطایی کنید و دور از چشم اون با همکلاسی حرف بزنید مثلا! فکرشو مشغول کرده باشه

    شاید بهتر باشه به مشاور مراجعه کنید که ریشه رفتار ایشون رو استخراج کنه و ان شالله مشکلتون حل بشه.
    سلام ممنون بابت راهنمایی اتون ...
    همسرم خودش اعتراف کرده که وقتی ازم دوره حوصله و اعصاب نداره و با همه پرخاش میکنه و بد رفتار میکنه حتی خانواده اش و خودش میگه دلیل این رفتارهام دوست داشتن تو و دوری از تویه که حتی گاهی با خودتم بد رفتار میکنم و عذرخواهی کرد که دیگه بد باهام رفتار نکنه چون منم به اندازه اون ناراحتی و غصه دارم اگه نخواد باعث آرامشم بشه پس نمک هم نمیخوام باشه منم به اندازه اون از دوری رنج میبرم مستحق بی احترامی هاش نیستم ...
    دوست عزیز شما خودتون میگید اگه کسی واقعا دوستت داشته باشه همچین رفتاری نمیکنه و از طرفی میگید مدیریت این رفتار سخته و خودتون هم همینجوری هستید ، پس فکر میکنم دوست داشتن دلیل اصلی این رفتاره وگرنه اگه کسی رو دوست نداشته باشی چه لزومی داره از دوریش رنج بکشی ؟
    اره میدونم شوهرم یه حرفهایی تو دلش داره که نمیگه و حضوری که منو میبینه باهام دردودل میکنه ولی از راه دور همه حرفهاشو نمیگه ...
    شوهرم 5 ماه بعد ازدواج یه خوابی دید که فوت کرده از اون موقع متحول شد و گفت چشمام به زندگی الان باز شده و گفت در گذشته خیلی گناه کرده و الان میخواد جبران کنه ، خیلی وارد این مسائل شده و من نگرانشم افراطی پیش بره الان میخواد برای خودش عبا بخره ...
    نارجیس عزیزم ممنون که به فکرمی ...
    آره درسته منو شوهرم باهم متفاوتیم گاهی اوقات اونقدر گیج میشم ازین تفاوت ها که نمیدونم چجوری دیگه باید رفتار کنم و کلافه میشم ...
    دیروز هم مادرشوهرم باهام تماس گرفت و گله کرد و گفت منو خیلی دوست داره ...
    من میترسم این گله ها بعدا بزرگ تر بشه و رابطه منو شوهرم رو خراب کنه ....

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 فروردین 95 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1393-5-31
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,978
    سطح
    26
    Points: 1,978, Level: 26
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    210

    تشکرشده 76 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عبا آخه؟
    اگه واقعا تحولی وجود داشته باشه که واقعی باشه بیشتر نمود درونی داره تا بیرونی و ظاهری

    ریش و عبا و اینا نشونه تحول و توبه نیست ...

    و اصلا مگه چه گناهی کرده که به این شدت ! میخاد توبه کنه؟

    شما چرا دو نفری پیش یه مشاور نمیرید که بهتون کمک کنه
    لاقل این رفتارای شوهرتون رو اصلاح کنه

    سوره نور آیه 26:

    الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئکَ مُبرََّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ .

    مولانا:
    الخبیثات للخبیثین حکمت است ... زشت را هم زشت جفت و بابت است
    پس تو هر جفتی که می خواهی برو ... محو و هم شکل و صفات او بشو

    نور خواهی مستعد نور شو ... دور خواهی خویش بین و دور شو

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    همسر من هم ظاهری هم بیرونی تغییر کرده ، شوهرم نمیاد بریم پیش مشاور میترسه که مشاور بگه شما به درد هم نمیخورید ...
    الان نگرانی من بابت اختلاف هاییه که بین خانواده هامون هست ...
    همسرم کمی بی سیاسته ...
    منم یکمی بی سیاستم...
    حس میکنم الان عروس خوبه دخترخالمه درحالی که من بی احترامی نکردم ...
    کلا ناراحتم چون هیچ جا جایی ندارم هیچکس برام ارزش قائل نیست چه تو محل کارم چه خانواده همسرم درحالی که همیشه احترام نگه داشتم خوبی کردم ( به قول معروف بشکنه دستی که نمک نداره ) جواب همه خوبی هات میشه بی محلی و اثبات اینکه جایی نداری پیش ما ...
    نمیدونم چکار کنم تا بفهمن منم هستم منم دل دارم بت نیستم که منو نادید میگیرن ؟؟؟؟

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array

    چند وقتیه که حال روحیم مساعد نیست نمیدونم چرا ! اما میدونم که دارم شوهرم رو اذیت میکنم و دلزده فکر کنم داره ازم خسته میشه ...
    اصلا حوصله شو ندارم همش بهش گیر میدم خیلی کلافه ام ... چکار کنم ؟
    نمیدونم چرا اینجوری شدم ...
    انگار دارم افسردگی میگیرم همش غصه میخورم هزار جور فکر و خیال همش تو ذهنمه ، وقتی با شوهرم بحث داریم همش استرس دارم مثل الان که دیشب با همسرم بدجوری بحث کردیم و من همه چیو دیگه تموم شده میدونم چون خیلی اذیتش کردم حق داره از زندگیم بره بیرون ... من به تنهایی عادت دارم ..
    .
    هیچکس نمیتونه درکم کنه ......

  11. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام مهسا جون
    اگه مشکلت خانوادگیه به نظرم زیاد نمیتونه جدی باشه. چون در درجه اول باید شوهرتو با خودت همراه کنی. اگه بتونی این کار رو بکنی مشکل خانوادگی هم کم کم خود به خود حل میشه.

    فکر میکنی چرا این رفتارو باهات میکنن؟ شاید مقصر شوهرته که نتونسته جایگاه تو رو پیش خونوادش به خوبی نشون بده. شوهرت ای از ن عادتها داره که خدای نکرده بخواد بدی تو رو پیش خونوادش بگه؟

    خیلی مهمه شوهرت در برابر خونوادش چه رفتاری با تو داشته باشه. به نظرم این مشکل تا حد زیادی به اون بستگی داره.

    در مورد مشکلی که با شوهرت داری بذار وقتی اومد پیشت باهاش حرف بزن و با هم برین پیش مشاور. من خودم قراره امروز برم پیش روان پزشک. دیگه کارم از مشاوره واین چیزا گذشته. رو اوضاع جسمیم هم اثر گذاشته.

    به هر حال بهترین بهترین راه رفتن پیش مشاور هست. تا اون موقع با شوهرت اصلا بحث نکن. سعی کن اروم باشی و فقط به این فکر کن که چطوری میتونی متقاعدش کنی برای رفتن پیش مشاور.

    طوری نگو که فکر کنه اگه رفتین پیش مشاور بهتون میگه به درد هم نمیخورین. بهش بگو برای بهتر شدن زندگیمون میخوام بریم. واینکه یه سری از مهارتهای زندگی رو یاد بگیرم.
    هر طور شده باید برین پیش مشاور عزیزم.

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    سلام مهسا جون
    اگه مشکلت خانوادگیه به نظرم زیاد نمیتونه جدی باشه. چون در درجه اول باید شوهرتو با خودت همراه کنی. اگه بتونی این کار رو بکنی مشکل خانوادگی هم کم کم خود به خود حل میشه.

    فکر میکنی چرا این رفتارو باهات میکنن؟ شاید مقصر شوهرته که نتونسته جایگاه تو رو پیش خونوادش به خوبی نشون بده. شوهرت ای از ن عادتها داره که خدای نکرده بخواد بدی تو رو پیش خونوادش بگه؟

    خیلی مهمه شوهرت در برابر خونوادش چه رفتاری با تو داشته باشه. به نظرم این مشکل تا حد زیادی به اون بستگی داره.

    در مورد مشکلی که با شوهرت داری بذار وقتی اومد پیشت باهاش حرف بزن و با هم برین پیش مشاور. من خودم قراره امروز برم پیش روان پزشک. دیگه کارم از مشاوره واین چیزا گذشته. رو اوضاع جسمیم هم اثر گذاشته.

    به هر حال بهترین بهترین راه رفتن پیش مشاور هست. تا اون موقع با شوهرت اصلا بحث نکن. سعی کن اروم باشی و فقط به این فکر کن که چطوری میتونی متقاعدش کنی برای رفتن پیش مشاور.

    طوری نگو که فکر کنه اگه رفتین پیش مشاور بهتون میگه به درد هم نمیخورین. بهش بگو برای بهتر شدن زندگیمون میخوام بریم. واینکه یه سری از مهارتهای زندگی رو یاد بگیرم.
    هر طور شده باید برین پیش مشاور عزیزم.
    سلام عزیزم ممنون که پیگیر مشکل من هستی ، حرفهات بهم آرامش میده ...
    نمیدونم این رفتار خانواده اش از چی نشاَت میگیره خودش همیشه میگه من هواتو در مقابل خانواده ام دارم ...
    نمیدونم چرا تو دوره عادت ماهیانه بینهایت حساس میشم و همش غر میزنم ، دیشب همسرم رو آزار دادم ازم ناراحت شد . نمیدونم الان بهش پیام بدم و عذرخواهی کنم یا نه ؟
    خیلی تلاش میکنم آروم باشم ولی بی توجهی هاش و نادید گرفتن هاش منو داغون میکنه . کاش میشد بی تفاوت باشم و اصلا برام مهم نبود این رفتارهاش ...
    آراه باید حضوری مشکلات رو با شوهرم حل کنیم منم یه مدتیه دیگه شور و حال اوایلم رو ندارم دیگه حوصله هیچ کاری رو ندارم خیلی پکرم دوست دارم همش تو خودم باشم تنها باشم ... از طرفی شوهرم رو خیلی دوست دارم و دلم نمیخواد ازم زده بشه ولی فکر کنم دارم این کارو میکنم ...

  13. کاربر روبرو از پست مفید mahsa21 تشکرکرده است .

    نارجیس (سه شنبه 09 تیر 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.