سلام دختر گل.. راستش این یه جمله ات برای من بامزه بود..:)... و پشت نت حس کردم چه دخمل دوست داشتنی ..
به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند رفت، امضای خانم زلال
تشکرشده 329 در 91 پست
سلام دختر گل.. راستش این یه جمله ات برای من بامزه بود..:)... و پشت نت حس کردم چه دخمل دوست داشتنی ..
به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند رفت، امضای خانم زلال
بانوى مهر(پنجشنبه 21 خرداد 94)
تشکرشده 67 در 31 پست
خب همه و همچنین خودتون هم میدونید که خودکشی کار عاقلانه ای نیست و نیازی به تکرار مکررات نیست. و همین تعیین وقت واسه اقدام کردن یعنی اینکه خوشبختانه خودتون هم مصر نیستید. وگرنه منتظر رمضان و غیره نمیموندید و احساس گناه و اون دنیا بهونه است. به فکر چاره مشکلات باشید.
تشکرشده 728 در 228 پست
ساناز حالا چرا با سم تمام دل و رودت می ریزه بیرون !! :)
ساناز باور کن فراموش کردنش کاری نداره فقط باید ذهنت رو مشغول نگه داری
انقدر به این احساسات منفی پر و بال ندی
من حال و روزتو درک می کنم...گفتی مذهبی هستی ، شروع کن به خوندن قرآن ، ذکر یونسیه رو بگو...لا حول و لا قوة.......رو بگو من وضعیتم داغون تر از تو بود داشتم خودمو دستی دستی نابود می کردم...به قرآن پناه آوردم الآن حس خیلی خیلی خوبی دارم و دیگه هیچ وقت نمی گذارم اون احساسات منفی سراغم بیاد
گلم وضو بگیر دو رکعت با خلوص نیت نماز بخون
احساسات منفی تو بازگو نکن...
زورو خانوم ! می دونم تو داری خودتو واسمون لوس می کنی دختر نازنازی
========================
ساناز بیا تو تاپیک ختم قرآن شرکت کن...و تو تاپیک هایی که مشکلات خودتو دارن مثل افسردگیو ..... اصلا حضور نداشته باش...
ویرایش توسط بانوى مهر : پنجشنبه 21 خرداد 94 در ساعت 11:25
alireza198 (پنجشنبه 21 خرداد 94), افسونگر (پنجشنبه 21 خرداد 94), سوده 82 (جمعه 22 خرداد 94)
تشکرشده 130 در 60 پست
سلام ساناز جونم
به یکی قول داده بودم دیگه اینجا نیام چون دارم آب میشم هرروز مشکلاتو میخوندم و اوضاعم بدتر میشد امیدمو به آینده و زندگی از دست می دادم، امروز قولمو شکستم و اولین تاپیکی که باز کردم مال تو بود، منم حالم داغونه اینجا که کسی منو نمیشناسه پس بذار اعتراف کنم که منم حال تورو دارم حس می کنم منو تو هیچ فرقی نداریم حتی ناامیدیامونم مثل همه حتی علاقتو به اون آقام درک میکنم من همونم که تو سایت همیاری بهت گفتم اسم اون آقا رو نیار اذیت میشم، چقد جالبه که دلو نمیشه کاریش کرد منم از خدا ناامید شدم شاید تاپیکمو خونده باشی که کمکم کنید از خدا دور نشم، همین هفته پیش بود که هرچیم از دهنم در اومد بهش گفتم، ساناز من به اندازه تو تو زندگی و تحصیلم موفق نبودم. اما رنجاتو درک میکنم.
بعضی وقتا آدم به 1 جایی میرسه که شک می کنه به همه چی حتی خداش، منم تصمیم خودکشی رو گرفته بودم به قول آقای عباسپور مقدماتشم فراهم کردم تازه اگه تو میگی بعد از ماه رمضون من حتی به بعد موکولش نکردم اما همون لحظه 1 سیلی خوردم از همون کسی که شبو روز واسش دعا می کنم نه بخاطر اینکه جلومو گرفت بخاطر پاکی و مهربونی خودش.
ساناز توان منم کمه در مقابل رنجایی که خدا بهم میده گاهی اینقد از دنیا میبرم که جیغ میزنم داد میزنم گریه می کنم و به خدا بدو بیراه میگم. جدیدا کارا خدا جالب شده برام، انگار فهمیده جلو مشکلات خودم وایسادم و خم به ابرو نمیارم از 1 راه دیگه عذابم میده عزیزترین کسمو جلوم رنج میده چون میدونه بدترین عذابه واسم. چیکارش کنم خداس دیگه!
اینا رو گفتم چون خییلللییی شبیهیم راستش پیگیری تاپیکات واسم خیلی مهمه چون میدونم اگه تو خوب بشی منم میتونم، ساناز فقط تو نیستی که خدا تو زندگیت کارایی می کنه که توان مقابلشو نداری من کلا کارای خدا رو بیخیال شدم بذار هرکاری دوس داره بکنه، اگه ما بندگی بلد نیستیم اون خوب بلده خدایی کنه! اما ساناز دنبال چرایی کاراش نباش، اولش خیلی سخته اما هروقت کم آوردی و بازم کاری کرد اذیت شدی با 1 لبخند بهش بگو خدایا بازم شوخیت گرفته؟ عیبی نداره من وایمیسم !!!!
ساناز این کاریه که من میکنم خیلی آروم میشم، فقط 1 خواهش دارم دیگه آهنگای غمگین گوش نده منم خیلی اذیت میشم اصلا نمی تونم گوش بدم اما تنها آهنگ رو گوشیم همون"نگران منی"مرحوم پاشاییه!! ساناز بیا با هم وایسیم سخته اما میشه به خدا اعتماد کن گاهی خواستی باهاش دعوا کن سرش داد بزن اما بهش اعتماد کن، اون ساکت میشینه و با لبخند گوش میده خودش دستتو میگیره و به قلبت آرامش میده، تمام اینا رو با اشک واست نوشتم چون حالتو می فهمم و امیدوارم 1 روز خودت بیای اینجا و از وایسادن بگی از موفقیت بگی و خبرای خوب به همه بدی.
mordad (پنجشنبه 21 خرداد 94)
تشکرشده 170 در 75 پست
سخته که آدم به خواسته هاش نرسه ولی
زندگی رو نچیدن برای ما ...همه چی اونطور که ما میخایم نیست...
از اون بدتر اینه که آدم حس کنه حتی خدا هم صداشو نمیشنوه
ولی این تصور غلط ماست...
خدا....آن حس زیباییست...که در تاریکی صحرا...زمانیکه هراس مرگ میدزدد سکوتت را...یکی همچون نسیم دشت میگوید...کنارت هستم ای تنها
تشکرشده 3 در 2 پست
سلام.من کارشناس نیستم اما اتفاقی که چند روز پیش برام افتاد رو عنوان می کنم شاید به شما هم کمک کنه.
من هم مدت زیادی است قطع امید از خدا و همه ی اطرافیانم کردم و تصمیم قطعی برای خودکشی در آینده داشتم و حتی وقتی به هیچی نمی رسیدم به خدا هم حرف ها بدی می زدم و در پی راه حلی آبرومندانه بودم اما با 4 متن مواجه شدم که منو از این عمل بازداشت و تصمیم گرفتم دنیا رو نگاه کنم و تحمل کنم و ببینم چه سرنوشتی برای من رقم خواهد خود و آیا تمام حسرت ها و افسوس ها و شکست ها و تحقیرها و گذشته ی کاملا تاریکم جبران میشه یا نه ( و تلاشم هم رو در حد توانم انجام می دم ) . زندگی من سرشار از عذابه شاید بدتر از شما اما نمی خوام دیگه بهونه دست شیطون و خدا بدم می خوام صبر کنم و وعده ی خدا رو ببینم اگر هم جبران نشد و بدتر شد عیبی نداره من صبرم رو کردم و خدا صاحب و ولی من در دنیا است و خودم افسوس نمی خورم که تلاش نکردم و هر چه خدا خواست برام رقم خورد :
ـ امام حسين (ع ) ـ در راه رفتن به كربلا ـ : براستى كه مردمان بنده دنيا هستند و دين بر سر زبان آنهاست و تا براى آنها وسيله زندگى است آن را مى چرخانند و چون به بوته آزمايش و بلا و گرفتاری گذاشته شوند آن گاه دينداران كم اند
سوره ی بقره آیه 153 - اى كـسانى كه ايمـان آورده ايـد،از صـبر و نـماز كمـك و اسـتعانت بـجوييـد همـانا خـداونـد بـا صبـر كننـدگان است.
حدیث قدسی : هرگاه بنده ای از بندگانم تنها دست به دامان من شود و به آفریدگانم پناه نیاورد و بدانم که در دلش نیز چنین است ،اگر آسمان و زمین و ساکنان آن ها قصد او کنند ، برایش گریزگاهی باز می گشایم ، و اگر بنده ای از بندگانم به یکی از آفریدگانم امید بندد و بدانم که در دل نیز چنین است ، وسایل آسمان را از او می گیرم و زمین را زیرپایش سست می کنم و باک نمی برم که هر جا هلاک شود .
کار جنگ بر امام حسین (ع ) سخت و تنگ شد و یگانه و تنها ماند، به خیمه هاى فرزندان پدرش روى آورد، آنها را از ایشان خالى و تهى دید، سپس به خیمه هاى اصحاب و یارانش التفات نمود، و نگریست کسى از آنان را ندید، پس شروع و آغاز نمود بسیار گفتن لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم
** نعوذ بالله مشکلات من و بلاهای من و گرفتاری های من از امام حسین بالاتر هست که بخوام خودکشی بکنم؟؟
تشکرشده 2,695 در 688 پست
دیگه داری خودت لوس میکنی دختر!
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
تشکرشده 557 در 227 پست
کاربر من میدونم راست میگه چرامن برکاری که میخوام بکنم تایپیک باز کردم؟اصلا قرار بود دیگه باز نکنم تایپیک
دیشب ساعت 2پستی توتایپیک من تنها گذاشتم عنوانش این بود محکوم ب زندگی اما پستم نصفه موند داشتم تایپ میکردم که خواهرم اومد گفت ساناز رفتم توصفحه اینستاگرام سامان عکس دوس دخترقبلیشوگذاشته همون دختریکه باسامان کات کرد اومد سمتم بامن دوس شد بامن صمیمی شد بعدهمون دختر بمن گفت من عقدکردم با پسری منم خوشال شدم گفتم پس دیگه باسامان نیست ولی دیشب عکسشوتو پیج سامان دیدم دنیا رو سرم خراب شد ینی وسط تایپ پستم بودم که فقط ارسالو زدم نتونستم بیشترش کنم من بهم ضربه خورده تمام این مدت منوبازی میدادن دختره میدونس من عاشق سامانم اما میومد ازسامان بهم بدمیگفت من شوکه شدم دیشب 3صب خوابیدم
اقامهدی اصن فکراون تایپیکای قبلی نباشید همه دخترای جامعه عالین همه خوبن من به هیچکی توهین نمیکنم من بدم تو تایپیک قبلیمم گفتم یه بلایی سرم اوردن که همون یذره اعتماد بنفسم صفر شد من گفتم همونجام من بیحیام عزت نفس ندارم اعتماد بنفس ندارم من بدم من حسودم من بی ادبم
میبینید این وضع منوخودتون سرم اوردید این نتیجه همون تایپیک قبلیه من اصلا اسم خودکشی نمیوردم
لعنت ب این زندگی من شه که هیچوق ارامش نداشتم
خدا یادت باشه خیلی باهام بد کردی
مگه اینهمه هرسال ختم قران میکنم تو ماه رمضون چه اتفاقی افتاده
اخه مگه من ازت چی خواستم
کاربر من میدونم گفتی دکترشو تمام تایپیکاموبخاطرسامان باز کردم هم بخاطراون عوضیه من اگه حرص دکتراو کارو میزدم بخاطر اون بود من هیچ انگیزه ای ندارم من اگه تایپیک میخوام پوششموتغییر...باز کردم بخاطر ناراحتی سامان بود فقط اون واسم مهم بودکه از پوششم خوشش بیاد نه مردای دیگه
من اصلا ب فکر ازدواج با پسرای دیگه نیستم
اون نیس منم نیستم دیگه
باغبان عزیز من مغزم قفل کرده ادمیکه بفکر مرگشه به دلایلش فکرنمیکنه چون قدرت فکرنداره منم همینجورم من حتی اسمم یادم نیست سرم سنگینه از بس اشک ریختم اون واس کسی دیگس الان نه واس من
حالم خیلی گرفتس
بانوی مهر راس میگی سم خوب نیس به این فکرم برم بخاریوروشن کنم درو ببندم لوله بخاریو دربیارم بعد بخوابم ارومو بدون درد بمیرم با منوکسید کربن مرگ خاموش بی سرو صدا دردم نداره چون نمیفهمم دیگه بلندنمیشه برگشتیم نیست تا بیان کمک کنن کربوکسی هموگلوبین 70درصد بدنمو اشباع میکنه من بشدت انگیزه دارم واس اینکار
جرعتشم دارم ادم با اراده ای هستم
متاسفم واس کاربرای بیشخصیت اینجاکه فکرمیکنن من شوخی میکنم یا دارم مسخره بازی میکنم
فرشته مهربان تایپیکو ببند
تشکرشده 38 در 16 پست
چرا می خوای این کارو بکنی؟ خیلی ها هستند که شرایطشون از شما هم بدتره. مثل ما، تایپیک منو بخون (مشکلات دختر 20 ساله، دچار رکود توی زندگی شدم). ببین ما با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنیم. چه من و چه خواهرام و همچنین اگه میتونی برو داستان زندگیمونو بخون. خیلی از آدمها توی زندگیشون به چیزای که میخوان نمیرسن ولی خب چاره ای نداریم. ما محکوم به زندگی هستیم. همش هم این دنیا نیست. ما آفریده شدیم که واسه ی اون دنیا کاری کنیم. خدا وعده داده به کسانی که پاکدامنی میکنن و مجرد میمونن اون دنیا حوری بهشتی میده. این دنیا فانی هست ولی اون دنیا باقی و همیشه هست. با این حال کاملا درکت میکنم که چی میگی چون خود ما هم تقریبا این شرایطو داریم. من چیزی از زندگی شما نمیدونم ولی بدونید کسانی هستن که در ارزوی سلامتین. کسانی هستن که خانواده ندارن که همیشه تکیه گاهشون باشه اونا باید چکار کنن؟ حداقل به خاطر چیزهایی که خدا به ما داده شکرگزار باشیم.
برات ارزوی موفقیت میکنم.
تشکرشده 917 در 282 پست
ساناز عزيزم
اصلا در تصوراتم هم نمي گنجيد كه ايجاد كننده ي اين تاپيك شما باشيد .
ساناز جان بهشت و جهنم بودن دنيا تا حدودي دست خود ما و افكار ماست.
آن بهشتي كه شما در نظر داري بسيار بدتر از جهنم است .
واقعا تنهايي و شرايط سختي تجربه كرده اي مي دانم .
اما قصد خودكشي براي شما كاملا دور از ذهن و غير قابل قبول است.
دختري كه در شرايط سخت خانوادگي براي تحصيلات و پيشرفتش زحمت كشيده ...........
دختري كه در اوج احساس و تحت هيچ شرايطي اجازه نداده خدشه اي به پاكي اش وارد بشه ...........
سانازي كه تا اين حد دختر محكم و با حيايي بوده كه حاضر نشده حتي سر سوزني از پوشش و وقارش را تحت تاثير احساساتش تغيير دهد.......
خيلي محكم تر از آن است كه نشان مي دهد .
نگو تمام اينها وابسته به سامان بوده ............ قبل از آشنايي با سامان ، مگر زندگي نمي كردي؟
ساناز عزيز گمان مي كنم نسبت به اولين تاپيك كه اينجا ايجاد كرده اي خيلي بهتر شده اي ........... از آرامش بيشتري برخورداري.
دنبال اين نباش كه يك شبه تمام رنج ها دود شود و به آسمان برود ...........مسير التيام قلب شكسته و ارتقاء روح آسيب ديده پر از افت و خيز است و طولاني......... اگر شرايطي پيش آيد كمي به عقب برگردي نبايد از پيمودن ادامه ي مسير نااميد بشوي.
خيلي جدي به خواهرت بگو سامان براي من مرده .........به اندازه كافي و حتي بيشتر برايش سوگواري كرده ام ......... ديگر نه او را پيگيري كن و نه من را از وضعيت او مطلع كن .
اگر صرفنظر از خبري كه در مورد سامان شنيده اي يعني قبل آن احساس بهتري داشتي اينجا برايت مفيد است.
در غير اين صورت اينجا براي شما نه كمك كننده نبوده كه زيان آور هم هست.
اگر خودت صلاح مي داني از اينجا استفاده كن ...........در واقع اگر برايت موثر است چنين كن.
بدون ترس از كسي يا چيزي هر چه مي خواهي درد و دل كن و غمهايت را بيرون بريز .
وگرنه لطفا به متخصص و مشاوره حضوري مراجعه كن .
خواهش مي كنم ساناز
ویرایش توسط اعجاز عشق : پنجشنبه 21 خرداد 94 در ساعت 20:11
یه دختر سرگردان (جمعه 22 خرداد 94), zzzz (جمعه 22 خرداد 94), باغبان (پنجشنبه 21 خرداد 94)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)