به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 57
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    Tavajoh

    میدونید چیه الان که باهم چندروزه آشتی کردیم ایشونم داره سعی مس کنه خوب شه.ولی من فک می کنم دیگه بهش زیاد علاقه ندارم.از چهرش خوشم نمیاد و فک می کنم به خاطر ترس از حرف مردمه دارم باهاش زندگی می کنم.مثله ابن می مونه دارم یه دارویه تلخ می خورم چون برا خوب شدنم باید بخورم می خورم وگرنه علاقه ای به اون دارو تلخ ندارم.

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    منم وقتی از دست کسی ناراحتم قیافش.رو نمیتونم تحمل کنم
    دقت کنید مشکل زندگی شما مشکل کوچکی نیست که دردش بخاد کم باشه
    مطمءنا سختی داره علاقتون شکل بگیره
    مهمترین کار الان درمان شوهرتون و بالا بردن کمیت و کیفت رابطه زناشوییتونه
    مطمءنا خود همین میتونه خیلی از مشکلات زندگی رو بپوشونه
    خب گفتی لاغره بهش نگو که بره باشگاه باس مجبورش کرد
    والا من قبل باشگاه با کودکان گرسنه سومالی فرقی نداشتم اما با یه مدت تمرین و تغذیه مناسب و مکمل دارو خونه ای خیلی بهتر شدم طوری که بعد یه سال همه میگن عجیب قیافه و بدنت تغییر کرده
    تخم مرغ کامل موز خرما گوشت قرمز ویتامین e میتونه هم به بدنسازی کمک زیادی بکنه هم به میل جنسی خیلی قوت میده البته اگه مداوم مصرف شه
    ویرایش توسط baitollah-abbaspour : سه شنبه 26 خرداد 94 در ساعت 19:57

  3. 3 کاربر از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 28 خرداد 94), فرشته مهربان (جمعه 29 خرداد 94), سوده 82 (چهارشنبه 03 تیر 94)

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    Tavajoh

    می دونید چیه من اصلا نمی تونم با ظاهرش کنار بیام شاید گفتنش درست نباشه ولی گاهی با خودم می گم حالا من تحمل می کنم ولی اگه بچه دار شیم و بچه مون به همسرم بره چیکار کنم خیلی از این قضیه می ترسم.وقتی باهاش بیرون میرم حس خوبی ندارم و خجالت می کشم با دوستانم رفت و آمد خونوادگی برقرار کنم دوس ندارم به افراد زیادی همسرم رو نشون بدم.

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مهر 99 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    10,371
    سطح
    67
    Points: 10,371, Level: 67
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassRecommendation Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,397

    تشکرشده 182 در 60 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من یه جمله از حضرت علی خوندم همیشه توی ذهنمه!
    *** از کاری که مجبور به انجام دادنش هستی، لذت ببر! ***

    اون آقا الان همسر شماست! خودتونم که میگید جدیداً خوب شده،! ان شاالله روزبروز بهتر از این هم میشن! به داشته هاتون افتخار کنید! و توی ذهنتون کم تصورش نکنید!
    اگه زشت بود چرا از اول قبول کردید! مگه زندگی ( حالا چه مال خودتون، چه مال دیگران) بازیچه س؟؟؟ شما بخاطر رتبه اجتماعی و پول با ایشون ازدواج کردید؟؟؟
    نمیگم ظاهر مهم نیست ولی نباید زندگی رو تحت الشعاع قرار بده!

    مواظب افکارتون باشید !!!! ضربه های بزرگ و باور نکردنی ای به انسان میزنن، و اگه حواسمون نباشه یه روزی به خودمون میایم که دیگه خیلی دیره!!!! ( مثل امضای خودم)
    حالا ان شاالله بچه تون به خودتون میره و خوشگل موشگل بدنیا میاد!
    در زمان حال زندگی کنید و لذت ببرید، اونکه نون امروز و داده بالاخره نون فردا رو هم میده !!! نگران نباشید!
    چقدر زود دیر میشه!!!
    ویرایش توسط morteza2487 : جمعه 29 خرداد 94 در ساعت 04:36

  6. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    Tavajoh

    ممنونم از دوستان که برام وقت میذارین
    آقا مرتضی چرا من باید مجبور به این زندگی باشم که بخوام به زور شوهرمو دوس داشته باشم؟؟؟
    میدونید چیه من گاهی دوسش دارم گاهی ندارم
    به ظاهرش اهمیت نمیده هرکار میکنم آخه منم حق دارم که بخوام اون مرتب باشه و لاغر نباشه.
    میدونه من از ریش گذاشتن بدم میاد از لجم میذاره.ا
    شما میگین من چیکار کنم خوب؟
    از مشاورین سایت درخواست دارم کمک کنن

  7. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    morteza2487 (یکشنبه 31 خرداد 94)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما مثل اینکه دنبال بهانه هستی خوب برو طلاق بگیرررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررر مثل اینکه خوشی زده زیر دلت دختر جان
    همش تحقیر تو صحبتات هست
    چرا من باید مجبور به این زندگی باشم که بخوام به زور شوهرمو دوس داشته باشم؟؟
    ولی اگه بچه دار شیم و بچه مون به همسرم بره چیکار کنم
    ن فک می کنم دیگه بهش زیاد علاقه ندارم.از چهرش خوشم نمیاد و فک می کنم به خاطر ترس از حرف مردمه دارم باهاش زندگی می کنم.مثله ابن می مونه دارم یه دارویه تلخ می خورم چون برا خوب شدنم باید بخورم می خورم وگرنه علاقه ای به اون دارو تلخ ندارم.

    فکر کردی کی هستی که اینقدر داری منت میزاری برای شوهرت ههههاااااا فکر کردی از اون بهتر گیرت میاد با اسب سفید میاد دنبالت برو زندگیتو درست کن بجای این حرف

  9. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    Tavajoh

    ممنونم از زاهنمایی های دوستانم
    علی آقا نظرتون برام محترمه.ولی من قصدم تحقیر همسرم نیست فقط خواستم چیزایی که تویه دلمه و عذابم میده رو بگم .اینکه می خوام طلاق بگبرم یا نه راستش من تلاش زیاددی برای نگه داشتن زندگیم می کنم اینجا فقط حرفه دلمو می گم ولی همسرم هیچ جوره مشاوره نمیاد ایشون به ظاهرشون اهمیت نمیدن با وجود اینکه این همه تحصیلات دارن ولی اهمیت نمکیدن به خواسته ی من.جاهایی که دلشون بخواد خصوصا اگه مجالص طرف خودشون باشه به خ0ودشون میرسن ولی مجالس و مهمونی های طرف من باید بهش التماس کنم که مثلا این رو بپوش.من ادعا نمی کنم خیلی خیلی آدمه بی عیب و نقضی هستم ولی تلاش می کنم که اگه در مقابل همسرم و دیگران ظاهر مناسبی داشته باشم و ایشون هم بهم افتخار می کنن..لی خودش نسبت به این قضیه بی تفاوته.برایه جشنمون اهمیت نداد و رفت پیش دوستش و موهاشو خیلی بد درست کرده بود هرچقدر بهش اصرار می کنم که برو باشگاه و یکم اندامت بیاد رو فروم نمیره. از همون اول که ازدواج کردیم من دودل بودم و آخرش هم پشیمون شدم ولی به اصرار خونوادم از ترسه اینکه آبرومون میره باهاش ازدواج کردم.از همون اول ازدواجمون با اینکه سنش 26 بود ولی انقدر لاغر بود که پوستش چروک شده بود هرچی اصرار می کنم برو دکتر فایده ای نداره همین کاراروکرد که بعد از عروسیمون همه گفتن شوهرش پیرپسره و اصلا بهش نمیاد.من بال اینکه میدونم راس میگن ولی جلو دیگران ازش حمایت کردم و نذاشتم بهش بی حرمتی شه و نشون دادم که خیلی دوسش دارم.دوس دارم وقتی این چیزا رو می بینه حداقل کارو برایه بهبودیه وضعیت بکنه ولی افسوس.........................
    من می خوام تاجایی که بشه زندگیم رو بسازم ولی بدون کمک اون نمی تونم. چجوری راضیش کنم که به خودش توجه کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    morteza2487 (سه شنبه 02 تیر 94)

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    ممنونم از زاهنمایی های دوستانم
    علی آقا نظرتون برام محترمه.ولی من قصدم تحقیر همسرم نیست فقط خواستم چیزایی که تویه دلمه و عذابم میده رو بگم .اینکه می خوام طلاق بگبرم یا نه راستش من تلاش زیاددی برای نگه داشتن زندگیم می کنم اینجا فقط حرفه دلمو می گم ولی همسرم هیچ جوره مشاوره نمیاد ایشون به ظاهرشون اهمیت نمیدن با وجود اینکه این همه تحصیلات دارن ولی اهمیت نمکیدن به خواسته ی من.جاهایی که دلشون بخواد خصوصا اگه مجالص طرف خودشون باشه به خ0ودشون میرسن ولی مجالس و مهمونی های طرف من باید بهش التماس کنم که مثلا این رو بپوش.من ادعا نمی کنم خیلی خیلی آدمه بی عیب و نقضی هستم ولی تلاش می کنم که اگه در مقابل همسرم و دیگران ظاهر مناسبی داشته باشم و ایشون هم بهم افتخار می کنن..لی خودش نسبت به این قضیه بی تفاوته.برایه جشنمون اهمیت نداد و رفت پیش دوستش و موهاشو خیلی بد درست کرده بود هرچقدر بهش اصرار می کنم که برو باشگاه و یکم اندامت بیاد رو فروم نمیره. از همون اول که ازدواج کردیم من دودل بودم و آخرش هم پشیمون شدم ولی به اصرار خونوادم از ترسه اینکه آبرومون میره باهاش ازدواج کردم.از همون اول ازدواجمون با اینکه سنش 26 بود ولی انقدر لاغر بود که پوستش چروک شده بود هرچی اصرار می کنم برو دکتر فایده ای نداره همین کاراروکرد که بعد از عروسیمون همه گفتن شوهرش پیرپسره و اصلا بهش نمیاد.من بال اینکه میدونم راس میگن ولی جلو دیگران ازش حمایت کردم و نذاشتم بهش بی حرمتی شه و نشون دادم که خیلی دوسش دارم.دوس دارم وقتی این چیزا رو می بینه حداقل کارو برایه بهبودیه وضعیت بکنه ولی افسوس.........................
    من می خوام تاجایی که بشه زندگیم رو بسازم ولی بدون کمک اون نمی تونم. چجوری راضیش کنم که به خودش توجه کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    باور کن مشکل تو در مقابل مشکلاتی که اینجا هست هیچه زندگی تو نگه دار اینو دارم از ته قلبم میگم شوهرت احتیاج به محبت داره میفهمی اون کمبود اعتماد بنفس داره چون از تو محبت نمیبینه بخاطر این داره لجبازی میکنه برو رگ خوابشو بدست بیار اینطوری موفق میشی پیشنهاد میکنم برو مشکلات بقیه رو بخون ببین مشکل تو چقدر کوچیکه اینو واسه خودت بزرگ کردی خدا شاهده مشکلت حل میشه اما از راهش فقط خودت میتونی مشکلتو حل کنی میفهمی اون مثل یک بچه کوچکه میفهمی باید باهاش خوب باشی

  12. کاربر روبرو از پست مفید ali.amamverdi تشکرکرده است .

    morteza2487 (سه شنبه 02 تیر 94)

  13. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    Tavajoh

    ممنونم از داداش خوبم علی آقا خیلی حرفاتون بهم کمک کرد واقعا سپااااااااااااااااااس.
    من می خوام رو خودم کار کنم که بتونم به خودم و شوهرم کمک کنم.
    اول از همه می خوام تصمیم بگیرم به شوهرم افتخار کنم ولی نمیدونم چجوری.
    من جلویه دوستانم و فامیل تویه اختلافاتی که بین من و همسرم بوده به خاطر عصبانیتم از همسرم اینو گفتم که از قیافه همسرم خوشم نمیاد.
    حالا چجوری افتخار کنم اونا که میدونن تویه دلم یه چیز دیگس....................
    چجوری به همسرم اعتماد به نفس بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    فک می کنم خدا اینجارو وسیله قرار داده تا من آینده بهتری داشته باشم.

  14. 3 کاربر از پست مفید *مونا* تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (دوشنبه 01 تیر 94), morteza2487 (سه شنبه 02 تیر 94), she (دوشنبه 01 تیر 94)

  15. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    بهش فکر کن. به زمانی که به خاطر شرایط کاری و پولش انتخاب اش کردی و قیافه رو اولویت ندادی.

    بهش فکر کن. چه چیزهایی داری که بهش افتخار می کنی؟ خودت چه چیزهایی داری؟ یه لیست بنویس. (راجع به خودت)

    عزیز من، اونچیزی که در رابطه با همسر به شما برمی گرده، قیافه اش نیست. حتی موضوع افتخار کردن، مربوط به شخصیت او و شرایط او نیست.

    چیزی که می تونیم واقعا بهش افتخار کنیم رابطه زناشویی خوبه.

    این رابطه مهمه. نه خود همسرت. قیافه ی همسر رو نمیشه عوض کرد. ولی میشه یه رابطه ی زناشویی عالی داشت و بهش افتخار کرد و لذت برد!

    برای داشتن یه رابطه زناشویی عالی آدم ها رو همینطور که هستن بپذیر. هم خودت رو و هم همسرت رو .

    آدمها رو به خاطر ضعف هاشون ببخش. خودت رو به خاطر تصمیم ازدواجت ببخش. پدر شوهرت رو ببخش.

    به جنبه های مثبت و امکاناتی که داری و میتونی ازش استفاده کنی فکر کن!

    برامون بنویس برای ساختن این زندگی چه امکاناتی داری! (البته هر وقت که تونستی گذشته رو پشت سر بگذاری و با حال خودت و همسرت هم کنار بیای و ببخشی و بپذیری.)
    ویرایش توسط she : دوشنبه 01 تیر 94 در ساعت 17:00

  16. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    morteza2487 (سه شنبه 02 تیر 94)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.