به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم السای عزیز

    بله حق با شماست ما این خونه که داریم گذاشتیم رهن اگر خدا کنه رهن خوب بره میتونیم یکم خودمون بزاریم بریم جای دیگه رهن کنیم

    الان خیلی به فکر رفتنم ولی باید یک خونه خوب پیدا کنم متاسفانه یکم پول کم دارم میخوام که طلاهمو بفروشم ولی همسرم نمیزاره

    دعا کنید خونه خوب با شرایط مالی که دارم پیدا کنم و خونه خودمم هم به رهن بره

    درسته من مادر شوهر ندارم
    دیروز مادر میگفت خونه به این بزرگی و حیاط میخوای بزاری برای جاریت بری اون با یک پیرمردی که اصلن کار به کارتون نداشته میخوای بزاری بری جات به این خوبی ......
    به مادر گفتم آخه خونمون تاریک کردن پنجره هاشو گرفتن من نمیخوام دیگه اونجا باشم درسته خیلی خونمون خوبه و دوست داشتنی

    اما چاره چیه اینطوری هم بهتره یکم پدر شوهرم قدر همسرمو که اینقدر به فکره بدونه
    همسرم هم بهتره از پدرش یکم دور باشه و زندگی عادی رو شروع کنیم
    اما اول زندگیمون رفتیم اونجا چون پدر شوهرم خیلی تنها بود...... مجبور شدم برم و از جام راضی بودم و اما الان زیاد نه

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام بچه ها من بالاخره یک خونه خوب به امید خدا رهن کردم و جای خوب ودلبازیه .
    و با پدر شوهرم هم حرف زدم گفتم که اجازه بده ما از اونجا بریم و ناراحت رفتن ما نباشه ....
    خلاصه اینکه فعلن همه چیز خوبه به امید خدا
    ولی یکسری حس اذیتم میکنه
    اینکه دلم برای خانواده شوهرم میسوزه که به یک خانواده دیگه که معلوم نیست کیه میخوام همسایه بشن االخصوص برای جاریم که تازه وارد خانواده ما شده

    به شوهرم میگم خونه خالی کنیم بدیم به پدر شوهرم خودش خواست به هر کسی رهن بده ولی شوهرم میگه مگه پدر به فکر ما بود که چقدر گفتم بیا خونه رو خراب نکن من میرم بیرون برادرم بیاد پایین قبول نکرد .....بعدش اینجا برای خودمه چرا ازش استفاده نکنم بدم پدر و برادرم که هر کاری میخوان بکنن...

  3. کاربر روبرو از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده است .

    آبی آسمان (سه شنبه 19 خرداد 94)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام به عزیزان
    ما چند روز داریم کار خونه که رهن کردیم انجام میدیم یکم زیاد کار داره من خودمم هم یکم کلافه شدم ولی همش به خودم دلداری میدم ولی همسرم یکم از نظر روحی بهم ریخت بعد دوباره درست شد ..... ف
    فعلن داره کارای خونه با کمک صاحبخونه انجام میده

    یکم روحم بهم ریخته شبا آشفته ام همش میگم نکنه بریم اونجا دردسر داشته باشیم برمی اوناج همسایه ها بد باشن و اذیتمون کنن

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.خداروشکر خونه ای رو که میخواستین پیدا کردین.
    بد به دلت تو هیچ شرایطی راه نده .اگر خونه ی خوبی پیدا کردین ان شاا... همسایه های خوبی هم خواهی داشت.نگران خانواده شوهرتم نباش.همه که بد نیستن .فکرکن بقیه یکین مثل شما عزیزم

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام بچه ها حالم خوب نیست

    خونه ایی که پیدا کردیم صاحبخونه گفت پشیمون شدم برگشتم جای اولم شوهرم خیلی غر زد و فحش و ناسزا خلاصه دوباره خونه خوبتر از اون پیدا کردم

    ولی حالم از شوهرم بهم میخوره اگر بدونید چه حرفهایی بهم زده اونم بلند بلند پیش خانواده اش

    اون خونه ایی که پیدا کردیم رهن کامل ولی نگرانم بعد یکسال یارو بگه پول پیشتو میدم باید کرایه بدی که ما هم متاسفانه کرایه نمیتونیم بدیم

    خلاصه خیلی حالم بده با زبون روزه افتادم در به در دنبال خونه نمیدونم کارم درسته یا نه
    فعلن خونه ای که پیدا کردیم بد نیست توکل برخدا نمیدونم دیگه چه باید بکنم میترسم یکشب سکته کنم تو خواب بمیرم البته بهتر دیگه راحت میشم از زندگی

  7. کاربر روبرو از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده است .

    مژده عشق (چهارشنبه 03 تیر 94)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم باید شرایط شوهرت رو درک کنی و عصبانیش نکنی حتما اونقدر عصبانیش کردی که فحش و ناسزا گفته یا اینکه مدام بهش گفتی که پشبمونی و ... مردها دوست دارن زنشون مصمم باشه و زود پشیمون نشه حالا که توی دلت راضی هستی بری از خونه پدرشوهرت دیگه تردید نکن و کارت رو تموم کن یا به کل خونه جدید رو فراموش کن و با شادی و خوشحالی بدون نق زدن به شوهرت زندگی کن به هر حال بیشتر از دو راه نداری تصمیم بگیر و تمامش کن و شوهرت رو بیشتر از این تو فشار نزار سعی کن وقتی عصبانی میشه تو هم اونو همراهی نکنی تا عصبانیتش فروکش کنه به اونم منت نزار که زبون روزه دنبال خونههستی بزار خاطرات خوبی از تغییر خونه داشته باشی

  9. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    روزت قبول

    الان روزه ای اعصابت ضعیف شده این حرفا را میزنی

    باید خدا را شکر کنی که رو پای خودت داری دنبال خونه میگردی
    کسی که تو بیمارستان بالا سرمریضش وایساده چی بگه
    جوانی که تصادف کردی و نقص عضو شده چی بگه ؟

    یکی را میشناسم که مادر و خواهرش زنده زنده تو ماشین جلوی خودش سوختن و جزغاله شدن (خدا نصیب هیچ کس نکنه )
    داری ناشکری خدا را میکنی استغفرالله بگو
    ببین چی نوشتی تو پست اخری ؟
    مگه بچه ننه ای؟ شوهرت دعوات کرده تو عصبانیت یه چی گفته شما دیگه شورش را دراوردی
    سرت را بیار جلو تر تایه پس گردنی محکم بهت بزنم

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم از کمال عزیز که دوست داره پس گردنی بهم بزنه

    من شورشو در آوردم.. اصلن اینطور نیست خب من چه کار کنم صاحبخونه پشیمون شد

    شوهرم باید منو فحش بده چون از پدرش درلگیره به من چه ربطی داره

    در ضمن من دوباره یک خونه خوب پیدا کردم و قولنامه کردم البته نزدیک پدر شوهرمه یک کوچه با هم فرق دارن

    خونه بدی نیست
    شوهرم هم اروم شده ولی به خاطر حرفهایی که خانواده اش شنیدن نمیتونم ببخشمش بهش چیزی نگفتم ولی زیاد سعی میکنم فعلن تحویل نگیرمش


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.