موضوع: ایا این زندگی و این شوهر یه ذره جای تلاش کردن داره یا باید جدا شم؟؟؟

به شما که گفتم ایشون داره از شخصیت متاهلی استفاده می کنه کلاس هم می زاره که زنم دکتره و ... ولی نمی خواد مسئولیت متاهل بودن رو قبول کنه.
خوب این آدم رو چیکار می شه کردش ؟ نمی خواد درست هم بشه
شما اول می ری مشاوره ، برای رفع مشکل ! اگر حل نشد مراجعه به وکیل
این بچه بازی ها که بری جای دیگه اصلا انجام نده
یا درست می شه ( انشاالله ) یا نمی شه
اگه نمی خواد بشه خودت رو بیشتر از این علاف این آدم نکن.
امیدوارم یه بار حرف گوش بدی ، مثل تاپیک های قبلیت نشه

ممنونم واقعا ازتون اقای داوود و خانم نادیا مامانم هم خیلی اصرار داره که جدا بشم ازش ولی بابام نه ،تازه من خیلی از کارایی که کرده رو نگفتم مثلا دعواهایی که راه انداخته کتک هایی که زده مثلا پارسال من روزگارم سیاه بود که چرا پولی که تو بانک بوده من از اون پول نصف بدهی مون رو به مامانم دادم و ایشون نت نسته ماشین بخره خلاصه خیلی بدی داره حداقل اگه دوستم داشت بازم تحمل میکردم ولی خوب....در ضمن من باکره نیستم-مواقعی که حرف طلاق پیش اومده تهدید کرده که اسید میپاشم روت یا میکشمت و از این حرفا حتی میگه بری دادگاه بگی این نمیبره منو و عروسی نمیگره میام دادگاه میگم این دختر نبوده واسه همین عروسی نگرفتم درحالیکه به خدا من زمانیکه باهاش ازدواج کردم دختر بودم میگه من قید ابرو و همه چیو میزنم ،میترسم برم تو پروسه طلاق بلایی سرم بیاره میگم مهریه امو ببخشم حتی نصف خونمو هم بهش پس بدم پولامو هم نخواستم مال خودش ولی بی دردسر طلاق بگیرم ولی بازم به نظرتون وقتمو بزارم برم مشاوره البته اگه بیاد! تازه ادمیه که بیاد مشاوره اینقدر خودشو مظلوم و ساده نشون میده و حرف صدسال پیش میکشه وسط که من مقصر بشم ،خانوادم نمیدونن سوادش اینقدر پایین روز اول گفتیم مهندس البته مامانم تقریبا فهمیده انگار چون میگه ادم تحصیلکرده اینجوری نیست حداقل یه سلام علیک میکنه کسی رو میبینه ،

سگی که زیاد پارس می کنه گاز نمی گیره
برو بیفت دنبال طلاق !
هی خودتو خوار و کوچیک نکن ، چه کارهای احمقانه ایی هست کردی ( شرمنده ولی رک باید بود باهات )
برای کسی بمیر که برات حداقل تب کنه ، این آدم یه خورده هم برای شما ارزش قائل نیست
نا سلامتی دکتر جامعه هستی ، چه کاریه می کنی !
این چرت و پرت هاش همه الکیه ، چون خوب شناخته که از چیا می ترسی و ...
برو همین امروز بعد از ظهر با یه وکیل صحبت کن
همین امروز ، کار رو به فردا موکول نکن ، همه این تهدید و ... رو هم وکیل کمکت می کنه
یک ریال پول هم بهش نده ، با مهریت راحت می تونی طلاق بگیری

واقعا بلاتکلیفی از همه چیز بدتره.منم مثل توام.ولی شوهرم و خانواده اش با ما تقریبا یک سطحن.ولی ما یکم ازشون بالاتریم اما توی برخورداشون اصلا اینو نشون نمیدن.ولی چه فایده وقتی دوستم نداره دیگه نمیخوام خودمو به زور بهش تحمیل کنم.امروز بهش گفتم برای عروسی خاله ام که هفته دیگه اس زودتر بریم آتلیه عکس بگیریم.میگه من از ظهر در مغازه رو ببندم؟؟!! من از 9 و 10 زودتر نمیام.یعنی اشکی بود که از چشمام بخاطر این آدم میریخت...منم مشکلم سر اینه که تو دوران عقد رابطمون کامل بوده و خانواده ام نمیدونن.اگرم بفهمن سرمو گوش تا گوش میبرن....منم دوست دارم زودتر مجلس بگیره بریم خونمون بعد اگر دیدم مشکلی هست قبل این که بچه ای بیاد جداشم چون از آبروریزی اینورش می ترسم.... ولی شوهرت از شما خیلیییی پایینتره.شما دکتری(منم مهندسم) واقعا اینقدر عاشقش بودی که زندگیتو داغون کردی؟ کاش یه چیزی وجود داشت برای دخترا که قبل از ازدواج خوب چشماشونو باز کنه تا به این بدبختی نیفتن ولی یه چیزی که هست اینه من به قسمتم اعتقاد دارم .شاید واقعا باید اینجوری میشد تا بفهمی دنیا دست کیه و تو کجای این دنیایی...

از همه ممنونم به خاطر نظراتشون،90 درصد تصمیمم جدایی ودی قبلش میخوام ازش بخوام بریم مشاوره اگه نیومد هم خودم میرم ولی حداقل تا دوماه دیگه صبر میکنم بعد اقدام میکنم چون تو این دوماه با خوبی ازش میخوام وام هارو تسویه کنه و پول مامانمو هم یه جوری ازش پس میگیرم چون مطمعنم بحث جدایی پیش بیاد همه رو میندازا گردن خودم منکه مهریه ازش نمیگیرم ولی حداقل بد هکاریاش گردنم نیفته -امیدوارم قبول کنه بیاد مشاوره و امیدوارم با مشاوره خوب بشه ولی ته دلم میدونم میگه نه من همینم و از این حرفا -یه درسی گرفتم از زندگی که زیادی خوب بودن و با ادما راه اومدن هم خوب نیست از دست خانوادم هم دلگیرم خیلی اخه من چشمم کور شده بود اونا چی چرا اجازه دادن؟اصلا چرا بهش هیچی سخت نگرفتن-چرا یه بار اون و خانوادش واسه عید خ نمون نیومدن اعتراض نکردن چرا چرا و خیلی چراهای دیگه یکی از دلایلی که نمیخوام یه قرون پول ازش بگیرم اینه که باعث همه اینا خودم بودم و خودم فقط و البته تا حدودی هم خانوادم

سلام ..اول تاسف میخورم واسه اکثر اقایون .اون اقا کسی رو مال خودش کرده که تو خواب هم نمیدیده..ببخشید رک میگم اما واضحه که واسش اهمیتی نداری و اینو بدون که ادمها تغییر نمیکنن ..تو هم تا یه حدی تحمل داری بعد یه مدت یا حسابی دپرس میشی و میشی یه ادم سرکوب شده و منزوی یا اینکه جنگ و دعوا‍..هر چند تبعات جدایی هم بهتر از اینا نیست..

منم از همین عواقب جدایی بیشتر میترسم چون تو این چند سال حتی ارتباط برقرار کردن با دیگران هم یادم رفته من تنهایی تا اخر دنیا هم میرفتم ولی الان تنهایی تا سرخیابونم نمیتونم برم همه دوستام هم ازدواج کردن کلا تنهام خیلی تنهام میترسم بعد جدایی تنهاترم بشم هرچند ایشون الانم اصلا پیش من نیست شاید یه دلیل کاراش اینه که مطمعن من عاشقشم و همیشه باهاش میمونم ولی الانم من خیلی دپرس شدم متاسفانه من زیاد با اقایون ارنباط برقرار نمیکنم نمی ونم مردا دیگه چجورین با خانوماشون واسه همینم این مدت همش فکر میکردم رفتارش با من نرمال ،خانم نادیا یه الگو خوب واسه منم همیشه پست هاشو میخونم وقتی ایشون تونسته موفق بشه بعد جداییش پس همچین هم جدایی بد نیست اینجور که ما از طلاق غول ساختیم تو جامعه فقط دعا کنین واسم تخصصمو قبول بشم اینجوری حداقل خانوادمم خوشحال میشن و بابام هم مطمعنن استقبال میکنه از جداییم اگه قبول بشم چون نمیخوام بعد جدایی پیش خانوادم بمونم ولی تنها هم دوست ندارم زندگی کنم