به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 47
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    عجیبه چون یه نفر اول جواب داد ولی الان جوابش نیست.
    ريشه و ماده اصلي هر درد و مشكلي ودرمان آن در يكي دوجمله وماده بيشتر نيست ولي ما عادت كرديم موضوعات را آنقدر دور سرطرف يا مريضمون بپيچانيم تا خفه اش كنيم يا نيمه جان رها كنيم به هر خس و خاشاكي چنگ بزند و ما هم بشينيم براش با منت غصه بخوريم و ماتم بگيريم .

    بله =دوستي نوشته ]نیاز جنسی کردن تابو[/color]
    منم نیاز جنسی دارم منم گرمم و همه داریم سرکوب میشیم[/right]

    جواب منو برداشتن چون خلاصه و بدرد بخور عنوان كرده بودم البته بقيه دوستان در دل صحبتاشون اشاره كردن .
    چرا نگراني؟ با وكيل صحبت كن تمام راههاي ادعايي ايشان عليه خودت را ببند -هر چه قانوناً‌ميتواني از ايشان ادعا كن تا مرحله آخر اگر خواستي چيزي را ببخشي بعد از گرفتن و اثبات حقت و بخاطر دل خودت ببخش نه باج دادن-- ازپدرت كمك بگير و به پشتيبانيش تكيه كن تعصبات را بزار كنار همه آنها ظرف چند روز تمام ميشود و تو ماني و زندگي خودت رو پاي خودت باش هر كي خواست اون بياد با تو زندگي كنه تو آويزون كسي نيستي و نباش . با كسي كه لايقت نيست زندگي نكن اندازه احتياجي كه داري روي طرفت حساب باز كن بيشتر به خود متكي باش- مهاجرت و تغيير شريك زندگي اگر لازم است توصيه ديني است شك نكن كي گفته بساز و بسوز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید حسين40 تشکرکرده است .

    eli90 (سه شنبه 12 خرداد 94)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مرداد 94 [ 04:54]
    تاریخ عضویت
    1393-1-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,280
    سطح
    19
    Points: 1,280, Level: 19
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم از همتون و تعجب میکنم که به جز یک نفر بقیه بهم پیشنهاد جدایی دادن،راستش من نه از کتک میترسم نه از قرصا و نه ..چیزی که باعث شده مصرانه بگم طلاف اینه که تو خانواده شوهرم زن خیلی خیلی جایگاه پایینی داره البته اگه حرف گوش کن باه و هر چی شوهرش بگه چشم بگه مورد احترامه حتی دایی شوهرم چون که ادم سیاسی است به خانمش میگه نباید تنها بیاد بیرون فکر کنید تازه اصلا ادم مهمی نیست .کلا جسمم اصلا برام مهم نیست ولی روحم با این افکار سنتی میپوسه در مورد تحقیق هم بگم که پدر من فوق العاده منو دوست داره و من خیلی خیلی دختر حساسی هستم برا همین خیلی تحقیق کردیم هیچکس خساستش را نگفت و یا عقاید محدود کردن زن ها رو که یه ارزش تو خانوادش هیچ کس نگفت و یا حالات عصبی اش را و یا بدبینی و دروغ گویی تنها نکته بدی که توی کل تحقیقات دستگیرمون شد این بود که خیلی اجتماعی نیست و ادم درون گرایی هستش.وقتی پدرم اینو بهم گفت اصلا برام مهم نبود تازه گفتم بهتر دوست و رفیق نداره که هی منو بزاره تنها ولی وقتی وارد زندگی شدم تازه فهمیدم که دوست نداشتنش بخاطر اجتماعی نبودنش نیست بخاطر خساست عدم اعتماد به اطرافان و بد اخلاقی اش است . تو رو خدا دخترا با آدم هایی که برخورد اجتماعی بلد نیستن ازدواج نکنید مخصوصا اگه خودتون اجتماعی و خون گرم هستید.
    الان که تو روزای عید هستیم هر وقت از جلو مامان بابام رد میشم بغض میکنن خودشونو مقصر میدونن میگن دختر تر و تازه شیرین زبونمون رو حروم کردیم هر چی من گریه میکنم که من حروم نشدم سرنوشتم بوده و تقصیر شما نیست فاییده نداره .خیلی برا سلامتیشون نگرانم تو رو خدا برا منو خانواده عزیزم دعا کنید مخصوصا بابام که روزی نیست که گریه نکنه بخاطر من

    آها راستی بنظرتون در مورد حرف های بدی که میشنوم پشت سرم میزنن چه کار کنم چه عکس العملی نشون بدم؟به بابام گفتم میخوام به قاضی بگم اگه نتونن حرفاشونو ثابت کنن من شکایت میکنم.فکر کنید پشت سرم گفتن بدون اجازه شوهرش همه جا میره ماشین شوهرشو بر میداره همه جا میره،یا گفتن من شوهرمو زدم که اونم مجبور شده منو بزنه ،یا گفتن ولخرجم و یا اینکه غذا درست نمیکردم.....
    نمیدونم اون دنیا جواب خدا رو چی میخوان بدن من تو ماه آخر زندگیمون بهش گفتم دیگه اگه جرات کنه دسن روم بلند کنه منم میزنم و بعد از یک دعوا که منو زد منم چند ضربه زدمش و اون موند جلوم و هیچی نگفت اصلا فکر کنم حتی دردش نیومد بعد طبق معمول خواست بعد دعوا منو تنها بزاره بره پیش مامانش گفتمش نره ولی لباس پوشید داشت میرفت (همیشه این کارو میکنه و من تا شب اجازه ندارم برم بیرون حتی مسجد حتی ج تلفنم هم نمیده) دیدم لباس عقدمون رو پوشید منم پریدم جلوش گفتم دیگه نمیخوام اینو بپوشی این لباس بدبختی منه و یقه شو کشیدم و دکمه بالاییش در امد اونم هولم داد نزدیک بود سرم بخوره به لبه تخت و رفت بیرون .
    فکر کنید اون روز همه دایی هشو و.. را جمع کرده خونه مامانش و بهشون گفته که من زدمش و لباسشم پاره کردم ،بخدا باورم نمیشه که اینقدر یک مرد پست باشه بعد 2 سال کتک خوردن این بار دومم بود که از خودم دفاع میکردم.
    ویرایش توسط eli90 : سه شنبه 12 خرداد 94 در ساعت 16:02

  4. کاربر روبرو از پست مفید eli90 تشکرکرده است .

    the boy (چهارشنبه 13 خرداد 94)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام،
    من خیلی متاسفم واسه تمام زجری که تو این رابطه با همسرتون داشتید...
    احساس میکنم عنوان تاپیک شما با حرفهاتون و مشکلاتتون همخونی نداره!!!
    دوست خوبم با همه زجری که کشیدید و.مشکلات الانتون ازتون میخوام یواش یواش یه تغییری روی روحیتون بدید تا پدو و مادر زحمت کش شما بیش از این چهره دگرگون و ناراحت شما رو روحیشون تعصیر منفی کمتری بذاره!
    شما خانوم عاقل و بالغی هستید پس از خوانوادهتون مصمم خواهش کنید که هر چه زودتر شما رو از این بحران بیرون بگشند بازم یاد آوری میکنم که روحیتونو کمی به شادی بکشونید و حالا خیلی قاطع زندگیتونو نجات بدید!
    امیدوارم مدیر محترم همدردی هر چه زودتر به تاپیک شما سر بزنه و یا مشاوران عزیز سایت به یاریتون بیان!
    اگر هم میتونید جزو. انجمن آزاد بشید و اونجا کمک بخواهید...

    انشلا با توکل به خدا به نتیجه مطلوب برسید،من برای آرامشتون دعا میکنم!
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  6. کاربر روبرو از پست مفید سوده 82 تشکرکرده است .

    eli90 (سه شنبه 12 خرداد 94)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط eli90 نمایش پست ها
    1-من فقط و فقط یه راه دارم اونم ازدواج دومه

    2-کتک کاریی و دروغ گویی و گیر دادن به دکور خانه یا غذا فکر کنم مقتضای شرایط باشه و تو ذاتش نیست.

    1-شما انگار می دونی راه حل مشکلت چیه (ازدواج دوم )فقط نمی دونم الان برا چی تاپیک باز کردی !!!!!!!

    2- یعنی چی این حرفت ؟؟؟؟؟؟؟؟
    تو ذاتش کتک کاری نبوده پس شرایطی ایجاد می کردی که کتک بخوردی!!و خودت هم دقیقا میدونستی که اقتضا میکنه که کتک بخوری !!!!!


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli90 نمایش پست ها
    ،راستش من نه از کتک میترسم نه از قرصا و نه ..چیزی که باعث شده مصرانه بگم طلاف
    ا

    آها راستی بنظرتون در مورد حرف های بدی که میشنوم پشت سرم میزنن چه کار کنم چه عکس العملی نشون بدم؟به بابام گفتم میخوام به قاضی بگم اگه نتونن حرفاشونو ثابت کنن من شکایت میکنم.فکر کنید پشت سرم گفتن بدون اجازه شوهرش همه جا میره ماشین شوهرشو بر میداره همه جا میره،یا گفتن من شوهرمو زدم که اونم مجبور شده منو بزنه ،یا گفتن ولخرجم و یا اینکه غذا درست نمیکردم.....
    طبق معمول خواست بعد دعوا منو تنها بزاره بره پیش مامانش گفتمش نره ولی لباس پوشید داشت میرفت (همیشه این کارو میکنه و من تا شب اجازه ندارم برم بیرون حتی مسجد حتی ج تلفنم هم نمیده) دیدم لباس عقدمون رو پوشید منم پریدم جلوش گفتم دیگه نمیخوام اینو بپوشی این لباس بدبختی منه و یقه شو کشیدم و دکمه بالاییش در امد اونم هولم داد نزدیک بود سرم بخوره به لبه تخت و رفت بیرون .
    .
    انگار تصمیمت جدی هست برا طلاق و مشخص نیست برا چی تاپیک زدی ؟؟!!
    این حرف برا کسانی که طلاق میگیرن متاسفانه هست و تازه بازار این حرف خیلی هم گرمه یعنی تا کسی حرفی در مورد اختلاف دو نفر می شنوه فقط زود دنبال یه جفت گوش هست که این حرف را براش تعریف کنه

    یه جور لباسش را کشیدی که دکمش در امد خب حتما گردنش هم اذیت شده اینطور که شما کشیدی اونم در عوض هلت داد تازه سرت نزدیک بود بخوره به تخت نخورده که و تو هم چیزیت نشد شما کشیدی اونم هل داده غیر از این نبوده که
    با احترام که بهش نگفتی که با احترام بهت جواب بده

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli90 نمایش پست ها
    با تشکر
    ع.راستشو بخوای من دوست ندارم بگم کتک خوردم چون از گفتنش هم تحقیر میشم ولی برای اینکه بهتر بتونید راهنمایی کنید من چندین شب تا صبح دقیقا از درد کتک ها به خودم پیچیدم.حتی یه بار که خواستم برم بیمارستان مادرش رو خبر کرد و زندانی ام کردند و نذاشتن برم دکتر.ولی خدایی از گرسنگی نمردم ولی احساس ضعف و مدام مریض میشدم و توی مزاجم کلی اثر میگذاشت نوع تغذیه بدی که داشتم.(برای اینکه شرایط بد من درک بشه پدر من فوق العاده سخاوتمند و بخشنده هستن و فکر نکنم مسجدی توی شهرمون باشه که پدرم کمک نکرده باشه و در خرید همیشه بهترین چیزا رو انتخاب میکرد و همیشه میگفت من زحمت کشیدم به اینجا رسیدم که بچه هام درجه یک بخورن و بپوشن) ولی شوهرم ماهی 50 بزور بهم میداد و چند بار آخر ماه باید براش توضیح میدادم که کجا خرج شده.
    دیگه از این حرف ها گذشته ، و من هیچ احساسی بهش ندارم و حتی با رفتاراش باعث شد پدرم مریض شود.چند بار با حالت جنون داد میزد که من خودم پدرتو میکشم خودم (دور از جان)کفنش میکنم و...
    بهم تهمت دزدی زد برای 5 هزار تومان فکر کنید،اگه بخوام از کار هاش بگم تا صبح باید تایپ کنم.
    تنها چیزی که باعث میشه نگران شم که شاید بعدا بهش فکر کنم رابطه جنسیه دیگه هیچ رفتار حسنه ای نداره که بخاطرش وایسم و بسازم .حس حمایت و پشتیبانی که هر زنی بهش نیاز داره حتی ذره ای بهم نمیده و تو خونه پدری حس حمایت هزار برابر بیشتره.
    تمام اطرافیانم بدون اغراق بهم میگن تو زیادی شفافی و نیاز نیست ریز مسایلت رو بگی اونوقت آقا بهم شک داشت.و عدم اعتمادش روز بروز داشت بیشتر میشد.
    خلاصه نمیدونم این حس خوشحالی قلبی و آرامشی که تو قلبم دارم که دیگه زجر ها تموم شد دوام داره؟ میترسم فشار جنسی اذیتم کنه.چون تو مجردی این مشکل را داشتم.
    راستی یه مسیله هم هست که با چند نفر مشاور که مشورت کردم خیلی نگران شدن ،یه شب که مهمون داشتیم بهم گفت از دستت ناراحتم و باید خودتو بکشی وگرنه داد میکشم و آبروریزی میکنم و بزور 8 قرص بهم خوراند.
    کلا از قضیه آبروداری من نهایت سواستفاده رو برد .
    غذا درست میکردی ایراد میگرفت خوب خودش هم داشته از همون غذا می خورده چی شد که رو مزاج شما اثر گذاشت ولی رو مزاج ایشون اثری نداشته در ضمن یعنی شما زن و شوهر که تو یه خونه بودید غذا هاتون مختلف بوده !!!!! که رو شما اینطور اثر داشته ؟
    اگه بیرون غذا می خورده پس چرا از غذای شما که تازه خوشش هم نمی امده می خورده ؟
    برای من عجیبه شما که تو خونه بودی و اجاره بیرون رفتن نداشتی چطور بوده که یه چیزی نمی خوردی تو خونه خودت ؟

    بدون اغراق بهت می گم برای پدر و مادر اینقدر شفاف نیستی که از مشگلاتت خبر داشته باشن !!!!!!!!!!!!!
    یا اینکه قضیه ابرو داریت زیاد شفاف نیس!!!!!!!!!!!
    موندم تو حرفات

    کاش گفته بودی شوهرت سر چی اینقدر عصبانی شده بود که مجبورت کرد قرص بخوری

    از هی طرف میگی یه زن خیلی گرم هستی که شوهرت مشکل جنسی داشته و در مدت 2 سال زندگی اصلا ارضا نشدی ولی نمی تونی تصمیم بگیری برا طلاق چون میدونی از لحاظ جنسی به مشکل بر می خوری و از یه طرف دیکه اعلام میکنی تصمیت برا طلاق جدی هست
    الان دقیقا چی را می خوای مشاوره بگیری؟


    باید عرض کنم که هدفم از نوشتن این پست خیر بوده و اصلا و ابدا نظری جر این نداشتم
    دوستان میان تشویق می کنند برا طلاق و شما هم چون الان خیلی از دست شوهرت ناراحتی چشمت را به روی همه چی بستی و یه طرفه رفتی قاضی

    حالا اگه از پستم تشکر نمی کنی و لایک نمیزنی مهم نیست ولی دو سه بار حتما بخونش خواندن پستم از طرف شما برای من هیچ نفعی نداره ولی برا خودت خوبه
    ویرایش توسط کمال : چهارشنبه 13 خرداد 94 در ساعت 20:30

  8. 3 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    eli90 (چهارشنبه 13 خرداد 94), Eram (سه شنبه 09 تیر 94), رنگین (چهارشنبه 13 خرداد 94)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مرداد 94 [ 04:54]
    تاریخ عضویت
    1393-1-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,280
    سطح
    19
    Points: 1,280, Level: 19
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام راستش امروز حالم بد بود اصلا نیومدم نت،ممنون که وقت گذاشتی ، ببین راستش من تصمیمم برا طلاق جدی هستش ولی پدر و مادرم هنوز میگن شاید برگردی شرایط 1 درصد بهتر بشه و مدام از مشکلات بعدش حرف میزنن ، و این حرف ها و نیاز جنسی خودم و سنم که 29 هستش همه دست به دست هم میدن که محکم نتونم رو حرفم وایسم.راستش هدفم برا تاپیک باز کردن دقیقا حرف های شماست میخوام ببینم حرفام برا دیگران منطقی هستن؟و آیا با همه این مشکلات هنوز کسی میگه برگردم؟


    در مورد کتک کاری واسه این میگم تو ذاتش نیست که کلا آدم آرومی هستش و اواخر رندگیمون حس میکردم میتونه جلو خودشو بگیره و کتک نزنه مگر مواقعی که من سکوت نمیکنم و حرف میزنم و با حرفام عصبی میشه.چون شنیدم مردایی که کتک کتری تو ذاتشونه زنشون حرف بزن یا نزنه یا گریه کنه یا ... اونا کار خودشونو میکنن.البته یک بار پیش آمد که من بدون اینکه حرفی بزنم از خواب بیدارم کرد و با لباسم کشوندم تو اتاق و تا میتونست منو زد (چون شب قبلش بهش گفتم پول میخوام نداد منم بهش گفتم عابر بانکتو بر میدارم---رمزشم نداشتم ---- گفت اگه جرات داری برش دار) فکر نمیکردم این کارو کنه انگشترم تو دستم شکست و تقریبا 6 جای بدنم کبود و زخمی شد. این تنها باری بود که بدون هیچ حرفی منو زد .البته من از ترس حتی وقتی میخواستم لباساشو بندازم تو ماشین میدادم خودش جیبشو خالی کنه.

    در مورد حرف ها کاشکی بگه چه عکس العملی نشون بدم اخه من فقط بلدم گریه کنم و بگم خدایا سر خودشون بیار تا بفهمن.قبلا خیلی توضیح میدادم ولی دیگه خسته شدم.

    من نمیگم که چرا هلم داد من میگم فقط 2 بار تو کل زندگیم در مقابل کتک ها یی که خوردم منم زدمش تا دفاع کنم از خودم اونوقت با بیشرمی میگن من همیشه میزدمش اونم مجبور میشده منو بزنه آخه کی باور میکنه؟خانوادم وقتی این حرفو شنیدن خندشون گرفت.

    ببینید شاید درست توضیح ندادم شوهرم خسیس بود و وقتی میرفتیم خرید از 10 قلم جنسی که نیاز داشتم مثلا 6 تا رو میگرفت هر بار بد تر میشد و اواخر خودش تصمیم میگرفت خونه چی نیاز داره.و متاسفانه بشدت دنبال ارزان ترین اجناس بود خوب طبیعتا کیفیت میاد پایین هنوز وقتی قارچ ها و فلفل دلمه ای هایی که میخرید رو یادم میاد از خودم خجالت میکشم من تو خونه بابام همیشه آجیل و عسل و زیتون و ماهی و میگو و میوه تازه... بوده ولی تو این 2 سال خونه ما فقط وقتایی که بابام برام خرید میکرد از این چیزا داشت.خونه مادر شوهرم دیگه بدتر خوراکی هایی میخرید که من تمام مدت مجردی بخاطر سلامتی ام اجازه نداشتم بخورم .متاسفانه بشدت خوراک و پوشاکشون فقرانه بود .در حالی که میتونستن عالی بخرن.برا همینه که میگم ضعیف شده بودم و ماهی نبود که من سرما نخورم.
    در مورد آبرو داری متوجه نشدم سوالت چیه؟ولی من تو یه شهر دیگه تقریبا 2 ساعتی مامان اینا زندگی میکردم و خیلی خیلی برام مهم بود شخصیت شوهرم توی خانواده ام خوب باشه و اینکه میدونستم اگه مامان بابام متوجه بشن من تو غربت مشکل دارم حتی یک شب راحت نمیتونستن بخوابن .الان هم از مهر که با یه ماجرایی شوهرم از خونه بیرونم کرد و من نزدیک 6 ماه خونه بابام بودم کمکمک بهشون گفتم که چقدر بدبختی کشیدم چون پیششون بودم کمتر اذیت میشدن.

    قضیه قرص خوردن هم سر چادر بود من یه مانتوی ماکسی مشکی و ساده 2 سایز بزرگتر از خودم خریده بودم و یه روسری بلند که لبنانی سرم کرده بودم کاملا محجوب ، یه عروسی دعوت بودیم شوهرم زودتر رفت منم با مهمونام رفتم عروسی تو عروسی با کاراش آبروم رو برد ولی فقط تو دلم صلوات میفرستادم که خدا آرومم کنه ، بعدش که شب اومدیم خونه برا مهمونا جا انداختم تو سالن اومدم تو اتاق بخوابم که نزاشت از خواب بیدارم کرد و گفت ناراحتم میخوام خودکشی کنم من گفتم برام مهم نیست انم قرصا رو اورد گفت اول تو باید خودتو بکشی وگرنه داد میکشم و آبرو تو و خانوادت رو میبرم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که الان دیونه شده ممکنه اتفاق بدتری بیفته و 8 قرص باهام کاری نمیکنه و این بود که خوردمشون.ولی تا خود صبح کابوس میدیدم.
    در مورد مشکل جنسی ام درسته که ارضا نمیشدم ولی بهتر از تنهاییه و روم نمیشه بگم ولی من تو مجردی ام گاهی (خیلی کم)خود ارضایی داشتم و متنفرم از اون روزا اینه که خییییییلی نگرانم از تنهایی و فشار و دوری از خدا دوباره به اون روزایی شیطانی برگردم.


    بازم تشکر میکنم ازتون ---واسه آرامش بابام مامانم و خودم خیلی دعام کنید ...شاید دعای یکی بگیره آمییییییییین

    - - - Updated - - -

    راستی یادم رفت بگم مشاوره تشخیصش این بود که تزلزل تصمیمگیری داره و شدیدا دهن بینه، دوستان میخوام از بدی های خودم هم بنویسم که بتونید راهنمایی کنید ما چند سال دگه اگه کنار هم زجر بکشیم بالاخره رنگ آرامش رو میبینیم؟
    من تندمزاجم و جملاتم باعث عصبانیت میشه وقتی دارم با کسی بحث میکنم .شوهرم البته میگفت لحنم بده جملاتم بد نیست. ایده آل گرام و دوست دارم تا جایی که میشه خودم را جلو اطرافیان خوشحال و بی مشکل نشون بدم. (حتی وقتایی که کتک میخوردم فرداش میرفتیم خونه مادر شوهرم من فقط میخندیدم ) دیگه اینکه زیاد حرف میزنم خیلی زیاد
    دیگه اینکه غرورم بالاست و خیلی ها بنظرم از من پایین ترن....دیگه اینکه توقعم از خودم بیشتر از واقعییته مثلا دوست دارم تو درس یا کار یا هرچیزی اول باشم اگه نشم ناراحت میشم.
    علاقه ام به خانواده ام خیلی خیلی زیاده و پدرم را بیش از حد دوست دارم ، اگه بخوام حرص کسی رو در بیارم پوستشو میکنم


    البته من قبلا نمیدونستم که این ایراد ها رو دارم ولی تو این 2 سال شوهرم این ایراد ها رو ازم میگرفت.
    ویرایش توسط eli90 : چهارشنبه 13 خرداد 94 در ساعت 23:27

  10. کاربر روبرو از پست مفید eli90 تشکرکرده است .

    the boy (پنجشنبه 14 خرداد 94)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مرداد 94 [ 04:54]
    تاریخ عضویت
    1393-1-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,280
    سطح
    19
    Points: 1,280, Level: 19
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کسی نظری نداره؟کاشکی یکی بهم میگفت الان چی کار کنم که بعدا پشیمون نشم ؟ کاشکی اگه کسی تو همچین موقعییتی بوده تا حالا بیاد کمکم متاسفانه عموی شوهرم توی دادگستری هستش و خیلی خیلی به قول خودشون گردن کلفته و مکار،میترسم علاوه بر سال از زندگیم مهریه هم از دستم بره. کسی میتونه نکاتی رو که باید بدنم تا گول نخورم را بهم بگه؟چون همونطور که گفتم من و خانواده ام اصلا تا حالا همچین ماجراهایی رو نشنیدیم و ندیدیم بدم میاد الان دست رو دست بزارم بعدا هر روز به خودم بگم چقدر ساده بودم چقدز احمق بودم و ...

  12. #17
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیروز اومدم نظر بدم بگم شوهرت خیلی عجیب غریبه ولی فرصت نشد.
    امروز اومدم دیدم "کمال" چقدر عالی عیوبت رو گفت و توام با توضیحاتی که دادی نظرم تا حدودی نسبت به دیروز عوض شد.

    به همون اندازه که شوهرت عجیب غریبه, تو هم هستی!
    در و تخته با هم جور شده دیگه!
    از موضع خودت یه آدم بیگناهی و شوهرت داره اذیتت میکنه. که البته بخش دوم درسته و داره اذیتت میکنه. اما بیگناه نیستی. دقیقا به همون اندازه که شوهرت اذیتت کرده توام اذیتش کردی.

    و زیادی هم خودتو دست بالا میگیری. میگو میخوردی شوهرت نمیخوره! این چیزیه که انقد مهمه که بازگو بشه? من که رک حرف میزنم بخاطر کمک بهته. که به خودت بیای.

    مشکل شما ریشه در پدرت هم داره. زیادی لوس بارت آورده . با این اوصاف توی زندکی بعدی هم دچار مشکل میشی. یه جا گفتی کتک میخورم فرداش میرم خونه مادر شوهرم از همه بیشتر میگم و میخندم.
    شما اصلا مهارت زندگی کردن و شوهرداری و همسر بودن رو بلد نیستی. بدون رفع مشکل و حل اتفاق بد(مثل کتک کاری) سعی میکنی فراموش کنیش. واسه همینه همه مشکلاتت حل نشده باقی مونده و روزبروز هم بدتر شده.

    هیچوقت با شوهرت رفیق نبودی.

  13. 2 کاربر از پست مفید سوشیانت تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), رنگین (جمعه 15 خرداد 94)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام.خوشحال شدم وقتی امدم اینجاو دیدم که عصبانی نشدی از حرفام
    الان رابطه ات با شوهرت چطوریه ؟
    تلفنی صحبت می کنید ؟ بابات باهاش حرف میزنه و خودت اصلا باهاش حرف نمی زنی ؟ اس به هم میدهید ؟ کسی این وسط میانجی هست ؟

    کاش بگی که الان از حال هم خبر دارید یا نه ؟ و ارتباط شما چطوری و در چه سطحی هست (اینو حتما توضیح کامل بده )


    و بعد اینکه اصلا اصلا اصلا اصلا سمت دادگاه و وکیل نرو هنوز وقت داری که بری برا دادگاه و شکایت و مهریه و...اصلا عجله نکن
    تو حقت از مهریه محفوظ می ماند و هیچ کس و هیچ دادگاهی نمی تونه تورا از مهریه ات محروم کنه پس اصلا برا گرفتنش عجله نکن فقط به فکر زندگی مشترک و بهبود کیفیت روابط باهمسرت باش
    این گره به راحتی باز میشه و اصلا نیازی نیست سمت دادگاه بری
    وکیل و دادگاه فقط دیوارهای احترام بین دو خانواده را نابود میکنه و باعث کینه میشه ضمن اینکه برگشتن شما دو نفر را به زندگی مشترک سخت میکنه

    بعد هم قبول کن که همه وقتی عصبانی میشوند یه کارایی می کنند یا حرفایی میزنند که بعدا پشیمان میشوند
    اینکه شوهرت وقتی عصبانی بوده چی کار کرده بهش فکر نکن بیا به ما بگو وقتی حالش خوبه و عصبانی نیس چطوریه ؟
    بیاز خوبیهاش و نکات مثبت شوهرت بگو
    هیچ کس بد مطلق نیست همانطور که هیچکس خوب مطلق نیست همه ما در وجودمان عیب ها و نقصاییی در کنار خوبیها داریم مهم این هست که بدونیم مشکل کار کجاست و سعی در در برطرف کردن ایرادها به نحو احسن داشته باشم

    این خیلی خوبه که خودت میدونی چه ایراد هایی داری و خیلی خوبه که در موردشون نوشتی
    و البته خییییییییییییلی بهتر هم میشه که سعی کنی ایراد هایی که خودت گفنی را رفع کنی


    باز هم میگم به نظر من سر وسامان دادن به این زندگی خیلی بهتر و راحتر از جدایی از شوهرت و شروع یه زندگی مشترک با یه نفر دیگه هست خودت هم اشاره کردی

    - - - Updated - - -

    اینم بگو که دعوای اخرتون سر چی بود ؟چی شد که امدی خونه بابات ؟
    ویرایش توسط کمال : جمعه 15 خرداد 94 در ساعت 11:09

  15. کاربر روبرو از پست مفید کمال تشکرکرده است .

    رنگین (جمعه 15 خرداد 94)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام الی جان.من به موضوعت پاسخ دادم .حرف معمولی هم زدم.اما پاسخمو حذف کردن! الی جان من مامانم روانشناسه.وقتی مشکلتو بش گفتم گف به مشاور اکتفا نکن و حتما پیش روان پزشک هم برو.رو انتخاب مشاورتم حساس باش.خیلی تحقیق کن که ادم ماهری باشه تو کارش. طول میکشه تا بازسازی بشی..به احتمال زیاد آسیب دیدی چون زندگیه خیلیییییی سختی داشتی..الی جان اینجا آدمای معمولی هستن و خیلیهاشونم سنتی فکر می کنن و می گن اگه مردی هم طلاق نگیر!!!!!!!! تصمیم مشکل به این حادی را به اینجا و سایتای مشاوره ی ایرانی وابسته نکن. چون خوب نیستن.
    من دیگه اینجا نمی یام.آقا یا خانومی که پست منو حذف کردی برات متاسفم.مطمئن باش جامعه کم کم آگاه میشه و تو هم با سانسورات و تفکرات پیش پا افتادت میپوسی و به تاریخ می پیوندی! به امید روزی که سطحی فکر نکنیم.خداحافظ همدردی!

  17. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 تیر 96 [ 07:48]
    تاریخ عضویت
    1394-3-17
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,586
    سطح
    22
    Points: 1,586, Level: 22
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم این زندگی که اسمشو گذاشتی زندگی زندگی نیس بلا نسبت بردگیه!! یعنی چی که این رفتارا رو باهات میکنه ! ارزشاتو حفظ کن نزار به خاطر شهوت زندگیت تباه بشه تا اخر عمر! خیلی ناراحت شدم از داستان زندگیت ؛ میدونی اخلاقای خاصی داره همسرت والا باز تویی که تا الان موندی و تحملش کردی رک بگم دوست نداره خودتو خلاص کن و به خاطر امیال جنسی که بعد مدتی به نبودش عادت میکنی خودتو درگیر و بی ارزش نکن ایشالا که موفق باشی یا علی مدد


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 00:43
  2. معرفی ودانلودكتب روانشناسی کاربردی درحوزه تغییرات فردی،خودشناسی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 06 دی 89, 14:43
  3. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 87, 09:08
  4. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 بهمن 86, 15:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.