من 26 ساله. هیچ روز خوشی نداشتم. فکر کنم چرخ و فلک گیر کرده من پایین موندم. هرکاری میکنم بی فایده است. اه.خسته شدم. تو تمام عمرم یه سفر تفریحی نرفتم.تو تمام عمرم هیچکی همراه نبوده. رو هیچکی به اندازه به سرسوزن نتونستم حساب کنم. مامانم یه زن ساده بوده که همه فریبش دادن ارثش رو خانواده خودش بردن اعصابشو خورد کردن.دخترشونم انداختن تو خانواده ما همش داره اذیت میکنه. داداشم هر چند سال یکبار میاد به سری به مامانم میزنه که همینم کاش نیاد.مامانم 50 سالشه مثل 90 ساله هاست.بابام هم که بی مسولیت بوده.همش فکر فامیلش بوده.به دختر اهمیت نمیداده. بیشتر از ده ساله مرده شکر خدا. من نمیتونم به گذشته فکر نکنم هر روز دارم ازش سیلی میخورم
علاقه مندی ها (Bookmarks)