به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13
  1. #11
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    اتفاقا من یکی از شما ناراحتم بخاطر این نوشته شما که:خیلی وقت بود نیومدم همدردی!!!!
    اصلا کار خوب یانجام ندادید به هیچ عنوان جدیدا مد شده نیامدن به همدردی ایکاش بیشتر در سایت حضور داشتی و تایپیک های دوستان را مطالعه میکردی و از مقالات سایت استفاده میبردی اینجوری مطمئنا خیلی بهتر میتوانستی اینگونه موقعیت ها را کنترل بکنی.
    شما نیازه خودآگاهی خودتان را بالا ببرید نقاط ضعف خودتان را بشناسید و سعی کنید با مطالعه و کسب مهارت های جدید ترمیم کنید نقاط قوت خودت را بشناسی و سعی کنی تقویتش بکنی.

    احساس من اینه و البته برطبق نوشته های شما هنوز نه شما و نه شوهرتان آمادگی تشکیل زندگی مشترک را ندارید البته دوری در دوران عقد و اینکه مدت 2 سال هست که عقد هستید باعث شده بر مشکلات شما اضافه بشه و سوء تفاهم ها بیشتر بشه و نداشتن مهارت ارتباط صحیح و نداشتن شناخت کافی شما نسبت به آقایون و بلعکس و همینطور دخالت خانواده های دوطرف و ضعف در تصمیم گیری چه در شما و چه در طرف مقابل شما باعث درهم پیچیدگی این رابطه شده.
    متاسفانه دخالت خانواده ها در زندگی زوجین بخصوص جوان باعث ایجاد تنش میشه تا اینکه باعث بهبود زندگیشان بشود چون اکثرا بدون تخصص و تجربه کافی و از روی احساسات تصمیم گیری میکنند و نظرات خودشان را بیان میکنند.
    وقتی دختر و پسر ازدواج میکنند یعنی دو نفر فرد عاقل و بالغ تصمیم گرفتند مستقل زندگی کنند مستقل از نظر فکری مالی و تصمیم گیری برای زندگیشان حالا این وسط احتمال انجام اشتباه وجود داره حداقل 5 سال طول میکشه تا دوطرف نسبت به همدیگر شناخت پیدا بکنند ولی این موضوع دلیل نمیشه که خانواده ها به خودشان این اجازه را بدهند که در زندگیشان دخالت بکنند(البته استفاده از تجربیات بزرگترها توصیه میشه)

    توصیه من اینه عضو انجمن آزاد بشید و بصورت مستقیم از راهنمایی های مشاورین سایت استفاده کنید اینجوری مسیر را با سرعت بیشتری می پیمایید 2سال واقعا زمان زیادیه و اتفاق هایی هم که افتاده باعث دلخوری شما و شوهرتان همینطور خانواده شده مدیریت کردن این اوضاع مشکله و نیاز به استفاده از مشاوره متخصص و باتجربه داره

    1.بالا بردن مهارت ارتباطی
    2.استفاده از مهارت رفتار جراتمندانه
    3.استفاده از سیاست های زنانه و استفاده از قابلیت های زنانگی وجودتان
    4.دادن اعتماد به نفس به شوهرتان و قبولاندن این موضوع که ایشون اولویت اول زندگیتان هستند
    5.استقلال در تصمیم گیری چه شما و چه ایشون و دخالت ندادن دیگران
    6.یادگیری مهارت کنترل عصبانیت و جلوگیری
    7.دوری از گرفتن تصمیمات احساسی و هیجانی
    و....

    بصورت خلاصه بگم بهتره از همین الان شروع کنی مقالات سایت را بخوانی و از وقت گرانبهای خودت استفاده کنی هر چه زودتر بهتر و از اونطرف ایشون رو ترغیب کنی و همینطور خانواده تان را برای برگزاری مراسم عروسی البته قبلش باید از مشاور استفاده کنی.
    از مشاوره تلفنی 1480 هم میتوانی بهره ببری.در هر صورت زمان را از دست ندهید

    پ.ن:بشخصه توصیه میکنم بجای استفاده مشاور حضوری فعلا از مشاورین سایت همدردی استفاده کنی هم خرج کمتری داره و هم تاثیر بیشتری داره چون خودم تجربه کردم دارم عرض میکنم مگر در مواردی که برطبق توصیه مشاورین سایت نیاز باشه به مشاوره حضوری
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  2. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    asemuni-68 (چهارشنبه 20 خرداد 94), reihane_b (سه شنبه 19 خرداد 94)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    اسمونی عزیز خوشحالم که مشکلتون کمی از حاد بودن در آمد. ولی فکر نکن حالا که شدت ناراحتی و مشکلات کمتر شده پس همه چی حله
    ممکنه بخاطر وضعیت مادرتون(که خداروشکر رو به بهبودن) جو کمی ارام شده باشه.و دوباره با تکرار رفتارهای گذشته هر کدومتون برگردید به روزهای قبل.
    پس سعی کنید مشکلتون رو عمیقا و ریشه ای حل کنید.نه سطحی

    بنابراین حتما حتما شما و همسرتون باید خیلی روی رفتارا و مهارتهاتون کار کنید.
    ما کاری به خانواده ها نداریم.چون هر چی هم بگید دخالت خانواده ها باعث بدتر شدن اوضاع شده یا میشه.من یکی همیشههه مقصر رو خود زن و مرد میدونم
    یعنی شما اجازه دادین و میدین که اینطور باهاتون رفتار بشه. پس کسی رفتار خانواده ها رو ایراد نمیگیره.در وهله اول رفتار شما .بعد خانواده ها
    چیزی که خیلی عصبانیم میکنه اینه که مادر شوهرم مثل بچه ها با همسرم رفتار میکنه ...تو این مدت عقدمون با احترامی که به همسرم میذاشتم کمتر شده رفتاراش ولی هنوز خوب نشده ....من حس میکنم بی احترامی مادرم و خونوادم به خاطر بی احترامی خونواده همسرم بهشه..! چون مثل بچه ها باهاش رفتار میشه اینا هم مثل بچه ها میبیننش ..!! همینو نمیدونم چجوری درست کنم !!؟؟
    خب عزیزم خودت که میگی با رفتار شما، روی مادرش تاثیر گذاشتی و بهتر شده. این خیلی خوبه
    قرار نیست که رفتاری که 30 سال با بچه اش داشته رو 2 ماهه عوض کنی. صبر و حوصله به خرج بده. و همینطوووور به رفتارای توآم با احترامت. مطمین باش باز هم بیشتر روی رفتار دیگران من جمله مادرش تاثیر میذاری

    تو خانواده خودتون هم اونقدر به شوهرت احترام بذار و ببرش بالا که بقیه هم نتونن بی احترامی کنن.
    شوهرت رو با اسم...آقا. یا ...جان صدا بزن همیشه.
    تو جمع ها گاهی بصورت جمع باهاش صحبت کن.مثلا بفرمایید. شما و...
    اگر کسی تو خاتواده تون بی احترامی به شوهرت کرد ناراحتیت رو نشون بده. با سکوتت یا حرف یا نگاه یا هرچیزی که متناسب اون موقعیت باشه.
    ولی جلو همسرت با خانوادت بحث نکن!

    و همیشه تو دورهمی هاتون به صحبتایی که شوهرت میکنه خوب گوش کن و توجه نشون بده .هرچند که به نظرت ممکنه حرفاش کاملا درست نباشن. اگرم بالفرض دیدی صحبتاش طوری هست که دیگران دارن به خودشون اجازه تمسخر و...میدن. سعی کن کااااملا محترمانه بعد از تایید صحبتای همسرت. خیلی آروم بحث رو عوض کنی. ولی بازم میگم با جمع همراه نشو هیچوقت. با شوهرت همراه باش. هر چند اشتباه بگه
    میتونی بعدا تو خلوت خودتون خیلی راحت راجب اون موضوع صحبت کنید و متوجه اشتباهش کنی.

    سعی کن خودت اونقدر بهش اعتماد به نفس بدی که نیازی به تایید دیگران نداشته باشه
    شما میتونی خیلی روی همسرت تاثیر بذاری.

    مدیر همدردی تو یه تاپیک یه جمله ای گفتن که همیشه تو گوشمه. و خیلی کمکم کرده همون یه جمله!دیگه بماند کلا این سایت جقدر واسم خوب بوده!
    شما هم سعی کن از محیط اینجا و مقالاتش و مشاوره هاش و تاپیک های دیگران استفاده کنی.
    ان شالله خوشبخت باشی گلم
    ویرایش توسط reihane_b : سه شنبه 19 خرداد 94 در ساعت 13:16

  4. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    asemuni-68 (چهارشنبه 20 خرداد 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 10:14]
    تاریخ عضویت
    1392-12-13
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,682
    سطح
    23
    Points: 1,682, Level: 23
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 50 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای خاله قزی ....بااینکه نمیومدم سایت ولی کمکهای شما رو یادم نرفته ...حتی عکس کوچولوتونم (اون قبلیه )رو یادمه!! ماشالله بزرگ شده ها
    واااااااااااااای این حرفتون چقد سنگین بود"که نه من و نه همسرم آمادگی زندگی مشترک رو نداریم!!"
    فکر میکردم آمادم و تموم این مدت فقط چون از نظر مالی مشکل داریم و همسرم پدرشون فوت کردن و هیچ پشتوانه ای نداره حتی خرج مامانشم میده حس میکردم نمیشه بریم خونمون اصلا فکر نمیکردم خودم آماده نباشم...!!
    بیشترین مشکلمون به خاطر دوریمونه و اینکه مامانم مخالف رفت و آمد زیاده ،وقتی باهمیم بعد چند روز رفتارامون مثل هم میشه خیلی بهم عادت میکنیم ولی وقتی دوریم دوباره هرکسی میره تو قالب رفتارای خودش و باز این پروسه ادامه داره!!
    خونواده ها هم از رو دلسوزی دخالت میکنن و این همه چیو بدتر میکنه....تو این چند روز یه چیزی رو کشف کردماینکه وقتی همسرم ناراحت بود از خونوادمو چیزی میگفت من جبهه میگرفتم و این باعث میشد وقتی منم از خونوادش ناراحتم اون جبهه میگرفت ولی این مدت بهش حق دادم که مامانم مقصره اونم برداشت گفت مامان منم خیلی جاها مقصره واااااااااای چقد شیرین بود این حرفش...پس نباید وقتی طرف عصبانیه و ناراحته تو به مخالفت باهاش بپردازی درسته؟؟
    تازه وقتی اومد خونمون خیلی عصبی بود و بیقرار گفت میترسم باز بحث رو مامانت اینا شروع کنن گفتم نه عزیزم اینا حوصله ندارن منم خواستم هیچی نگن و واقعا هیچی نگفتن ...بعد وقتی ما رفتیم پیش مامانش اینا اونا سر بحث رو باز کردن که یهو شوهرم عصبانی شد که حق ندارین بحث رو باز کنین و همسرمو ناراحت کنین...راستش دوست نداشتم مامانشو ناراحت کنه ولی واقعا لازم بود این کارش!!
    کاش مامانم یه کم سیاست داشت راحت میتونست زندگیمونو ازاین بهتر کنه!!
    چشـــــــــــــــــــــــ ـــــــــم خودم قصدش رو دارم که مشاوره بگیرم چون واقعا لازمه ریحانه جونم بهم پیشنهاد داده بود
    الان یه حس خلا دارم انگار نمیتونم درست تصمیم بگیرم انگار هیچ مهارتی ندارم خیلی هم حواسپرت شدم.(اول برج که حقوقمو گرفتم حتما حتما عضو میشم)فقط اگه میشه راهنماییم کنین چجوری؟
    ممنونم از کمکتون
    ************************************************** **********************
    ریحانه جون ممنون که باحوصله دنبال میکنی...
    حرفت خیلی جالب بود اتفاقا منم این غصه و استرس رو دارم ...همش میترسم که این آرامش موقت باشه و دوباره قراره تکرار شه
    مامانم خیلی اخلاقاش گنده حتی حوصله بچه هاشو نداره چه برسه به عروس و داماد....
    از همین الان استرس داره بعد از ماه رمضون چجوری میخوام برم پیش همسرم(فکر کن ما تا بعد ماه رمضون نمیبینیم همو)
    درسته که میگی زن و مرد مقصرن ولی به این هم توجه کن که ما از هم دوریم و با این مشکل نمیتونیم تو اون چند روز کم همدیگه رو خوب بشناسیم...کاش میشد زودتر بریم خونمون چون واقعا بااین شرایط واسه بودن باهم بیتابیم...
    حرفات خوب بود و من از سری پیش دارم توجه کردن به همسرم مخصوصا ارتباط چشمی رو تمرین میکنم...
    وقتی همسرم با ماست بعد چند روز اخلاقاش مثل خونواده من میشه و میشه یه مرد دوست داشتنی و جنتلمن ولی وقتی با خونواده خودشه دوباره عصبی میشه و رفتاراش کلا تغییر میکنه...
    جالب اینجاست اصلنم دوست نداره با خونواده خودش باشه ...خونه خواهرشم تو شهر ماست فقط دوست داره بریم یه سر بزنیمو برگردیم خونه ما!!
    که باز همین قضیه هم باعث حساسیت خونوادم میشه که چرا دوست نداره برین اونجا!!

    واقعا سایت خوبیه خیلی چیزا اینجا یاد میگیرم...واقعا از مدیر سایت ممنون امیدوارم تو زندگیشون موفق باشن
    بازم از کمکاتون ممنونم


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.