موضوع: ازوضعیت بد مالی شوهرم خسته شدم تواین شرایط چه کار میتونم بکنم؟

نوشته اصلی توسط maryam123

سلام شاپرک جان

با توجه به اختلافاتی که با همسرت داری صلاح نیست باهاش یکه به دو کنی....مسائل اقتصادی به شما مربوط نمیشه.در اونا دخالت نکن.وظایف خودت رو انجام بده.

سلام مریم جان
چطورمسائل مالی به من مربوط نیست درصورتیکه برای دادن بدهی هاش وپاس کردن چک هاش ازمن پس اندازمو طلاهامو وحتی 150تومن ناقابل عیدیمو گرفته؟
چرازمانی که مشکل داشته اومده ازمن کمک خواسته گفته طلاتو بفروش من نگفتم به من مربوط نیست امااینجاکه مشکل داره ومن دارم اذیت میشم میگید مسائل مالی به من مربوط نیست؟ماکه غریبه نیستیم زن وشوهریم معلومه که هرمشکلی بخصوص مشکلات مالی رو زندگی هردومون اثرمیذاره
مریم جان میگید دخالت نکن
وقتی یه وعده غذا نباشه اقا معترض میشن وقتی گوشت ومرغ تویخچال نیست من چطوردخالت نکنم؟

شوهرم واقعاادم نمک نشناسی هست وقتی باهاش صحبت کردم میگی من گفتم هرچی برای خونه میخوای بگو بخرم بعدچندشب پیش یه مبلغ خیلی کم ازش خواستم بابت بدهی که داشت گفت تو ندیدی من امروز صبح چطوری چکمو پاس کردم
اززبون کم نمیاره تااعتراض کنم تازه مدعی هم میشه که چیزی برام کم نذاشته درصورتیکه درعمل واقعا یه جوردیگه اس
من 4ساله دارم یه پالتو رو میپوشم میخوام بگم ادمی نیستم که دم به دقیقه لباس بخوام چیزی رو که میخوام واقعالازم دارم امافهمیدم که شوهرم واقعانمک نشناسه وهمیشه ازادم طلبکاره



- - - Updated - - -

نوشته اصلی توسط افسونگر

من مخالفم که شما در اقتصاد خانواده دخالت نکنی...اصلا درست نیست..
ولی چرا همسرتون با تغییر شعل مخالفه چند علت داره:
1-ببخشید عرض می کنم ممکنه خیلی شخصیتا کاری نباشه..(تو این حیطه باید وارد بشید البته با سیاست خاص خودش نه با لحن دستوری.)
2-از ریسک کردن می ترسه..خوب اولین قدم اینه که سراغ چه شغلی بره...آیا به آینده شغل جدید کاملا مطمئن هستید!!!ریسک اقتصادی به این سادگیا نیست..باید خیلی تحقیق کنید و از شرایطتون برآورد درستی داشته باشید..(مردها تو این زمینه آگانه تر برخورد می کنن)
آیا شما واقعا یک شغل مناسب را در نظر دارید؟؟نباید بی گدال به آب زد..مراقب باشید.

عزیزم مورد 1 که نوشتیدباتوجه به شناختی که ازش دارم اشتباهه یه مرد کاری هست اصلاتنبل وبی عرضه نیست شرایط الانش هم بیشتربخاطر اوضاع اقتصادی خراب مملکت مون من میدونم بعدش نداشتن قدرت ریسک شوهرم که نمیخوادکارشو عوض کنه مورد2 درسته
اینکه بره همین کارخودشو برای کس دیگه انجام بده حداقلش اینه که دیگه اجاره مغازه وچک کشیدن نداره خب درامدش کمترمیشه اماالانم که خودش مغازه داره بخش زیادی ازدرامدشو داره بابت اجاره مغازه میده
من فکرمیکنم شوهرم قدرت ریسک نداره ودیگه اینکه نمیخواداستقلالشو ازدست بده چون الان مغازش براش مثل خونه دومش میمونه حتی وقتی بامن دعواش میشه وقهرمیکنه میره اونجامیخوابه دوستاش راحت درمغازش رفت وامد دارن فکرمیکنم این مسائلم تاثیرداره توجمع نکردن مغازه


درحال حاضراصلاحس خوبی به شوهرم ندارم وانگارکه ازچشمم افتاده بیشترهم اون لباسی که ازدوستم گرفتم وهیچی نگفت باعث شده این حسو بهش داشته باشم

شاپرک جان

یکمی منطقی باش.من این روزها رو گذروندم.همسر سابق من یه جورایی شبیه همسر تو بود....مثلا با وجود مشکل قلبی من و چون دستش تنگ بود یه خونه گرفته بود طبقه پنجم بدون اسانسور.حرف خودش و خانوادش چی بود ؟ میگفتن بده برات یه خونه گرفتیم که ورزش هم بکنی ؟! تو لیاقت محبت نداری !!

ماشینی داشت که ازش بنزین میریخت تو خیابون....یادمه یه بار یه اقایی خیلی شیک و پیک با یه ماشین انچنانی ها اومد کنارمون، گفت اگر جون و زندگی خودتون مهم نیست به فکر مردم باشید.اگر این ماشین منفجر بشه خودتون دو تا به جهنم، مردم چرا باید تاوان خریت شما رو بدن ؟!

وقتی بهش گفتم این ماشین نه ترمز داره، نه ایینه داره...فرمونش قفل میشه...بنزین ازش میریزه و .....خطرناکه .میدونی جوابش چی بود ؟ یکسال تموم من رو سوار اون ماشین دیگه نکرد.با لجبازی هرجا میخواست خودش میرفت و میگفتم منم میام میگفت نه خانم ! این ماشین خطرناکه .شما بفرما با مترو بی ار تی برو.


منم اوایل مثل شما بودم.چون تجربه ام کم بود.میرفتم براش روزنامه میخریدم...بهش میگفتم کارتو عوض کن و ....همون فقط باعث جنجال و اختلاف تو خونه میشد...(علاوه بر مشکلات دیگه ای که بود).

هرچی من بهش اصرار میکردم اون کمتر تمایل به ارتقا و بهبود کارش نشون میداد...

من نمیگم به همسرت کمک نکن..بهش کمک کن...همدلی کن باهاش اما طوری رفتار نکن که به خاطر ایستادگی مقابل شما لج کنه و به کار کم سود قبلیش ادامه بده.شما تو یک سیکل معیوب افتادی...غر میزنی به همسرت....همسرت لج میکنه....غر میزنی به همسرت..همسرت لج میکنه......باید این سیکل رو بشکنی...وگرنه تغییر خاصی اتفاق نمیفته....

یادمه یکبار دیگه وقتی هیچی تو خونه نداشتیم من اش درست کردم.ولی نخود نداشتیم که بریزم.با خودم هم گفتم که الان دستش خالیه چیزی بهش نگم که خرد بشه غرورش.وقتی نشست سر سفره و دید اش نخود نداره روزگار من رو سیاه کرد.انقدر داد زد و تیکه انداخت و بد و بیراه گفت که کارمون به کتک کاری و قهر و ....کشید.فرداش هم رفت دادگاه و تقاضای طلاق داد ! یادمه قاضیه میگفت سر چی دعواتون شده ؟ منم اونجا گفتم سر نخود اش !!!

تو همون لیستت رو تهیه کن و بهش بده.... این همه بهش گفتی کارتو عوض کن فایده ای داشت ؟ تغییری حاصل شد ؟!خب پس حتما رویه ات اشتباهه....تغییرش بده.انقدر در مقابل لجبازی اون شما هم لجبازی به خرج نده.نتیجه عکس میده